ناهید نوروزی: پروفسور ماریو مَنچینی استاد متنشناسی رومانس در دانشگاه بلونیا است و دراین زمینه تألیف، ترجمه، مقاله و پژوهش-های گوناگونی ارائه داده است. وی هم اکنون سرویراستاری مجموعه بسیار معتبر «کتابخانهی قرون وسطی» را در انتشارات کروچّی بر عهده دارد. متنشناسی یا فیلولوژی رومانس، متنشناسی زبانهای نئولاتینِ قرون وسطاست که شامل زبانهای فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی، پرتغالی و رومانی و برخی لهجههای آنها میشود. بیش از همه تخصص استاد منچینی در ادبیات فرانسوی به ویژه شعر تروبادوری و حماسی است. تروبادور شعرغنایی درباری ست که در ناحیهی پروانس فرانسه به دست خنیاگران شکل گرفته و به زعم برخی میتواند از شعرعرب رایج در اندلس نشأت یا تأثیر گرفته باشد.
قبل از هر چیز لطفاً از فعالیتهای فرهنگی خود در دانشگاه و انتشارات به عنوان پژوهشگر، مؤلف یا مترجم برایمان بگویید.
«حرفهام» متنشناس یا فیلولگِ رومانس است. موضوعی که پس از تحصیلات در دانشگاههای پادوا، وین و هایدلبرگ در دانشگاههای تریسته (۱۹۷۲ـ ۱۹۷۵) و بلونیا (۱۹۷۶ـ ۲۰۱۱) تدریس کردم. پژوهشهای اولیهی من به حماسههای فرانسوی کهن اختصاص داشت که آنها را از جنبههای سبکشناختی و جامعهشناختی مورد بررسی قرار دادهام و به مسائلی چون تضاد بین اشرافِ فئودال و جوانمردها، جوانهای شوالیه و سرگرد (شوالیههای بینوا) پرداختهام. این پژوهشها با انتشار کتاب «جامعهی فئودال و ایده ئولوژی شاروا دو نیم، فلورانس ۱۹۷۲» (۱) به خوانندگان علاقهمند ارائه شد.
به دنبال آن مدت زیادی به تحقیق در باب شعر تروبادوری پرداختم. پژوهشهایم در این زمینه در کتابهای ذیل جمع آوری شدهاند:
ـ علم شادمان تروبادورها، ۱۹۸۴ (۲): در باب دیوان برنر دو ونتادرن و شاهزاده تروبادور گولیهلمِ نهم، و در خصوص مشاهدات و افکاراستاندال و نیچه در بارهی نگارندگان پروانسالی. این اثر به آلمانی ترجمه شده است. (۳)
ـ تأکید بر: تروبادورها، ۱۹۹۱ (۴): که خوانشی ست از تألیفات منتقدین از کهلر گرفته تا نِلّی، از فولِنا تا رونکالیا، از شپیتزر تا دِراگونتّی، و همراه است با ضمیمهای در مورد خوانش فرهیختگان وعالمانی چون استاندال، نیچه، لاکان، سیمون وِیل.
ـ استعارهی فئودال، ۱۹۹۳ (۵): در باب آیین عشق درباری (بر موضوعاتی قبیل «بندگی در عشق»، «مدح»، «راز»، «فرصت» و «پاداش») و در باب برخی چهرههای نمونه: مارکابرو، با آن مدحهای آشفته و درهم و پر نبوغش که آمیخته ست به زن ستیزی و خشونت؛ برتراند دو برن با آن قهرمانی سادیک و گیجش؛ و المریک دو پگیلهان با بدیعیات فصیح و ظریف و سرزندهاش.
ـ روح پروانس. از گولیهلم نهم تا ازرا پوند. ۲۰۰۴ (۶): با تألیفاتی در باب تهور و دلیری اشرافی و شوخ طبعی گولیهلم نهم، در بارهی «عشق در فراق» در جُفره رودل، در بارهی جاکومو دا لنتینی از بزرگترین شاعران مکتب شعرسیسیلی، در زمینهی رمان فلامنکا که همخوان با آیینهای مفرح زندگی درباری ست؛ و نیز در باب برداشت تروبادوری ِ هانریخ هاین و ازرا پاوند.
ـ ترجمهها:
گلچینی از سرودههای برنارد دو ونتادرن را ترجمه کردهام با عنوان ترانهها (۷). او شاعر تروبادوری است که به ما دنیای درونی مملو از گرایشها و آرزوها را میبخشد. همان دنیای تئاترگونه و واقع گرایِ شوخ که اویدیو پیموده است.
رمان فلامنکا را (۸) نیز ترجمه کردهام که بازی عالمانهی فضاها و آمیختگی ِسبکها، دیالوگ لطیف و متفاوت با سنت ادبی، ریتم سبک و خیالی و آکندگی از شوخ مشربی، این رمان را در ردهی گوهرهای ادبیات روایی قرون وسطی قرار میدهند.
لای ِ نرچیس را هم ترجمه کردهام. (۹) یک داستان منظوم ِ فرانسوی کهن است. سروده به سال ۱۱۷۰ (تق.) که سنت ادبی اویدیو و دنیای خدایان کهن را به بندگیِ عشقی در دنیای درباری مرتبط میکند.
ـ رشتهی دیگری که مدت زیادی بدان پرداختهام تاریخ متونشناسی رومانس و سیر مطالعات ادبی قرن بیستم است. تمرکز تحقیقاتم بر منتقدین سبکشناس از جمله لئو شپیتزر (۱۸۸۶ ـ ۱۹۶۰)، ارنست روبرت کورتسیوس (۱۸۸۶ ـ ۱۹۵۶)، اریخ آورباخ (۱۸۹۲ ـ ۱۹۵۷) جان فرانکو کونتینی (۱۹۱۲ ـ ۱۹۹۰) بوده است. در این زمینه تألیفاتی به آلمانی در کتاب سبکشناسی بسانِ تجربه، شپیتزر، کورتسیوس، آورباخ به نوشتهی وورزبورگ، کُنیگشاوزن و نیومن (۱۰) ترجمه شده است.
ـ هم اکنون مشغول کار برقسمت دوم رمانِ گل سرخ هستم که اثر ژان دومان (تق. ۱۲۷۰ ـ ۱۲۸۰) است و همچنین بر رمان الکساندر (تق. ۱۱۸۰) کار میکنم. با همکاری مارکو اینفورنا از دانشگاه ِ ترِنتو، در حال ترجمهی اپیزودهای مهمتر رمان الکساندرهستم، آنجا که اسطورهی قرون وسطای اسکندر به اوج خود میرسد: درهی خطرناک، سفر در دریا، سفر به آسمان، دخترهای گُلین.
چه انگیزهای شما را به سوی سرویراستاری مجموعه «کتابخانهی قرون وسطی» در انتشارات کروچّی کشاند؟ این بخش چه اهمیتی در مطالعات قرون وسطی در ایتالیا و اروپا دارد؟
به انگیزههای اصلیام اشاره میکنم: دلیل اول معرفی متون ادبیات قرون وسطی در کنار عهدهای دیگر... بود و دعوت به خواندنشان، با توجه به این پیشفرض که هنوز خواندنی هستند و میتوانند مورد پسند واقع شوند. کتابهای راهنمای کلی (حتی تاریخهای ادبیات قرون وسطی در هر گونه و گرایشی) میتوانند چهرهای تار و خاکستری به این ادبیات بدهند درحالیکه این کتابها حقیقتا ثروت عظیمی از متونی فوق العاده شمرده میشوند.
انگیزهی خیلی قوی دیگری که محرک من و همکارانم برای این کارِ بزرگ شد، مدل و الگوی مجموعه «کتابخانهی قرون وسطی» فرانسه به سرویراستاریِ پل زومثور بود که در سال ۱۹۷۹ در شماره های۱۰ تا ۱۸؛ نشر یونیون ژنرال (۱۱) با کتابهایی مثل نامههای آبلارد و الوایزا (۱۲)؛ منظومهی مرگ. دِ تورولد دو ویلون (۱۳)؛ آنتولوژی تروباتورها (۱۴) آغاز به چاپ کرد. قبل از آن هم در ۱۹۶۲ دو قرونوسطیشناس بزرگ به نامهای اریخ کهلر و هانس رابرت ژاوس با هم در پروژهی عظیم اصول ادبیات رومانس در قرون وسطی (۱۵) در انتشارات فینک (۱۶) در مونیخ، «متون کلاسیک رومانس قرون وسطی» (۱۷) را تأسیس کرده بودند که در آغازآن ترجمههای دو زبانهای مثل برول، تریستان و ایزوت از کرِتِین دو تروا؛ یاین، ترانهی رولاند؛ سرودن سیدِ من (۱۸) را در اختیار خوانندگان قرار داده بودند.
راهنمای ما ترجمههای پیشین برخی پیشکسوتان مثل فردیناندو نِری، دیِگو والری، سالواتور باتّالیا و غیره بودند و نیز روح ناآرام و حساسی مثل آلبرتو لیمنتانی که نه تنها به مشکلات تئوریک ترجمهی متون رومانس توجه داشت، بلکه خود را با برگردان شعر لای ِ سایه از ژان رنارت (۱۹)؛ فبلیو از روتبوف (۲۰) به بوتهی آ زمایش گذاشته بود.
الگوی مهم دیگر در ایتالیا کارهای کلاسیکشناسان بود. نه تنها در مجموعههای ارزندهای مثل «نویسندههای یونانی و لاتین» مربوط به شرکت والّا، بلکه به ویژه در مجموعههای ترویجی مانند «شاهکارها» از نشر گارزنتی و جیبیهای بومپیانی، «بور» از انتشارات ریتزولی در بخش «ضیافتِ» (۲۱) مجموعهی «کتابخانهی جهانی» از مارسیلیو، الگوهای خوبی یافتیم.
در این مجموعهها کتاب تراژدی نویسهای یونانی، و نیز افلاطون، تورسیدیو، کتولّو، اوراتسیو، اویدیو و غیره با ترجمههای دو زبانهی دقیق و با مقدمههای جدید، چند برابر به چاپ میرسیدند و ما قرون وسطیشناسان متعصبانه از خود میپرسیدیم که چرا آنقدر عقب ماندهایم؟ بیشک کلاسیکشناسان یا دست کم عدهای از آنها (به عنوان مثال: انتونیو لا پنّا، الفونسو تراینا، گروه مجلهی «مواد و بحث برای تجزیه و تحلیل متون کلاسیک» (۲۲) و همکاران هیأت تحریریه مجموعه «ضیافت» به سرویراستاری ماریا گرتسیا چانی)، بدون وسواسهای مختص نخبگان و اسطورههای متونشناسی و البته با عنایت کافی به ارزشها به بهترین نحو موفق شده بودند میان پشتکار، و ترجمه و ترویج پیوندی استوار برقرار نمایند. استادی مثل انتونیو لا پنّا توانسته بود، با هوشمندی و عزم راسخ بینظیری اهمیت «خوانش» متون کلاسیک را بشناساند و رواج دهد. او در سال ۱۹۷۲ نوشته بود:
«وقت آن رسیده که تمرینهای ترجمهی ایتالیایی به لاتین کاملاً از مدارس ما حذف شود. و همینطور ترجمهی قسمتهایی که اغلب ملهم از اخلاق گراییهای پیش پا افتاده و مضحک وگاه ابلهانه و خارج از مبحث هستند، به حداقل ممکن برسد. [...] به این ترتیب زمان صرفه جویی شده را میتوان بهطور مفیدی وقف خواندن آثار نویسندگان و شاعران مهم و جالب کرد. خیلی بهتر است که یک سروده بیشتر از کتولّو بخوانیم، حتی اگر در این صورت چند وزن از فعلهای لاتین را کمتر شناخته باشیم.»
البته تکلیف علاقهمندان به زمینهی ادبیات یونانی و لاتین از قبل معلوم شده بود. متونی که قبلا معرفی میشدند، از ویژگیِ «کلاسیک» بودن برخوردار بودند و در زمرهی «قانون ادب» (۲۳) که از اومانیسم به بعد تثبیت شده بود، قرار داشتند. [«قانون ادب» اصطلاحی برگرفته ازهارولد بلوم به مضمون «مجموعه آثار عالی ادبی» است که معمولاً به برههای از زمان اختصاص دارد] قرنها، فرهنگ اروپا به «قانون ادب» و مبانی غیر قابل حذف نویسندهها و شاعران قدیم آگاه بود و آنها راگرامی میداشت. ولی قطعاً این کار چندان آسان نبود. همان طورکه در «نزاع بین کهن و مدرن» (۲۴) نشان داده شده، بسیاری مثل شالرز پرّو، ژان دلا فونتن و... برخلاف قوانین کلاسیک، از فرمها و حساسیتهای لطیف نوین دفاع میکنند.
