کد مطلب: ۳۲۹۳
تاریخ انتشار: شنبه ۱ تیر ۱۳۹۲

بیهقی در داستان «حسنک» شاعر است، نه مورخ

آناهید خزیر: داستان «حسنک وزیر» یکی از شورانگیزترین و زیباترین حکایت‌های تاریخ بیهقی است که ابوالفضل بیهقی آن را تصویر کرده و از تمامی امکانات نمایشی، تصویری و داستانی بهره برده و این داستان را در تاریخ ادبیات، داستانی به یاد ماندنی ثبت کرده است. ویژگی‌های نمایشی و تصویری این داستان، مورد تاکید سینماگران و نمایشنامه‌نویسان بوده است.
حسن بلخاری، دکتری فلسفه هنر، عضو هیات علمی دانشگاه تهران و دانشیار گروه مطالعات عالی هنر در پردیس هنرهای زیبا در ابتدای سخنانش گفت: «مبانی دراماتیک» یک عنوان بسیار کلی است. بحث من بیشتر تامل بر این گزاره است که بیهقی در «داستان حسنک وزیر» یک شاعر است، نه یک مورخ؛ شاعر به تعبیر ارسطویی آن. همه‌ی ما بیهقی را یکی از نکته‌سنج‌ترین مورخان می‌دانیم. تنها کتابی هم که از او مانده تحت عنوان «تاریخ بیهقی» می‌شناسیم. اگرچه اثر مفقود شده‌ی دیگری به نام «زینه‌الکتاب» دارد که ظاهرا نسخه‌ای از آن در کتابخانه‌ی ملک نگهداری می‌شود. به هر حال، «تاریخ بیهقی» یکی از مشهورترین آثار تاریخی ماست. به همین دلیل تقریبا تمامی متفکران او را مورخ می‌دانند. اما من بیهقی را شاعر می‌دانم و معتقدم که بنابر تعریفی که ارسطو از تراژدی و درام دارد، و مهم‌تر آن که بحث ظریفی میان شاعر و مورخ دارد، بیهقی یک شاعر است. باز تکرار می‌کنم که بیهقی در «داستان حسنک» یک شاعر است، نه مورخ. پس محور بحث من تبیین رویکرد بیهقی براساس کتاب «بوطیقای» ارسطو است.
تبیین رویکرد بیهقی براساس کتاب «بوطیقای» ارسطو
از شکسپیر به این طرف، به‌ویژه در دوره‌ی مدرن، تراژدی هگلی و تراژدی نیچه‌ای داریم. یعنی در جهان معاصر ما شاهد رویکردهای جدیدی در تراژدی و درام هستیم. پس در بحث دراماتیک اگر وجه تاریخی و هویتی آن را روشن نکنیم دچار اشکال می‌شویم. من بر اساس آراء و تبویب‌های ارسطو است که می‌گویم بیهقی شاعر است. اگر ارسطو به تفاوت میان شاعر و مورخ نپرداخته بود، من جسورانه نمی‌توانستم وارد چنین بحثی بشوم و سخنم ذوقی می‌شد. البته شاعر به معنای مصطلح آن نیست. بلکه بیانی هیجان‌برانگیز و احساس‌برانگیز از یک واقعه‌ی محتمل‌الوقوع است. بیهقی بر بنیاد همان مبانی و مبادی ارسطویی است که تاریخ‌پردازی کرده است. بنیاد بحث من نیز ارسطویی است، نه هگلی، نه تفسیر نیچه و نه حتی شکسپیری. شکسپیر در «تاجر ونیزی» رویکردی دیگرگون با «اتللو» و «مکبث» دارد.
 اکنون که مبنا مشخص شد، آشنایی با کتاب «فن شعر» ارسطو و تعریف او از درام، لازم است. این را هم بگویم که به احتمال بسیار، بیهقی برخی از آثار یونانیان را خوانده بوده و با مبانی فکری آن‌ها آشنا بوده است. اگرچه دبیران در دربارها کاتب بودند و اندیشمند نبودند. بیهقی نیز به عنوان یک دبیر پرورش یافته است و تنها از ۶۵ سالگی است که دست به نگارش تاریخ خود زده است. اما دبیر متفکری بوده است. به دلیل همین متفکر بودن اوست که تاریخش ماندگار شده است. بیهقی آدمی نیست که سطوت شاهان چنان او را تحت تاثیر قرار بدهد که درست و غلط رفتار آن‌ها را بدون نقد بیاورد.

بیهقی مورخ متفکری که به کتابخانه سلطنتی دسترسی داشت
هنگامی که «تاریخ بیهقی» را می‌خوانیم می‌بینیم که او دارای نظر است و این نظر را در ترکیب ساختار کتابش هم وارد کرده است. او مورخ متفکری است که کتاب‌های گوناگونی را خوانده است. به‌دلیل دسترسی به کتابخانه‌ی سلطنتی نیز احتمالا آثار یونانیان را می‌شناخته. البته نمی‌خواهم بگویم که «داستان حسنک وزیر» را بعد از خواندن «بوطیقا»ی ارسطو نوشته است. چون اگر چنین بود در جایی از کتابش ارجاع می‌داد اما می‌دانیم که روی جالینوس تعصب دارد و او را از نوابغ بشر می‌داند. کسی که جالینوس را بشناسد با اندیشه‌ی یونانیان هم آشنا بوده است. در زمانی که بیهقی تاریخ خود را می‌نوشت، ۱۷۰ سال از ترجمه‌ی متن «بوطیقا» گذشته بود. بیهقی به عربی مسلط بوده و با ترجمه‌هایی که از زبان‌های سریانی و یونانی و عربی می‌شده، آشنا بوده است.
نکته‌ی دیگر آن است که ارسطو را «معلم اول» نامیده‌اند. این یک لقب جغرافیایی یا تاریخی نیست. یک لقب بشری است. عظمت معلمی ارسطو به قدرت تدوین او بازمی‌گردد. او را معلم اول ننامیده‌اند تا بگویند که دانشش از افلاطون بیشتر است. دانش افلاطون چنان بود که نورث وایتهد همه‌ی فلسفه‌ی غرب را حاشیه‌ای بر دانش او دانسته‌است. افلاطون ذهنی وحشی و خلاق دارد. اهلی کسی است که در یک محدوده بر طبق فرموده عمل می‌کند اما ذهن وحشی، ذهنی باز و آزاد است. لذا وقتی می‌گوییم ارسطو معلم اول است معنایش این نیست که دانشش از افلاطون بیشتر است. نه، این لقب برای قدرت تبویبی است که ارسطو دارد. این ارسطو بود که برای اولین بار حکمت را به دو قسمت علمی و عملی تقسیم کرد.
تاریخ گاهی اندیشه و معنا را رهزنی می‌کند
ارسطو می‌گوید که انسان سه ساحت دارد: ساحت اول نظری یا تئوریک است و نتیجه‌ی تئوریک آن هم معرفت است. ساحت دوم پراتیک است، یعنی عمل. نتیجه‌ی آن هم پُلی‌تیک یا سیاست است. ساحت سوم پویتیکه است و نتیجه‌ی آن هنر است. ارسطو می‌گوید که انسان یا ادراک می‌کند یا عمل می کند و یا می‌آفریند. بر این اساس بود که کتاب‌هایی نوشت. که یکی از آن‌ها «بوطیقا» بود. بوطیقا یعنی فن شعر. شعر البته معنای عمیقی دارد. بوطیقا ۲ جلد بوده که جلد دوم آن مفقود شده است. تاریخ گاهی اندیشه و معنا را رهزنی کرده است. می‌گویند بسیاری از مبانی تراژدی و درام را در آن جلد گمشده گفته است. با ترجمه‌ی این اثر، مبانی تراژدی و درام وارد فرهنگ ما شد. اگرچه ما آن را به دلایلی آنها را جدی نینگاشتیم . یعنی به نحوی «فن شعر» ارسطو را در باب مباحثی چون تراژدی و کمدی دور زدیم. اما «سیاست» او را «مابعدالطبیعه» او را و نیز «منطق» او را جدی گرفتیم.
اما درام از دیدگاه ارسطو چه معنایی دارد؟ ارسطو در بحث درام ابتدا وارد بحث لغوی آن می‌شود. تبارشناسی واژه‌ها مهم است. چون گاه ریشه‌یابی یک کلمه، معنای آن را دقیقتر روشن می‌سازد. از این ‌رو ارسطو وارد ریشه‌یابی واژه‌ها شده است. تراژدی و کمدی یکی از اقسام درام است. ارسطو درام را «دران» می‌نامد و می‌گوید که دوریسی‌ها واضع این لغت بوده‌اند. آن‌ها درام را کنش و کاری که انجام می‌دادند، می‌دانستند. پس درام، کنش‌ها و اعمال انجام شده است. او می‌گوید که درام بازنمایی کنش انسان است تا خصایل او را نشان دهد. درام تقلید خصایل نیست. حتا اگر موسیقی هیجان‌برانگیز باشد، یک درام است. بازنمایی رفتار اتللو در کشتن «دزدمونا» در نمایشنامه‌ی شکسپیر، برای نشان دادن خصلت تعجیل در انسان‌هاست. از این‌رو یک درام محسوب می‌شود. از نظر ارسطو، درام نتیجه‌ی فردی نمی‌گیرد. در این صورت می‌تواند ما را بترساند، یا به هیجان آوَرد. یا رحم و شفقت را در ما برانگیزد. پس درام آن است که بتواند مخاطب را تحت تاثیر شدید خود قرار دهد. اگر این گونه نباشد پیامی نیز منتقل نمی‌شود. درام با تاثیرش است که درام خوانده می‌شود. شاعر نیز باید نوع بیانش برانگیزنده باشد.
ارسطو می‌گوید کار مورخ بیان یک واقعه است و شاعر بیان محتمل الوقوع آن. منظور ارسطو از شعر، شعرفروشی و صله گرفتن نیست. شعر، کلام منظوم نیست. به همین دلیل است که ارسطو می‌گوید که اگر کلامی را به صورت منظوم بگویید به معنای این نیست که شاعر هستید. شاعر یعنی کسی که معنایی را یافته باشد و با قدرت معنا را منتقل کرده باشد. این یعنی درام‌نویس. به سخن دیگر، شاعر یعنی آن که حقیقتی را در شهود ادراک و به عالی‌ترین وجه بیان کرده باشد. در این میان «بیان» بسیار مهم است. همه‌ی این‌ها گفته شد تا به این نتیجه برسیم که بیهقی در «داستان حسنک وزیر» شاعر است، نه مورخ. ارسطو می‌گوید کار مورخ بیان یک واقعه است، به قسمی که آن واقعه انجام شده و تمام شده باشد. به همین دلیل کار مورخ بیان چیزهایی است که وقوع یافته و تمام شده است. اما شاعر نمی‌تواند وقایع را این‌گونه بگوید. او باید این واقعه را به‌گونه‌ای بگوید که مخاطب را برانگیزد. یعنی شاعر باید دراماتیک بحث کند. از همین‌روست که ارسطو شاعر را یک فیلسوف می‌داند. پس بگذارید بیهقی را در «داستان حسنک وزیر» یک شاعر ِفیلسوف بنامیم.
جمع‌بندی آن‌چه گفته شد از دیدگاه دکتر بلخاری
ارسطو در «بوطیقا» یا «فن شعر» خویش و در شرح درام، تفاوت میان شاعر و مورخ را در این می‌داند که مورخ راوی چیزی است که واقع گشته و تمام شده است. اما شاعر روایتگر واقعه‌ای است که بنا به قوانین ضرورت و احتمال، هر لحظه امکان وقوع آن برای هر کس وجود دارد. به عبارتی، چیزهای قابل اتفاق چنان توسط شاعر یا نمایشنامه‌نویس توصیف شود که بنا به نوعی منطق یا ضرورت درونی وقوع آن محتمل باشد. از دیدگاه او تاریخ بیان فردیت است و شعر دربردارنده‌ی نوعی کلیت. از این‌رو، به فلسفه نزدیک است. از نظرگاه ارسطو اگر شاعر در متن و بیان خویش شیوه‌ای به‌کار نبندد و همچون یک مورخ یک واقعه به وقوع پیوسته و تمام شده را روایت کند، بیان او هیچ کاتارسیسی در ذهن و روح مخاطب برنخواهد انگیخت. پس فلسفه، درام یا نمایش که تزکیه و تطهیر روح مخاطب است، محقق نخواهد شد.
وظیفه‌ی شاعر و در اصل درام‌نویس یا نمایشنامه‌نویس ایجاد تجلیه و یا به مفهومی دیگر تخلیه است. شفقت بر قهرمانی که قربانی هامارتیای(یا خطای تراژدیک) خود می‌شود و سرانجامی دردناک و تراژدیک می‌یابد و نیز هراس از انجام خطایی که می‌تواند زندگی وی(مخاطب) را نیز چون قهرمان قربانی به انجامی تراژیک برساند و البته چنین قدرتی در درام‌نویس بستگی به نحوه‌ی بیان و ترکیب نمایش و وجوه دراماتیک داستان‌پردازی دارد.
 بیهقی داستان حسنک وزیر را نه همچون یک مورخ که چون یک شاعر (به تعبیر ارسطویی آن) روایت می کند. با تصویر گری قهرمانانه از او، حس عظیم شفقت نسبت به او را در ما برمی انگیزد( در بیان مظلومیتش به هنگام صحبت با خواجه احمد، نوع آوردنش به میدان، روایت حماسی بدارزدنش و نیز اشاره به نوع عملکرد مادرش) و البته با بیان هامارتیای او (ژاژ خاییدنهای او در باب خواجه احمد و طلب حلالیت از او و نیز تهور و بی باکیش (من جمله خطاب به مسعود که اگر به قدرت رسیدی حسنک را بر دار کن) و موضعگیریهای او در برابر مسعود و جانبداری از امیر محمد و....) هراس را در مخاطب برمی انگیزد که آدمی در برابر حوادث و فتن زمان باید که عاقل و محتاط باشد چون استادش بونصر مشکان.

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST