کد مطلب: ۷۱۹۹
تاریخ انتشار: شنبه ۷ آذر ۱۳۹۴

پهنه‌ی زبان و فرهنگ فارسی از دهلی تا سارایوو

ایران ـ حمیدرضا محمدی: ۳۸ سالی می‌شود که دور از وطن زندگی می‌کند. دیپلمش را که گرفت، عزم تحصیل در خارج از سرزمین مادری کرد. قرار بود - بسان پدرش - روزنامه نگار شود اما اتفاقات پیش‌بینی نشده‌ای برایش پیش‌آمد که مسیر زندگی او را تغییر داد؛ سر از حوزه تاریخ درآورد و زندگی‌اش معطوف به زبان و فرهنگ خاورمیانه (بخصوص ایران) شد. «پروانه پورشریعتی» اما در این سال‌ها، هرجا که بوده و در هرجا که به تحصیل و تدریس و تحقیق پرداخته، عرصه فعالیتش، «ایران شناسی و اسلام شناسی» بوده است؛ از دانشگاه ایالتی اوهایو و مؤسسه تحقیقات پیشرفته پرینستون تا دانشگاه تکنولوژی نیویورک و مؤسسه تحقیقات در مطالعات باستانی دانشگاه نیویورک. اما آنچه او را در سال‌های اخیر، شهره ساخت، انتشار کتاب «افول و سقوط ساسانیان» در جهان آکادمیک غرب بود. تا آنجا که پس از انتشار کتاب، نقدهای بسیاری بر آن نوشته شد. از جمله پروفسور فرد دانر استاد تاریخ دانشگاه شیکاگو، این کتاب را ستایش کرده و گفته است که این اثر یک نقطه عطف یا سرفصل مهمی در پژوهش‌های تاریخی است. کندی استاد دانشگاه لندن هم کتاب او را مهم‌ترین بازنگری در تاریخ اواخر حکومت ساسانیان و چگونگی تسلط اعراب بر ایران دانسته است. همچنین پروفسور استفن همفری استاد دانشگاه سانتا باربارا در کالیفرنیا کتاب را تصویر تازه و روشنی از دلایل افول و سقوط امپراتوری ساسانی دانسته و کار او را ابتکاری شجاعانه، نو و اثرگذار قلمداد کرده است. جز این، حماسه‌های ملی ایران چون خدای نامه‌ها و ابومسلم نامه‌ها، زبان فارسی، مهرپرستی، عیاری، شاهنامه پژوهی بویژه منابع پارتی آن و تواریخ محلی ایران از دیگر مواردی است که پورشریعتی، در این سال‌ها، درباره‌شان، به تتبع پرداخته و در مجلاتی چون نشریه مطالعات ایرانی قلمفرسایی کرده است. او اوایل آبان ماه امسال، پس از ۱۵سال، به ایران آمد و گفت و گویی که در زیر می‌خوانید، نخستین گفت‌وگوی او با مطبوعات ایرانی است که با روزنامه <ایران> به انجام رسید.

 خانم دکتر پورشریعتی در ابتدا از خانواده پدریتان بگویید. پدری که روزنامه نگار بود و قطعاً در جهتگیری آینده شما نقش بسزایی داشت.

پدرم، زنده یاد هوشنگ پورشریعتی و همچنین مادرم، ایران پورشریعتی، قطعاً تأثیر عمیقی داشتند. بخصوص آنکه پدرم یکی از روزنامه نگاران پیشکسوت ایران بودند، از نسلی که یکی از پایهگذاران روزنامه نویسی حرفهای ایران بود، در ضمن ایشان خود اهل ادب و فرهنگ نیز بود، خانه‌مان در کوی نویسندگان، همیشه محل آیند و روند اهالی فرهنگ این سرزمین چون مرحوم معینی کرمانشاهی، زنده یاد حمید مصدق، داوود رشیدی، نعمتالله قاضی، دکتر مهدی حائری، احمد شاملو و دیگرروزنامه نگاران، فرهنگیان و هنرمندان ایران بود. در نتیجه شخصیت من در محیطی پرورده شد که در آن تاریخ و فرهنگ و هنر ایران و دغدغه و دلسوزی برای آینده ایران، همیشه مطرح بود و از طریق حرفه پدر، آخرین خبرهای ایران در خانه، به روز بود.  
 ایشان چقدر به این حرفه علاقه داشت؟
آنقدر که تمامی عمر خود را صرف آن کرد، پدر به روزنامه نگاری عشق می‌ورزید و معتقد بود که حرفه او رسالت بزرگی را در تاریخ مدرن ایران بر دوش کشیده و در آینده نیز بر دوش خواهد کشید. باید به این مهم نیز اشاره کنم که ایشان از پایهگذاران سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات ایران بود. زیرا بر این اعتقاد بود که باید خبرنگاران، به شکل رسمی و در یک چارچوب اجتماعی قوی، پشتیبانی شوند.
 آیا شما هم به تأثیر از این فضا، به روزنامه نگاری متمایل نشدید؟
ابتدا اشاره کنم که انگلیسی‌ام بد نبود. چون دبستان اشکان که در آن تحصیلات ابتدایی‌ام را گذراندم، دوزبانه بود و بعد هم که به دبیرستان هدف رفتم. وقتی قرار شد برای تحصیل در دانشگاه به امریکا بروم، هدفم روزنامه نگاری بود. پس در سال ۱۳۵۶ (۱۹۷۷) و پس از دیپلم، راهی دانشگاه نیویورک شدم. در آنجا در یکی از نخستین ترم‌ها، کلاس روزنامه نگاری را برداشتم. در آن زمان یک ماشین تایپ جلو ما می‌گذاشتند و از ما می‌خواستند در مورد موضوعی بنویسیم. یکی از نخستین سوژه‌هایی که از ما خواستند درباره آن تحقیق کنیم موضوع «عید شکرگزاری» بود. من هم که تازه از ایران رفته بودم، نه تنها نمی‌توانستم تایپ کنم، بلکه (علیرغم آشنایی نسبی‌ام با فرهنگ غرب) با سنت عید شکرگزاری هم آشنا نبودم. خلاصه کلام، نهایتاً نتوانستم مسیر روزنامه نگاری را دنبال کنم چه، هنوز در فرهنگ غرب نو پا بودم. ناگفته نماند که در ۱۷ سالگی هم مدتی خبرنگار بودم و فضای روزنامه و تحریریه را بسیار دوست داشتم. در همین زمان و به سبب همین مشکلات، همزمان با پیروزی انقلاب در ایران، وارد رشته جامعه شناسی در دانشگاه نیویورک (NYU) شدم. پس از لیسانس به رشته جامعه شناسی خاورمیانه علاقهمند شدم. در آن زمان جامعه شناسی خاورمیانه رشته نوینی بود که هیچ یک از دانشگاه‌های نیویورک کادر آکادمیک برای تدریس در این رشته نداشتند. نهایتاً با مشورت با ریچارد بولت و نظر به علاقهای که به رشته تاریخ داشتم، برای ادامه تحصیل در رشته تاریخ خاورمیانه و ایران به دانشگاه کلمبیا رفتم. بولت متخصص قرون وسطی بود و خوشبختانه من هم وارد حوزه تحقیق در مورد قرون وسطی ایران شدم.
 موضوع پایان نامه دکترایتان چه بود؟
 بولت پیشنهاد کرد که برای رساله‌ام در مورد سیر تطور شهر توس به مشهد بنویسم. در این راستا سفری هم به مشهد کردم و در کتابخانه آستان قدس رضوی تحقیق کردم. اما پرسش‌هایی که در طول تحقیقات اولیه‌ام برای من در مورد این تحول مطرح شد، من را کشاند به حمله اعراب به خراسان، گفتمان غالب در آن زمان که حاکی از سکونت گسترده اعراب در خراسان بود (که من این نظریه را بعداً در رساله‌ام رد کردم) و ارتباط این مسائل با مرکزیت توس در تاریخ شاهنامه نویسی و حفظ فرهنگ ایرانی. تحصیلاتم از فوق لیسانس تا پایان دکتری در دانشگاه کلمبیا حدود ۱۰ سال طول کشید و در سال ۱۹۹۵ از پایان نامه‌ام دفاع کردم.
 و بعد در دانشگاه مشغول به فعالیت شدید؟
ابتدا اشاره کنم که در امریکا و اروپا وارد شدن به کادر دانشگاهی و رسمی شدن در دپارتمان‌هایی که در فرهنگ و تاریخ خاورمیانه، بخصوص در تاریخ پساباستان خاورمیانه تخصص می‌دهند، بسیار دشوار است. آنچه کار را دشوارتر نیز می‌کند، تخصص در تاریخ ایران در این دوران است. چون متأسفانه بیشترین تمرکز در دانشگاه‌های غربی که تخصص خاورمیانه دارند، این تخصص روی تاریخ مدرن خاورمیانه و ایران است، واگر مربوط به قرون وسطی باشد، روی فرهنگ غنی عربی/اسلامی در این دوران است. البته اوضاع به کندی در حال تغییر به سمت مثبت است. در اینجا به این هم اشاره کنم که امیدوارم ایران نیز همانند به طور مثال کشورهای عربی همسایه که در اشاعه تحقیقات روی فرهنگ غنی عربی در امریکا تلاش می‌کنند، به توسعه ایرانشناسی در غرب و همچنین در داخل کشور، در آینده نه چندان دور، بپردازند. به هر حال، پس از دریافت مدرک دکتری از دانشگاه کلمبیا و در هنگام تدریس نیمه وقت، مدتی در مرکز سکه شناسی امریکا در نیویورک  American Numismatic  Society(ANS) از طریق بورس شیخ حَمَد، کار کردم و از مایکل بِیتس، مدیر و محقق مشهور سکه شناسی خاورمیانه، آموختم و کمی با مسائل سکه شناسی اسلامی و ساسانی آشنا شدم. در هر صورت بعد از ANS پس از دریافت دو بورس ملی امریکایی؛ یکی ازSocial Science Research Council  (SSRC) و دیگری از The American Association of  University Women (AAU W)W   که هر دو ملی هستند و رقابت بسیاری برای آن وجود دارد، توانستم برای مدت شش ماه به استانبول بروم و روی نسخ خطی «ابو مسلم نامه‌های» عثمانی تحقیق کنم.
 ابومسلم نامه‌ها چه کتاب‌هایی هستند و چه محوریتی دارند و چطور شد که کار تحقیقیتان به اینجا انجامید؟
ابومسلم نامه‌ها مجموعه آثاری هستند که به نظر من ریشه در تاریخ «انقلاب عباسی» دارند که علمدار آن ابومسلم خراسانی بود. این داستان‌های حماسی به طور شفاهی سینه به سینه گشته و بالاخره، حدود قرون دهم یا یازدهم میلادی، مکتوب شده‌اند. مرحوم آیرین ملیکف و زنده یاد محمدجعفر محجوب یکی از نخستین محققانی بودند که روی این حماسه (ملی) و اهمیت آن کار کردند. نسخ خطی بسیاری از این حماسه به زبان فارسی موجود است. اما نسخ متعدد دیگری نیز به زبانهای ترکی، اردو و دیگر زبانهای منطقه وجود دارد که در کتابخانه‌های ترکیه و سایر ممالک همسایه، یافت می‌شود.
از آنجایی که بخشی از رساله دکترای من در دانشگاه کلمبیا درباره نظریات موجود روی انقلاب عباسی و محرکهای تاریخی این انقلاب بود، در طول تحقیقم به یک جلد از نسخه ناتمام ابومسلم نامه، که به کوشش مرحوم اقبال یغمایی به چاپ رسیده بود برخوردم و با کارهای زندهیاد محجوب آشنا شدم و پس از دکتری تحقیقم را روی این حماسه ملی از طریق دو بورسی که ذکر کردم ادامه دادم. بدین ترتیب بود که برای شش ماه به استانبول رفتم و نسخ خطی موجود در کتابخانه‌های مختلف استانبول را بررسی کردم. از آنجایی که سیر تحقیقاتم پس از این به سوی دیگری پیش رفت، نتایج تحقیقاتم در مورد ابومسلم نامه‌ها فعلاً بایگانی شده است!
 ابومسلم نامه‌ها چه اهمیتی دارند؟
انتقال فرهنگی ابومسلم نامه‌ها که اصولاً یک حماسه ایرانی است، به فرهنگ‌ها و زبانهای همسایه حکایت از گستره جغرافیایی فرهنگ ما دارد، که به نظر من باید یک فرهنگ جهانی به شمار آید. پس از استانبول برای مدت یکسال در دانشگاه ماساچوست و یک سال نیز در دانشگاه میشیگان کار کردم. تا آنکه در سال ۲۰۰۰ به دانشگاه اوهایو به عنوان دانشیار رفتم. از ۱۴ سال حضورم در آنجا، ۷ سال نخست، به کار روی کتابم گذشت. ناگفته نماند که در تابستان ۲۰۱۲ هم میهمان مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون Institute for Advanced Studies بودم.
 شما در دپارتمان خاور نزدیک دانشگاه اوهایو مدیر گروه بودید؟
بله، مدیر گروه اسلام شناسی ـ که البته تازه پا بود ـ و ایران شناسی بودم اما رئیس دپارتمان نبودم. چراکه نمی‌خواستم گرفتار کارهای اداری شوم.
 از سال ۲۰۱۴ به تدریس و تحقیق در کجا مشغول شدید؟

همسرم بلژیکی است ومدت ۱۴ سال است که در دانشگاه تکنولوژی نیویورک استاد ریاضیات است. ما در طول دو دهه و اندی ازدواج مان، همیشه در دو ایالت مختلف امریکا یا در دو قاره مختلف زندگی می‌کردیم و از هم دور بودیم. فرصتی پیش آمد و در سال ۲۰۱۴ من توانستم خود را به دانشگاه تکنولوژی نیویورک منتقل کنم و به نیویورک بازگردم. کار اصلی من در حال حاضر در این دانشگاه است. اما امسال در مؤسسه تحقیقات در مطالعات باستانی دانشگاه نیویورک Institute for Study of Ancient World New York University
(ISAW ) برای یک سال به عنوان محقق میهمان، فعالیت خواهم کرد.
برای مطرح بودن در جامعه آکادمیک غرب، علاوه بر تدریس، خوشبختانه باید به فعالیت‌های علمی خود نیز ادامه داد. بورس من درباره طرح دوم است که آن، مرکزیت تاریخ ایران در تاریخ قرون وسطای اسلام و در تاریخ پساباستان، مسأله «جاده ابریشم» و مسائل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مربوط به آن، مسائل مهم دیگری چون چگونگی تحول شهرهای قدیم ری، دمشق (به عنوان پایتخت امویان) و بغداد (به عنوان پایتخت عباسیان)، شاهراه خراسان، ارتباط بصره و کوفه با خلیج فارس،  جامعه اقلیت‌های دینی بویژه یهودیان ایران را شامل می‌شود. علاوه بر این، این طرح رشد و تداوم فرهنگ ایرانی بخصوص شاهنامه نویسی در منطقه خراسان را هم مورد بررسی قرار می‌دهد. زیرا چگونگی تحول فرهنگ و تاریخ ایران و شناخت آن، از پیش از اسلام تا دوران معاصر برای بازشناسی تحولات کنونی منطقه حیاتی است.
 درباره انجمن مطالعه جوامع فارسی زبان بگویید که شما مدتی ریاست آن را برعهده داشتید. اینکه این انجمن اساساً چقدر حفظ عناصر اصلی زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را دنبال می‌کند؟
بله، من از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۵ رئیس این انجمن بودم. وقتی انجمن مطالعات جوامع فارسی زبان The Association for the Study of Persianate Societies در سال ۱۹۹۶ توسط دکتر سعید امیرارجمند تأسیس شد، بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود. در این مدت انجمن فعالیت گستردهای در زمینه همکاری فرهنگی جوامع فارسی زبان یا جوامعی که ارتباط فرهنگی تنگاتنگی با ایران داشتند، را شروع کرد که نتیجه این فعالیت‌ها ایجاد دفاتر مرکز مطالعات در «آسیای میانه» و همچنین در قفقاز و هند و پاکستان، در شهرهای دوشنبه، ایروان، تفلیس، لاهور، دهلی، حیدر آباد و آخرین دوره آن (امسال) کنفرانس بزرگ و بسیار موفقی بود که در سارایوو بود و بنده برگزار کردم. برگزاری کنفرانس‌های دو سالانه (biennial ) و راهاندازی مجله معتبری بنام Journal of Persinate Studies، که در طول سالهای اخیر از طریق انتشارات بریل چاپ می‌شود، دو گام بسیار مفید در این راستا بود. در طول دوره ریاست من، تعریف جغرافیایی Persianate را گسترش دادیم تا به دامنه این فرهنگ تا بالکان توجه شود و از اینرو دفتری نیزدر سارایو و ایجاد کردیم و در حال حاضر که دکتر ارجمند ریاست انجمن را به عهده دارد، مشغول ایجاد مرکزی در رم (پایتخت ایتالیا) هستیم، که ریاست آن را همکار عزیز بنده، پروفسور کارلو چرتی، رایزن فرهنگی فعلی ایتالیا در ایران، به عهده خواهند داشت. مرکز دیگری نیز در مسکو در حال پایهریزیست. در این سالهای اخیر تعریف زمانی واژه Persianate را نیز تغییر دادهایم تا به معنای اصلی ای که این واژه در آغاز داشت نزدیک‌تر شود.
اجازه دهید واضح‌تر بگویم. وقتی مارشال هاجسن (Marshall Hodgson) واژه «Persianate» را ابداع کرد، تعریف زمانی این واژه از دوران باستان شروع می‌شد. این درست است که در طول قرون ۱۴ تا ۱۹ میلادی زبان فارسی در جوامع «فارسی زبان» رخنه و رشد کرد و فرهنگ منطقه را در نتیجه در برگرفت اما این فرهنگ از دوران پیش از هخامنشیان مطرح بوده و فقط متعلق به این دوران اخیر نیست. البته باید همت کنیم و به جهان آکادمیک ثابت کنیم و خود واقف باشیم که برای شناخت ایران و فرهنگ غنی‌اش، باید تاریخ تمام قرون و اعصار آن را مطالعه کرد.
من در طول دوران ریاستم بر انجمن سعی کردم بُعد تاریخی مفهوم Persianate را دوباره مطرح کنم که معنی اصلی آن صرفاً جوامع «فارسی زبان» نیست و ما هماکنون در پی ایجاد واژهای هستیم که معنی تاریخی این واژه را در بر گیرد. از این دیدگاه، به نظر من، می‌بایست فرهنگ ایرانی را به عنوان یک فرهنگ جهانی مطرح کرد که تأثیرگذار و تأثیر پذیر بوده و ما هم باید همت کرده و این مفهوم را در جهان آکادمیک اشاعه دهیم. این کار دشواری است چراکه در گفتمان غالب در جهان آکادمیک غرب، هماکنون به محض آنکه بحثی در مورد فرهنگ ایران و تأثیر آن در تاریخ فرهنگ منطقه و دنیا درمی گیرد، اتهام ملیگرایی (ناسیونالیسم) وارد می‌شود. در صورتی که در همین قشر آکادمیک، فرهنگ یونانی و رومی و تأثیر آن بر سیر تمدن، گفتمان غالب است. اما من بدون تعارف و تظاهر، در این ۳۰ سال، هیچ گاه بدون منبع و با هدف برجسته‌سازی حس ملی‌گرایی کار نکردم.
 درباره کرسی استاد ابراهیم پورداود در دانشگاه پرینستون بگویید.
حدود ۳ سال پیش اعلام کردند که دانشگاه پرینستون کرسی استاد پورداود را پایهگذاری خواهد کرد. حیطه تخصصی شخصی که این کرسی را به عهده خواهد گرفت نیز دوران پیش از مدرن ایران (Premodern Persian) اعلام و از اقصی نقاط جهان غرب از محققانی که واجد شرایط بودند دعوت کردند که خود را معرفی کنند و پرونده خود را برای شرکت در این آزمون   (Search) به کمیته بررسی دانشگاه پرینستون ارائه دهند. از من هم دعوت کردند و بنده نیز، مانند سایر نامزدها، پروسه لاک پشتی این آزمون و بررسی را طی کردم. نهایتاً یکی از سه کاندیدای اصلی شدم، اما پس از طی مراحل مختلف مصاحبه، پیشنهاد کار را به یکی ازهمکاران خوبم دادند که تخصصش را در فرهنگ یونانی/عربی گرفته بود و اصولاً زبان شناس است و با برخی از زبانهای باستانی ایرانی آشنایی دارد.
تا آنجا که من اطلاع دارم، این کرسی هنوز شکل نگرفته، منحل شد. اما امیدوارم که کرسی استاد پورداود به هدر نرود و اگر در دانشگاه پرینستون چنین نشود، در یکی از دانشگاه‌های معتبر دیگر امریکا، دوباره برای آن برنامه‌ریزی شود.
 چگونه شد که به تحقیق در تاریخ ساسانیان پرداختید و حاصلش کتاب «افول و سقوط ساسانیان» شد و تحسین بسیاری از مورخان غربی را برانگیخت.
مقدمتاً بگویم که فکر می‌کنم تا همیشه دانشجوی تاریخ خواهم بود و هیچ ادعایی هم ندارم و صرفاً خودم را محقق دوران ساسانیان و پسا باستان میدانم. اینکه چرا به تاریخ ساسانیان علاقهمند شدم را باید در پایان نامه دکتری‌ام درباره تاریخ تحول توس جستوجو کرد که در آن اثنا، با دو روایت مختلف و محوری در مورد نقش توس در حمله اعراب به خراسان، برخوردم.
این دو روایت یکی ایرانی و دیگری عربی بودند. واین اول ماجرا بود و مشتاق شدم بدانم که چرا دو روایت وجود دارد که به صدر اسلام، حمله اعراب، مقدمه شاهنامه ابومنصوری و در نهایت شاهنامه فردوسی و دوران تاریخی‌اش کشیده شدم. دلیلش هم ساده است؛ وقتی در تحقیق دچار سؤال می‌شوید و به دنبالش می‌روید، ناگزیر به مباحث دیگر کشیده می‌شوید. من هم به دوران ساسانیان گرایش یافتم تا بیابم که چه بود و چه شد تا اینکه به مسأله مهم «تداوم تاریخی» رسیدم.
 تداوم تاریخی یعنی چه؟
به بیان ساده، یعنی میان تاریخ پیش و پس از اسلام، فاصلهای وجود ندارد و در تاریخ و فرهنگ ما، این تداوم فرهنگی شاید بیشتر از فرهنگ‌های دیگر واضح و آشکار باشد. این تداوم تاریخی از دوران باستان تاریخ مان شروع می‌شود. به طور مثال، مسأله ارتباط مردم با دولت یا عدالت ریشه قدیمی در فرهنگ ما دارد به هر جنبه از تاریخ ما بنگرید، به لحاظ اجتماعی، سیاسی، دینی، سیستم اداری، زبان، هنر ومعماری، در هر مورد این تداوم تاریخی وجود دارد. از جوانب مختلف دیگر هم که به فرهنگ ایران نگاه کنید، این تداوم را می‌بینید.
 خوانده‌ام که پژوهش شما، بر خلاف نظریه آرتور کریستین سن، ایران شناس دانمارکی، درباره سقوط ساسانیان بوده است. شما در این باره چه نظری دارید؟
آرتور کریستین سن، در دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، یکی از مهم‌ترین کارهای تحقیقی را در مورد تاریخ ساسانیان نوشت. نظریه او اصرار بر مرکزیت دولت ساسانی و همگامی دین و دولت در تاریخ ساسانی داشت. حدود دو دهه تحقیق، استناد به منابع جدیدی که در دسترس کریستین سن نبود و همچنین استناد به داده‌هایی که از تطبیق انتقادی منابع ارمنی، یونانی، سریانی، عربی، ایرانی (از جمله خداینامهها) به دست آوردم، باعث شد که من این نظریه کریستین سن را که گفتمان غالب نیمه قرن اخیر بوده، زیر سؤال ببرم. نتیجه این کند و کاو و پرسش و پاسخ برای من این بود که درحال حاضر فکر می‌کنم که در طول تاریخ پیش از مدرن و بخصوص تاریخ باستان و تاریخ پساباستان و قرون وسطی ایران، شرایط اقلیمی، فرهنگی، سیاسی و دینی سرزمین ما هیچگاه متمرکز و یکپارچه نبوده و زیبایی تاریخ این سرزمین نیز این است که در زیر لوای فرهنگی که ایرانی است، شریان‌های مختلف وغنی زبانی/فرهنگی در کنار هم می‌زیسته‌اند. حتی امپراتوری‌های ایرانی نیز در دوران باستان و پسا باستان شامل این رواداری بودند.
 از تداوم تاریخی گفتید. آیا شما به تداوم جغرافیایی نیز اعتقاد دارید؟ به این معنا که آیا فرهنگ ملل شرقی را متصل به هم می‌دانید؟
قطعاً. سیستم اداری یا زبان مغول یا عثمانی را ببینید تا متوجه شوید که فرهنگ ملل ما چه پیوندی با یکدیگر دارند. حتی دو نسل پیش در هند یا عثمانی، اگر کسی می‌خواست اهل علم باشد، می‌بایست که زبان فارسی را می‌دانست. یکی از راههای ارتباط فرهنگی، البته از طریق زبان است. اما ملل شرقی از ترک و عرب تا ایرانی و هندی، به لحاظ فرهنگی هم متصل بوده‌اند.
 آیا شاهنامه را در حفظ زبان فارسی مؤثر می‌دانید؟
بله طبیعتاً. اما به یاد داشته باشیم که ما حتی شاهنامه‌های کردی نیز داریم. شاهنامه سرایی غنای بسیاری در فرهنگ کردی دارد. زیرا به طور مثال اسطوره‌های ایرانی در کردستان تنها از طریق زبان شاهنامه حفاظت نشده، بلکه از همین طریق اساطیری که در شاهنامه زندگی می‌کنند، در کردستان رایج شده‌اند. پس تأثیر شاهنامه ورای زبان فارسی است و به آن فرهنگ Persianate که قبلاً به آن اشاره کردیم، باز می‌گردد. اما اسطوره بخشی از حافظه ملی هر فرهنگی است.
 شاهنامه به لحاظ تاریخی چه اندازه متقن و محکم است؟
از اواسط دوره ساسانی، می‌توان به جستوجوی تاریخ درشاهنامه پرداخت که البته یکی از منابع مطالعه تاریخ این دوره است. شاهنامه یکی از منابع شناخت تاریخ میانی تا پایانی ساسانی، نقش پارت‌ها در تاریخ ساسانیان و در جمعآوری منابع شاهنامه، تداوم گویش پارتی در کنار زبانهای دری و پارسی و ترکی در قرن ۱۰ میلادی و در نتیجه منبع موثقی برای تحقیقات روی زبان و صدها مبحث مهم دیگر است. این‌ها همه ابعاد سندیت شاهنامه در تاریخ ایران است. البته چون تحت تأثیر جهان آکادمیک غرب هستیم، گفته می‌شود که فرهنگ مادی باید اصل باشد تا بتوان حرف محکمی زد. این اثباتگرایی (پوزیتیویسم) است. در تاریخ نگاری غربی مدت‌هاست که با وجود دسترسی به منابع مادی گسترده، به سراغ فرهنگ شفاهی و ادبیات خود، از جمله ایلیاد و ادیسه رفته‌اند تا تاریخ خود را بازنگری کنند. برای شناخت دوران پیش از تاریخ یونان نیز، به سراغ ایلیاد و ادیسه رفته و سراغ از فرهنگ شفاهی می‌گیرند.
 محصول نزدیک به ۴۰ سال زندگی در جهان غرب برایتان چه بود؟
از همان کودکی به من القا شد که فرهنگ و تاریخ ما چقدر غنی است و باید تلاش کنیم تا این فرهنگ را حفظ کنیم. گمانم طبیعی است که طی حدود ۴۰ سال زندگی در دنیای غرب بوده است که گسترش آگاهی در مورد این فرهنگ و تحقیق روی تاریخ آن برایم آرمانی شده است.

 

تداوم تاریخی

آنچه در این ستون می‌خوانید، بخشی از مقدمه کتاب «افول و سقوط ساسانیان» اثر پروانه پورشریعتی است که قرار است، با ترجمه آوا واحدی نوایی، در آینده نزدیک ازسوی نشر نی منتشر شود. متن ذیل، اختصاصاً توسط مترجم و با نظارت مؤلف، برای انتشار در اختیار «ایران» قرار گرفته است.

حکایت از چه قرار بود؟ از چه رو شاهنشاهی‌ای، که در۶۲۰ م. با بیزانس قدرتمند پیروزمندانه جنگیده و برای غلبه بر جهان خیز برداشته بود، بتدریج و در پایان در سال ۶۵۰ م. به دست جنگجویان عرب، قومی که تا آن زمان زیردست محسوب می‌شدند، از پای درآمد؟
نظریه‌ای که در این نوشتار طرح شده است، حاصل کندوکاوی همه جانبه و گاه ارزیابی دوباره شمار فراوانی از منابع بومی و بیگانه درباره این دوره از تاریخ ایران است. یافته‌های این پژوهش از همنشینی نقادانه دو دسته منبع به دست آمده است. دسته نخست دربرگیرنده مراجع تاریخی است، از جمله تاریخ‌های ارمنی، یونانی، سریانی و تاریخ‌های کلاسیک اسلامی، بویژه روایات فتوح. دسته دوم عبارت است از متون و منابع اصلی تاریخ ساسانی از جمله نقل‌های باقی مانده از خداینامه(یا شاهنامه) ها - به گونه‌ای که در تاریخ‌های کلاسیک عربی و بویژه چنان که در شاهنامه فردوسی آمده است-، متون فارسی میانه، که در دوره باستانی پسین نوشته شد، تاریخ‌های محلی ایرانی و از همه مهم‌تر اسناد سکه شناختی و مهرشناختی بخش پایانی تاریخ ساسانی.  ما این تصور رایج را که شیوه حکومت ساسانیان پادشاهی تک دودمانی و تمرکزگرا بوده است کنار خواهیم گذاشت و با بازنگری حکومت ساسانی از دیدگاه دودمان‌های پارتی، فراز و فرودهای اتحادیه ساسانی- پارتی و تنش‌های درونی آن را پی می‌گیریم.
از دیرباز عده‌ای فتح ایران به دست عرب‌ها را آغازگاه تغییر مسیر تاریخ ایران دانسته‌اند. به این تعبیر، این واقعه را نقطه عطفی فرض می‌کنند که تاریخ پیش از اسلام ایران را با تاریخ اسلامی آن پیوند داده است...  بر مبنای دلایلی که می‌آوریم نشان می‌دهیم که فتح ایران به دست عرب‌ها را جا به جایی کامل ساختار سیاسی در ایرانِ دوره باستانی پسین نباید انگاشت. چرا که گرچه سلسله ساسانی در نتیجه یورش سپاه عرب از میان رفت، قلمرو اقتدار پارتی‌ها در اداره این گستره در بیشتر دوره خلافت بنی امیه پابرجا بود... . این بررسی گواهی بر توانمندی میراث پارتی است، از این‌رو که پارتی‌ها نه با برآمدن ساسانیان در سده سوم از میدان به در شدند و نه پس از فتح ایران به دست عرب‌ها در میانه سده هفتم عرصه را خالی کردند. شگفت آن که، واحدهای حکومتی و سنن فرهنگی آن‌ها مدّت‌ها پس از برافتادن شاهنشاهی ساسانی برجای ماند.
در بخش دوم این پژوهش چشم‌انداز معنوی ایران در دوره ساسانی بررسی... و در ادامه نظریه اصلی این پژوهش را طرح می‌کنیم؛ اینکه دوگانگی سیاسی ساسانی-پارتی در قلمرو معنویت نیز جریان داشت، بدین گونه که پهلوها بیشتر پیرو آیین پرستش مهر بودند، جهان معنوی مهری که از دین زرتشتی سنت گرایانه - با هر سرشتی که برای آن قائل باشیم- که ساسانیان آشکارا سعی داشتند آن را به ساکنان قلمرو خود تحمیل کنند، متمایز بود.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST