کد مطلب: ۳۰۲۸۶
تاریخ انتشار: شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱

«رازِ رشید»

احمدرضا بهرامپور عمران

شعرِ شیعی در ادبِ فارسی پیشینه‌ای دیرینه دارد. از کِسایی، قوامیِ رازی، حسنِ کاشی و ابنِ حسامِ خوسفی گرفته تا محتشم و یغما و سروش و عمّانِ سامانی و نیّرِ تبریزی و ... . در شعرِ شاعرانِ انقلاب نیز نمونه‌هایی خوب و گاه درخشان، از سیدعلیِ موسویِ گرمارودی، سیدحسنِ حسینی، قیصرِ امین‌پور و علی‌رضا قزوه سراغ‌داریم. گاه در شعرِ شاعرانی که دراین‌زمینه توغّلی نیز نداشتند، ابیاتی زیبا دیده‌می‌شود. ازجمله این بیت از ایرج‌میرزا:

بعداز پسر، دلِ پدر آماجِ تیر شد

آتش زدند لانه‌ی مرغِ پریده را

 

برخی از شاعرانِ امروز نیز ابیاتی درخشان با مضامینی تازه آفریدند:

پیچیده شمیمت همه‌جا ای تنِ بی‌سر

چون شیشه‌ی عطری که درش گم‌شده‌باشد (سعیدِ بیابانکی)

 

یکی از شاعرانِ برجسته‌ی این عرصه زنده‌یاد سیدحسنِ حسینی است. او گرچه در نقد و نظر و سرودنِ غزل و نیز شعرک‌های طنزآمیز و کاریکلماتورنویسی توفیق‌هایی داشت اما با سرودنِ مجموعه‌ی «گنجشک و جبرئیل» درعینِ جوانی (۲۹_۲۸ سالگی) خوش‌درخشید. بیت‌الغزلِ این مجموعه (که اغلب در فرمِ سپید سروده‌شده و غالباً به اشعارِ عاشورایی اختصاص یافته) قطعه‌ی «رازِ رشید» در رثا و ستایشِ قمرِ بنی‌هاشم است. ضمناً این مجموعه و نظایرِ آن نشان‌می‌دهد که شعرِ نیمایی و سپید که شأنیّتِ آن ذیلِ توفیقاتِ نیما، فروغ، اخوان، شاملو و ... تعریف‌می‌شود، ملکِ طِلقِ هیچ چهره و جریانی نیست. آری می‌توان در این فرم‌ها که اساساً مختصّ جریان‌های روشنفکری و باورمند به باورهای این‌جهانی است، فضاها و حال‌وهواهای دیگر دمید و توفیق نیز یافت.

 

قطعه‌ی «رازِ رشید» عنوانِ زیبایی دارد. «رشید» ( که در زبانِ فارسی نادرست نیز به‌کارمی‌رود) ازسویی به  بلندای قامتِ قمرِ بنی‌هاشم اشاره‌دارد و ازدیگرسو، نابهنگام‌گوییِ صفتِ «رشید» برای «راز»، موجبِ برجسته‌سازی شده‌است. بندِ نخست اشاره‌دارد به «قمرِ بنی‌هاشم»:

 

به گونه‌ی ماه

نامت زبانزدِ آسمان‌ها بود

و پیمانِ برادری‌ات با جبلِ نور

چون آیه‌های جهاد محکم

 

«ماه»، همان «قمر» (بنی‌هاشم) است. «به‌گونه‌ی» نیز اداتِ تشبیه است و هم به «روی و چهره» نظردارد. «نامت زبانزدِ آسمان‌ها بود»، یعنی شهره‌ی آسمان‌ها یا جهان بودی (یا فرشته‌ها نامت را می‌شناسند). ضمناً ماه زبانزدِ آسمان نیز هست. در لیلی و مجنون، در وصفِ عشقِ مجنون و زیباییِ لیلی می‌خوانیم:

چون رایتِ عشقِ آن جهان‌گیر

شد چون مهِ لیلی آسمان‌گیر

 

«پیمانِ برادریِ» قمرِ بنی‌هاشم با امام نیز خالی از لطف نیست. باآن‌که دو فردِ عادی باید با هم پیمانِ برادری یا اخوّت ببندند، این‌جا دو برادر باهم پیمانِ برادری بسته‌اند. «جبلِ نور» ازسویی به امام اشاره دارد و از دیگرسو «کوهِ نور» را تداعی‌می‌کند. و تشبیهِ این پیمانِ برادری به «آیه‌های جهاد» از زیباترین تصاویرِ این قطعه است. «محکم» هم به استحکامِ آن پیمان اشاره‌دارد و هم به «آیاتِ محکمِ» قرآن (دربرابرِ «آیاتِ متشابه»). زیبایی تکرارِ واجِ /ج/ نیز از نظرِ شعرخوانان پنهان نخواهدماند. این‌که شاعر از قمرِ بنی‌هاشم با ضمایر منفصل و متصلِ «تو» و «ت» یادمی‌کند، حکایت‌از قرابتِ عاطفیِ او با قهرمانِ شعرش دارد.

 

 در سطرِ «روزی فرات بر لبت آورد» چندین تصویر و تمهید نهفته است. نخست آن‌که راز را نباید بر لب آورد، اما فرات تو را بر لب آورد. «لب» به لب یا کرانه‌ی رودِ فرات اشاره‌دارد. ضمناً تصویرِ شعر اشاره‌دارد به لحظه‌ای که قهرمانِ شعر کفِ دستی آبِ فرات را نزدیکِ لب آورد اما به‌یادِ تشنگان و کودکانِ حرم که افتاد از نوشیدنِ آن منصرف شد و مَشک را پُرکرد. اما شاعر به‌جای آن‌که بگوید تو تشنه‌ی نوشیدنِ جرعه‌ای از فرات بودی، کلام را برگردانده می‌گوید فرات تشنه‌ی لحظه‌ای بود که تو جرعه‌ای از آن بنوشی و این حسرت تا ابد در دلش مانده‌است؛ یعنی، این فرات بود که تشنه‌ی نوشیدنت بود! در ادامه می‌خوانیم:

و ساعتی بعد

در بارانِ متواترِ پولاد

بریده‌بریده افشاشدی

 

اکنون آن رازی که فرات او را بر لب آورد اما افشاءنشده‌بود، هنگامِ رساندنِ مشکِ آب به خیمه‌گاه و حرم، تکه‌تکه افشاشد! توجه کنیم که «بریده‌بریده» نیز ایهامی و استخدامی دارد: «اندک‌اندک» افشاشدن و «قطعه‌قطعه‌شدنِ اعضا». با این یادآوری که میانِ «متواتر» (پیاپی و دمادم) و «بریده‌بریده» (اندک‌اندک) نیز تضادگونه‌ای برقرار است. همچنین واژه‌ی «متواتر» که از مصطلحاتِ علمِ حدیث است، در این شعر، با فضای مبتنی‌بر روایاتِ دینی، سخت تناسب‌دارد. آیا «افشاشدی» نظردارد به این نکته که تا آن لحظه کسی تو را چنان‌که تویی نمی‌شناخت؟ در ادامه می‌خوانیم:

و باد

تو را با مشامِ خیمه‌گاه درمیان‌نهاد

 

آیا مراد بوی خونی است که باد آن را به «مشامِ خیمه‌گاه» رسانده‌است؟ و این ترکیبِ «مشامِ خیمه‌گاه» چه خوش در شعر نشسته‌است! تعابیری نظیرِ «مشامِ جان» در شعرِ فارسی (ازجمله دیوانِ حافظ) پرکاربرد بوده‌است. تکرارِ واجِ /م/ در «مشام» و «میان» و «خیمه» موسیقیِ درونیِ شعر را تقویت‌کرده‌است. هم‌چنین است تکرارِ «شا» در «مشام» و «افشا». د 

سطرِ «و انتظار در بهتِ کودکانه‌ی حرم طولانی شد»، «حرم» را (باتوجه‌به حضورِ کودکانِ بهت‌زده به‌سببِ فاجعه) دچارِ بهتِ کودکانه دانستن، آرایه‌ی جان‌بخشی دارد. 

شعر پایان‌بندیِ درخشانی نیز دارد. تکرارِ سطرِ «تو آن رازِ رشیدی..‌» به قطعه انسجام‌بخشیده است. و در سطرِ درخشانِ پایانی نیز («و درکنارِ درکِ تو کوه از کمر شکست»)، «کوه» همان «جبلِ نور» (امام حسین) در سطرهای پیشین است. و تکرارِ (پنج‌بار) واجِ /ک/ «شکستنِ کمر کوه» را به‌خوبی در صدای شعر (صدامعنایی) منعکس‌ساخته‌است. نیز اشاره‌ای است زیبا به این کلامِ امام حسین پس‌از شهادتِ برادر: «الآنَ إنکَسَرَ ظَهری».

 

و اینک صورتِ کاملِ شعر:

 

«رازِ رشید»

 

به‌گونه‌ی ماه

نامت زبانزدِ آسمان‌ها بود

و پیمانِ برادری‌ات

                          با جبلِ نور

چون آیه‌های جهاد محکم

 

تو آن رازِ رشیدی

که روزی فرات

                     بر لبت آورد

و ساعتی بعد

در بارانِ متواترِ پولاد

بریده‌بریده

                افشا شدی

و باد

       تو را با مشامِ خیمه‌گاه

                             در میان نهاد

و انتظار در بهتِ کودکانه‌ی حرم

                              طولانی شد

تو آن رازِ رشیدی

که روزی فرات

               بر لبت آورد

و کنارِ درک تو 

             کوه از کمر شکست.

 

(گنجشک و جبرئیل، نشرِ افق، صص ۸_۳۷).

 

 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST