حسن میرعابدینی و فرانکلین لوئیس، دانشگاه لندن سواس
آفتابا ترک این گلشن کنی
تا که تحت الارض را روشن کنی؟
در میان ایرانشناسان معاصر غرب به ویژه آمریکای شمالی،
فرانکلین دین لوئیس یکی از معدود دلدادگانی بود که زبان و ادبیات فارسی را از جان
و دل دوست داشت و مایه زندگی و سرمایه حیات روحی خود می دانست. نه عشق به شهرت و
ثروت و قدرت، و نه خدمت به مطامع خاص استعماری و سویه تاریک شرق شناسی و ایران گرایی
او را بدین وادی کشانده بود. بالاتر از همه و والاتر از همه اینها، دل داده بود و
دلداده فرهنگ و ادب و زبان ایرانی بود و می کوشید در همه ساحت ها این در گران مایه
مغفول را بشناسد و به جهانیان به ویژه هموطنان خویش و انگلیسی زبانان بشناساند؛ آن
هم در زمانه ای که زبان و ادبیات و فرهنگ ایرانی دغدغه اصلی هیچ صاحب منصب و دولت
مردی نیست و در هیچ یک از مراکز رسمی قدرت مدافعی دلسوخته و شیدا ندارد.
و همچنین در میانه مدعیانی آن سوئی که بعضا از خواندن
سطری و یا بیتی، به زبان فارسی، درست و دقیق و روشن، عاجزند و بر گوش و ذهن خلایق
خود را ایرانشناس و ادبیاتپژوه شناساندهاند.
وجود فرانکلین لوئیس واقعا از هر دو سو برای فرهنگ و ادب
مظلوم روزگار ما نعمتی سترگ بود که دردمندانه در آغاز پختگی عقلانی خویش، رخت از
میان ما بر بست و همه عاشقان و خواهندگان این ادب شیرین و دیرین را تنها و در
اندوه گذاشت.
لوئیس حوزه مطالعاتی وسیعی داشت و می کوشید هرچه را می
خواهد و دل می دهد؛ درست و دقیق و عمیق بشناسد و به متون اصلی و اولیه آن حوزه و
موضوع مراجعه کند؛ نمونه را می توان به آثارش در مورد مولانا و اعقابش
و...اشاره کرد که کمتر متن اصلی هست؛ که ندیده باشد و آثار مرتبط با آنها را
هم نخوانده باشد.. حتی نامهها و اسناد و عکسها و ...
غالب این مطالب را هم به صورتی طبقه بندی شده و روشمند
ارائه می کند که نه تنها خسته نمیسازد و خواننده را نمیرماند که صفحه به صفحه
بیشتر به خویش میکشاند. زندگی و آثار لوئیس میتواند نمونه خوبی باشد که در هیاهوهای
روزگار دل به آنچه دوست داریم بدهیم و برای نوشتن کتابی و مقاله ای، همه منابع اصلی
را بببنیم و به صورتی روشمند و آکادمیک به جویندگان معرفت تقدیم کنیم تا هم خودمان
رشد کنیم و برآنیم و از ثمرات الحیات مان بهره بگیریم و هم دیگران به
آبی و آفتابی و میوهای برسند. خداوند او را غریق رحمت خود سازد.