فرهیختگان: شهود و استدلال در وجه اندیشه اسلامی گاهی در تضاد با یکدیگر
درک میشوند، اما ملاصدرا بهعنوان یک عارف- فیلسوف توانست از شعلههای شهود
برخیزد و بر خاکستر استدلال بنشیند و بین این دو را بدون هیچ کینه و دشمنی در
اندیشه خود جمع کند. قاسم کاکایی، عرفانپژوه، استاد فلسفه و عرفان اسلامی دانشگاه
شیراز در گفتوگو با «فرهیختگان» با اشاره به این دو وجه اندیشه ملاصدرا او را نه
یک عارف و نه یک فیلسوف، بلکه عارفـ فیلسوفی میداند که همین نکته او را از دیگر
همرده و همعصران خود متمایز کرده است.
ملاصدرا را بیشتر میتوان یک عارف دانست یا یک فیلسوف،
چون عدهای معتقدند ملاصدرا را فقط در قامت یک فیلسوف میتوان شناخت.
خود ملاصدرا در کتاب شریف «اسفار» به شهوداتش اشاره میکند
و مینویسد خدا من را با اشراق ربانی هدایت کرد و قلب مرا روشن ساخت. پس از آن من
توانستم فضایلی را مشاهده کنم و آنها را به برهان درآورم.
بنابراین خود ملاصدرا در جای جای اسفار بهخصوص در
جلد دو، بارها اذعان دارد که چگونه خدا او را با کمک شهود قلبی به این مساله هدایت
کرد. بزرگانی هم که بعد از ملاصدرا آمدند همه به اتفاق او را در اوج عرفان دانستهاند. مانند امام خمینی(ره)،
استادان ایشان مانند آیتالله قاضی و شاگردان او، علامه طباطبایی و شاگردانش همه
ملاصدرا را یک عارف بزرگ دانستهاند. درواقع توفیق ملاصدرا هم این است که توانسته
شهود الهی را که به آن رسیده است به زبان برهان تدبیر و تعبیر کند.
شما از شهود نام بردید. شهود بهعنوان اصلیترین رکن اندیشه
ملاصدرا، شهود قلبی بود یا شهود عقلی؟
شهودات قلبی بودهاند؛ صرف آن چیزی که به آن تجربیات
عرفانی و مکاشفه میگوییم. ملاصدرا هم کشف و شهود داشته، هم مقام عبور از ماده و
صورت. او به وضوح از مکاشفات رحمانیاش گفته و این غیر از آن است که با برهان توانسته
باشد حد وسطی برای دیدگاه خودش پیدا کند. همه فلاسفه معتقدند حد وسط را عقل فعال
به آنها الهام میکند تا بتوانند برای دیدگاه خودشان برهان اقامه کنند.بنابراین
شهود ملاصدرا نه به معنای عقلی؛ بلکه کاملاً قلبی بوده است که بعد توانسته آن را
با برهان و استدلال عقلی کند.
پس آنچه ملاصدرا را از عارفان دیگر مجزا میکند، چیست؟
شهرت ملاصدرا در جمع بین شهود عرفان، مسائل قرآنی و
استدلالهای فلسفی است. او جنبههای مختلف را با هم داشته است. بعضی از عرفا
مشاهدات و مکاشفات خود را نمیتوانستند به بیان درآورند و قدرت مستدل کردن آن را نداشتند.
بعضی هم میل نداشتند شهودات خودشان را در قالب برهان و کلام برای دیگران بیان
کنند. اما ملاصدرا از نوعی قدرت عقلی برخوردار بود که توانست همان مسائلی را که
سایر عرفا شهود میکردند، بیان کند.
این نسبت را به فلاسفه هم میتوان داد، ویژگی ملاصدرا چه
بوده است؟
مثلاً مساله مهمی چون «وحدت وجود» توسط عرفای پیش از
ملاصدرا هم مطرح شده بود؛ مانند ابنعربی، مولانا یا حافظ اما شکل مستدل آن را فقط
در اندیشه ملاصدرا میتوانیم ببینیم که با دو برهان عمیق آن را اثبات کرده است. درواقع «وحدت
وجود» امری است که فقط باید شهود شود. درواقع بزرگترین شهود عرفا، شهود وحدت است.
اما نه فلاسفه پیش از ملاصدرا توانستهاند به آن برسند و نه عرفا توانستهاند آنچه
را از شهود به آن رسیدهاند با برهانهای عمیق فلسفی مطرح کنند.بنابر این ملاصدرا
هم عارف است، هم فیلسوف.
درواقع میتوان گفت آنجا که پای دیالوگ یا همان گفتوگو
به میان میآید، وارد ساحت فلسفه میشویم و از شهود و عرفان فاصله میگیریم؟
وقتی فردی موضوعی را شهود میکند، اینکه آن را در چه
قالبی مطرح کند مهم است. در عرفان دو مساله مطرح است؛ یکی مکاشفه و شهود و دیگری
بیان و تعبیر است. هر عارفی از شهود خودش یک نحو بیان و تعبیر دارد. اگر بخواهیم
شهود عارفانه را به دیگری منتقل کنیم تا طرف بتواند فهم و درکی از شهود شما داشته
باشد یا باید طرف خودش به ساحت شهود برسد یا باید برای او موضوع مورد شهود را بهگونهای
مستدل بیان کنید که طرف نتواند آن را رد و مساله را با عقل خود درک کند. اینجا است
که ما وارد ساحت زبان و گفتوگو میشویم. برای انتقال این شهود به ساحت بیان و
انتقال شما باید از نوعی قدرت عقلانی و برهانی برخوردار باشید تا وقتی یک فیلسوف
هم در برابر شما قرار میگیرد بتوانید با استدلال به او در درک این شهود کمک کنید.
مساله این است که شما باید بتوانید دیدن خود را برای دیگری بهگونهای بیان کنید
که این دیدن را درک کند.