اعتماد ـ رضا نامجو: نام او در ایران با ترجمه آثار فرانتس کافکا گره خورده است. «محاکمه»، «داستانهای کوتاه کافکا»، «قصر»، «مسخ و داستانهای دیگر» و «امریکا» مجموعه کارهایی از کافکا هستند که با ترجمه علی اصغر حداد به فارسی برگردانده شدهاند. حداد که زبان آلمانی را به واسطه سالها تحصیل در این کشور نیک میشناسد، آثار نویسندگان آلمانیزبان اتریشی، سوییسی و... را هم به فارسی برگردانده است. از میان نام نویسندگان دسته اخیر که اتفاقاً آخرین ترجمه حداد هم مجموعهای از داستانهای او را شامل میشود آرتور شنیستلر است. به نظر حداد میان کافکا، شنیستلر و البته وضعیت اتریش دوران شنیستلر و وضع امروز ایران شباهتهایی وجود دارد. با او درباره ترجمههایش گفتوگو کردهایم.
قرار بود در ادامه کارهایی که روی آثار آرتور شنیستلر انجام دادهاید مجموعهای از آثار او را منتشر کنید؟ بالاخره این کتاب وارد بازار شد؟
مجموعه آثار شنیستلر در حدود دوهزار و سیصد صفحه است که سه تای آن رمانهای بلند حدود هفتصد صفحه است و مابقی داستان کوتاه است. منظورم از داستان کوتاه نوشتههایی با حجم یک و نیم صفحهای تا داستانهایی به حجم هفتاد صفحه است. از این مجموعه قبلاً «رؤیا» و «بازی در سپیدهدم» به چاپ رسیده. «ستوان گوستر» هم در مجموعهای با نام «نامریی» که در آن مجموعه داستانهای کوتاه از نویسندگان آلمانی زبان کشورهای آلمان، اتریش و سوییس آورده شده بود، به چاپ رسیده است. گزیدهای که از این آثار بیرون کشیدهام شامل دوازده داستان با اندازههای مختلف است و در ارشاد مورد بررسی قرار دارد تا انشاءالله به مرحله چاپ برسد.
آیا علت توجه اخیر شما به شنیستلر تنها اشتراکات زبانی است یا اینکه کششهایی در آثار او باعث جذب شما شده و دست به ترجمه نوشتههایش بردهاید؟
این نویسنده برای شخص من کششهای فراوانی دارد. آرتور شنیستلر یکی از نویسندگانی است که در دهههای آغازین قرن بیستم شروع به نوشتن کرد و از پایهگذاران ادبیات مدرن اتریش است. این گروه را امروز کلاسیکهای مدرن مینامند. به همین دلیل او در ادبیات اتریش هم شخصیت مدرنی است و هم مهم.
خب شخصیت کافکا هم شاید از آن جهت که همچون شخصیت ایرانی شما یا بیشتر مردم ایران علاوه بر ظاهری آرام صاحب باطنی با زوایای مختلف بود و همچنین نگاه متفاوتش به هویت آدمی در جهان مدرن و وضعیت واقعی انسان در عصر جدید که از دیدگاه او تا حدی هم با سیهروزی همراه است برایتان جذابیت داشته. در مورد شنیستلر اوضاع چگونه است؟
از نظر من تشابه کافکا وشنیستلر توجه به ضمیر باطن است. آثار شنیستلر همچون کافکا درون گرایانه است و بهشدت به نقد درون میپردازد. به دنبال بررسی ترسها، کشمکشها وامیدهای موجود در دل آدمی است. آثار نویسندگانی مثل آرتور شنیستلر در گروه ادبیات درونگرایانه اتریش قرار میگیرند. شنیستلر، هم دوره زیگموند فروید بوده و با او آشنایی داشته است. کاری را که فروید در عرصه روانکاوی و به صورت علمی انجام داد، شنیستلر در زمینه ادبی انجام داد و چون خودش هم پزشک بوده به زیر و بم مسائل درونی انسانها آگاهی داشته و توانسته است این موضوع را به خوبی بیان کند. او از جمله کسانی است که دوره گذار جامعه اتریش از حالت اشرافی وامپراتوری به سبک مدرن را به خوبی نقد میکند و ترسها و نگرانیهای مردم به ویژه متعلقین به طبقه متوسط و بالا را به زیبایی بیان میکند. اینها همه دلایل جذابیت شنیستلر برای شخص من است.
آیا تا به حال برای خودتان پیش آمده که از نسخه اصلی کار نسبت به ترجمهای که انجام دادهاید لذت ببرید؟ اینکه پس از ترجمه حس کنید کار خوب از آب در نیامده و بخواهید دوباره به عقب برگردید؟
هر هنرمند و مترجمی دوست دارد تا وقتی زمان داشته باشد کارش را اصلاح کند. گاهی بارها و بارها کار را تغییر میدهیم اما این روند پایان ندارد. من مطمئنم اگر به هر نویسندهای کارش را پس دهند و به او فرصت دهند قطعاً در آن دست خواهد برد. شخصاً پس از اینکه کاری از من چاپ شود دیگر به آن باز نمیگردم و آن کار را به گذشته وامیگذارم.