علی صلحجو سالهای متمادی در حوزهی ترجمه و ویرایش کوشیده است؛ گارکاههای متعدد وی و آثار تالیفیاش در حوزههای یاددشده همواره در شکلگیری جریان علمی ترجمه و ویرایش در سالهای اخیر تاثیرات بهسزایی داشتهاند. به تازگی کتاب دیگری از وی با عنوان «از گوشه و کنار ترجمه» منتشر شده است؛ در این اثر ضمن تشریح و تبیین نکات متعدد دربارهی ترجمه، ظرایف و تنگناهایی که مترجمان پیش رو دارند نیز طرح شده است که میتواند برای مبتدیان این حوزه بسیار کارآمد و مفید باشد.
نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه هفتم اردیبهشت به نقد و بررسی این اثر اختصاص داشت. در این نشست احمد سمیعی گیلانی، عبدالله کوثری و علی صلحجو حضور داشتند.
اجتماع نظریههای ترجمه
علی صلحجو نویسندهی کتاب «از گوشه و کنار ترجمه» مولفههای این اثر و چگونگی شکلگیری آن را تشریح کرد؛ وی گفت: من در مدتی که دربارهی ترجمه اندیشیدهام و کارهایی در این زمینه صورت دادهام، گرایشهای متنوعی در این حوزه یافتهام که هرکدام از آنها به نظریهای متکی است؛ اما باید در نظر داشت هیچکدام از این نظریهها به تنهایی نمیتوانند پاسخگوی مسائل ترجمه باشند. اما اگر مجموعهی آنها در کنار هم در نظر آید بصیرتی را فراهم میآورد که مترجم را در رویارویی با مشکلات کمک میکند. لازم به تاکید است که تنها با اتکا به یک نظریه نمیتوان کار کرد. از اینروی سعی کردم با توجه به گرایشهای متنوع و متفاوت و حتا متناقض نکاتی را در این کتاب گردآورم تا از ورای آنها دید گستردهتری برای کسانی که به این حوزه ورود مییابند فراهم شود. همچنین در نظر داشتهام این مباحث با پیچیدگی همراه نباشند.
وی چندگونگی گرایشها و نظریات رایج در امر ترجمه را موجب توانایی مترجم دانست و اظهار داشت: با توجه به این مساله سعی کردهام هم به مباحث نظری در امر ترجمه بپردازم و هم نکات کاربردی و آموزشی آن را بیان کنم. البته اینقبیل نکات معمولا در کتابهای آموزشی ترجمه درج نمیشوند؛ اینها نکاتی هستند که من در روند کار به آنها برخوردهام. من در تشریح و تبیین اینقبیل مسائل بیشتر سعی کردهام از مصداق به مفهوم دست یابم؛ چراکه بحثهای مفهومی ترجمه بسیار پیچیده هستند. دیگر اینکه سعی کردهام برای بیان مفاهیم، مثالهای ملموس فارسی بیابم؛ در غالب کارگاههای ترجمه مثالهای غربی بیان میشوند که دشواری درک مفاهیم را در پی دارند. همچنین کوشیدهام مدخلهای جذابی را ارائه کنم تا مخاطبان به سادگی با این اثر رویاروی شوند.
کارگاهی در یک جلد
سمیعی گیلانی در ابتدای سخنان خود به وصف کتاب محل نقد و شرح ویژگیها و شاخصههای آن پرداخت و اظهار داشت: این اثر از گردآوری یادداشتهای پراکنده و نامدون کارگاهی فراهم شده است. البته نظیر این شتابزدگی بسیار وجود دارد، بهویژه در محافل دانشگاهی؛ اساتید بسیاری هستند که تقریرات خود در کلاس را عینا در قالب کتاب عرضه میکنند. این قبیل آثار درسنامه هم نیستند؛ چون درسنامه مکتوب و مدون است. این رویکرد در کارگاه ویرایش اعتبار دارد؛ چراکه در اینقبیل گارگاهها بسته به متنی که مطرح میشود نکاتی تلقین میشوند. بنابراین در وصف این اثر باید آن را مجموعهی یادداشتهای پراکندهی کارگاهی بخوانیم.
وی در ادامه به نقد رویکردهای مولف در تدوین اثر پرداخت و تصریح کرد: تدوین این کتاب چندان دشوار نبوده است؛ یعنی مولف به آسانی میتوانست آن را در شکل و صورتی مدون تدوین کند؛ چراکه بسیاری از مطالب صورت مقاله دارند و میتوان آنها را با شرح و بسط بیشتری در این قالب عرضه کرد؛ یعنی ممکن است بسیاری از مدخلهای پراکندهی این اثر ذیل عنوانی کلیتر مطرح شوند. اما دربارهی اینکه این رویکرد مفید است یا همان رویکرد کارگاهی، اختلاف نظر وجود دارد. اگر این اثر شکلی مدون یابد باز هم مخاطب از خواندن آن لذت میبرد؟ البته میتوان به دو اعتبار یکی را بر دیگری ترجیح داد: اول اینکه نمیتوان ماحصل کارگاه را تدوین کرد؛ دیگر این که اگر این مباحث مدون شوند، حاصل آن میتواند کتابی درسی باشد. کتاب «از گوشه و کنار ترجمه» نکات آموزشی فراوان برای مبتدیان ترجمه دارد؛ اما رویکرد یادشده موجب تکرار برخی مطالب شده است.
سمیعی گیلانی در شرح محاسن و مزایای کتاب «از گوشه و کنار ترجمه» گفت: عنوان اثر به درستی انتخاب شده است و با محتوای آن همخوانی دارد. مقدمهی آن مختصر و مفید است و با زبانی ساده، روشن و بیتکلف نوشته شده است. میتوان مولف را صاحب سبک دانست؛ به این معنی که زبان وی طعمی خاص دارد. مولف نکات ظریفی را به درستی گردآورده است که بهانهی بحث را فراهم میآورند؛ میتوان طرح اینقبیل مسائل را از محاسن این کتاب و رویکرد و شیوهی مولف برشمرد. طرح برخی مسائل کلیدی مثل «امانت» و «ترجمهپذیری و ترجمهناپذیری» نیز از محاسن کتاب «از گوشه و کنار ترجمه» است. از دیگر مزایای این اثر وسعت اطلاعات مولف است؛ فهرست منابع این امر را تایید میکند. جمعآوری نکات ترجمه که حاصل تجربهی نویسنده است و علم حضوری (نه علم حصولی) به خواننده عرضه میدارد از دیگر مزایای این اثر است.
وی در ادامه برخی مباحث کتاب را نامربوط خواند و در شرح آن گفت: در این اثر بخشی به مسالهی سرهنویسی اختصاص یافته است که ربطی به ویرایش ندارد؛ عارضهای است که برخی نویسندگان دچار آن میشوند. مسالهای دیگر با عنوان «تضییع واقعیت» مطرح شده است که به زبانشناسی مرتبط است و در ویرایش مطرح نیست. جز این میتوان برخی مدخلهای کتاب را حذف کرد؛ چراکه درج آن ها لزومی ندارد. «مسالهی شاملو و ترجمه» از ایندست است. شاملو هیچ زبان دیگری را نمیدانست؛ او به کمک همسرش (طوسی) ترجمههایی از فرانسه دست میداد یا ترجمههای موجود را با تغییر و تحول به نام خود ثبت میکرد؛ البته برخی از آثارش خواندنی و از اصل ترجمه مطلوبتر بود. به هر روی این مساله ارتباطی به ترجمه ندارد.
سمیعی گیلانی در بخش دیگری از سخنان خود به برخی نظریات و احکام نادرست و اشکالمند مولف پرداخت و اظهار داشت: در صفحهی شش به نقل از ضیا موحد آمده است: «یک عیب بزرگ کارهای فلسفی ما این است که عمدتا با ترجمه شروع شده است». به اعتقاد من در برخی مقاطع ما از ترجمه ناگزیر بودهایم؛ بهعنوان مثال در زمان فارابی موسیقی علمی در ایران وجود نداشت و او برای نوشتن دربارهی آن ناگزیر باید برخی مفاهیم را از منابع یونانی ترجمه می کرد. بنابراین برای پرداختن به موضوعات ناموجود باید ترجمه آغاز میشد. به اعتقاد من اگر حکم افراد صاحبنام اشکال داشته باشد یا نیازمند توضیحات مضاعف باشد نباید در چنین اثری نقل شود. تنها میتوان آندسته از مباحث نظری را نقل کرد که همگان آنها را قبول دارند.
وی به نظریات و دیدگاههای نویسنده دربارهی مسالهی «امانت در ترجمه» اشاره کرد و ادامه داد: مولف در این مبحث عبارت «تحتالفظی» را درج کرده است که در برابر واژهی اصلی نادرست مینماید. کوندرا این مفهوم را «متناظر» ترجمه کرده است؛ به این معنی که هر عبارت، اصطلاح یا واژهای در زبان مبدا متناظری در زبان مقصد دارد و باید آن را یافت. برخی واژهها در زبان مقصد معادل ندارند وترجمهی لفظبهلفظ آنها ممکن نیست؛ در اینباره باید بنا را بر تناظر گذاشت. در جای دیگری از این بحث امانت نداشتن به «خیانت» ترجمه شده است که نادرست است؛ در زبانهای خارجی امانتنداشتن خیانت محسوب نمیشود، بلکه بیوفایی تعبیر میشود.
سمیعی گیلانی افزود: در این اثر به نمونههایی اشاره شده است که به زعم مولف ترجمهپذیر نیستند. به نظر من این امر تنها دربارهی شعر صادق است؛ هیچ نثری نیست که ترجمهپذیر نباشد؛ مگر اینکه آن نثر مایههای شاعرانه داشته باشد. در بخش دیگر کتاب تاکید شده است بر اینکه ترجمه از اصل اثر حجیمتر است. در اینباره نمیتوان نظری قطعی صادر کرد؛ گاه ترجمه طولانیتر میشود و گاه کوتاه تر. در اینباره باید مسالهی خط را در نظر آورد؛ خط فارسی فاصلهی زیاد بین سطور را موجب میشود و حجم زیاد صفحات ترجمه را در پی دارد؛ بنابراین این مساله هم ارتباطی به ترجمه ندارد.
وی در انتها به نقل قولهای مطرح در کتاب اشاره کرد و با استناد به میزان اعتبار مصدر آنها و عدم تناسبشان با مباحث اثر طرح آنها را نادرست دانست. سمیعی گیلانی همچنین ضمن اشاره به مصادیقی اشکالات و ایرادات موردی کتاب «از گوشه و کنار ترجمه» را نیز برشمرد.
کوثری نوشتن ایندست کتابها را خارج از توان مترجمان دانست و دراینباره تصریح کرد: ترجمهی ادبی کاری ذوقی است و چندان پذیرای چون و چرای علمی نیست. واقعا مترجمان نمیتوانند در چرایی برخی رویکردها و اشکال کار خود توضیح دهند؛ بنابراین اشاره به نکاتی دقیق دربارهی ترجمه در کتابی از ایندست تنها میتواند کار کسی چون مولف این اثر باشد. او عمری را به ویراستاری گذرانده و مباحث زیادی را دربارهی ترجمه طرح کرده است. بسیاری از مباحث کتاب «از گوشه و کنار ترجمه» درست و نمیتوان بر سر آنها چون و چرا کرد؛ تنها میتوان نکاتی را برشمرد که گاه به توضیح بیشتر دربارهی این مباحث میمانند.
وی در شرح یکی از این نکات گفت: در صفحهی ۴۸ آمده است: «شاید بهترین حالت ترجمه آن باشد که نویسنده زبان دومی را بداند و خودش اثرش را ترجمه کند». مولف حسن کار ترجمه از سوی نویسنده را استیلای کامل او بر متن خود میداند که موجب درانداختن ترجمهی مطلوبتر میشود؛ اما به اعتقاد من ترجمه نوعی استعداد یا توانایی خاص است و الزاما کسی که نویسندهی خوبی است نمیتواند ترجمهی مطلوبی را هم صورت دهد، خواه اثر خودش خواه اثر دیگری باشد. به اعتقاد من این رویکرد الزاما به نتیجهی خوبی نمیانجامد. تنها ممکن است نویسندهای کتابی را به زبان دیگری بنویسد و از آنپس به زبان مادری خود هم بازنویسیاش کند؛ این کار الزاما ترجمه نیست.
کوثری به بخشهایی از نظریات مولف دربارهی زمان ترجمه اشاره کرد و افزود: به اعتقاد من زمینههای پذیرش یک اثر در شکل رویارویی آن با مخاطب تاثیر دارد؛ باید در نظر داشت در زمینهی ترجمه (بهویژه در حوزهی فلسفه) خلاءهای بزرگی وجود دارد که نمیتوان آنها را تماما متوجه مترجمان دانست. ما در کنار موجی خروشان قرار گرفتهایم و باید مشتی از آن برداریم؛ آیا میتوانیم مشت بعدی را به موقع برداریم؟ این مشکل همچنان وجود دارد و موجب ناهمزمانی در حوزهی ترجمه میشود. به نظر میرسد فقدان یک نهاد و سازمان برای نظارت علمی بر ترجمه یکی از مهمترین دلایل مترتب بر این امر است.
وی مصادیقی در تایید این مدعا طرح کرد و افزود: مولف کتاب «از گوشه و کنار ترجمه» در بخشهایی دیگر از کتاب به ضرورت وجود منابعی واسطه برای ترجمهی برخی متون فلسفی و نیز اهمیت وضع اصطلاحات، پیش از ترجمهی متون اشاره کرده است. به اعتقاد من مترجمان باید اصطلاحات و لغات تخصصی را از میان خود آثار فلسفی دریابند؛ حتا کتابهای واسطه نمیتوانند این امر را تحقق بخشند. واژهسازی هنوز برای ما مساله است؛ مترجمان در ترجمهی کتب علوم انسانی واژههای تخصصی را از فرهنگهایی وام میگیرند که از درون ترجمهها گردآوری شدهاند یا خود معادلهایی برای آنها میسازند. برخی این رویکرد را میپذیرند و برخی خیر؛ اما مسالهی واژه در کار ترجمه به اینجا ختم نمیشود؛ واژههایی که کسانی چون آشوری، آریانپور یا کسروی ساختهاند زمانی سنجیده میشوند که دست کم در محافل دانشگاهی رواج یابند و کسانی با آنها بیاندیشند. سطح محافل علمی و دانشگاهی ما کاربرد اینقبیل واژهها را به ضرورت بدل نمیکند تا در پی آن بتوان درستی و نادرستی واژهها را دریافت؛ از اینروی گاه واژهساز جلوتر از این محافل حرکت کرده است.
کوثری افزود: در کتاب «از گوشه و کنار ترجمه» نکتهای دربارهی ترجمهی اسمها مطرح شده است؛ به زعم مولف باید مترجم بتواند به اصل اسامی نزدیک شود که البته تاکید درستی است. اما در اینباره باید هماهنگی آوایی اسامی در زبان فارسی را در نظر داشت. نمیتوان برخی اقدامات مترجمان ایرانی در اینباره را الزاما از سر بیسوادی دانست و باید الزامات زبانی را در نظر داشت؛ مثلا آوردن پی در پی دو حرف غیرمصوت در فارسی مشکل است؛ بنابراین باید دامنهای برای این کار تعریف کرد؛ باید برخی واژگان را در زبان خود همخوان کنیم؛ تندروی در این مورد مطلوب نیست.
وی به آرای مولف دربارهی ترجمهی شعر اشاره کرد و تصریح داشت: در این بخش بر فاصله گرفتن مترجم از متن تاکید شده است که برای من نامفهوم است. به این نکته نیز اشاره شده است که برای قوامیافتن ترجمه در متن مقصد باید مترجم دست بازتری داشته باشد؛ اما باید توجه داشته باشیم که تحول در شعر در پی ترجمه به واسطهی ویژگیهای زبانی صورت میگیرد نه دخالت مستقیم مترجم. سوی دیگر قضیه ضرورت ترجمهی شعر به شعر است؛ تا چه میزان پسندیده است که شعر به شعر ترجمه شود؟ مقصود من نه شعرگونگی و شعر و وزن نیمایی که وزن عروضی است؛ وزن عروضی به شعر هویتی میدهد که الزاما در متن اصلی وجود ندارد. به نظر میرسد تاکید بر فاصلهگرفتن از متن به واسطهی تفاوت زبانها صورت گرفته است.