ناهید نوروزی: پروفسور یوهان کریستوف بورگل رییس انستیتوی مطالعات اسلامی و استاد اسلامشناسی و نیز استاد ادبیات خاورمیانه در دانشگاه برن سوییس در سال ۱۹۳۱ در آلمان شرقی (لهستانِ کنونی) متولد شده است. او چندین دهه پژوهشهای متعدد ادبی و مذهبی ـ عرفانی را نه تنها در زمینهی فرهنگ عربی و ایرانی بلکه در فرهنگ ترکی و اردو انجام داده است. علاوه بر ترجمههای گوناگون از آثار کلاسیک زبان فارسی از جمله نظامی و حافظ و مولوی، به ادبیات معاصر خاورمیانه نیز پرداخته است. از جمله کارهای با ارزش وی گزیدهی کاملی از ادبیات عرب به زبان آلمانی است با عنوان «هزار و یک دنیا، ادبیات کلاسیک عربی از قرآن تا ابن خلدون». چند نمونهی دیگر از میان بسیار از تألیفات پروفسور بورگل میتوان از «بال سیمرغ، سِحر حلال از هنرهای اسلام قرون وسطی» و «جبروت و قدرت، دین و دنیا در اسلام» نام برد و نیز ترجمهی ایتالیایی برخی از مقالات ایشان با عنوان «سخن کشتیست و معنی دریا» در ایتالیا به چاپ رسیده است. وی تألیفات، مقالات، سخنرانیها و کنفرانسهای بسیاری ارائه داده که به برخی از آنها در این گفتوگو اشاره کرده است.
۱. پیش از هر چیز لطفاً از فعالیتهای فرهنگیتان بهعنوان استاد دانشگاه و مترجم و مؤلف برایمان بگویید؟
در اوان تحصیلات دانشگاهیم در فرانکفورت ام ماین دانشجوی استاد هلموت ریتّر بودم. استاد ریتّر دانشمند فوقالعادهی ادبیات کلاسیک فارسی (و نیز عربی) بود. او عاشق این ادبیات بود و خوب میدانست چگونه این عشق را در ما نیز بیانگیزد. با ما داستان نخست «هفت پیکر» نظامی ـ حکایت شاهدختِ هندی در گنبد سیاه ـ را خواند. من زود دریافتم که گنجینههای نابی بایستی بازیابی میشدند، که اگر ترجمه و به قدر کافی شناسانده میشدند، میتوانستند پلی برای جذب شیفتگان جدیدی به دنیای شرق باشند. خیلی زود همین، در اوایل شغل آکادمیکم ایدهی راهبر پژوهشها، مطالعات، کارها و محصولات علمیام گردید. علاوه بر کیفیت ادبی، در این به اصطلاح کلاسیکها، یک عنصر انسانگرا کشف کردم که خواستم زیر اتیکت «ضد جور و مردم آزاری» آنرا نامگذاری کنم. ایدهآل بشریت نظامی خیلی انسانی است. برتلس ایرانشناس روسی نشان داد که چطور نظامی عمیقآً به مواد بر گرفته از شاهنامه خوی انسانی داده است. مشهورترین نمونه، بدلیل تحولاتی که داده است، داستان بهرام گور و کنیزک عود نواز بهنام آزاده یا همان فتنه است.
تصویر انسان در اشعار مولوی و حافظ از عرفان آنها مؤثراست؛ یا دقیقتر بگویم: از عناصر نوافلاطونی آنها. در مرکز جهانبینی آنها انسان کامل قرار دارد، انسانی که در صفاتش خدا متجلی میشود. همان نوع روحانیای که در پیامبران و شیخهای طریقتهای تصوف متجسم شده است، در نظامی با شاعران و هنرمندان همتجسم مییابد. ستایش نظامی از شاعران و هنرمندان هنگامی صورت میگیرد که در داستانهایش آنها به شکل پرمعنایی وارد صحنه میشوند؛ در این زمینه اغلب مینیاتورهای جالبی هم یافت میشوند. چند مدت پیش دربارهی این موتیف در یک کنفرانس بنام «هنر و هنرمندان درآثار حماسی نظامی» مطالب متفاوتی تهیه کردم که همراه با نمایش این نوع مینیاتورها به انجام رسید. بیشک عشقم را به هنر اسلامی به ویژه مدیون نظامی هستم. در دانشگاه برن که بین سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۵ در آن تدریس کردم، استاد اسلامشناسی بودم، و این مرا دعوت به انجام گستردهی این نظم میکرد. برای دو بار «مقدمهای بر هنر اسلامی» تدریس کردم. برای کسب یک رویکرد ساختاری، مدلی بر پایهی تفکر دو قطبی ِ نظام و وجد در پیش گرفته و ارائه دادم. در آن زمان در حیطهی زبان آلمانی تقریباً کرسیای در زمینهی هنر اسلامی وجود نداشت برای همین بازتاب این اقدام تهورآمیز خیلی کم بود. برعکس در دنیای انگلیسی زبان (نقطهنظرهای من در این تز که برای اولین بار در همایشی در ادینبورگ به دعوت ارگانیزه کنندهی آن معرفی شد...)، به شکل خیلی گرمی به بحث و جدل گرفته شدند. آن مقاله در کتاب «تصویر و معنی در هنر اسلامی» به همت رابرت هیلنبراند که در واقع پیشوای این دیسیپلین بود به چاپ رسید.
۲. این عشق شما به ادبیات شرقی به طور عام و ادبیات فارسی به طور خاص از کجا سرچشمه میگیرد؟
در ابتدا دوست داشتم موسیقی بخوانم، ولی به علت کمبود جا در دانشگاه فرانکفورت ام ماین قبول نشدم، بنابراین مجبور شدم رشتهی دیگری را انتخاب کنم. در این جستوجو گذرم به سمینار شرقشناسی افتاد و شروع کردم به تحصیل زبان عربی و بلافاصله بعد از آن، زبان فارسی و ترکی. خیلی زود ادبیات فارسی را نسبت به ادبیات عربی دلنشینتر یافتم، چرا که در ادبیات عربی نه حماسه وجود دارد و نه یک معادل دقیق ازغزل.
۳. میتوانید دربارهی رابطهی بین ادبیات عرب و ادبیات فارسی و تیپولوژی و کمّ و کیف این روابط متقابل برایمان توضیح دهید؟ تا چه زمانی این روابط دوام داشتهاند؟
همه چیز از تصرف اعراب شروع میشود. فارسی میانه به فارسی دری تحول مییابد و فارسی دری هم بر ترکی عثمانی و اردو تأثیر میگذارد. تأثیرات عربی و فارسی بر ترکی عثمانی با نوپردازی زبان ترکی در زمان آتاتورک به پایان میرسد، در حالی که این تأثیرات بر زبان اردو هنوز ادامه دارد.
در زبان فارسی هم بسان ترکی در زمان آتاتورک، جنبش جدی تصفیه زبان انجام و سعی شده است بسیاری از واژگان فارسی جایگزین واژگان عربی شوند (قسمتی از این واژگان نو ساخته و جدیدند و قسمتی دیگر از گنجینهی ادبیات کهن فارسی بر گرفته و دوباره زنده شدهاند).
در کنار این تأثیرات زبانی، تأثیرات موضوعی نیز وجود دارد. مواد و مطالب بیشماری، بهویژه در زمینهی علوم طبیعی از عربی گرفته شدهاند. به یک مثال اشاره میکنم: «رسائل اخوان الصفا»، اثری از یک گروه فلاسفهی بصره در قرن دهم میلادی، تأثیر وسیعی بر جمیع دنیای اسلام قرون وسطی گذاشته است، تا حدی که نظامی بهویژه در «اسکندرنامه» از آن بهره میبرد، مثلاً با ترجمهی مستقیم داستان «گیوگس و انگشترجادویی» که نقلیست از کتاب «جمهوری» افلاطون. این داستان با درج منبع دقیق آن به قلم اخوان صفا به عربی برگرداننده میشود. الساندرو باوزانی، شرقشناس معروف ایتالیایی، تلخیص بسیار خوبی به زبان ایتالیایی از این رسائل کرده است.
از طرف دیگر از آثار مهم افکار پیش از اسلام به واسطهی زبان فارسی به عربی نفوذ مییابند، از جمله شاهکار «کلیله و دمنه» که نخست از سانسکریت به فارسی میانه و بعد از فارسی میانه به عربی راه مییابد. بیشک داستان «لیلی و مجنون»، مشهورترین داستان عشقی دنیای عرب و اسلامی، ریشه و اصل عربی دارد. «لیلی و مجنون» به طور گستردهای در کتاب بزرگ «کتاب الآغانی» اثر ابوالفرج اصفهانی نویسندهی قرن دهم میلادی آورده شده است. منظومهی عشقی دیگری که خیلی پیشتر از نظامی سروده شده است با عنوان «ورقه و گلشاه» از عیوقی باز هم بر اساس یک داستان از «کتاب الآغانی» است که در آن شخصیتهای اول داستان با نامهای عروه و عفراء آمدهاند.
جامی بیشک از منابع عربی برای منظومهی «یوسف و زلیخا» استفاده کرده است، ولی او درعین حال توانست از منبع فارسی ِ دیگری نیز استفاده کند که منظومهای بوده است در باب حضرت یوسف از شاعر کم آشنایی به نام امانی. این اثر تا دیر زمانی به فردوسی نسبت داده میشد. جامی از آثار علمی به زبان عربی نیز استفاده کرده است، برای نمونه، واضح است که جامی در «اسکندر نامه»اش در بخشی مربوط به بقراط، هم از «ادب الطبیب» اخذ کرده باشد و هم از «رسوم دارالخلافه».
۴. آیا میتوان از یک «اومانیسم فرهنگ ایرانی» سخن گفت و چگونه؟ و نیز از یک «روشنگرایی شرقی»؟
بستگی دارد به اینکه چگونه اومانیسم را تعریف کنیم. اگر منظورمان از اومانیسم جنبش روشنفکری و عقلگرایی باشد که میخواهد انسان را از بند قیمومیت کلیسا برهاند و دانش مردان کهن (افلاطون، ارسطو و...) را بر عقاید کلیسا جایگزین کند یا تا حدی بخواهد به آن تعادل بخشد، خوب تشابهاتی، نهچندان در دنیای ایرانی بلکه بیشتر در دنیای عرب، پیدا میشوند. همه چیز با ترجمههای متون یونانی قدیم به عربی آغاز میشود، که از لحاظ کمیت بسیار قابل توجهاند. بر روی این متون پزشکان و دانشمندان و فلاسفه توانستهاند کار کنند و به آنها مطالبی بیافزایند. از این جنبه میتوان عناصر اومانیست افکار کهن را در افکار فارابی، ابن طفیل، ابن رشد و اخوان صفا یافت، تأثیراتی که کمی بعد با قاطعیت به دست ارتدکس اسلامی دفع شد.
در شعر فارسی هم میتوان این تضاد را پیدا کرد. نظامی در بسیاری از منظومههایش به طور روشنی ایدهی عقلگرایش را ابراز داشته است و در آن اثری از دگم مذهبی یا عناصر دینی نیست. او به راستی بزرگترین سرمایهی بشریت است و سخنها دربارهی انساندوستی و عدم جور و مردم آزاری گفته است و توجه والایی به زن [به طور عام] دارد. شیرین او شاید فوقالعادهترین چهرهی زن باشد که ادبیات قرون وسطای اسلامی به چشم دیده است.
سرکوب و اختناقی که بر فلسفهی یونانی اعمال شد مقارن با رشد تصوف و عرفان بود. ولی نمیتوان عرفان را یک نوع جنبش اومانیسم دانست با وجود اینکه حاوی عناصر اومانیستیست، چون عقل و عقلگرایی را رد میکند.
۵. شما به نظامی خیلی علاقهمندید و پژوهشها، ترجمهها و مقالهها دربارهی او ارائه دادهاید. میتوانید لطفاً در باب چگونگی زبان هنری، طبع شاعرانه و خلاقیت او برایمان بگویید؟ در چشمانداز ادبیات فارسی ایران و یا آن نواحی مثل هندوستان که فارسی مورد استفاده بوده، نظامی چه نوآوریهایی کرده است؟
نظامی استاد غیر قابل انکار حماسهی عشقی (رمانتیک) است. طبیعتاً در سبک ادبی تأثیراتی چند از فردوسی، عیوقی، رودکی و سنایی گرفته است، ولی میتوان گفت که او پیشینیان را با نبوغ و شگرف زبان تصاویر خود به کسوف کشانده است. از ویژگیهایی که تا به حال تنها در اثر او یافتم، تکرار واژهای خاص است در چند بیت و بازی با آن، چنانکه گویی توپی باشد و از پی آن برداشت معانیای تازه. چیزی شبیه به این البته در آثار عطار هم وجود دارد.
نظامی تأثیرات ژرفی بر شاعران پس ازخود گذارده است. او بلافاصله پس از مرگش تقلید شده است. این تقلیدها بیشتر موضوعی هستند، در حالی که از نظر سبکی مقلدینش از او خیلی دور ماندهاند و شاید هم عمداً دور مانده باشند؛ در هر حال خیلی سادهتر سرودهاند. تأثیرات نظامی بر دیگران هیچ محدودهی مکانی نمیشناسد؛ اولین مقلد بزرگش امیر خسرو دهلوی است که همانطور که از نامش پیداست اهل دهلی و هندی بوده است.
۶. علاوه بر نظامی کدام شخصیت ادبی دیگری مورد تحسین شما بوده است؟ آیا در این شاعران شباهتهایی با شاعران همدورهی آنها در اروپا مشاهده میکنید؟ اگر جواب مثبت است، چه عناصر قابل تطبیقی میتوان تشخیص داد؟
علاقهی من به شعر فارسی در دو جهت شکل گرفته است: از یک سو شناخت بر شعر غنایی و حماسی و از سوی دیگر مربوط میشود به عناصر عرفانی. از آنجا که اکثر کارهای علمیام در زمینهی ادبیات عربی بوده است، به ناچار بیشتر بر نامهای بزرگ ادبیات فارسی تمرکز داشتهام. از اینرو به سنایی پرداختم، و مولوی بهخصوص «دیوان شمس» و نیز حافظ برایم جایگاهی مرکزی داشتهاند. همیشه بازگشتهام به شعر غناییِ این دو شاعر بزرگ و دربارهی آنها چندین بار موضوعاتی نوشتهام، با اینها همه، علاقهام به شعر حماسی خیلی غلیظتر بوده است. در کنار نظامی یک سری از شاعران حماسی را (که در بالا به آنها اشاره شد) مطالعه کردهام. برای نمونه «ویس و رامینِ» اسعد گرگانی با نمایاندن جنبههای گوناگون عشق که با شکلهای متفاوت رمانش مرتبطاند، خیلی مرا به خود جذب کرده است. و همینطور «سیر العباد الی المعاد» ِ سنایی بهخاطر آن ارتباط تنگاتنگ فرهیختگی شاعر با دید عرفانیاش نسبت به معاد؛ و نیز برای اینکه به یک «کمدی الهی» مینیاتور معروف بوده است.
بر آثار حماسی پیش از نظامی، که حتماً بر او تأثیر هم گذاشته بودند، در جریان زمان آثار پس از نظامی نیز افزوده شد. مشتاق بودم بدانم این آثار که به تقلید از نظامی سروده شدهاند، چگونهاند؛ و طبیعتاً مجبور شدم از بین آنها گزینش کنم. برخی از این آثار که بهطور اتفاقی به آنها بر خوردم، تأییدی بودند بر اینکه هیچکدامشان به گرد مهارت نظامی نمیرسند. دقیقاً با همین تطبیق آثار بین نظامی و آثار حماسی پس از او، صریحاً پیداست که نظامی چه معمار بزرگی در خلق آثارش بوده است و هنرش در تراشیدن چهرههای ادبی چقدر والاتر است و نیز توانایی او در بینشی درونی بر جان و روان [شخصیتهای داستان]، و از پیاش رها کردن آن به دیگرگونی و تحول. او با چه احترام و حس ظریف و تحسین سیمای زن را ترسیم و توصیف میکند، طبیعتاً شیرین در رأس آنها. شیرینی که در نظامی، جدای از واقعیت تاریخی، تبدیل میشود به یک تصویر ایده آل از شایستگی و متانت و زیبایی زنانه، و نیز تصویری ازعشق جسمانی که البته تا حدی در بند حدود رسوم و سنت خشک [جامعهی آن روز] بوده است. این مسلم است که نظامی آگاهانه در شیرین چهرهای مقابلِ چهرهی ویسِ فخر الدین اسعد گرگانی آفریده است. ویسِ گرگانی خود را در اختیار شاهزاده رامین میگذاشت با اینکه با برادر بزرگتر رامین یعنی موبد، ازدواج کرده بود. در حالی که شیرین درخواستهای مصرانهی عشقی خسرو را دفع میکرد تا آن موقع که خسرو به همهی عهدها و شروط شیرین کاملاً عمل کرد یعنی ازدواجی در خورِ مقام شخصی و اجتماعیاش.
اولین تقلیدکنندهی مهم نظامی امیرخسروی دهلوی است. اثر مهمش «هشت بهشت»، هم با عنوانش و هم با محتویاتش، «هفت پیکر» نظامی را به خاطرمی آورد ولی فاقد ژرفای روحانی اوست. تحولی که او در داستانی از نظامی میدهد ارزش توجه را دارد: داستان بهرام گور که خود نظامی آنرا از شاهنامهی فردوسی، جایی که برای اولینبار در این داستان آمده است، گرفته بود. ماجرای نشانه گرفتن شاه شکارچی [بهرام گور] در سه داستان به نقلهای متفاوت آمده است، داستانی که همچنین از نشانههای برجستهی مینیاتور فارسی است. برخی از مینیاتورهای جذاب مرا به مطالعه و تحقیق در منظومهی رمانتیکی «همای و همایون» از خواجوی کرمانی وا داشتند.
۷. آیا به ادبیات معاصر ایران توجه داشتهاید؟ تحول شعر فارسی از شکل کلاسیک به شعر مدرن بیقافیه را چگونه میبینید؟ کدام شاعر معاصر را میپسندید؟
بله. در اوایل کارهای پژوهشیام خیلی به شعر و نثر ادبیات معاصر پرداختم. با آقای حشمت مؤید، که در آن زمان مربی زبان فارسی پروفسور ریتّر (و بعدها با پشتیبانی او به سمت استاد دانشگاه شیکاگو رسید) بود، داستانهای صادق هدایت را میخواندیم. چندی بعد با جمالزاده رابطهی دوستی داشتم. در کتابی که با همکاری فرامرز بهزاد و گوتفرید هرمان چاپ کردیم با عنوان «داستان نویسهای مدرن در دنیا: ایران»، من شش داستان ترجمه کردم: دو تا از جمالزاده، دو تا از هدایت و دو تا از دولتآبادی. قبل از آن هم «فارسی شکر است» را ترجمه کرده بودم (از «یکی بود یکی نبود») با عنوان «دیدار در زندان» که اثری غیر قابل ترجمه بود بهخاطر واژهشناسی پیچیدهاش که جمالزاده از فارسی ـ عربی و فارسی ـ فرانسه گرفته و به هزل در آورده بود. در سال ۱۹۶۵ مقالهی «جنبشهای حاضر در ادبیات مدرن فارسی» که اولین تألیف من در زمینهی ادبیات مدرن کشورهای اسلامی بود در هامبورگ به چاپ رسید. سالهای بعد، سالهای بسیار پر کار و مدوامی در این زمینه بودند، از جمله در ادبیات معاصر عربی و ترکی که میوههای آنها در نهایت رضایتم به شکل فصلی در سه کتاب مهم قرار گرفتند؛ و نیز در یک سری همایشهای بین المللی که توانستم در برن تدارک ببینم. سومینِ این همایشهای بین المللی، در زمینهی ادبیات نمایشی مدرن کشورهای اسلامی بود که در آن موفق شدم نظرِ مدرسهی تئاتر برن را جلب کنم به یک اثر بهرام بیضایی با عنوان «هشت سفر سندباد» که ایزابل اشتومپل به آلمانی ترجمهاش کرده بود. بخش اول این اثر حدود نیم ساعت برای مهمانان همایش اجرا شد که احساساتشان را بهطور قابل توجهی برانگیخت. برای شاگردان مدرسهی تئاتر آنقدر این اثر بیضایی هیجانانگیز بود که سال بعد در گاسکسل برن کل اثر را، به مناسبت بیست و پنجمین سال تأسیس مدرسه، پنج یا شش بار با موفقیت تمام اجرا کردند.
طبیعتاً به شعر غنایی ادبیات معاصر هم پرداختم در چهار زبانی که پیشتر گفتم، بهخصوص اشعار فروغ فرخزاد را. این مطالعات در زمینهی اثر پرچمدار شعر غنایی ادبیات معاصر ایران در تألیفی کوچک در خصوص شعر فروغ که علی رهبر سی سال پیش در مجلهی فارسی ـ آلمانی «ایران زمین» که در آن زمان خیلی پر بار بود، به چاپ رساند.
ولی مهمترین نتیجهی این بخش از مطالعاتم کتابی است دربارهی شاعر مذهبی و متفکر سیاسی محمد اقبال که به «پدر پاکستان» ملقب است و سرودههایش هم به فارسی و هم به اردو نگاشته شدهاند. ولی چون آنا ماری شیمل به اشعار فارسیاش پرداخته بود، به نظرم فرصتی مناسب بود برای اینکه اردوی تازه آموختهام را بیازمایم. ولی چون علاوه بر اشعار اردو، آن حجم بزرگ از شعرهای غنایی فارسیاش هم مورد نظرم بود، از این رو برخی شعرهای بسیار موفقش را هم به آلمانی ترجمه کردم. خوب است یادآوری کنم که به مناسبت صدمین سال تولد اقبال به احترام و قدردانی از او چهار کنفرانس در برن ترتیب دادم که در آن الساندرو باوزانی دربارهی «اقبال و دانته» سخنرانی کرد و من در بارهی «اقبال و گوته».
فکر میکنم که از ادبیات معاصر فارسی (و همچنین عربی، ترکی، اردو و...) اشعار غنایی بسیار جذابی وجود داشته باشند، ولی از آنجا که کرسی اسلامشناسی در دانشگاه برن در سال ۱۹۷۰ به من محول شد (و نیز با یک مأموریت دیگر در دانشگاه فرایبورگ) و برای اینکه دستم به چند کار بند نباشد، ناچار شدم ازمطالعه و تحقیق مداوم در زمینهی ادبیات معاصر دست بکشم تا بتوانم از پس وظایف تدریس و دبیری انستیتو بربیایم. اینطور بود که، تا آنجا که به زبان فارسی مربوط میشد، سه شاعر معروف ایران یعنی نظامی، حافظ و مولوی مرکز کارهای علمیام قرار گرفتند. شوق ترجمهی ادبی شعر شرقی در من پایدار بود و برایم نتایج پر باری به همراه داشت و دو جایزهی ادبی هم بردم. در این فرصت فقط از سه قدردانیای که از من شد نام میبرم:
ـ در اکتبر سال ۱۹۹۵ به لطف سفیر ایران آقای دهلوی، برای یک هفته همراه با گروهی از ایرانشناسان اتریش و سوییس به ایران دعوت شدیم. برنامه شامل سمیناری در تهران بود (که من در دو روز پایانی آن شرکت کردم) و نیز گشتی در مشهد و اصفهان. نقطهی اوج این سفر این بود که در یک شام ضیافتی با اهدای لغت نامهی دهخدا و ساعت شوارتزوالد با تزیینات ایرانی از من تجلیل و قدردانی شد. برای سفرهم بلیط پرواز درجه یک را در اختیارم گذاشتند.
ـ درسال ۱۹۹۹ دو کنفرانس به دعوت جامعهی ایرانیان شیکاگو ارائه دادم که اولی به فارسی مقابل هفتصد نفر از حضار در زمینهی «حافظ و گوته» ایراد شد و دیگری به انگلیسی در مقابل حضاری خاص با موضوع «ایدهی ضد جور و مردم آزاری در حماسهی نظامی.»
ـ ۳۱ ماه مه و اول جون ۲۰۰۶ کتاب «سخن کشتیست و معنی دریا» در دانشگاه پادوا و بلونیا رونمایی شد ـ که برای چاپش از ماریو مَنچینی و کارلو سَکّونه سپاسگزارم ـ. در آن فرصت اولین کنفرانسم را به ایتالیایی ایراد کردم با موضوع «حماسهی فارسی و شعر غنایی ایتالیایی: توراندخت، از نظامی تا پوچّینی». این کتاب شامل چهارده مقاله در باب ایرانشناسی است که به زبانهای انگلیسی، آلمانی و فرانسه نوشته بودم و در فرصتهای متفاوت (همایشهای علمی، کنگرهها، مجلات، جشننامهها، جُنگهای ادبی و...) به چاپ رسیده بودند؛ و کارلو سکّونه ترجمهی آنها را به ایتالیایی به عهده گرفت و مقدمهای بر کتاب نگاشت.
در پایان باید اضافه کنم که اگر به این پرسشها بهطور قانع کنندهای پاسخ میدادم به درازا میرفت و نیاز به یک کتاب میبود، از اینرو تلاش کردم تنها نکات اصلی را بیان کنم.
در این فرصت از کارلو سَکّونه که در چند مورد محرک فعالیتهای ادبی من بوده سپاسگزاری میکنم؛ پیشنهاد این مصاحبه هم از او بوده است. و از شما ناهید عزیز بهخاطر پرسشهای جالبتان سپاسگزارم و برایتان پیشرفت و خوشبختی آرزو دارم.
من هم از لطفتان و از اینکه دانش و وقتتان را در اختیارمان گذاشتید، بینهایت سپاسگزارم.