کد مطلب: ۷۶۱۳
تاریخ انتشار: دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵

منادی شرافت انسانی

عاطفه شمس

اعتماد: مطالعه فلسفه هیوم باعث شد تا شاگرد لایب‌نیتس بگوید هیوم مرا از «خواب جزمی» بیدار کرد و بکوشد فلسفه را از شک‌اندیشی که او در آن ایجاد کرده بود، نجات دهد. از این رو، بر آن شد تا آمیزه‌ای از عقلانیت لایب نیتسی و تجربه‌گرایی هیومی را پدید آورد و این یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای او بود. نزدیکی سالروز تولد کانت (۲۲ آوریل- دوم اردیبهشت) و دیوید هیوم (۲۶ آوریل- ششم اردیبهشت) بهانه‌ای شد تا درباره این دستاورد و همچنین اندیشه کانت با محمد ضیمران، دانشیار سابق دانشگاه ماساچوست و مدرس فلسفه هنر و زیباشناسی دانشکده معماری و شهرسازی تهران مرکز گفت‌وگویی را ترتیب دهیم. ضیمران معتقد است کانت از تلفیق این دو یکی از برجسته‌ترین دستگاه‌های فلسفی را عرضه کرد که در حقیقت تاکنون چنین فرآیند فلسفی قبل از نقد خرد محض سابقه نداشته است. بنابراین او با نخستین کتاب از سلسله کتب سه‌گانه فلسفی خود، جهان را به ساحتی معرفتی مبدل کرد. متن گفت‌وگو با این استاد دانشگاه را در ادامه می‌خوانید.

پیش از پرداختن به بحث تأثیرپذیری کانت از هیوم بفرمایید او از کدام یک از فیلسوفان پیش از خود متأثر بود؟
کانت در جوانی از آثار جان لاک و دیوید هیوم بهره‌های زیادی برد و در بازار اندیشه‌ها نتوانست آنقدر که شایسته بود از اندیشه‌های لاک به صورت دقیق بهره گیرد و به همین دلیل نظریات لاک در باب ذهنیت انسان را با ایرادات متنوعی روبه‌رو دید و در جای جای نوشته‌های خود به کاستی‌های اندیشه فلسفی لاک و به ویژه معرفت‌شناسی او اشاره کرد. بنابراین باید گفت که علاقه ویژه او به فلسفه تجربی باعث شد که دستاوردهای عمده‌ای که از لایب نیتس و دیگران به دست آورده بود را به محک نقد و چالش گیرد.
در فلسفه خردگرایانه آلمانی و فرانسوی بحث مقولات ماتقدم تجربه خیلی کلیدی بود اما کانت تعدیلی در اندیشه‌های لایب نیتس و اسپینوزا ایجاد کرد چراکه این دو بسیار به عقلانیت توجه داشتند و کانت کوشید بین عقلانیت لایب نیتسی و تجربه‌گرایی هیومی، نوعی آشتی برقرار کند و این دستاورد بسیار بزرگی برای او بود.
آیا غیر از بیداری از خواب دگماتیزم، هیوم تأثیر دیگری هم بر کانت گذاشت؟
کانت از اندیشه‌های هیوم بهره‌های زیادی برد. هیوم اعلام کرده بود که ذهن انسان حتی همچون یک لوح نانوشته سفید هم نمی‌تواند باشد بلکه این ذهن، نامی است مبهم و کاملاً گیج‌کننده که بیشتر بر فرآیند ملاحظات، مشاهدات و اندیشه‌ها پایه‌گذاری شده است. بنابراین از دیدگاه هیوم ذهن وجودی است انتزاعی و بنابراین نمی‌توانیم مابه‌ازای خارجی و مادی برای آن متصور شویم. به همین ترتیب به باور هیوم، مطابق دریافت ما در این جهان قابل تشبیه به رؤیایی است، با این حال آیا می‌توان گفت تعبیر جهان بدین کیفیت فریبی فلسفی بیش نیست. هیوم در حقیقت با تاکید ویژه می‌گوید نه به هیچ‌وجه، این حاصل و نتیجه شایسته‌ترین کوشش ناشی از اندیشه ما است. از این رو اگر چنین فرض کنیم، آنچه درخور والاترین و شریف‌ترین خردورزی‌های بشری برمی‌آید این است که ما را در ورطه‌ای از هیچ و پوچ فروافکند و بنابراین آیا وقت آن فرا نرسیده است که مجدداً به وارسی خود خرد بپردازیم؟ کانت قبل از خواندن کتاب روسو که عقل را از مسند فرمانروایی به زیر کشیده بود احساس را به جای آن قرار داد و به همین دلیل در کتاب روسو شیوه استدلال و دریافت دیگری عرضه شده بود که می‌توانست اندیشه‌های این متفکر بزرگ قرن هجدهم را کاملاً در معرض تحولی بی‌سابقه قرار دهد. برای کانت تقریباً چندین سال طول کشید تا توانست میان این اندیشه‌ها و برداشت‌های خود سازشی برقرار کند؛ در حقیقت او تلفیقی میان مکتب خردگرایی لایب نیتس و ولف و تجربه‌گرایی هیوم برقرار کرد و شاید بتوان گفت نقد خرد محض معلول چنین تلفیقی بود. در حقیقت از تلفیق این دو یکی از برجسته‌ترین دستگاه‌های فلسفی را عرضه کرد که در حقیقت تاکنون چنین فرآیند فلسفی قبل از نقد خرد محض سابقه نداشته است. بنابراین کانت با نخستین کتاب از سلسله کتب سه‌گانه فلسفی خود، جهان را به ساحتی معرفتی مبدل کرد.
نقد اول کانت که در ایران به عنوان سنجش خرد ناب ترجمه شده، چه هدفی را دنبال می‌کرد؟
هدف کانت از تحلیل انتقادی در نقد اول بررسی محدوده خرد محض بود. به عبارتی این کتاب دانش کامل ما از جهان را در مقابل مشاهدات ناقص ما از آن، مورد توجه قرار داد. بدیهی است که فهم و دریافت اندیشه‌های کانت و به ویژه سه نقد معروف او کار آسانی نیست بنابراین کانت فلسفه خود را با چالش در مقابل اندیشه‌های لاک و هیوم آغاز کرده و صریحاً اعلام کرد که دانش و شناخت ما نمی‌تواند تماماً ناشی از تجارب حسی باشد و بنابراین ذهن ما نمی‌تواند فقط دستگاهی از تاثرات و دریافت‌ها و صورت‌های ارتسامی باشد بلکه دانش مطلق و مجرد از تجربه و نیز چیز معینی به نام ذهن وجود دارد و نمی‌توانیم همچون هیوم ذهن را نادیده بگیریم.
 کانت در اینجا اضافه می‌کند به همین دلیل لاک که اصرار داشت دانشی به جز تجربه وجود ندارد اندیشه‌ای بر خطا داشت و هیوم که وجود یقینی‌ات را در این عالم انکار می‌کرد سخت دچار اشتباه بود؛ بدین معنا که ذهن ما انسان‌ها فقط گردآورنده مشاهدات و ملاحظات ما نیست بلکه تنظیم‌کننده این دریافت‌هاست و به جهان به وسیله دانش ریاضی و دیگر حقایق پیشینی وجهی سازمان می‌بخشد و آن را به گونه یک واحد معقول عرضه می‌دارد. بنابراین ذهن ما قادر است که آشوب و هرج و مرج را به نظم تبدیل کرده و تجارب اتفاقی را به شناختی چارچوب‌دار، منسجم و یکپارچه عرضه کند و بنابراین به طور کلی ذهن ما، به ما امکان می‌دهد که به تدریج از مرتبه معرفت سطحی به فرآیند دانشی بشری سیر کنیم. بنابراین شناخت انسان، نتیجه مشاهده و سازمان دادن یعنی قوه تشخیص حقایق جاودان و سود جستن از آن‌ها در منظم ساختن امور این جهان است. دنیایی که یک آدم ابله و یک مرد متفکر- به طور مثال- همچون میلتون و دیگران می‌بینند یکی است اما این فقط میلتون است که می‌تواند از به هم بافتن رشته مشاهدات خود طرحی سرشار از معنا و زیبایی به وجود آورد؛ از این رو در اینجا باید گفت که ما کمتر بر حواس و بیشتر بر احساس خود تکیه داریم. حواس دنیای ظواهر یا دنیای نمودها (Phenomena) را بر ما عرضه می‌دارد اما احساس ما را به دنیای واقعیتی که در فراسوی این پدیدارهای ظاهری و نمودها قرار دارد یعنی دنیای شئ فی الذات (Noumena) راهنمایی می‌کند. از این روست که شوپنهاور می‌نویسد بزرگ‌ترین خدمت کانت به علم، فلسفه تفاوت نهادن میان دنیای نمود و دنیای بود بوده است، یعنی دنیای فی‌النفسه در تقابل با دنیای پدیدار. از این رو، دنیای پدیدارهایی که به وسیله حواس ما ادراک می‌شود مانند توده‌ای است از سنگ و خاک و آهن و شیشه و چوب اما دنیای حقیقت یا دنیای فی‌النفسه که توسط احساس ممکن است درک شود مانند بنایی است کامل و باشکوه که از همان مصالح و مواد برهم انباشته به صورت واحد زیبایی مطابق اصول معماری برساخته شده است. بنابراین باید گفت کارکرد ذهن آن است که معلوم سازد چگونه از مجموع بی‌نظمی‌ها و آشفتگی‌ها سامانی به وجود آید و از این روست که سامان ایده‌ها در باب ماهیت حقیقی شئ فی‌الذات که در پشت پرده تصورات ناقص ما پنهان شده است برای ما مبرهن می‌شود. با این حال، چشم ما نسبت به دریافت پاره‌ای از امور بسته است. ما هرگز به حقیقت محض پی نمی‌بریم، این امر کاملاً بر ما پوشیده خواهد ماند که دنیای فی‌الذات یا به تعبیر خود کانت شئ فی‌الذات مستقل از دریافت‌های حسی ما چگونه است. ما از این دنیا چیزی جز اینکه از آن درک می‌کنیم نمی‌دانیم، ما فقط می‌دانیم که دنیایی وجود دارد. اما چگونه و برای چه دنیای به وجود آمده است قابل فهم می‌شود. آیا جهان پرداخته دست هنرمند، امری است استعلایی یا فرایازنده. برداشت اساسی کانت است که برخلاف اندیشه پیشینیان خود دسترسی به شئ فی‌الذات را امری ممتنع قلمداد می‌کند و شاید یکی از دستاوردهای فلسفه مدرنیته‌ای که کانت پایه ریز آن بود همین جدا کردن شئ فی الذات از پدیدارها و نمودهای عالم بوده است.
ربط اندیشه‌های کانت به مباحث علمی زمانه‌اش و مهم‌تر از همه فیزیک نیوتنی که تا آن اندازه دلبسته آن بود، چیست؟
می‌توانیم بگوییم بحثی را که کانت در نقد اول خود مطرح کرد، صورت فلسفی شده اثر برجسته و گرانسنگ دانشمند معروف، نیوتن است که کتابی را از مجموعه یافته‌های خود در علم فیزیک به نام «اصول ریاضی» تدوین کرده بود و در حقیقت کانت بر پایه مطاوی و مطالب این کتاب کوشید آن را در چارچوبی فلسفی ارائه کند و نقد نخست کانت محصول چنین دستاوردی است که نشان‌دهنده نبوغ نیوتن در این چارچوب نیز است. بنابراین به تعبیر هابرماس سه نقد کانت را می‌توان سه بازی زبانی متفاوت و در عین حال دارای ارتباط تلقی کرد. بازی زبانی نقد نخست به مسائل فلسفه محض و معرفت انسان می‌پردازد و بنابراین حتی انقلاب کپرنیکی کانت در همین نقد اول او به وضوح مشهود است. مراد از انقلاب کپرنیکی کانت این است که کانت برای نخستین بار یادآور شد که حوزه، حدود و گستره عقلانیت و خرد ما بسیار محدود است و برخلاف فلاسفه پیشین که معتقد بودند عقل ما لایتناهی است و می‌تواند به هر چیزی دست پیدا کند، کانت این سیطره عقل را محدود کرد و اعتقاد داشت حقیقت آن چیزی است که نزد ذهن ما مبرهن می‌شود. بنابراین بحثی را که کانت در نقد اول خود مطرح کرد افاده‌کننده این حقیقت بود که آن چیزی که در درون عقل ما می‌گنجد عالمی است که می‌توانیم با آن ارتباط برقرار کنیم و عقل ما اجازه می‌دهد با آن جهان برخورد داشته باشیم و آن را متعلق معرفت خود قرار دهیم. بنابراین معرفت به تعبیر کانت امر لایزال و بی‌حد و ناکرانمندی نیست بلکه معرفت انسان امری است کاملاً محدود و از ترکیب دو حکم تحلیلی و ترکیبی فراچنگ می‌آید و بنابراین در سایه همان مقولات دوازده‌گانه این معرفت جامه تحقق به خود می‌گیرد. چیزی که ذهن ما می‌تواند با آن ارتباط برقرار کند عبارت است از پدیده (Phenomena)هایی که توسط حواس ما درک می‌شود و وقتی به وسیله حواس درک شد، ذهن در سایه مقولات یادشده آن‌ها را نوعی انسجام می‌بخشد. بنابراین دستاورد کانت برای نخستین‌بار بحثی را در فلسفه تحت عنوان احکام پیشینی ترکیبی یا پیشینی تألیفی مطرح کرد که از احکام پیشینی و ترکیبی به وجود آمده و شق ثالثی را عرضه می‌کند که ریاضیات و به ویژه هندسه مصداق بارز چنین احکامی هستند.
کانت پس از بحث مربوط به حیطه خرد محض به عقل عملی می‌پردازد که آن را در نقد دوم خود مطرح و سعی می‌کند قلمرو اخلاق، سیاست، حقوق، معاملات و معادلات را در چارچوب نقد خرد عملی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد و بنابراین ادعا می‌کند که نقد خرد عملی حوزه‌ای است که اصول اخلاق را همچون اصول ریاضی به اثبات می‌رساند. این سخن به چه معناست؟
 یعنی این اصول، مقدم و مستقل از تجارب ناشی از حواس ما در چارچوب نقد خرد عملی محقق می‌شود. به همین دلیل او اصل اخلاقی مبنای دین و مورد نیاز وجدان را مرکز ثقل وجود ما تلقی کرده و جایگاه آن را در نقد دوم خود مد نظر قرار می‌دهد. به باور او حسن اخلاقی یا امر اخلاقی پدیده‌ای است کاملاً ناشی از یک حکم درونی در وجود ما بنابراین احساس محبت و دوستی امری الزامی است و ما احساس می‌کنیم که از لحاظ وجدانی با دیگران ارتباطی تنگاتنگ داریم و این احساس در همان حال که از جسم مازاده می‌شود با ما به دنیا می‌آید و نباید آن را صرفاً امری اکتسابی قلمداد کرد. ما به طور غریزی واقف هستیم که وظیفه و تعهد به انجام مسوولیت‌های خود داریم و این احساس وظیفه و مسوولیت اجتماعی که بر پایه اصل وحدت جهان شکل گرفته نه‌تنها دل ما آدمیان را به سوی کارهای نیک سوق می‌دهد بلکه اجرام سماوی و ستارگان آسمان را نیز در مسیر صحیحشان به گردش می‌اندازد. بنابراین او صریحاً اعلام می‌کند که آسمان پرستاره بالای سر ما و قانون اخلاقی نهفته در وجود ما دو پدیده‌ای هستند که با هم ارتباطی تنگاتنگ دارند. این است کلماتی که اندیشه کانت درباره دنیای منظمی که آدمی در آن نقش ایفا می‌کند را بیان کرده و پیش روی ما به نمایش می‌گذارد.
آیا می‌توان از اخلاق کانتی اخلاقی استنتاج کرد؟

بله، به طور کلی قوانین ریاضی گردش و هستی اجرام آسمانی و قوانین اخلاقی زندگی زمینی، هردو را مبتنی بر یک قانون آسمانی و مینوی تلقی می‌کند. معنی این قاعده و قانون آسمانی چون به زبان و اصطلاحات انسانی بیان شود درست مثل این است که ما باید مطابق با جریان منظم طبیعت به سیر و سلوک بپردازیم بنابراین در نقد دوم خود، شعار معروفی را مطرح می‌کند که چنان رفتار کن که گویی سرمشق و الگوی رفتار تو می‌باید الگو و سرمشق رفتار و سلوک سراسر جهان قرار گیرد. هر عملی که چون دیگران به پیروی آن بپردازند زندگی اجتماعی را دچار خدشه نکند. بنابراین باید از افکاری که جهان را دچار گرفتاری می‌کند، پرهیز کنیم. هرگاه ما مقررات را نقض کردیم، وجدان ما که به منزله مفسر اصل نظم جهان است و در نهاد ما قرار گرفته با ما روبه‌رو می‌شود که دنیایی که افراد مقررات آن را زیر پا می‌گذارند به جنگلی پر از درندگان و موجودات خطرناک تبدیل می‌شود. اگر نسبت به اصل قانون اخلاقی درون انسان که با قانون ستارگان سماوی هماهنگی دارد تهاجم، تعدی و سوءاستفاده‌ای صورت گیرد همواره مورد حکم منفی قرار می‌گیرد و به همین دلیل از دید کانت، قانون اخلاقی انسان به عنوان جزیی از قانون ریاضی جهان قابل تفسیر است. بنابراین کانت فضیلت را در تقابل با رذیلت توصیه و تشویق می‌کند و مدعی است که وجدان ما راهنمای مصون از خطای افعال و کنش‌های ما است و وجدان از ما نمی‌خواهد که تنها در زمانی که شرافت و حیثیت بهترین راه نیل به چیزی است شریف باشیم بلکه می‌گوید شرافت همیشه بهترین راه محسوب می‌شود. یک رفتار شرافتمندانه گاهی ممکن است باعث ضرر موقتی شود ولی در نظر داشته باشید که مایه سود همیشگی عالم بشریت خواهد بود. بنابراین هدف و نهایت اخلاق این است که ما با در نظر گرفتن خوشبختی دیگران وظیفه خود را انجام دهیم زیرا تنها در این صورت است که جوهر وجودی خویش را شایسته خوشبخت شدن قرار داده‌ایم. بنابراین بحثی که کانت در نقد دوم خود مطرح می‌کند و مبتنی بر امر قطعی است مدعی است که ارتباط بین زمین و آسمان در بحث اخلاق وجود دارد، در نتیجه نمی‌توانیم فکر کنیم که هر کسی بر حسب هوس‌های خود بخواهد اصول اخلاقی را تفسیر و تعبیر کند. بنابراین اصول اخلاقی اموری لایتغیر و جاودانه هستند و بنا بر آن، دروغ همواره و در همه جوامع ناپسند و نکوهیده محسوب می‌شود و صدق، صداقت و راستگویی در همه جوامع پسندیده و نیکوست. پس نمی‌توان در این زمینه چون و چرا کرد و این حکم مبتنی بر صدق، حکمی پیشینی ترکیبی است که همه به آن اذعان دارند. گفتنی است که نقد سوم کانت یعنی یکی از برجسته‌ترین سه‌گانه‌های او به مساله زیبایی و مسائل مربوط به غایت‌شناسی بازمی‌گردد که این نقد سوم به عقیده بعضی از متفکران پیرو کانت یکی از برجسته‌ترین آثار وی محسوب می‌شود.
تأثیر کانت در فیلسوفان پس از او را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
تأثیر کانت و برد اندیشه‌های او به تمام حوزه فلسفه مدرن سرایت کرده است. در واقع شاید بتوان گفت نظریه آزادی او پایه و اساس و شالوده متافیزیک ایده‌آلیستی اندیشمندانی چون فیخته، شیلینگ و هگل نیز قرار گرفته بنابراین می‌توانیم بگوییم شوپنهاور که یکی از شیفتگان اندیشه کانت بود نظریه اختیارگرایی خود را بر پایه تفکیک کانت میان پدیده‌ها و شئ فی الذات قرار داد. از سوی دیگر، یکی دیگر از متفکران معروف اروپا به نام لوتز، نوعی ایده‌آلیسم غایت‌گرایانه را بر پایه اندیشه‌های کانت پایه‌ریزی کرد. از سوی دیگر برخی از طرفداران روانشناسی، تفکرات کانت را در چارچوب مبانی و موازین روانشناختی اعمال کردند و بنابراین از یافته‌های او استفاده‌های زیادی در حوزه روان و روانکاوی شد. بنابراین روش نقادانه کانت راهی بود که میان متافیزیک و روانشناسی پلی برقرار کرد. از جمله یکی از متفکرانی که از اندیشه‌های کانت در حوزه روانشناسی ایده گرفت کوهن بود و شخص دیگری به نام ناتورپ که هر دو آلمانی هستند و فیلسوف دیگری به نام ویندلبند که در قرن نوزدهم از فلسفه کانت بهره‌های زیادی گرفت و مکتب نئوکانتی را پایه‌ریزی کرد و آن را در عرصه روانشناسی اعمال کرد. فلاسفه دیگری مثل هوسرل، هایدگر و ارنست کاسیرر نیز نوشته‌ها و دستاوردهای فلسفی کانت را در رویکرد خود جا دادند و مضامین مورد توجه کانت به خصوص مفهوم پدیده در تحلیل پدیدارشناسی را مورد توجه قرار دادند. عده دیگری مثل گرین، بردلی و جوشیا رویس نیز به اندیشه‌های کانت در تکوین فلسفه خود توجه داشتند و از همه مهم‌تر هگل کل دستگاه فلسفی خود را بر پایه یافته‌های کانت قرار داد و دستاوردهای تازه‌ای را در متافیزیک او اعمال کرد و به ویژه دیالکتیک کانت را در ظرف زمان و تاریخ، مورد توجه قرار داد. در فرانسه نیز طرفداران کانت بسیار زیاد بودند و به خصوص این اواخر تمام کسانی که به اندیشه فوکو و همچنین دریدا نقدی داشتند بازگشته و نوعی کانت‌گرایی جدید را در سال‌های دهه ۹۰ و ۲۰۰۰ پایه‌ریزی کردند و امروزه دانشگاه‌های معروف فرانسه کانت‌گراهای معروفی را در خود دارد و آن‌ها به آثار متعددی در نشر و گسترش اندیشه‌های کانت دست یازیده‌اند. بنابراین باید بگوییم که اندیشه‌های کانت صرفاً محدود به ضرورت‌های قرن هجدهم نیست بلکه در قرن نوزدهم، بیستم و بیست و یکم هنوز هم گفته‌های او و به طور کلی روش نقادی او مورد توجه بسیاری از متفکران و فیلسوفان و حتی دانشمندان معاصر قرار دارد.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST