کد مطلب: ۳۹۸۵
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲

فیلسوف رسمی فاشیسم

روزبه رحیمی: «سرچشمه‌ها و دکترین فاشیسم» نام کتابی است از جواننی جنتیله، فیلسوف ایتالیایی، که به تازگی با ترجمه‌ی سهیل صفاری منتشر شده است. موسولینی رهبر فاشیست ایتالیا، جواننی جنتیله را فیلسوف رسمی فاشیسم معرفی کرده است. این کتاب نقش مهمی در شکل‌گیری اندیشه‌های فاشیستی در ایتالیا داشته است و از همین‌جا می‌توان به ضرورت ترجمه‌ی این اثر کلاسیک در حوزه‌ی فلسفه‌ی سیاسی پی برد. در وضعیتی که ما با کمبود شدید منابع دست اول مواجه هستیم، ترجمه‌ی چنین آثاری اتفاق مهم و خوشایندی است. به تازگی‌ نیز کتاب «مفهوم امر سیاسی» یکی از مهم‌ترین آثار کارل اشمیت، اندیشمند برجسته‌ی فلسفه‌ی سیاسی، با ترجمه‌ی صفاری روانه‌ی کتاب‌فروشی‌ها شده است. به سراغ این مترجم جوان رفتیم و در مورد «سرچشمه‌ها و دکترین فاشیسم» و اندیشه‌های جنتیله پرسیدیم.

آیا انتخاب این کتاب برای ترجمه، از این جهت بوده که یک اثر کلاسیک در فلسفه‌ی سیاسی است یا دلایل دیگری داشته؟

مسلم است که کلاسیک بودن این کتاب و جایگاه آن در فلسفه‌ی سیاسی و از آن گذشته نقشی که در شکل‌گیری یکی از تأثیرگذارترین جنبش‌های سیاسی در اروپا و حتی جهان داشته، انگیزه‌ی اصلی من برای ترجمه متن بود. به علاوه فقر تئوریک در داخل کشور در بسیاری از حوزه‌های فکری و درباره‌ی بسیاری از مفاهیم متداول در سپهر سیاسی داخلی، دغدغه‌ی دیگر من بود. به‌طور مثال همین واژه‌های فاشیسم و فاشیست در فضای فکری و سیاسی ما زیاد به کار گرفته می‌شود، لیکن به تعداد انگشتان دست هم منابع قابل استناد برای درک چیستی و چرایی این مفاهیم در زبان فارسی موجود نیست. به نحوی که گاهی فکر می‌کنم وقتی به راحتی فاشیست را به‌عنوان یک انگ برای تحقیر رقیب به کار می‌بریم چه اندازه از مقدمات و اصول آن آگاهیم؟ این مشکل البته در بسیاری از زمینه‌ها گریبان‌گیر ماست. یعنی حتی بدون آگاهی پایه‌ای از یک مفهوم، مثل نقل و نبات آن را در گفتار و نوشتار خرج می‌کنیم. لیبرال و لیبرالیسم هم یکی از همین نمونه‌هاست که تا همین الآن هم به‌عنوان ناسزا و چیزی در حدّ جاسوسی اجانب نثار این و آن می‌شود. البته این نقص تا حدّ زیادی درباره‌ی مثلاً اندیشه‌ی مارکسیستی جبران شده و بسیاری از کتب دست اول این حوزه به فارسی برگردانده شده‌اند، ولی در سایر حوزه‌ها این فقر منابع به چشم می‌آید.

همان‌طور که مترجم انگلیسی کتاب در پیش‌گفتار خود گفته است؛ تفسیر جنتیله در سرچشمه‌ها به وضوح برای مخاطب ایتالیایی نگاشته شده است. آیا زمینه‌ی تاریخی پشت این تفسیر که برای خواننده‌ی فارسی‌زبان ناشناخته است مانعی در فهم نظریات جنتیله ایجاد نمی‌کند؟

قطعاً وقتی درک کتاب برای خوانندگان انگلیسی‌زبان که مشترکات فرهنگی، تاریخی، سیاسی و اجتماعی زیادی با ایتالیایی‌ها دارند مشکل باشد، به طریق اولی خواننده فارسی‌زبان نیازمند تمرکز و زحمت بیشتری در مطالعه متن است. اصولاً خوانش کتاب بدون داشتن یک پیش‌آگهی مقدماتی از تاریخ اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ اروپا به طور عام، و ایتالیا به طور خاص، و سطحی از آشنایی با فلسفه‌ی هگل، در چشم خواننده دشوار و پیچیده می‌نماید. قبول دارم که متن، زبان سنگینی دارد و ارجاعات برون‌متنی آن هم زیاد است. به لحاظ زبانی این شیوه‌ی نوشتاریِ بعضاً شطح‌گونه، بخشی از تاکتیک جنتیله در تحت تأثیر قرار دادن و انگیزش شور در جوانان ایتالیایی است. ارجاعات برون‌متنی آن هم با این فرض انجام شده که فرد ایتالیایی مخاطب کتاب، آن زمینه‌های تاریخی تشریح شده را با واسطه یا بی‌واسطه درک کرده است. برای بررسی سرچشمه‌های فاشیسم ارائه‌ی این پیش‌تاریخ، ناگزیر بود. با این حال این موانع آن‌قدر هم سنگین و غیر قابل عبور نیست که مخاطب را سرگردان بگذارد. با اندکی صبوری و تمرکز، جان‌مایه‌ی کلام جنتیله برای طیف وسیع مخاطبان فارسی‌زبان هم آشکار می‌شود. چون مبانی اندیشه جنتیله در این اثر بارها تکرار و تأکید می‌شود و این به خواننده در درک عمیق‌تر متن یاری می‌رساند.

جنتیله از سال ۱۹۱۰، یعنی ۱۲ سال پیش از این‌که موسولینی بر سر کار بیاید در دانشگاه پالرمو به‌عنوان استاد فلسفه‌ی تاریخ مشغول تدریس شد و اولین کتاب‌های فلسفی خود را در نیمه‌ی دوم قرن بیستم منتشر کرد. در سال ۱۹۲۳ نیز در دولت موسولینی در بخش آموزش عمومی، دست به تغییراتی به نام «اصلاحات جنتیله» در نظام آموزش ایتالیا زد. جنتیله در آغاز کتاب سرچشمه‌ها، ورود به جنگ جهانی اول را برای وحدت ایتالیا ضروری و حامل اثرات شگفت اخلاقی و سیاسی می‌داند. از نظر او، جنگ برای ملتی که بیشتر به میانجی اقبال خوش شکل گرفته بود تا شجاعت فرزندانش، هم‌چون شیوه‌ای برای استحکام دیده می‌شود. به‌نظر می‌رسد این نگاه به جنگ یکی از ارکان اصلی اندیشه‌ی فاشیستی است. جنتیله تا چه حد در شکل‌گیری ذهن موسولینی و فراهم شدن زمینه‌های شکل‌گیری حکومت او تأثیر داشته است؟
اصولاً رابطه‌ی جنتیله‌ـ‌موسولینی در طول تاریخ سوابق بسیاری دارد و نمونه‌های تاریخی زیادی داریم که در کنار یک جبّار، فیلسوفی در هیأت یک معلم یا مرشد حضور داشت. به باور من، موسولینی برای چارچوب مورد نظر خود نیازمند محتوایی بود که به کار ملتی فرهیخته با یک پیشینه‌ی تاریخی و فرهنگی  غنی بیاید (به خیال خودش) و مورد پذیرش قرار بگیرد تا در نهایت وحدت سیاسی مورد نظر او در جامعه‌ی واگرا و مرکز‌گریز ایتالیا حاصل شود. به واقع، دغدغه‌ی وحدت سیاسی و سازماندهی از بالای جامعه ایتالیا، که به نظر هر دوی آن‌ها به واسطه‌ی لیبرالیسم مسلّط در دوران جولتتی رو به انحطاط رفته بود، میان آن دو مشترک بود. به اجمال می‌توان گفت که موسولینی در جنتیله قدرت تئوریک برای فراهم کردن خوراک فکری فاشیسم را می‌دید و جنتیله در او قدرت بسیج‌گری و سازماندهی یک رهبر کاریزماتیک را. خود موسولینی روزنامه‌نگار انتلکتوئلی بود که از قدرت خطابه و قلم بالایی برخوردار بود، ولی جنتیله را فیلسوف رسمی فاشیسم معرفی کرد و نوشته‌ی او را به اسم خود انتشار داد. این نشان‌گر عمق پیوند معنوی این دو شخصیت است. البته به لحاظ تاریخی روشنفکرانی از قبیل جنتیله هم با نظام‌های توتالیتر یا دیکتاتوری همراهی بیشتری داشتند و این البته دلایل مفصل بسیاری می‌تواند داشته باشد. شاید یکی از آن‌ها این باشد که در نظام‌های اقتدارگرا به واسطه‌ی جمع‌گرایی و سازماندهی از بالا و انضباط و خصلت‌هایی این چنینی، روشنفکرانی که ارائه‌گر یک نظام فکری تازه هستند امکانات بیشتری برای تحقق احکام انتزاعی خود مهیا می‌بینند. طبیعی است که یکی از بهترین راه‌های بازـ‌سازماندهی جامعه، به‌ویژه پس از گذراندن دورانی از آزادی‌های مدنی و پرداختن به حوزه‌ی خصوصی و پی‌جویی منافع شخصی و در یک کلام رهاشدگی جامعه به حال خود، جنگ و بسیج نظامی همراه با آن است. جامعه در وضعیت بسیج کاملاً مستعد نظم‌پذیری و انضباط جمعی است. در این حالت جامعه برای تمرکز قدرت در هیأت یک پیشوای فرهمند پذیراتر است. پس می‌بینیم به غیر از باور ایدئولوژیک، استفاده از شرایط عینی و نوع نیروهای موجود در صحنه هم در این نگاه مشترک موسولینی و جنتیله به جنگ بی‌تأثیر نبود. به لحاظ ایئولوژیک هم در کنار همه‌ی تفاسیر احتمالی ممکن در باب این موضوع، تأثیر قوی هگل بر فلسفه‌ی فاشیسم و مفهوم تضاد و نفی خواه ناخواه بر برداشت فاشیست‌ها از جنگ مؤثر بود. چیزی که در اندیشه‌ی کارل اشمیت و نظریه‌ی دوست‌ـ‌دشمن او هم جلوه‌گر است.

مدعای اساسی جنتیله، بر موضوعی که در سؤال قبلی طرح شد استوار است. از نظر او، ورود به جنگ ابتکار اقلیتی راهبر بود که موفق شدند عقاید خود را به توده‌ها القاء کنند. او عامل هستی‌بخش اساسی را همواره یک ایده می‌داند که در شخص نمود می‌یابد؛ اندیشه‌ای متمایز که بر تاریخ اثرگذار است. جنتیله همچنین ریزورجیمنتو ـ‌ جنبش ملی اتحاد دوباره‌ قرن نوزدهم ـ را حاصل تلاش افراد معدودی می‌داند. او چگونه به این نظریه می‌رسد و آن را بسط می‌دهد؟
دیدگاه جنتیله به‌شدت نخبه‌گرا و او اساساً یکی از منتقدان سرسخت دموکراسی، به‌ویژه از نوع لیبرال آن است. در تفکر او توده‌های مردم فقط وقتی می‌توانند نقش‌آفرینی کنند که پیش‌تر با پیشوای خود به اتحاد روحانی رسیده و به خمیری شکل‌پذیر در دستان توانای او تبدیل شده باشند. به بیان خود او یعنی هریک از آحاد جامعه باید به پیوندی شخصی و درونی با پیشوا دست یابد. پیشوا کسی است که آن ایده‌ی راهبر جامعه در او متجلی است. حضور و وجود او سرتاپا تجلی ایده‌ای است که جامعه در یک بسیج همگانی باید نصب‌العین خود قرار دهد و حتی شده به واسطه‌ی ریزش خون در نهایت آن را در کشور و سرانجام در دنیا محقق سازد. در چنین سیستمی پیشوا (و شاید پیشوایان) حکم مغز را دارد که مرکز فرماندهی است و همه‌ی ارگان‌ها را به حرکت در می‌آورد. یعنی توده‌های مردم وظیفه‌ی فکر کردن را به یک نفر یا چند نفر تفویض می‌کنند و خود تنها جهت تحقق فرمان تلاش می‌کنند. در این‌جا هم باز تأثیر هگل را می‌بینیم، بدین معنا که همان‌طور که هگل تجلی روح جهان را در ناپلئون می‌دید، پیشوای فاشیستی هم تجلی ایده‌ی مطلق است. تحت زعامت او همه باید یک‌پارچه شوند و در دولتی که در آن همه چیز به او ختم می‌شود انحلال یابند. البته جنتیله سعی می‌کند با لحنی حماسی و ادبی به این اتحاد و انحلال در دولت شکل عقلانی و حتی آزادی‌خواهانه هم بدهد. مختصر آن‌که جنتیله به صلاحیت و توان توده‌ها جهت اداره‌ی خود باور ندارد و به نحوی غیر دموکراتیک و حتی ضد دموکراتیک میان راه‌بر و ره‌رو خطی عبورناپذیر می‌کشد و این دو را، آن‌طور که در نظام‌های دموکراتیک قابل تبدیل به هم هستند، به هیچ‌وجه از یک سنخ نمی‌داند. البته در نگاه او فردی هم که قرار است در چنین جایگاهی قرار بگیرد (در دیدگاهی کاملاً اراده‌‌باور) توانایی‌های ویژه دارد که خود را بالا بکشد و بر فراز جامعه بایستد و اراده‌ی خود را به اراده‌ی جامعه بدل کند. می‌توان از باب تمثیل گفت که در فاشیسم رهبر یک نوع فرّه ایزدی دارد و برآمدنش مثل تابیدن خورشید بر جهالت توده‌هاست.

جنتیله چه ارتباطی میان فاشیسم و ایده‌های ماتسینی برقرار می‌کند؟

ماتسینی در کنار گاریبالدی رهبری ریزورجیمنتو را به عهده داشت و بنا به تمثیلی مشهور ماتسینی مغز و گاریبالدی عضله‌ی این جنبش بود. گرچه ماتسینی مکتوبات منظم و روش‌مندی در شرح دکترین خود نداشت ولی تأثیر او بر اندیشمندان و فعالان سیاسی ایتالیا و غیر ایتالیایی نسل‌های بعد بسیار عمیق و پردامنه بود. اثرات او بر جنتیله وجوه مختلفی دارد که تفصیل آن‌ها در این مجال مقدور نیست. به اجمال می‌توان گفت یکی از مهم‌ترین عناصر ماتسینین حاضر در تفکر جنتیله، شعار «اندیشه و کنش» است که در دکترین فاشیسم توضیحش را می‌بینیم. این به اختصار یعنی اندیشه‌ای دارای اعتبار و اهمیت است که قابل ترجمه به عمل باشد و تأثیرات عینی به جا بگذارد. از این منظر هر دوی آن‌ها دشمن روشنفکران و نظریه‌ورزان دور از اجتماع و محترز از عمل بودند و یکی از عوامل عجز ایتالیا در اتحاد و شکل‌دهی به دولت ملی را علاقه‌ی مفرط ایتالیایی‌ها به نظریه‌پردازی و سخنوری و بلاغت صرف می‌دانستند. دست‌کم زندگی خود ماتسینی ترجمان این سنتز میان نظر و عمل بود، چرا که او پای ثابت هر شورش، جنبش و اردوکشی جهت وحدت ایتالیا بود و حضور میدانی داشت. عنصر دیگر، مبارزاتِ تا پای جان او برای وحدت و ایجاد جمهوری ایتالیای متحد بود. او نظریه‌پرداز ریزورجیمنتو و زندگی‌اش تجسم عینی مبارزه در راه این هدف بود. مسأله دیگر ارتباط مفاهیم آزادی، وظیفه و رسالت در اندیشه‌ی ماتسینی است. به این معنا که ماتسینی آزادی واقعی هر فرد را در کنار وظیفه‌ی او، و در سطح کلان‌تر آزادی یک ملت را در کنار رسالت عام آن تعریف می‌کرد. در واقع او می‌خواست از طریق پیوند زدن مفهوم آزادی به وظیفه و در مقیاسی عام‌تر رسالت ملی، میان منافع فردی و منافع جمعی هماهنگی ایجاد کند. برای مثال او رسالت ملت ایتالیا را رهبری اروپا در تشکیل یک اتحادیه‌ی اروپایی از جماهیر مستقل می‌دانست. وجوه دیگری ازافکار او از قبیل نقش دین در سیاست و مخالفت با نزاع طبقاتی از نوع سوسیالیستی از دیگر وجوه تأثیرگذار بر جنتیله بود.

جنتیله سعی داشت تا جریانی مقابل بندتو کروچه ایجاد کند. این دو فیلسوف از چه نظر در مقابل هم قرار می‌گرفتند؟

از این‌که جنتیله عملاً و به صورت سیستماتیک قصد جریان‌سازی مقابل شخص کروچه را داشت چندان اطلاع ندارم. این دو دوست و همکار قدیمی و صمیمی هم بودند و مجله معروف «لا کریتیکا» را با هم اداره می‌کردند. این دو اثرات فکری زیادی بر هم گذاشتند و اشتراکات زیادی هم در اندیشه‌ی فلسفی داشتند. به نحوی که گرایش کروچه به هگل را حاصل توصیه‌ی جنتیله به مطالعه‌ی آثار او دانسته‌اند و علاوه بر این هر دو ایده‌آلیست‌های سرسختی به حساب می‌آمدند. حتی جنتیله در اصلاحات آموزشی معروف خود به بخشی از تفکرات متقدم کروچه هم استناد کرده بود. به واقع اختلاف این دو سیاسی بود و راه آن‌ها بر سر حمایت تمام‌قد جنتیله از موسولینی از هم جدا شد. این هم طبیعی بود چرا که کروچه به لحاظ سیاسی یک لیبرال و از سران حزب لیبرال ایتالیا بود (گرچه با خوانشی آریستوکراتیک از لیبرالیسم که خاص خودش بود). البته کروچه هم در ابتدا دل در گرو موسولینی داشت و فاشیسم را جنبشی نویدبخش برای ایتالیا می‌دید، لیکن خیلی زود راه خود را جدا کرد و به دشمن شماره یک آن تبدیل شد، درست عکس راهی که جنتیله پی گرفت. تقابل‌های نمادین آن‌ها زیاد بود: کروچه وزیر آموزش عمومی دولت جواننی جولتتی بود. درست یک سال بعد از کناره‌گیری او و بعد از حاکم شدن موسولینی، جنتیله همان جایگاه را گرفت: جنتیله از مبتکران مانیفست روشنفکران فاشیسم بود، در حالی که کروچه نویسنده و حامی اصلی مانیفست روشنفکران ضد فاشیسم محسوب می‌شد: کروچه به‌عنوان یک لیبرال ضد فاشیسم تحت نظارت و فشار و سانسور شدید حکومت بود در حالی که رساله‌ی دکترین فاشیسم جنتیله به نام دوچه منتشر شد. در یک کلام می‌توان گفت که همان‌قدر که کروچه نماد فرهنگی ایتالیای لیبرال دوره جولتتی است، جنتیله نماد فرهنگی ایتالیای فاشیست دوران موسولینی به حساب می‌آید.

ظاهراً کتابی هم از کارل اشمیت ترجمه کرده و در دست انتشار دارید. ممکن است در مورد آن کتاب هم توضیحی دهید؟
کتاب «مفهوم امر سیاسی» یکی از مهم‌ترین آثار اندیشمند برجسته‌ی دست راستی، کارل اشمیت است که با وجود حجم کم خود، یکی از مهم‌ترین رساله‌های سیاسی قرن گذشته به شمار می‌رود. اندیشه‌های مطروحه در این کار در برگیرنده‌ی پاره‌ای از مهم‌ترین مسایل بنیادین در علم سیاست، حقوق بین‌الملل و حتی انسان‌شناسی است. نظریه‌ی گروه‌بندی دوست‌ـ‌دشمن او با وجود پاره‌ای کاستی‌ها هم‌چنان یکی از استوارترین نظریه‌ها در اندیشه‌ی سیاسی است و علت رجوع دوباره (پس از چندین دهه) به تفکرات او و بازچاپ پیاپی آثار او در سطح دنیا، ظرفیت‌هایی است که اندیشه او در حوزه‌ی اندیشه‌ی سیاسی و حقوقی در اختیار دانشوران می‌گذارد. البته می‌توان به‌حق با بسیاری از مبانی نظریات او و البته عملکردش در دوران نازیسم مخالفت سرسختانه داشت، ولی به اذعان موافق و مخالف او، مغفول گذاشتن بحث و نظرورزی در باب امکان‌هایی که تفکر اشمیت ارایه می‌دهد، و یا نادیده گرفتن او، برای صاحب‌نظران و دانش‌پژوهان حوزه‌ی سیاست کار ساده‌ای نیست.

0/700
send to friend
نظرات 4
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    بدون نام دوشنبه 25 آذر 1392
    ممنون از معرفی این اثر
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    نیما چهارشنبه 27 آذر 1392
    مصاحبۀ خوبی بود، بسیار بهره بردیم
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    نگار حسینی جمعه 29 آذر 1392
    با سپاس... مصاحبه ی خوبی بود، از این که پرسش ها هم دربردارنده ی اطلاعات روشنگر و تکمیلی بود جای تقدیر دارد...
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    مسعود چهارشنبه 14 اسفند 1392
    مصاحبه های آقای رحیمی فوق العاده اند! و اشراف ایشان بر پرسش ها و مطالبی که طرح می کنند ستودنی...
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST