شرق: هنگامی که تجربه ادبی نتواند شکلی مناسب برای تجسم چیزها و اندیشههای تازه خلق کند، این بدان معناست که محتوای اجتماعی- سیاسی نیازمند شکل یا قالبی تازه برای بیان موقعیت خود است. شعر نو نیمایی از یک منظر بیان قالبی تازه برای محتوای زمانهای است که دیگر با قالبهای قبلی نمیتوانست بیانگیر «موقعیت» باشد. اما این بدان معنا نیست که دیگر شکلها یا قالبهای ادبی نمیتوانند به حیات خود ادامه دهند.
مهدی اخوان ثالث (۱۳۰۷-۱۳۶۹)، شاعر معاصر کشورمان، اگرچه متأثر از شعر نو نیمایی است اما خود را تماما در قالب شعر نیمایی محصور نمیکند؛ زیرا چنان که خود میگوید «آمدن قالب نیمایی نفی قوالب گذشته نیست».۱ طرفه آنکه «خود نیما بعضی تفنن در قوالب گذشته است».۲ اخوان اگرچه شاعری متفنن نیست، اما تفنن در شعرهای او از جایگاهی ویژه برخوردار است. تفنن در اخوان گاه به معنای استفاده از شکل یا قالبهایی است که نهتنها ازبینرفتنی نیستند مانند رباعیها، بلکه این قوالب گاه ابزار و صنایع فینفسه زیبایی هستند که بهتر میتوانند بیان موقعیت باشند. از نظر اخوان، قالبهای شعری، حکم مرکب را دارند؛ «... اگر شتاب دارید با طیاره جت میروید، اما اگر که شتاب ندارید، با اسب و دلیجان هم میتوانید بروید. با دلیجان رفتن زیباست. آن بارانی که میبارد، نزدیکی با طبیعت، مناظر اطراف، گاهی اسب بهتر از طیاره است. بعضی جاها مَرکبی جز اسب نمیتواند برود. قالبها مرکبها هستند، وابسته به احتیاج انسان در لحظه سرایش یک ذهنیتی که دارد به کار میآیند».۳
اگرچه تفنن در اخوان باعث آن میشود که او در طی مسیر از مرکبهای گوناگون استفاده کند، اما این صرفا «تفنن از برای تفنن» نیست، استفاده از مرکبهای گوناگون باعث میشود شاعر راههای بیشتری برای کشف هستیهای کشفنشده پیدا کند. بهخصوص آنکه روزگار برای شاعر گاه چنان تیره و تار میشود که تابستانِ مرداد را چنان میبیند که بهواقع زمستان بود، بنابراین ترجیح میدهد «آزاد از قیود»۴ سوار بر مرکب به آسمانهای دیگر سفر کند: «من اینجا بس دلم تنگ است/ و هر سازی که میبینم بدآهنگ است/ بیا رهتوشه برداریم/ قدم در راه بیبرگشت بگذاریم/ ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟».۵
«گذشته» و «آینده» و «غم» و «شادی» را در شعرهای اخوان نمیتوان از یکدیگر جدا کرد، این به جهان اسطورهای شاعر بازمیگردد که همچون آبی روان رها از قیدوبندهای تاریخ به حیات خود ادامه میدهد. «... انگار روح آبی و آب است/ انگار هم بیدار و هم خواب است/ انگار غم در کسوت شادی است».۶ اخوان، شاعر اسطورهای افسانههایی است که حیات آنان به تکرارشان بستگی دارد، بهخصوص آنکه حکایت اسطورهای بهمثابه «داستانهایی راست» به اعمال انسانی معنا و مفهوم میدهد و به معنای دقیقتر الگویی برای زیستن ارائه میدهد. تا اینجا اخوان، شاعر اسطورههای کهن ایرانی یا چنان که خود میگوید «راوی افسانههای ازیادرفته» است تا با نفوذ به درون آنها بکوشد هسته «تکرارشونده» باور اسطورهای را که به زندگی جمعی و حیات فردی معنا میدهد، پیدا کند. اما اخوان بهعنوان شاعر معاصر دنیای نو، چنان که خود میگوید بهعنوان شاعر «شعر پیشروی امروز»۷ میکوشد شعرش بیان موقعیت آدمها، آرزوها و آمال آنها نیز باشد. از این نظر اخوان شاعر متفاوتی است: راوی هسته تکرارشونده تاریخ ایران از باستان تاکنون و همینطور شاعری با حساسیتهای اجتماعی معاصر که میکوشد شاعری پیشرو باشد.
اگرچه اخوان تخلص «امید» را برای خود برمیگزیند، اما ناامیدتر از همه است. او در پاسخ به این تناقض میگوید «گویند که امید و چه نومید! ندانند/ من مرثیهگوی وطن مرده خویشم».۸ «وطن مرده خویش» که اخوان از آن میگوید که گویا بنا هم ندارد زنده شود از «لعنتی آغازین» سرچشمه میگیرد: «قصه تا اینجاش، اینجایی که میخواندم/ قصه بیهودهتر بیهودگیها بود/ لعنت آغازین، سراپا نکبتی منفور/ بیهوا تصویر تاری، کار دستی کور/ دوزخ اما سرد/ وز بهشت آرزوها دور».۹ «لعنت آغازین»، باور اسطورهای است که در ناخودآگاه شاعر جا گرفته است، اخوان آن را تقدیر ملتی کهن میداند که گرفتار لعنتی شده که لعنتکنندهاش مشخص نیست؛ زیرا «کار دستی کور» بوده. با این حال اخوان تخلص «امید» را برای خود انتخاب میکند، گویا «امید» میگوید که گرچه لعنت آغازین تقدیر ملتی کهن است اما این لعنت بیان تمامی شعر من نیست.
هنگامی که از تاریخ میگوییم، از فلسفه تاریخ میگوییم تا بتوان آن را از حواشیهای تاریخ جدا کرد. منظور از فلسفه تاریخ روندی خطی است که در مقابل درک دایرهای- تفکر اسطورهای- قرار میگیرد. غرض از روند خطی، درک گونهای از تاریخ است که برآیندی رو به جلو و برگشتناپذیر دارد، در حالی که درک دایرهای، تکرار مکرر همان لعنت آغازین است که همچون حرکت در دایره همواره به نقطه شروع بازمیگردد تا خود را به شکلهای گوناگون بازتولید کند. شعر اخوان همزمان شعر خط و دایره -تاریخ و اسطوره- است؛ او میکوشد در اشعار خود از هر دو مرکب استفاده کند.
امید در اخوان تا آن هنگامی است که بر مرکب تاریخ سوار است، در اینجا شعرش سویهای نجاتبخش پیدا میکند، در این شرایط شاعر با خود میاندیشد که اگر نجاتبخشی باشد همانا «تاریخ» است، بنابراین سوار بر «مرکب تاریخ» چشمه را، یا چنان که اخوان میگوید «بهشت آرزوها» را جستوجو میکند: «پس از این کوه تشنه درهای ژرف است/ در او نزدیک غاری تار و تنها، چشمهای روشن/ از اینجا تا کنار چشمه راهی نیست/ چنین باید که شهزاده درآن چشمه بشوید تن/ غبار قرنها دلمردگی از خویش بزداید/ .../ در آن نزدیک چاهیست/ کنارش آذری افروزد و او را نمازی گرم بگذارد».۱۰
اما چنان که گفته شد این همه اخوان نیست؛ زیرا او مرتب مرکب عوض میکند. مرکبهای اخوان، تاریخ و اسطوره، امید و شکست و خط و دایره و... است. او پس از مرکب امید، سوار بر مرکب شکست میشود تا نغمه تکرار مکرر حدیث رنج انسان را که از «لعنت آغازین» سرچشمه میگیرد بسراید: «هر حکایت دارد آغازی و انجامی/ جز حدیث رنج انسان/ غربت انسان/ آه، گویی هرگز این غمگین حکایت را/ هر چها باشد نهایت نیست».۱۱
کنش شعر اخوان ادوار است که میتوان آن را با نبض زمانه نیز تطبیق داد. گاه زمانه چنان سرشار است که شاعر در انتظار لحظهای خجسته لحظهشماری میکند، اما «... چون چندی بدین منوال میگذرد و از هیچ سویی خبری نمیآید... خود برای ماهی سرگردان و بیآرام خویشتن آب و چشمه مقدس میآفریند».۱۲ باز چندی نمیگذرد که سرخورده از خوشبینی، متعجب میشود که چرا تا به این حد سرشار و امیدوار بوده است: «من بسان برهگرگی شیرمست آزاده و آزاد/ میسپردم راه و در هر گام/ گرم میخواندم سرودی تر/ میفرستادم درودی شاد/ این نثار شاهدار آسمانی را/ که به هر سو بود و بر هر سر».۱۳
اخوان در شعر معاصر ما شاعری منحصربهفرد است، علاوه بر این مرکبسوار ماهری است. مرکبهایی که اخوان سوار میشود اگرچه نشان از تفنن شاعر دارد، اما تفننهای اخوان برخلاف «تفننهای مرسوم» نشانی از واقعیت نیز دارد.
پینوشتها:
۱، ۲، ۳، ۴. مصاحبه با اخوان، «آدینه» شماره ۳۵
۵. شعر «من اینجا بس دلم تنگ است» اخوان
۶. شعر «ما من ما» اخوان
۷، ۱۲. موخره «از این اوستا» اخوان
۸. «از این اوستا» اخوان
۹. «دوزخ اما سرد» اخوان
۱۰. «قصه شهر سنگستان» اخوان
۱۱. «زندگی میگوید اما باید زیست» اخوان
۱۳. «آخر شاهنامه» اخوان