کد مطلب: ۳۰۹۲۱
تاریخ انتشار: سه شنبه ۱ آذر ۱۴۰۱

موجی که آسوده نشد

عباس نصراللهی

هم‌میهن: ورای تمام اتفاقاتی که آثار هنری و فرهنگی می‌توانند برای مخاطب و جهان اطراف خود رقم بزنند، تاریخ ثابت کرده، همراه زمانه بودن و توجه به نیازهای زمانه است که می‌تواند یک اثر را در گذر زمان به جایگاهی والا برساند. به‌راستی اگر مدیوم‌های فرهنگی و هنری در بزنگاه‌های مختلف هر جامعه، جغرافیا و ساختار انسانی و طبیعی نتوانند هم‌پا و باتوجه به مقتضیات زمان حرفی را بیان کنند، به چه کاری خواهند آمد؟ این مهم‌ترین سوالی است که خالق هر اثر هنری یا فرهنگی‌ای می‌تواند از خودش بپرسد و در طرف دیگر هم این سوال مهمی است که هر مخاطبی باید در مواجهه با هر اثری از خود بپرسد تا بتواند تکلیف خود را با آن اثر مشخص کند.

از کمدی سیاه تا نورئالیسم

سینما به‌عنوان یکی از مهم‌ترین مدیوم‌های فرهنگی و هنری، همواره فضایی برای هنرمندان بوده تا صدای مردم، وقایع تاریخی، روزمرگی‌ها و خلأهای اجتماعی را در آن بازنمایی کنند و به لطف این‌که سینمای مدیوم تصویر است، همواره می‌تواند ابعاد بزرگ‌تر، بهتر و ملموس‌تری را از شرایط جامعه و جغرافیاهای مختلف به نمایش بگذارد. بی‌شک از ابتدای خلق‌شدن سینما تاکنون، یکی از مواردی که بی‌وقفه همراه سینما بوده، مبحث اعتراض و هنر اعتراضی بوده است. گرچه سینما در ابتدا هنری معرفی شد که کاملا به صنعت وابسته است (و هم‌چنان هم اینگونه است) اما پس از گذر مدتی کوتاه، و با وقوع جنگ جهانی اول، فیلم‌های زیادی شکل اعتراض به خود گرفتند و در قالب‌های مختلف با ویژگی‌های تماتیک اعتراضی عرضه شدند. شاید معروف‌ترین این فیلم‌ها را با آثار کمدی چارلی چاپلین در دوران صامت یا برخی آثار باستر کیتون که سویه‌های اجتماعی داشتند، به یاد بیاوریم. اما نکته مهم در مورد سینمای اعتراضی که مهم‌ترین تاثیرها را نیز روی تاریخ سینمای جهان گذاشته، به وجود آمدن مکاتب و موج‌ها در پس این اعتراضات است، مکاتب و موج‌هایی که روند مواجهه با سینما را تغییر دادند.
به عقب بازگردیم، جایی که اولین نمونه‌های کمدی سیاه (در مقام شوخی با یک مسئله جدی) در سینما خلق شدند. آثار معروف ژان رنوار در فاصله بین دو جنگ جهانی، یعنی فیلم‌های توهم بزرگ (به‌عنوان یکی از نمونه‌ای‌ترین فیلم‌های ضدجنگ تاریخ سینما) و قاعده بازی (به‌عنوان یکی از نمونه‌ای‌ترین آثار در نقد بورژوازی) کار را آغاز کردند، سپس چارلی چاپلین با دیکتاتور بزرگ و ارنست لوبیچ با بودن یا نبودن، درست در میانه جنگ جهانی دوم، آثاری مهم را در راستای اعتراض به جنگ خلق کردند. این شروع باعث شد تا چند سال پس از جنگ، سینماگران ایتالیایی، در اعتراض به آن‌چه به‌عنوان فیلم‌های استودیویی (فیلم‌های چینه‌چیتا و موسوم به تلفن سفید که در استودیوهای گران‌قیمت تولید می‌شدند) شناخته می‌شدند و این فیلمسازان جوان (روسلینی، دسیکا، ویسکونتی و...) سنخیتی بین این مدل از فیلمسازی و ایتالیای ویران‌شده پس از جنگ نمی‌دیدند، جنبش نئورئالیسم را با آن ویژگی‌های معروف و فیلم‌های معروف‌تر به‌وجود آوردند، درواقع پایه و اساس این جنبش، اعتراض به این موضوع بود که سینما باید در سنخیت با زمان و شرایط جامعه رفتار کند. گرچه نئورئالیسم چندان عمر بلندی نداشت، اما تاثیرش را روی سینمای پس از خود گذاشت، تا جایی که سینمای ایتالیا تبدیل به یکی از نمادهای سینمای اعتراضی در جهان شود. مثلا فیلم بزرگ الیو پتری، یعنی «طبقه کارگر به بهشت می‌رود»، به‌عنوان یکی از نمونه‌های مهم سینمای اعتراض در سال ۱۹۷۱ ساخته شد و حتی در خود ایتالیا هم اجازه پخش پیدا نکرد، اما فیلم پتری وام‌دار فیلم بزرگ‌تری از جیلو پونته‌کورو به نام «نبرد الجزایر» است که در سال ۱۹۶۶ ساخته شده و هم‌چنان بهترین نمونه فیلم اعتراضی در تاریخ سینماست.

فیلم اعتراضی و اعتراض به فیلم

همه این حرکت‌ها باعث شدند تا در ابتدای دهه۶۰ میلادی، مهم‌ترین اتفاقات تاریخ سینما رقم بخورد و موج نو فرانسه، با پایه و اساس اعتراض به‌وجود بیاید و فیلمسازانش با آن روحیات خاص، سردمداران اعتراضات می۶۸ در فرانسه باشند. حالا و از این نقطه به بعد، سر زدن به نقاط مختلف جهان و سینماهای آن برای یافتن فیلم اعتراضی، چندان کار سختی نیست. موج‌های نو در سینماهای مهم به‌وجود می‌آمدند تا هم اعتراضی به وضع موجود باشند، هم اعتراضی به شیوه فیلمسازی پیش از خود، شیوه‌هایی که به وضوح با فاصله از اجتماع در حال تغییر در هر کشوری قرار داشتند و حالا این فیلمسازان و فیلم‌های‌شان و درنهایت سینما بود که باید برای بقا در تاریخ، خود را به این مردم و شکل زندگی‌های‌شان نزدیک می‌کرد. ژاپن پس از فیلم‌های سامورایی یا جیدایکگی، خود را با فیلم‌هایی از ساحتی دیگر، هم‌چون «وقتی زنی از پله‌ها بالا می‌رود» (فیلم اعتراضی میکیو ناروسه در سال ۱۹۶۰)، همراه دید که به وضوح جامعه رو به پیشرفت ژاپن و در حال از دست دادن اخلاق و سنت‌ها را مورد هدف قرار داده بود و این روند با «زن در ریگ روان»، «چهره دیگری» (هر دو از هیروشی تشیگاهارا و کوبو آبه) ادامه پیدا کرد و فیلم‌های سیجون سوزوکی و شوهی ایمامورا رسید، حالا دیگر کمتر فیلم سامورایی مورد توجه بود، گرچه مثلا همه این فیلم‌ها می‌توانند نتایج فیلمی چون «هاراکیری»، اثر بزرگ ماساکی کوبایاشی، به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌های اعتراضی تاریخ باشند که گرچه بسترش در بستر فیلم سامورایی‌هاست، اما شامل گذر زمان نمی‌شود و در همه اعصار و جغرافیاها کار می‌کند.

استمرار و گسترش موج‌نوهای اعتراضی

روند خلق موج نوهای سینما که پایه و اساس‌شان اعتراض بود، هم‌چنان ادامه داشت و در دهه۷۰ میلادی، سینمای تماما صنعتی آمریکا هم با این موج مواجه شد (گرچه پیش از این پایه‌هایش ریخته شده بود)، سینمای آمریکا در دهه۷۰ فیلم‌های اعتراضی مهمی دارد که معروف‌ترین‌های آن‌ها، جزو معروف‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما هم هستند، مثلا «راننده تاکسی»، «پدرخوانده‌ها»، «زنی تحت‌تاثیر»، «یک زن مطلقه»، «مش»، «زمین‌های لم یزرع»، «شبکه»، «شکارچی گوزن»، «مکالمه»، «اینک آخرالزمان»، «قاتل گوسفند» و بسیاری فیلم دیگر که تماما اعتراض به وضع موجود و وضعیتی بودند که پیش از این وجود داشته و جامعه را به اکنون رسانده است. حتی از این منظر فیلمی چون «راکی»، یک فیلم تماما اعتراضی به‌شمار می‌رود. درواقع موج نو سینمای آمریکا - بیش از همه موج نوهای دیگر- فیلم اعتراضی دارد و گستره این اعتراضات هم بیش از موج‌های دیگر هستند. مثلا فیلمی چون «پدرخوانده»، از دل مافیا به نقد جامعه می‌پردازد و فیلمی چون «شکارچی گوزن»، جنگ را بهانه‌ای برای اعتراض قرار می‌دهد و فیلمی چون «راننده تاکسی»، مستقیما به دل خود جامعه می‌رود و اعتراض می‌کند و فیلمی چون «کله پاک‌کن»، دیوید لینچ از طریق ساختن یک جهان ابزرود همین کار را انجام می‌دهد، کاری که پیش از این استنلی کوبریک در «دکتر استرنجلاو» یا « ۲۰۰۱ یک ادیسه فضایی» انجام داده بود.
سینماهای ایران، هند، ترکیه، برزیل و بسیاری کشورهای دیگر هم از این قاعده مستثنی نیستند و موج‌های جدیدشان برای اعتراض به وجود آمده‌اند، اما به‌وجود آمدن موج‌های جدید سینمایی که درون خود فیلم اعتراضی دارند، مختص به پیش از قرن تازه نیست، در شروع قرن جدید موج نو رومانی به وجود می‌آید و مستقیما زمان حکومت چائوشسکو را نشانه می‌رود و آن دوران را بهانه‌ای برای اعتراض می‌کند و مثلا اثری چون ۴« ماه و سه هفته و دو روز»، نماینده تمام‌عیار این موج در اعتراض به آن وضع و تعمیم‌اش به وضع موجود است، «موج غریب یونان»، به‌عنوان یکی از جدیدترین موج‌های سینمایی با تعداد زیادی فیلم نامانوس، می‌تواند تازه‌ترین پدیده اعتراضی سینما باشد، موجی که آن را با «یورگوس لانتیموس» و فیلم‌های تماما اعتراضی‌اش می‌شناسیم (تمام فیلم‌های این موج، حائز چنین ویژگی‌ای هستند). درواقع بحث سینمای اعتراض آن‌قدر گسترده است که مثلا نمی‌توان از سینمای پس از استبداد هنری استالین (با فیلم‌های بزرگی چون پدر یک سرباز، نغمه یک سرباز، بیا و بنگر، عروج و....) یا سینمای کشورهای پس از شوروی (مثلا سینمای امیر کاستاریکا در یوگسلاوی) گذر کرد و سینمای کسی چون لوییس بونوئل، یا جنبش دگما ۹۵، یا سینمای کشورهای عرب‌زبان، کشورهای آمریکای جنوبی و کشورهای حوزه اسکاندیناوی را در این میان نادیده گرفت، از این منظر می‌توان گفت بخش بزرگی از سینما، از جایی به بعد به شکل گسترده، شکلی اعتراضی به خود گرفت و دیگر مخاطبان هم‌سو نبودن با جامعه و عدم در نظر گرفتن مقتضیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را درون فیلم‌ها نمی‌پسندیدند و تاریخ هم نشان داده فیلم‌های فاقد این ویژگی‌ها خیلی زود کنار رفته‌اند. اما به‌واقع باید پرسید کدام فیلم اعتراضی در زمان خود اجازه پخش پیدا کرده است؟ احتمالا پاسخ این است که: این فیلم‌ها ساخته شدند تا شاید رنگ پرده را در آن زمان نبینند و در ازای این حذف موقت، در تاریخ ثبت شوند و برای همیشه ما را با خود همراه کنند.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST