اعتماد: جهان در آستانه بعثت حضرت رسول اکرم (ص) در انحطاط و بحران
شگفتانگیزی قرار داشت. جهالت، غارتگری، ظلم و ستم، تضییع حقوق ضعیفان و محرومان، فساد
و بیبند و باری، تبعیض و ناعدالتی، نگرانی و دلهره، دوری از اخلاق و انسانیت،
تمام جوامع بشری را در آن روزگار فراگرفته بود. در این میان منطقه جزیرةالعرب و به
ویژه شهر مکه از منظر فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، پایینترین و بدترین وضع
را تحمل میکرد. خضوع اعراب جاهل در مقابل چوبهای خشکی که به صورت بت درست شده
بود و اهالی مکه در مقابل آن اجسام بیجان قربانیها کرده و استمداد میطلبیدند.
در این اوضاع و احوال بود که خاتم پیامبران مبعوث شد. کلمه بعثت به معنای «برانگیخته
شدن» بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند متعال برای هدایت
دیگران است. قرآنکریم اهداف متعددی برای بعثت پیامبر اکرم(ص) بیان میکند. امام
علی(ع) نیز اهدافی را برای رسالت ایشان ترسیم میکند؛ آوردن شریعت، دعوت به راه
حق، موعظه خلق، ذکر و یادآوری، دعوت به حکمت، تعلیم، تزکیه و بریدن زنجیرهای سنگین
از دست و پای خلق، تعلیم کتاب. باید توجه داشت که همه این اهداف همعرض نیستند بلکه
در طول هماند. برخی اهداف مقدمه رسیدن به هدفی دیگر هستند. شاید تصویری که حضرت
علی (ع) از پیامبر اکرم (ص) میدهد بسیاری از اهداف را
در بر گیرد. در رابطه با وجوه مختلف
بعثت با حجه الاسلام مصطفی درایتی گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میتوانید
مطالعه کنید.
در ابتدا کمی از زندگی معنوی پیامبر
(ص) قبل از مبعوث شدن بفرمایید.
به هر صورت پیامبری یک رسالت ویژه است
که نیازمند یکسری آمادگیهای روحی و ذهنی است تا قابلیت دریافت وحی در نبی خدا
فراهم شود و اکثر پیامبران نیز مقدماتی قبل از بعثت داشتهاند برای اینکه شرایط
روحی آنها برای دریافت وحی آماده شود. پیامبر اکرم(ص) که نبی خاتم نیز هستند این
شرایط و مقدمات برای این آمادگی، در مقاطع مختلف و به شکل یا شکلهای متفاوتی
دنبال شده تا در زمان نزدیک شدن وحی که ایشان مأمور به این میشود که به مدت چهل
روز در غار حرا به فاصله گرفتن از مردم و نیایش و نزدیک شدن به خدا بپردازد تا آن شرایط
روحی در وجود خاتم انبیا فراهم شود تا وحی الهی از طریق جبرییل بر ایشان نازل شود.
ایمان و معنویت یک حالت روحی فوقالعاده در انسان ایجاد میکند که اگر با عنایتالهی
همراه شود امکان اینکه وجود انسان انقدر گسترش پیدا کند که بتواند قابل وصل الهی
شود را فراهم میکند تا جایی که قرآن میفرماید اگر این وحی بر کوهها نازل میشد کوهها
را از هم میپاشاند. طبیعتاً
وسعتی که انسان از نظر وجودی لازم دارد یک وسعت گستردهای است که تنها با ریاضت و
خودسازی ممکن است میسر شود که این گستردگی در طول ۴۰ سالی که پیامبر تا مبعوث شدن عمر میکند، این مراقبت به
شکلهای متعددی واقع و ایجاد میشده و در نزدیکی بعثت، پیامبر یک ریاضت نسبتاً
طولانی را تجربه میکند تا بتواند کلاً از غیر خدا و خود منفصل شود و شرایطی را در
خود فراهم کند که امکان نزول وحی در وجود مبارک ایشان مهیا شود. این شرایط مقدماتی
بود که پیامبر آن چنان آماده کرد برای اینکه در روزهای آخر جبرییل بر پیامبر نازل
شود و امکان دریافت وحی را در وجود نازنین پیامبر فراهم کند.
فرمودید پیامبر قبل از مبعوث شدن، ۴۰ روز خلوت کردند و اینکه خود پیامبر
در ۴۰ سالگی مبعوث شدند، به نظر شما در عدد ۴۰ رازی نهفته است؟
ببینید به هر صورت اعدادی هستند که در
فرهنگ دینی ما به نحوی اعداد مقدسی به شمار میروند که یکی از آنها هفت و دیگری
عدد چهل است. به خصوص عدد ۴۰
که معمولاً عرفا در ریاضتهای نفسانی
به آن نگاه ویژهای نیز دارند زیرا ۴۰
سالگی زمان بلوغ کامل عقل انسان است. یا
از سوی دیگر میگویند اگر شما برخی گناهان را مرتکب شوید تا ۴۰ روز اثر آن گناه در وجود شما میماند که شاید انتخاب ۴۰ سالگی برای به بعثت رسیدن پیامبر نیز
طبیعتاً باید دلیلی داشته و عنایتی به آن شده باشد. در فرهنگ عرفانی ما نیز چله نشینی
به عنوان یک اصطلاح معروف شده و اینکه چهل شب این کار یا ریاضت باید دنبال شود. در
احادیث و روایات داریم که اگر انسان گناهی تا قبل از ۴۰ سالگی مرتکب شود ممکن است خداوند با استغفار از آن بگذرد اما
اگر بعد از ۴۰ سالگی مرتکب شد ممکن است مجازات سختتری
در انتظار او باشد و رفع این گناه نشود. طبیعی است که این عدد، در فرهنگ دینی ما
مورد توجه است و شاید انتخاب ۴۰
سالگی برای خاتم انبیا برای بعثت نیز ناشی از همین نیت و هدف باشد و طبیعی است که ۴۰ از اعدادی است که در جای جای فرهنگ ما به آن توجه شده و عنایت
خاصی نسبت به آن وجود داشته است.
جایگاهی که پیامبر در زمان بعثت در قبیله
قریش داشتند چگونه بود و خود قبیله قریش چه جایگاهی در جامعه عربستان داشت؟
قریش در بین قبایل به دلیل اینکه
مسوولیت خانه کعبه را داشت و وظیفه آب رسانی به حجاجی که به مکه مشرف میشدند به
عهده آنها بود به صورت طبیعی در بین اعراب قبیله مورد احترامی بود و طبیعی است که
مردم به بزرگواری، کرامت و اشراف بودن آنها به عنوان تنها نه متمول بودن بلکه به
عنوان بزرگتر بودنشان در مکه همواره مورد احترام مردم بودند و قبایل متعدد نیز
نسبت به قریش یک تواضع و احترام ویژهای قائل بودند. طبیعتاً قریش از قبایلی بود بالاخص
در مکه که از یک سابقه طولانی، روشن و مشخص برخوردار بود و همین بزرگانی که در آن
حضور داشتند حرمت ویژهای را برای این قبیله بین قبایل اعراب ایجاد کرده بود که طبیعتاً
حضور خاتم انبیا در این قبیله نیز بر این کرامت و جایگاه رفیع افزود و از آن جهت
قریش که همواره در طول تاریخ اجداد آنها چنین مسوولیتهایی در خانه خدا داشتند به
طور طبیعی مورد احترام ویژه مردم بودند.
قبیله قریش بعد از مبعوث شدن پیامبر
(ص) و اعلام آن، تا چه حد از پیامبر حمایت کرد؟ آیا این حمایت به صورت یکپارچه شکل
گرفت یا با فراز و نشیبهایی نیز همراه بود؟
یادمان باشد وضعیتی که در زمان بعثت پیامبر
در قبیله قریش به وجود آمده بود موقعیت خاصی بود. بهطور طبیعی بسیاری از بزرگان
قریش یکی از امتیازات آنها جایگاهی بود که از ابتدا در خانه کعبه و در بین حجاج
داشتند که در طول سالها برای آنها جایگاه ویژهای را تعریف کرده بود.
در زمان بعثت پیامبر اکرم یکی از
رسالتهای اصلی ایشان نفی وضعیتی بود که بر خانه خدا حاکم بود که از قدیم بوده و
همچنان در جریان بود و به خاطر این افراد قریش نیز به خاطر جایگاهی که برای خود
داشتند احساس میکردند که با از بین رفتن وضعیت حاکم بر خانه خدا ممکن است آنها نیز
جایگاه خود را از دست بدهند و هنوز نمیتوانستند تصور کنند که وقتی از حالت بتخانه
و وضعیت گذشته خارج شد چه اتفاقی برای آنها خواهد افتاد و چه وضعیتی پیش خواهد
آمد. لذا این
طور نبود که قریش کاملاً نسبت به حمایت از پیغمبر اکرم مصمم باشد ولی بزرگانی از
قریش که نسبتی با پیامبر داشتند چه جد ایشان و چه عموی ایشان ابوطالب کنار پیامبر
بودند و این کمک میکرد که آسیب به پیامبر را کم کند. اما افراد دیگری نیز بودند که
همچنان با مخالفت با پیامبر میپرداختند از جمله ابوجهل عموی پیامبر. اینها با پیامبر
مخالفت میکردند و تا آخر نیز ایمان نیاورده و بر مخالفت خود ایستادند. لذا هم در
ایمان آوردن قریش و هم در حمایت کردن آنها از پیغمبر اکرم این طور نبود همه افراد
قبیله قریش پشت سر رسول اکرم قرار بگیرند.
بحث خاتمیت پیامبر چه موقع به ایشان
نازل شد؟ وقتی که به بعثت رسیدند به ایشان وحی شد یا اینکه به تدریج و پس از نازل
شدن قرآن این وحی به ایشان رسید؟
ممکن است خیلی از این جهت موضوع مشخص
نباشد. به هر حال من دراینباره چیز زیادی در ذهن ندارم اما جامعه با توجه به وعدههایی
که پیامبران گذشته داده بودند و پیروان آنها نیز از ادیان بعدی مطلع بودند زمانی
بود که عنوان میشد پیامبر آخرالزمان خواهد آمد یعنی آخرین پیامبر مبعوث میشود. این
از قبل نیز در فرهنگ یهودی و مسیحی نیز مطرح بود و بین علما و بزرگان این ادیان شایع
بود در این زمان پیامبری خواهد آمد که آخرین پیامبر الهی است و به صورت طبیعی این
اتفاق در ذهنها شکل گرفته بود که اگر فردی در آن زمان مبعوث شود آخرین پیامبر الهی
است که بعد نیز در برخی از آیات قرآن به صراحت به آن اشاره شد. لذا یک سری شرایط
ذهنی وجود داشت و اینکه پیامبری که در آن دوره زمانی به رسالت برسد آخرین پیامبر
الهی خواهد بود.
به ادیان دیگر اشاره کردید. به نظر
شما شباهتی بین مبعوث شدن پیامبران اولوالعزم میبینیم یا اینکه هر یک تجلی خاص
خود را داشتهاند؟
البته شکل مبعوث شدن هر یک را مرور کنیم
میبینیم که شکل متفاوتی است. به نظر میرسد هر کدام با توجه به وضعیتی که در زمان
آنها بوده و شرایطی که خود آنها داشتهاند شرایط چه از نظر شخصی و چه رفتاری -بهطور
کلی میگویم- مخصوص به
خودشان بوده است و شکلی که شما در حضرت موسی یا حضرت مسیح میبینید با شکلی که در
پیامبر میبینید تفاوتهایی دارد و هر یک به شکل خاصی صورت گرفته است. لذا به نظر
میرسد که هر یک از پیامبران با توجه به وضعیتی که داشتهاند شرایط آماده شدن و
نزول وحیشان متفاوت است.
نکتهای که در بعثت پیامبر میبینیم این
است که مورد اقبال انواع طیفهای فکری قرار میگیرند؛ از عارفان، فیلسوفان گرفته
تا فقیهان و مردم عوام. پیامبر چه ویژگی داشتند که توانستند همواره مورد اقبال همه طیف
از متفکران قرار بگیرند؟
آن زمان این وضعیت هیچوقت به این شکل
نبوده است. به هر صورت طیفهای متعددی بودند از افراد عامی، افراد عادی و اهل فضل که
گرایش به پیامبر پیدا میکردند اما به مرور زمان این محقق میشد و شاید آن را در
برهههای دیگر نیز بتوان دید. به هر صورت کلام خدا کلامی است که تا وقتی که آلوده
نشود و آن مسوولیت خود را پیدا کند امکان اینکه در دلی بنشیند، حال دل فیلسوف، حکیم،
طبیب یا عارف، به صورت طبیعی اتفاق خواهد افتاد. این پیام، پیامی نیست که صرفاً
مختص افراد عامی باشد.
هرگونه گرایش فعلی و فکری بخشی از
وجود داخلی و معنوی آن در کلام خدا تجلی پیدا میکند. به عبارتی کلام الهی بازنمایی
تجلیات درونی انسان است تا وقتی که آلودگی به تعصبات ویژه پیدا نکرده باشد و در
شرایط خاص آن تجلیات میتواند تأثیر معنوی خود را در وجود انسان بگذارد و طبیعی
است که هر کس در معرض آن قرار بگیرد، اگر مقدمات برای او فراهم شود تحت تأثیر قرار
خواهد گرفت و از این جهت گرایش به این سخنان پیدا خواهد کرد. شاید اگر به گذشته نگاه
کنید حتی قبل از پیامبر اکرم نیز و در دنیای یهودیت و مسیحیت بالاخره افراد متعددی
بودند عارف، فیلسوف، متکلم، متفکر و افراد سرشناس و برجسته زیادی نیز وجود داشتند
و طبیعتاً در زمان پیامبر نیز این اتفاق افتاده اما در طول زمان. انسانها وقتی
خود را در معرض کلام خدا قرار میدادند میتوانستند به شکلی از این کلام متأثر
شوند و برای درک بهتر و فهم این کلام تلاش کنند و این اتفاق شاید اختصاص به نبی
خاتم نداشته باشد و اشکال دیگر آن را بتوان در ادیان گذشته نیز پیدا کرد.
به نظر شما با تکیه بر شخصیت خود پیامبر
چه ویژگی را میتوان برجسته کرد تا به وحدت بیش از پیش جامعه اسلامی کمک کند؟
از نکاتی که بین همه ادیان الهی برجسته
و تقریباً مشترک بوده که شاید عصاره همه آن وجوه را در همین نکات برجسته میتوان پیدا
کرد. نخستین نکته این بوده که جز در برابر خداوند به کسی تعظیم نکنید. توحید وجه
مشترک همه ادیان الهی از آدم تا خاتم است و اهمیت این نکته به این است که سبب میشود
در مقابل آن عقاید و نحلههای انحرافی که پیدا میشود انسانها در مسیر واحدی قرار
بگیرند. نکته دوم که بر اهمیت آن تاکید شده اخلاق است که جان مایه رفتار فردی و
اجتماعی ما است و همه ادیان تلاش میکردند و موظف بودند به اینکه رفتارهای فردی و
اجتماعی آنها با معیارهای اخلاقی سازگاری داشته باشد و به شکلهای متعدد تشویق میکردند
تا این را در رفتار انسانها شکل دهند. نکته سومی نیز که به صورت نگاه مشترک میبینیم اهتمام آنها به
مساله عدالت است که بخش اجتماعی رفتار آنها را نشان میدهد؛ اعتراض به افرادی که
ظلم میکردند یا کسانی که حقوق دیگران را رعایت نمیکردند و رفتار عدالتآمیزی نداشتند.
این سه نکته مهمترین وجوهی است که در همه ادیان الهی مشترک است و به شکلی میتوان
آنها را مطرح کرد و این سه وجه، وجوهی است که اصولاً در وجود خود انسان نیز جان
مایههای گرایش به آنها وجود دارد. طبیعتاً پیامبران خدا نیز مردم را به چیزی
دعوت میکردند که خداوند جان مایه آن را در وجود انسانها گذاشته است و اگر کسی
منحرف میشد یا از آنها سوءاستفاده میکرد تلاش میکردند او را به جای خود
بازگرداند و جهتگیری اصلی مردم را به همین سه جهت سوق دهند. این وجوه باید بیشتر
مورد توجه قرار گیرد زیرا هم همه ادیان به آن اهتمام دارند، هم طینت انسانها بهطور
طبیعی به سمت این سه وجه گرایش منفی ندارد بلکه عنایت به این دارد که آنها را برای
خود مفید میداند. اگر ما به این وجوه اصلی اهتمام بیشتری داشته باشیم هم همگرایی بیشتری
ایجاد خواهد شد هم توجه به پرتو دین در ارتباطات به عنوان محور وحدت افزایش خواهد یافت
و اینها کمک خواهد کرد به اینکه جامعه سالمتر باشد و مانع از این میشود که عدهای
به دلیل اختلاف در مسائل فرعی و پیش پا افتاده رو به روی یکدیگر قرار بگیرند.
ما اکنون در وضعیتی زندگی میکنیم که
به وضعیت مدرن مشهور است و با بحرانهای خاص خود روبهروست. پیامبر دریایی از فضیلت
هستند به نظر شما کدام یک از فضیلتهای ایشان میتواند دوای درد انسان امروز و حتی
غیر مسلمانان باشد و چگونه میتوانیم آن را بسط دهیم؟
ببینید همین سه نکتهای که من به
عنوان وجه مشترک بیان کردم اگر انسان احساس کند در هیچ زمانی و هیچ موقعیتی متاعی کهنه
شدنی نیست؛ به عبارتی همه جوامع به شکلی گرایشی مثبت به آنها دارند؛ در نظر داشتن
عدالت برای زندگی اجتماعی مفید است و اخلاق جزو بهترین راهکارهایی است که میتواند
به سالمسازی زندگی فردی و اجتماعی بینجامد. شما نوعی تلاش و توجه به معنویت را در
همه ادیان به شکلهای متعدد و حتی در انسان مدرن به شکلی میبینید. اگر انسان در مسیر اصلی خود نیفتد طبیعی
است که به شکلهای انحرافی گرایش نشان دهد. وقتی این نیاز در وجود انسان نهاده شده
بالاخره راهی را برای تأمین آن باز میکند. طبیعی است که اینها نکات اصلی است که
اختصاص به زمان و مکان خاصی ندارد و خداوند گرایش به آنها را به شکلی در وجود خود
انسان و در نهاد او گذاشته و اگر درست به آنها پرداخته شود به نظر میرسد تاثیری که
هدف پیامبران بوده است ایجاد خواهد شد.