در ادبیات قرون وسطی، اوضاع کاملاً متفاوت است، چون «قانون ادب» آن، کاملاً با «قانون ادب» زیباشناسی کلاسیک و اومانیسم در تضاد است. این نکته به نظر من، به دلیل جنبههای تئوریک و نیز شاید بیشتر به دلیل نتیجههای راهبردی آن، اهمیت دارد. ادبیات قرون وسطای اروپا به ما «قانون ادب» ی را معرفی میکند که کمتر قابل شناسایی و تعریف است و در دیگرگونه بودنش رابطهی پیچیده و دوگانهای با ادبیات مدرن دارد. هانس رابرت ژاوس نکات ظریفی را در این بحث توضیح داده است:
«مدل اومانیستی متن کلاسیک، کتاب را به یک «اثر» منحصر به فرد برای آفرینندهی آن تبدیل کرد. این کتاب با خود تمایزاتی بنیادین به همراه آورد که هم برای هنر مستقل آن عهد بدیهی بودند و هم با فهم ادبیات قرون وسطی نامناسب شمرده میشدند: تمایز بین هدفمند بودن و ناهدفمندی، بین آموزشی بودن و تخیلی بودن، بین سنتی بودن و فردی بودن، تقلیدی بودن و آفریدنی بودن». (۲۵)
معنای قرون وسطی و مشروعیت آن، ورای مفهوم نامعلوم و بیشکل «عهد میانه» که اغلب موارد از روی تنبلی از آن استفاده میشود، میتواند بخاطر فاصلهاش از ما و به خاطر دیگرگونه بودنش دوباره بازیابی شود. همانطور که محققانی چون هانس رابرت ژاوس و پل زومثر و پیش از آنها کلیو لیویز مؤلف شاهکار تمثیل عشق (۱۹۳۶) (۲۶)؛ یا رابرت گیوت پژوهشگر شعر صوری در قرون وسطی (۱۹۴۹) (۲۷)؛ و یا آلفرد اَدلر، با پژوهشهای پر ارزشی دربارهی تضادهای فئودالها و در باب روح اشرافیت در منظومهی رزمی شانسون دو ژست (۲۸) به آن اشاره کردهاند.
پروژهی «کتابخانهی قرون وسطی» که نخستین جلدهایش در مارس ۱۹۸۷ جمع آوری شد، توانست با توجه به دیگرگونگی ادبیات قرون وسطی (به دلیل دور بودن و در دورهی پیش مدرن قرار داشتنش)، امکان یک «تجربهی زیباشناسی» غیر قابل تعویض (ژاوس) را ارائه دهد. مجموعه «کتابخانهی قرون وسطی» از پیش به یُمن کوشش بیدریغ و پرشور ماریو لاواجتّو که آن زمان پایهگذار و مشوق تألیفات «بیانکی» از انتشارات پراتیکه ادیتسیونی در پارما بود، تحقق یافت و به پشتکاری وهمت و کوشش خانمها سوزانّا بوسکی و باربارا مائستری توانست به حیات پویای خود ادامه دهد. در مارس ۱۹۹۴ در مجموعه «کتابخانهی قرون وسطی» به سرویراستاری لویجی میلونه، فرانچسکو زامبون و من، سی و پنج کتاب منتشر شده بود و تا امروز یعنی آوریل ۲۰۱۳ صد و چهل کتاب به انتشار رسیده است. این مجموعه هم اکنون در رُم و در انتشارات کروچّی اِدیتور با مهارت، علاقه و همت خاص خانم اَلسّاندرا زوکّارلّی به چاپ میرسد.
«کتابخانهی قرون وسطی» (به همراهیِ «کتابخانهی قرون وسطی بخش تألیفات» که در آن بیش از سی کتاب منتشر شده است) در کنار مجموعه «لی اُرستّی» در اِدیتسیونی، دلّورسو چاپ اَلسّندریا تنها مجموعه در ایتالیا است که برنامهای هدفمند و منظم را در مورد ادبیات قرون وسطی ارائه میدهد. این مجموعه در زمینهی ادبیات قرون وسطی توانسته است خود را در سطح اروپا، البته درکنار دو مجموعه مهم فرانسوی به تثبیت برساند. این دو مجموعه مهم فرانسوی عبارتاند از: «ادبیات گوتیگ» با سرویراستاری میشل زینک که در انتشارت لیور دو پوشه از سال ۱۹۹۰ به چاپ در آمد و «شاهکارهای کلاسیک» که از سال ۲۰۰۳ به سرویراستاری باوم گتنر و لورنس هارف لانسر آغاز به کار کرده است (۲۹).
مهمترین نویسندگان و شاعران قرون وسطی چه کسانی هستند و کدام ژانر ِ شعری رواج بیشتری داشته و محبوبتر بوده است؟
اشاره کردن به تنها چند نام یا اثر بین چشم انداز انبوه نامهایی که به علت اهمیت جایگاهشان در تاریخ فرهنگی و یا به علت چگونگی سبکشان قابل توجهاند، ساده نیست. برای ساده کردن مسئله توجهام را فقط به ادبیات فرانسه، بخش شمال و جنوب اوکسیتان معطوف میکنم که اعتبارش، در آن برههی زمانی، درسطح اروپا به رسمیت شناخته شده است.
درمیان منظومههای داستانی بیتردید چهرهی کِرِتین دو تروا که بین سالهای ۱۱۷۰ و ۱۱۹۰ فعال بود، میدرخشد. کِرِتین از تجربهی زندگی درباریاش (در ارتباط با دربار ماریا کنتسِ شامپاین (۱۱۴۵ ـ ۱۱۹۸) که به او نشان شوالیهی ارابه سوار را اهدا کرد؛ و بعد در ارتباط با دربار فیلیپ دا آلساتزیا کنت ِ فیاندرا از ۱۱۶۸ تا ۱۱۹۱ که آخرین منظومهی داستانیش کنتِ گرال را به او تقدیم کرد) حس تنوع طلبی و ناپایداری دنیا و نیزتفاوت درجات معانی را دریافت میکند. او روانها و شخصیتهای متنوع را وارد میدان میکند. به حرکات با سخاوت و فرمالیسم، لذت جویی و ریاضت در بازی ظریف تضادهای پشت سر گذاشته و پارادوکسهای رام یا رقیق گشته و.. توجه میکند. قادر است ما را با توانایی خاصی درچنگ خود گیرد ودر زمانی بهنگام نقش یک نوع «تخفیف رقت» را ایفا کند. نگارشش در تعادلی متعالی در نوسان است: بین عقل و حساسیت لطیف، بین هیجان و روح.
منتقدانی چند نام استاندال را هم بردهاند.
مسئلهی تکان دهندهی کرتین، تجربه گرایی وی است. جسارت حرکت در رویکردهای جدید، بیآنکه هیچگاه از حرکت بایستد یا قانع باشد: گذار از مرحلهی ساختارگرایی نورانی اِرِک و اونید [منظومهی داستانی کرتین سروده به سال ۱۱۷۰] به مرحلهی بیزانس گرایی که کمی شبیه کلیژس [منظومهی داستانی کرتین سروده به سال ۱۱۷۶ تق.] است. گذار از میان سرزمینهای پر خار و از رهگذر بادهای تیز و شکننده، گذار از شوالیهی ارابه سوار به شادمانی ِ شوالیهی شیر [منظومهی داستانی کرتین سروده بین سالهای ۱۱۷۰ و ۱۱۸۰] با آن شیر بدیع منظر، با آن صحنههای داخلی به سبک روکوکو تا به سمبولیسمِ شهودیاش و به مرز رواییِ کنت دو گرال [منظومهی ناتمام از کرتین].
شاید منتقدانی چند از نظامی گنجوی نام ببرند، شاعر دیگری که به تجربهگرایی پرداخت با تواناییهایش در آفرینش صحنهها و موقعیتهای رقت انگیز در مرز بین ریاضتگرایی و شکایت در لیلی و مجنون؛ و نیز با تواناییاش در ساخت زنجیرهای داستانهای هفت پیکر؛ یا خلق چهرهی زنانهی شیرین در خسرو و شیرین.
در کنار کرتین دو تروا میتوانم دست کم به دو تن از داستانسرایانِ تریستان و ایزوت به عنوان پرشورترین، مرموزترین و رقتانگیزترین داستان در طول قرون وسطی اشاره کنم.. توماس که در تریستان (تق. ۱۱۵۰) دلدادگان داستانش را در گیر حوادثی میکند که به زخمهای زهرآگین، به دوریها و به موانع کشنده داغ خوردهاند و آنها را در یک پرتابِ گیج کنندهای ترسیم میکند که به ورای دنیا، در گردبادیگاه شورانگیز وگاه اندوهناک و تیره و تار میکشاند. در جهت مقابل برول قرار دارد که در تریستاناش (۱۱۷۰)، جنبههای حماسی و ماجراجوییِ هیجان انگیز و رابطهی دوگانهای که بین حقیقت و ظاهر قضایا درجریان است. او شهامت، خونسردی، خلاقیت تریستان و رابطهی تنگاتنگش با ایزوت را، به نشانِ همدستی زیرکانه و «شعف» آشکار مینماید.
ژانر غنایی در تعداد زیادی از شاعرانِ جنبش تروبادوری در پروانس شکل میگیرد. فقط از تروبادورهای نسل اول، بعد از گلیهلم نهم ِ آکویتان (۱۰۷۰ ـ ۱۱۲۶) شاهزادهی تروبادور، این نامها قابل ذکر است: ژفره رودل، مارکبرو، برنه دا وِنتادورن، رامبو دو آرنگا، برتران دو بورن، آرنو دانیل. آنها به کوشش رومانسشناسان اروپاییِ قرن نوزدهم و بیستم، رنه نِلّی، اریخ کهلر، آورلیم رونکالیا، دا آرکو سیلویو آوالّه، اوریخ مولک و راجر دراگونتّی مورد مطالعه و تحقیق عمیقی قرار گرفتند. خود من هم، همانطور که اشاره شد، در خیلی از نوشتههایم به آنها پرداختهام.
یک ژانر مهم دیگر، نگارش منظومهی کوتاه است که در واقع کهن الگوی نووِل [داستان کوتاه] است. در این بخش، شاهکار مطلق لای (۱۱۷۰ تق.) اثر ماریا از فرانسه است. در قلب این منظومههای کوتاه (جایی که واقع گرایی روانشناختی با رؤیا میآمیزد) حیرت و راز، رویکرد شخصیتهای داستان به ناشناختهها به ویژه رویدادهای عشقی دیده می-شود. همواره شرافت مطلق در این منظومهها حضور دائمی دارد، و همیشه شخصیتها تحت تهدید و ممانعتِ سرنوشت مخالف و قوانین اخلاقی سنت به سر میبرند.
میتوانیم از نگینهای درخشانی در زنجیره منظومههای کوتاه مثل لایِ نرجیس و لایِ آریستوت و لایِ سایهها از ژین رنارت هم نام ببریم که در آنها ظرافت درباری رنگ آیرونیهای با مزهای میگیرد.
در خاتمهی این مرور مختصر، از دو اثر دیگر نام میبرم که میتوانیم بیشک به کمدی الهی دانته نزدیکشان کنیم؛ آثاری که بطور تجزیه ناپذیر، طنز را با فلسفه و کمدی مخلوط میکنند: رمان ِ گل سرخ (۱۲۷۰ ـ۱۲۸۰) از ژان دومان و کتاب عشق دلپذیر (۱۳۳۰ تق.) از خوان روئیس معروف به اَرچیپریست دِ حیتا.
این منظومهنویسان چه چیزهایی را برای آیندگان به ارث گذاشتهاند؟
نویسندگان و آثاری که از آنها یاد کردم به انحاء متفاوت میتوانم بگویم ارثیههای بسیار قابل توجهی بر جا گذاشتهاند.
ارثیه پر معنا و مهم نخست، شعر تروبادوری است که اولین جنبش شعری به زبان بومی در اروپا میباشد. علاوه بر تأثیر ژرفی که بر بوطیقیای [برنامه و ایدهی شعری] دانته و پترارکا گذاشتند (این مسئله غیر قابل تردید است و بسیار تحقیق شده است)، بازتابی که تروبادورها بر ادبیات مدرن داشتهاند بسیار شگفتانگیز است. از استاندال (از عشق، ۱۸۲۲) گرفته تا نیچه (علم شادمان، ۱۸۸۲). و میتوانیم از خانم سیمون وِیل هم نام ببریم (در رابطه با الهام از اوکسیتان، ۱۹۴۲) و تاخت وتاز جسورانه ژاک لاکان. شاعران هم به نوبه خود به سخن گفتن با تجربهی تروبادوریک پرداختهاند به عنوان مثال هانریخ هاین، ازرا پاوند و پیِر پائولو پازولینی.
میراث مهم دیگر اسطورهی «مرگ و عشق» است (داستان تریستان و ایزوت که به عشق غیر ممکن و مرگ منتهی میشود ـ اسطورهای که در زمان مدرن اقبال خوبی داشته است ـ)؛ تنها از کامیابیِ زمان (۱۸۶۳) اثر ازوینبورن نام میبرم که در تریستان و ایزولده اثر واگنر (۱۸۶۵) به اوج میرسد.
در اینجا فقط به اقبالِ پر غوغا و بیسابقهی شخصیت اورلاند اشارهای میکنم. از این شخصیت، با تغییراتی قطعی و دلپذیر، در منظومههای شوالیهایِ بویاردو و آریوستو استفاده شده است. در حالیکه بر خلاف آنها کرتین دو تروا برای زمانی طولانی به عنوان منظومه نویس به دست فراموشی سپرده شده بود. البته این غفلت شامل ابعاد بن مایههای ادبی کرتین نمیشود. مثلاً موتیف گرال مقدس [کاسه یا جام معجزهگری که حضرت عیسی در شام آخر از آن شراب مقدسی را نوشید که به عقیده مسیحیان خون مسیح است. اینجام در فرهنگ اروپا جنبهی قدسی ـ جادویی به خود گرفته است و در علم ازوتریسم مقام والا و پر معنایی دارد] درکانون کنتِ گرال قرار دارد. کنت گرال یکی از مشهورترین اسطورههای مطلق است. یک اثر بسیار مهم دیگر که در آن موتیف گرال مطرح است پارسیفال اثر واگنر (۱۸۸۲) است؛ ولی میتوانیم از شوالیهی ناموجود از ایتالو کالوینو (۱۹۷۳) هم با آن کاریکاتورِ شوالیههای جنگهای صلیبیاش یاد کنیم؛ و یا از اقتباس زیرکانهی اومبرتو اکو از آن در آونگ فوکو (۱۹۸۸) و داستان «مریدان نقابِ» هزیان گو با آن هراس وسواس گونهشان از دسیسه، در باودولینو (۲۰۰۰) که در آن، گرال به کاسهی «ناچیزی» تنزل یافته است. و همین طورتجربههای جسورانهای در حول گرالِ مقدس در فرانسه داریم: پس از شوالیههای میز گرد (۱۹۳۷) از ژان کاکتو، این اسطوره با شاه ماهی گیر (۱۹۴۸) اثر ژولین گراک به تئاتر هم میرسد. طبیعتاً نمیتوان از رمز داوینچی کاردان بروان (۲۰۰۳) در روزگار خودمان یاد نکرد.
آیا تشابه یاعنصر مشترکی بین ادبیات رومانس قرون وسطای اروپا و ادبیات حوزهی اسلامی وجود دارد؟ و احتمالاً چه پدیدههای موروثی از ادبیات اسلامی به ادبیات قرون وسطی نفوذ کردهاند؟
موضوع روابط بین ادبیات اسلامی و ادبیات رومانس قرون وسطی تنها یک وجه از مسالهای کلیتر مبنی بر چگونگی برخورد غرب در برابر دنیای اسلامی است. یک کتاب اساسی و مهم، گرچه خیلی بحث برانگیز، شرقشناسی (۱۹۷۸) اثر ادوارد سعید است که آن را با حس توافق و مشارکت خواندم و در همان رده کتاب رایموند شواب با عنوان رنسانس شرقی (۱۹۵۰) و نیز چراغهایی از شرق را مطالعه کردهام وسپس شرقشناسی و دشمنان آن (۲۰۰۶) از رابرت اِروین را خواندم. تألیفات بسیار هوشمندانهای بودند و نیز جدلی استادانی مثل الساندرو باوزانی در سنت عربی ـ اسلامی در فرهنگ اروپایی (۱۹۷۷) و تاریخ مختصر تعصبات ضد اسلام در اروپا (۱۹۷۷) که در کتاب دیوانهی مقدس در اسلام (۲۰۰۰) در «کتابخانهی قرون وسطی ـ بخش تألیفات» انتشار یافت.
تا آنجا که به تجربه و مطالعات من مربوط میشود میتوانم تلاش کنم به چند مورد عینی اشاره کنم. یک مورد بحث جنجال برانگیز (اولین چیزی که به ذهن خطور میکند) مورد «منابع» کمدی الهی ِ دانته است. هنگامی که شرقشناس اسپانیایی میگل آسین پالاسیوس در معادشناسی اسلامی در کمدی الهی (۱۹۱۹) با فرهیختگی و قابلیت تمام توانست بین منابع کمدی الهی از یک سو وسنت معراج محمد (ص) و سفرهایی به دنیای آخرت (به عنوان مثال در رسالة الغفران از المعرّی و «فتوحیّات مکیه»ی ابن عربی) از سوی دیگر رابطهی مستقیم برقرار کند، مجادلهای داغ در سطح جهانی به راه انداخت.
بعد از آن انریکو چرولّی، شرقشناس ایتالیایی، اذهان را به سوی روایت سفر فرازمینی پیامبر اسلام در کتاب المعراجِ معطوف ساخت که آسین پالاسیوس آن را نمیشناخت و در آن اذعان داشت که چون این متن روایی به زبانهای لاتین و فرانسه کهن در اروپا میگشت، میتوانسته است به کتابخانهی دانته هم راه یافته باشد (کارلو سکّونه بر ترجمهی ایتالیایی این متن مهم در سال ۱۹۹۱ مقدمهای نوشت که این موضوع را در چارچوب دقیق و کاملی تشریح کرد). ولی این موضوع عامّی متمرکز بر موضوع معادشناسی بود که از پیش در سیستم عظیم عهد عتیق و نیز در ادبیات عبری ـ مسیحی اَپوکریف (مثل کتاب رازهای انوخ) وجود داشت و میتوانسته به آسانی در افق دید فرهنگی یک فرد ادیب در غربِ لاتین زبان جای گیرد. افق دیدی که متونی مثل رسائل الغفران و فتوحیات مکیّه به طور ریشهای از آنها خارجند.
اگرچه المعری را نمیتوان یک منبع برای کمدی الهی به حساب آورد (چطور میتوانسته است بدست دانته برسد؟)، ولی تشابه تیپولوژیک رسائل الغفران با کمدی الهی بسیار وسوسه آمیز است. (از این کتاب اخیراً ترجمهای به ایتالیایی به کوشش مارتینو دیاتس داریم که در ۲۰۱۱ در انتشارات ایناودی به چاپ رسیده است.). دانته و المعری هر دو گفتوگوهای دراماتیک بین فرد سفر کننده و ارواح مشاهده کننده را وارد صحنه میکنند؛ هر دو امتحان کرامت خود را آنقدر آزادمنشانه و وسیع پس میدهند که بایستی لزوماً با مواضع مذهب رسمیشان در تضاد بوده باشند، مذهبی که بر اساسِ سنت خشک، و زیر سلطهی فساد و دورویی بوده است. هر دو آزادی نظر مطلقی در داوری بر گناهان و برتریهای انسانی ابراز داشتهاند.
باز هم الساندرو باوزنی و کارلو سکّونه، با دیدگاهی بیشتر فنومنولوژیک تا تاریخی، بین سیر العباد الی المعاد سنایی و کمدی الهی تقارنی مطرح کردهاند. در هر دو منظومه انتخابی تعیین کننده موجود است: نه طرح دوبارهی شخصیتهای اصلی مقدس (محمد (ص)، حضرت عیسی و پائولوی قدیس) بلکه تقلید مستقیم ماجرای آسمانی قدیسان و پیامبران از جانب شاعرکه جسورانه خود را برای طرح پر خطرِ کشف ماورای دنیا انتخاب کرده است. (کارلو سکونه، سفرها و رؤیاهای شاهان، عارفان و پیامبران. تاریخ ِ موضوعی ادبیات فارسی کلاسیک، میلان، ۱۹۹۹). به این ترتیب بدون فرض یک رابطهی «منبع» میتوانیم ابن عربی و دانته را به هم مربوط بدانیم، همانطور که هانری کُربن، از تشابه بین بئاتریس و دختر فوقالعاده زیبا و دانایی به نام نظام که ابن عربی در مکه با او آشنا شده بود، سخن گفته است:
«آن دختر برای ابن عربی همان بود که بئاتریس برای دانته. او برای ابن عربی مظهر زمینی و چهرهی تجلیِ دانش ابدی بود. باری ابن عربی قدم گذاشتن در سلوک مذهب وفاداران به عشق را به آن دختر مدیون است.» (هانری کربن، تخیل آفریننده در تصوف ابن عربی، ۱۹۵۸)
رشتههای عمیق و مرموزی وجود دارند که گویی دانته را به دنیای اسلامی ربط میدهند. نه از طریق شخصیت ارتدوکسی چون توماس د اَکوینو (چنانکه برونو ناردی برای همیشه ثابت کرد) ولی با استفاده از نوشتههای آلبرت بزرگ که یک منبع مهم کتاب ضیافت شمرده میشوند، به هر حال میدانیم که دانته با فیلسوفان اسلامی مثل فارابی، ابن سینا و ابن رشد گفتوگو میکرده است.
از موارد جالب دیگر رمانِ گل سرخ و کتاب عشق دلپذیر و آثار پترارکا هستند. قسمت دوم رمانِ گل سرخ از ژان دومان (۱۲۷۰ ـ ۱۲۸۰ تق.) خارج از زمینهی ارسطوگرایی ریشهای رایج در پاریسِ نیمهی دوم قرن سیزدهم که عمیقاً تحت تأثیرافکار فلسفهی اسلامی قرار دارد قابل تصور نیست. این رمان آمیخته به فلسفه، مدحی بر علم تجربی جدید است و جسورانه با سنت کلاسیک ارتباط برقرار میکند و از عالمان و فلاسفهی دنیای اسلامی با تحسین و توافق نام میبرد ـ از جمله از ابومعشر بلخی (اخترشناس مدرسهی الکندی)؛ ابنهیثم (ریاضیدان و فیزیکدان که رسالهاش در باب نورشناسی بصری معروف است و ژان دومان از آن تحت عنوان کتاب رگرز یاد میکند)؛ ابن سینا؛ ابو بکر رازی (پزشک و فیلسوف که با نقد بر مذهب مثبت میتوان او را در زمرهی «آزاداندیشان» اسلام قرار داد). ژان دومان نوعی طبیعت گرایی کیهانی را تبیین میکند و ابدیتِ گونهها را میستاید و از «سعادت ذهن» فیلسوف تجلیل میکند (که از فارابی به ارث گرفته است).
کتاب عشق دلپذیر اثر خوان روئیس معروف به آرچیپرسته دِ حیتا یک حماسهی بزرگ کمدیک است و بخش عمدهی آن مربوط به ماجراهای مثبت و منفی عشق شخصیت اصلی داستان میباشد. این کتاب به بیان تمثیلی و اخلاقیِ حیوانات با ذائقه پراگماتیک و فلسفی (شبیه به آنچه در کلیله و دمنه میبینیم) آراسته شده است. تاریخشناس امریکو کاسترو در این اثر درخشان، جلوهای ازاختلاط زندگی و فرهنگهای عبری و اسلامی و مسیحی اسپانیای قرون وسطی را دیده است (در این رمان برخی واژههای عربی را هم میبینیم). او «هنر برگشت پذیر، دوگانه، شوخ و ناپایدار»، که از دید او ویژگی شاخص کتاب عشق دلپذیر میباشد را به تجربه در فرم آوتوبیوگرافی موروث از طوق حمامه اثر ابن حزم مرتبط میداند. (کاسترو، واقعیت تاریخی اسپانیا، ۱۹۵۴). اما یک تشابه قویتر دیگر، کتاب عشق دلپذیر را به ماجراهای شگفت انگیز مقامات الهمدانی (۹۶۸ ـ ۱۰۰۸) و الحریری (۱۰۵۴ ـ ۱۱۲۲) ربط میدهد. در این اثر شخصیت اصلی داستان، یک قهرمان از صنف اراذل و اوباش، مسافر و ولگرد (دقیقاً مثل کتاب عشق دلپذیر) با خنده و لطیفه، تقدس و کفر را با هم میآمیزد و در سلسله ماجراهای گیج کنندهاش و در سیر تغییرات ماهوی مکرر و زیرکانهاش، در برابر هیچ چیزی عقب نشینی نمیکند.
برخلاف ژان دومان و خوان روئیس که با فرهنگ اسلامی همصدایی بالایی دارند، در آثار پترارکا (از با ارزشترین معرفان اومانیسم اروپا، علاوه براینکه شاعری خارق العاده است) شاهد یک نوع امتناع و مخالفت سنگین وپرغوغا هستیم. بسیاری این داوری تند و تیز پترارکا را نقل کردهاند:
«تو خوب میدانی پزشکهای عرب چطورند. تا آنجا که به من مربوط است خوب میدانم شاعرانشان چگونهاند: هیچ چیزی به سستی، رخوت، بیرگی و به زشتی آنها نیست. بیش از این چه بگویم. به سختی میتوانند متقاعدم کنند که از اعراب چیزمفیدی بتواند بما برسد.»
این سخنان پترارکا مدتها بیاساس انگاشته شد (آخر پترارکا از شعر عرب چه میتوانست بداند؟) ولی این اظهارات او بر اساس فرضیهی محقق انگلیسی چالرز بودنهام با تکیه بر دلایلی مناسب اهمیت دیگری مییابد و آن اینکه برای پترارکا ممکن بود شعر عرب را از طریق تفسیر ابن رشد بر بوطیقیای ارسطو (۱۱۸۰) (که به سال ۱۲۵۶ با ترجمهی لاتینِ هرمانّوس آلمانّوس منتشر شده بود) خوب بشناسد. در کنار مثالهای یونانی ارسطو، ابن رشد از بسیاری از شاعران عرب نمونه میآورد. از نمونه اشعار شاعران کلاسیک دورهی عباسی مثل المتنبّی و المعری، و نیز از شعر شاعران دورهی جاهلیت قرن ششم میلادی، (صاحب معلقات) نمونههای زیادی در این کتاب آمده است. بدین ترتیب تعامل و تقابلات پر معنایی را میتوان حس کرد. جهان بینی پترارکا جهان بینیای اومانیستی ـ مسیحی است که از تضاد آشفتهی میان اروس [حس عاشقانه] و آرامش حیاتی جاودان یافته است. او ازتضادِ میان لیبیدو و نجات روح، که از احساس گناه چاک چاک است، از احساسات هوسناک و داغ، و جسمانیت و حذف جسورانهی دنیای درون رنج میبرد. این «بت پرستیِ» نهفته در شعرها را پترارکا در تفسیر ابن رشد میخواند. بسیاری از اشعار معلقات او را سردرگم کرده و آزار میدهند زیرا دنیایی غیرقابل دسترس را برای او فرا میخوانند.
به طور کلی دریافت دورهی مدرن از ادبیات قرون وسطی چگونه است؟ به غیر از دانشجویان و دانشگاهیان، آیا جوانان به این مقوله گرایش دارند؟ چرا؟
دنیای قرون وسطی (حتی اگر به معنای دنیای پیش از دورهی مدرن بگیریم) در دنیای معاصر بیشتر به واسطهی «رمان تاریخی» (که آکنده است از اسرار و دسیسهها و شوالیههای جنگهای صلیبی و...) و نیز به واسطهی «رمان فانتزی» دریافت شده است. کافی است به ارباب ِ حلقهها (۱۹۵۴ ـ ۱۹۵۵) از جان تالکین و به شهرت شگفت انگیزِ جهانیاش بیاندیشیم. یک وسیلهی مهم دیگر برای انتقال شخصیتها، داستانها و اسطورههای قرون وسطی (لانسیلوت، ژینورا، شاه آرتور، گالوان، پرسوال، تریستان، ایزوت، شمشیرهای جادویی دورندال و اکسکالیبور، جام گرال) سینماست. پردهی سینما به ما آثار جذابی را معرفی کرد، مثل: مُهرِهفتم (۱۹۵۶) از انگمار برگمان؛ لانسیلوت و ژینورا (۱۹۷۸) اثر اِریک راهمر؛ شوالیههای شرقی راشومان (۱۹۵۰)، هفت سامورایی (۱۹۵۴)، دژ پنهان (۱۹۵۸)، کاگموشا (۱۹۸۰)، رَن (۱۹۸۸) از آکیرا کوروسوا؛ و فیلمهای سه گانهی پیِر پائولو پازولینی: دِکامرون (۱۹۷۱)، حکایتهای کانتربوری (۱۹۷۲) و گلِ هزار و یک شب (۱۹۷۴). سینما مستقیماً قوهی تخیل را در بر گرفته، تحریک میکند و مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد. آثار نامبرده از شاهکارها هستند. از همین سینما میتوان به عنوان یک استراتژی جالب برای ایجاد انگیزه در دانش آموزان و جوانان آغاز کرد و آنها را تدریجاً به سوی ارتباطی مستقیم با متون کشاند. ولی کار سادهای نیست، چون این به مسئلهی تئوریکِ «قانون ادب» آثار قرون وسطی هم مربوط میشود. سعی کردم در صحبتهایی که دربارهی مجموعه «کتابخانهی قرون وسطی» کردم، بر این مسئله تمرکز کنم.
گرچه ارتباط نزدیکی با زمینهی کارهای دانشگاهی شما ندارد، ولی میتوانم از شما بپرسم که شعر مدرن و معاصر ایتالیایی را چگونه ارزیابی میکنید؟ کدام شاعر معاصر را بیشتر میپسندید و تحسین میکنید؟
چشم انداز شعر مدرن و معاصر ایتالیایی (به عنوان یک خوانندهی ثانوی وعلاقمند میگویم) بسیار روشن است. در نیمهی اول قرن بیستم در کنار حضور شاعران با شکوهی مثل جوزپه اونگارتّی، اوجنیو مونتاله، توجه شدید و روز افزونی متوجه شاعران «قرن بیستمِ دیگر» مثل کِلِمنته رِبورا، دِلیو تِسّا و شاعری که هرگز به اندازهی کافی کشف نشده، اومبرتو سبا شده است. از نسل بعدی جورجو کاپرونی (گذار اِنِا، ۱۹۵۶؛ تخم گریستن، ۱۹۵۹؛ دیوار زمین، ۱۹۷۵؛ شکارچی صادق، ۱۹۸۲؛ کنتِ کِولهولّر، ۱۹۸۶)؛ ماریو لوتسی (شرافت حقیقت، ۱۹۵۷؛ در گداخته مذاب، ۱۹۶۶؛ بر شالودههای نامرئی، ۱۹۷۱)؛ ویتّوریو سِرِنی (یادداشتهای الجزایر، ۱۹۴۷؛ ابزارهای انسانی، ۱۹۶۵؛ ستارهی ناپایدار، ۱۹۸۲)؛ آندرا زنزوتّو (پشت منظره، ۱۹۵۱؛ انگیزاننده، ۱۹۵۷؛ مدایح نهم، ۱۹۶۲؛ زیبایی، ۱۹۶۸؛ قوانینِ ادب در جنگل، ۱۹۷۸...) حکمرانی کردهاند. ولی بایستی از فرانکو فورتینی، جووانّی جودیچی، ساندرو پنّا و پیِر پائولو پازولینی هم یاد کرد.
برای اینکه در این جنگلِ درهم جهتم را گم نکنم، از چند دوست منتقدم مثل پیِر وینچنسو مِنگالدو (سنت سدهی نهصد، چند جلدی)؛ آندرا آفریبو (شعر معاصر از ۱۹۸۰ تا به امروز، ۲۰۰۷)؛ زیناتو (مدرنیتهی ایتالیایی، ۲۰۱۱)، کمک میگیرم.
میان معاصرین اگر نظر این منتقدین را بپذیریم، به آثار اصیل برخی از شعرا به طور ویژه اشاره شده است. برای نمونه خانم پاتریتسیا وادوگا (پزشکانهها و پزشکانههای دیگر، ۱۹۸۹؛ زنِ دردها، ۱۹۹۱؛ مارش عزا، ۲۰۰۲) که در آثارش ماهرانه با بحورعروضی و متون سنتی بازی میکند و «تئاترِ من» را وارد صحنه میکند. والبته باعث رسوایی است که بین عشق و مرگ، پلشت نگاری و آرزوی بیگناهی، آهنگ ملول و پارودی در نوسان است.
گابریلّا فراسکا (مس، ۱۹۸۴؛ سوهانها، ۱۹۹۵؛ ساحلها، ۲۰۰۱؛ ریمی، ۲۰۱۳) که عقلانی و بسیار فرهیخته است. او پیشگام آوانگواردِ نو میباشد و رسوبات گذشته را با نثرگونههای معاصر درهم میآمیزد. نگاه جسمانی و مادی ومتمرکز بر جریان تباه و فسادآلود زمان را با اثرات عجیب مانیِریسمی وحشی بیان میکند. میلو دِ آنجلیس (تشابهات، ۱۹۷۶؛ دور بسان یک پدر، ۱۹۸۹؛ مجموعه بیوگرافی، ۱۹۹۹؛ تم الوداع، ۲۰۰۵) که با برنامهی غنایی ناب و نو اورفئو آغاز میکند و بعد حتی با انواع تناقضات و حس بیگانیاش، آن را به صحنههای یک شهر واقعی یعنی میلانوی تغییر یافته، به «حومههای شادی» میکشاند. اِوجنیو دِ سینیوریبوس (خانههای گمشده، ۱۹۸۹؛ برزخها و زندانها، ۱۹۹۶؛ آغاز روز، ۲۰۰۰؛ گشتیهای وارونه، ۲۰۰۵) که در اشعارش دنیای معاصرکه صحنهی بزهکاریها و خشونتهای نوست، تبدیل میشود به یک گذار سنگی و یک سرزمین گمشدهی نحس که میتواند از طریق وجود محض به سوی اجتماع برادران یا به سوی یک «زمانِ قابل بازسازی» باز شود.
این اشارات بر چشم انداز شعری قرن بیستم شاید بتوانند برای فردِ خارج از حوزهی ادبیات معاصر ایتالیایی که میخواهد یک آشنایی کلی از گرایشها و شاعران داشته باشد، مفید واقع شوند.
تا آنجا که به سلیقهی من مربوط میشود، با کمال میل آنها که بر من اثر گذاشته و تکان دهنده بودهاند را میخوانم و مرور میکنم؛ مثلاً اومبرتو سبا، کاپرونی، زانزوتّو، دِ سینیوریبوس. بین خارجیها اغلب سرودههای ازرا پاوند، آنتونیو ماچادو، پل سلان و وایسلاوا ژیمبروسکا در دستم است.
پانوشت:
(1) Società feudale e ideologia nel "Charroi de Nîmes", Firenze, Olschki, 1972.
(2) La gaia scienza dei trovatori, Parma, Pratiche, 1984 e Milano-Trento, Luni, 2000
(3) Die fröhliche Wissenschaft der Trobadors, Würzburg, Königshausen & Neumann, 2009.
(4) Il punto su: I trovatori, Roma-Bari, Laterza
(5) Metafora feudale, Bologna, Il Mulino, 1993
(6) Lo spirito della Provenza. Da Guglielmo IX a Pound, Roma, Carocci, 2004
(7) Bernart de Ventadorn, Canzoni, Roma, Carocci, 2003, 5 ed. 2012
(8) Flamenca (Roma, Carocci, 2006, 3 ed. 2009
(9) Il "lai" di Narciso, Parma, Pratiche, 1989, 3 ed. Roma, Carocci, 2011
(10) Stilistik als Erfahrung. Spitzer, Curtius, Auerbach, Würzburg, Königshausen & Neumann, 2012
(11) Union Générale d'Editions
(12) Abelardo ed Eloisa.,
(13) Poèmes de la mort. De Turold à Villon
(14) Anthologie des troubadours
(15) Grundriss der romanischen Literaturen des Mittelalters
(16) Fink
(17) «Klassische Texte des romanischen Mittelalalters»
(18) Beroul, Tristan und Isolde, Chrétien de Troyes, Yvain, La Chanson de Roland, El Cantar de Mio Cid
(19) Jean Renart, L'immagine riflessa, Torino, Einaudi, 1970, poi Parma, Pratiche, 1994, nella «Biblioteca Medievale»
(20) Rutebeuf, Fabliaux, Venezia, Corbo e Fiore, 1976, poi Roma, Carocci, 2007, nella «Biblioteca Medievale»
(21) «Il convivio»
(22) «Materiali e discussioni per l'analisi dei testi classici», Pisa
(23) Canone
(24) «Querelle des Anciens et des Modernes»
(25) H.R. Jauss, Alterità e modernità della letteratura medievale, Torino, Bollati Boringhieri, 1989, p. 11
(26) Clive S. Lewis, Allegory of Love
(27) Robert Guiette – D'une poésie formelle au Moyen Age
(28) Chansons de geste (Alfred Adler)
(29) Michel Zink, «Lettres Gothiques», 1990 in «Livres de Poches», and Emmanuèle Baumgartner e Laurence Harf-Lancner «Champion Classiques», 2003