کد مطلب: ۷۸۴۰
تاریخ انتشار: شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵

هیتلر با لباسی مبدل در آرژانتین

هادی مشهدی

به تازگی کتاب «تاملاتی در منطق ابن‌ سینا و سهروردی» به قلم دکترضیاء موحد به همت انتشارات هرمس منتشر شده است. در این کتاب مقالاتی انگلیسی و فارسی با عناوین «نظریه‌ی قیاس‌های شرطی ابن سینا»، «ابن‌سینا و تقدم در کشف فرمول‌های بوریدان و بارکن»، «تمایز وجوه سور و حمل در منطق سنتی اسلامی»، «آرای سهروردی در قیاس»، «قیاس‌های موجه سهروردی» و«دلالت‌شناسی اسم‌های خاص وداستانی در آرای ابن‌سینا، کریپکی و اومبرتو اکو» گرد آمده است.

سه شنبه چهارم خردماه نشستی به منظور نقد و بررسی کتاب «تاملاتی در منطق ابن سینا و سهروردی» در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد. در این نشست علاوه بر مولف دکتر اسدالله فلاحی و دکتر علیرضا دارابی حضور داشتند.

زبان فارسی چشم اسفندیار جهانی‌شدن

موحد در ابتدا پیشینه‌ی فعالیت‌های خود در حوزه‌ی تدریس را شرح داد تا از آن‌پس مولفه‌ها و چگونگی شکل‌گیری کتاب «تاملاتی در منطق ابن سینا و سهروردی» را تشریح کند؛ وی گفت: پس از این‌که تحصیلم تمام شد و به ایران بازگشتم به تدریس مشغول شدم. تدریس فلسفه‌ی تحلیلی بدون منطق ممکن نیست؛ کما این‌که فراگیری فلسفه‌ی اسلامی هم باید با منطق همراه باشد. از این‌روی فلسفه را رها کردم و به تدریس منطق پرداختم. در همان سال‌ها کتاب درآمدی به منطق جدید را نوشتم. در این کتاب برای اولین‌بار استتنتاج به روش طبیعی معرفی شده است؛ این کتاب امروز از منابع درسی است.

وی افزود: در این میانه دوره‌ی دکتری در دانشگاه‌ها دایر شد. من برای این دوره درس‌های تازه‌ای را طرح کردم. یکی از آن‌ها منطق موجهات بود. من حین تدریس این درس گاه به متون قدیم هم سری می‌زدم. دریافتم ابن سینا در این‌باره نکات جالب توجهی را طرح کرده است؛ او بسیاری از نکات کلیدی منطق موجهات را با ابزار خودش دریافته است. من در کتاب منطق موجهات به این نکات اشاره کرده‌ام. از آن‌جا که ما زبان منطق جدید نداریم همه‌ی آن‌چه نوشتم به زبان فارسی بود. چند سال پس از آن همایشی بین‌المللی در تهران دایر شد؛ من کشفیات بیست‌سال پیش را در قالب مقاله‌ای به زبان انگلیسی ارائه کردم که از سوی اساتید اروپایی به آن توجه ویژه‌ای شد؛ آن‌ها خواستند که این مطالب در شکلی مفصل نوشته شود. من این مطالب را در مقاله‌ای نوشتم که در کنار مقالات دیگر منتشر شد و توجه منطق‌دانان غرب را برانگیخت.

موحد این‌قبیل رخ‌دادها را دلیل بر ضرورت به‌کارگیری زبان انگلیسی در تحقیقات و پژوهش‌هایی از این‌دست دانست و تاکید کرد: نتیجه‌ی این آسیب این است که مدخل‌های فلسفه‌ی اسلامی در دایره‌المعارف‌ها را غربی‌ها نوشته‌اند. محدودشدن در زبان فارسی موجب می‌شود کارهای ما ناشناخته بماند. کتاب تاملاتی در منطق ابن سینا و سهرودی محصول فعالیت‌های من در این حوزه و مقالاتی است که به انگلیسی نوشته‌ام که منتشر شده‌ و بازتاب یافته‌اند. از آن‌پس از دوستانی خواستم که آن‌ها را به فارسی برگردانند؛ اگر بنا بر این بود که خودم این کار را صورت دهم به حتم وسواس گریبانم را می‌گرفت و کار بی‌نتیجه می‌ماند. در این کتاب اصل مقالات به همراه ترجمه چاپ شده است. یک مقاله هم تنها به فارسی نوشته شده است. در این مقاله یکی از مهم‌ترین کشفیات کریپکی (قرن بیستم) در قیاس با آرای ابن سینا بررسی شده است؛ من معتقدم او پیش‌تر به این مساله اشاره کرده است. من در انتهای مقاله به متن ابن سینا و ترجمه‌ی انگلیسی آن ارجاع داده‌ام تا صحت ادعایم روشن شود.

زبان‌هایی در تقابل

دارابی ضمن تاکید بر وجوهی که بر جذابیت اثر محل نقد می‌افزاید و نگاهی متفاوت را برمی‌تابد اظهار داشت: این کتاب و کتاب «از ارسطو تا گودل» خلاصه‌ی بیست‌سال تحقیقات یکی از اساتید صاحب‌نظر ایران در حوزه‌ی منطق و فلسفه‌ی تحلیلی هستند. این آثار بیان‌گر رخ‌دادها و تغییراتی هستند که در این دوره‌ی بیست‌ساله بر منطق گذشته است. مقالات قدیمی‌تر نشان می‌دهند که سنت منطقی قدیم می‌تواند در کنار منطق جدید عرضه شود؛ ما نیز باید بپذیریم که در کنار سنت منطق قدیم ما چیزی دقیق‌تر و کامل‌تر وجود دارد و می‌تواند مبنا قرار گیرد؛ بنابراین نوعی داوری و جدال بین دو سنت قدیم و جدید جاری است. در مقالات متاخر نیز روایتی از آن‌چه امروز حاکم است طرح می‌شود. به نظر می‌رسد جمع بزرگی از اهل فلسفه بر وجود دو رویکرد منطقی صحه می‌گذارند؛ هر دو در جای خود با ارزش هستند؛ اما باید بپذیرم سنت جدید کامل‌تر و دقیق‌تر است؛ حال آن‌که در سنت قدیم نیز نکات بدیعی وجود دارد که می‌توان عرضه‌شان کرد. از این‌روی شاید این سنت به دریافت نکات جدید بیانجامد.

وی مولفه‌های کتاب «تاملاتی در منطق ابن سینا و سهروردی» را برشمرد و تصریح کرد: موضوع مقالات گردآمده در این اثر بسیار متفرق هستند؛ ابن سینا و نیز سهروردی منطق بسیار گسترده‌ای دارند که موجب گستردگی این مقالات شده‌ است. در رویارویی با این اثر باید توجه داشته باشیم که مخاطبان انگلیسی‌زبان هدف مولف بوده‌اند. گاه مخاطبان در رویارویی با متونی با دو زبان منطقی دچار بدفهمی می‌شوند؛ این‌دست متون با بهره‌گیری از زبان منطق جدید رویکردهای منطق قدیم را طرح و عرضه می‌کنند؛ باید این نکته را همواره در نظر داشته باشیم. مخاطب انگلیسی‌زبان در روند خواندن منطق با منطق جدید آشنا می‌شود؛ اما منطق جدید برای مخاطبان فارسی‌زبان هنوز جزو واحدهای درسی فرعی است. در این‌صورت مخاطب فارسی‌زبان در رویارویی با این اثر باید دقت مضاعف داشته باشد.

دارابی ضمن بیان مثال‌هایی در این‌باره افزود: گاه مخاطبانی که از هر دو سنت منطقی بهره می‌جویند گمان می‌کنند هرگاه منطق جدید و قدیم در کنار هم قرار می‌گیرند نوعی داوری در بین است؛ به گمان ایشان در این شرایط کسی می‌خواهد یکی را حذف کند و دیگری را بالاتر و برتر قرار دهد. بخش اعظم این اثر از این رویکرد تهی است. گاه به‌منظور بیان مطلبی برای مخاطب غربی تنها زبان منطق جدید به کار گرفته می‌شود؛ در این رویکرد زبان منطق جدید تنها یک ابزار زبانی است. از این‌روی باید تفکیک بین دلالت‌شناسی و نحو را در نظر آورد؛ بیان مطالب با نحو منطق جدید به معنی نسبت‌دادن کل دلالت‌شناسی به این رویکرد نیست. گاه رویکرد یادشده به بی‌دقتی نویسندگان تعبیر می‌شود؛ حال آن‌که این‌گونه نیست و در این موارد منطق جدید تنها به‌عنوان یک ابزار زبانی به کار گرفته می‌شود.

وی به رویکردهایی مبنی بر داوری مولف در کتاب «تاملاتی در منطق ابن سینا و سهروردی» اشاره کرد و افزود: باید این‌قبیل رویکردهای مولف،‌ به مثابه داوری یک مفسر دیده شوند. هدف او معرفی یک مطلب بوده است نه داوری درباره‌ی آن. اگر دقت کنیم داوری‌ها در این متن نسبتا فرعی هستند؛ گرچه موجودند. زبان تفسیری، زبان منطق جدید است؛ ممکن است تفسیر بهتری هم از سوی کسانی دیگر ارائه شود؛ چراکه در این متون تفسیر نهایی وجود ندارد. بین مقالات این کتاب، ششمین آن‌ها به فارسی نوشته شده است؛ این مقاله بسیار زیبا و مطلوب است، حتی برای کسانی که دغدغه‌ی منطق ندارند. این مقاله بسیار دقیق و واضح و در عین حال جذاب است و نشان می‌دهد که می‌توان با زبانی ساده، اما دقیق و علمی نوشت.

دارابی در انتها مولفه‌ها و ویژگی‌های مقاله‌ی یادشده را برشمرد.

ابن سینا، ارسطو و تئوفراستوس

فلاحی در ابتدا ترتیب قرارگیری مقالات در کتاب «تاملاتی در منطق ابن سینا و سهروردی» را تشریح کرد و اظهار داشت: سه مقاله‌ی اول این اثر درباره‌ی ابن سینا است؛ دو مقاله حول آرای سهروردی نوشته شده است؛ در مقاله آخر نیز با نظر به آرای ابن‌ سینا، کریپکی و اکو مباحثی طرح شده است. من تنها مقالات دوم و سوم را بررسی خواهم کرد. مولف در این دو مقاله بر این عقیده است که فرمول‌های بارکن و بوریدان ریشه در سنت ابن سینا دارد. من ضمن ارائه‌ی گزارشی مختصر نشان می‌دهم که این مقاله آغازگر کاری بزرگ است که باید ادامه یابد.

وی تصریح کرد: ابن سینا برای اولین‌بار در تاریخ منطق میان جهت سور و جهت حمل تمایز قائل شد. پیش از او هیچ منطق‌دانی این گزاره را درنیافته است؛ در هیچ‌یک از آثار فلاسفه‌ی اسلامی مقدم بر وی این تمایز ظریف دیده نمی‌شود؛ این دیدگاه در سنت منطق سینوی ادامه و بسط یافته است. با توجه به این امر پرسش‌هایی مطرح است: آیا پیش از وی ریشه‌های این بحث وجود داشته است یا خیر؟ اگر ریشه‌های وجود دارد، آن‌ها چیستند؟ پس از ابن سینا منطق‌دانان به این نظرگاه پرداخته‌اند؟ به اعتقاد من این بحث با تقسیم‌بندی قضیه به حقیقیه و خارجیه ارتباط دارد. بر اساس منطق اسلامی در یک قضیه رابطه‌ی عمیقی بین موضوع و محمول وجود دارد؛ مشابه این تقسیم‌بندی در قضیه‌ی شرطیه هم مطرح است؛ ابن سینا قضیه‌ی شرطیه را به شرطیه‌ی لزومیه و شرطیه‌ی اتفاقیه تقسیم کرده است.

فلاحی افزود: بین مقدم و تالی در شرطیه لزومیه ارتباطی حقیقی وجود دارد؛ اما گاه بین مقدم و تالی ارتباطی نیست که شرطیه‌ی اتفاقیه خوانده می‌شود. به نظر می‌رسد میان قضیه‌ی حقیقیه و خارجیه، شرطیه‌ی لزومیه و اتفاقیه و تمایزی که ابن سینا میان جهت حمل و جهت سور قائل شده است، هیچ ارتباطی وجود ندارد؛ اما جالب توجه است که ابن سینا جهت حمل را با قضیه حقیقیه ارتباط داده است و جهت سور را با قضیه‌ی خارجیه؛ یعنی او دو تقسیم کاملا متفاوت را با یکدیگر پیوند داده است. در این‌جا نکته‌ای وجود دارد؛ در تحلیل‌های منطق جدید درباره‌ی قضیه‌ی حقیقیه و خارجیه، عکس رای ابن سینا وجود دارد؛ قضیه‌ی حقیقیه با جهت سور تحلیل می‌شود و قضیه خارجیه با جهت حمل. اگر این اختلاف را دنبال کنیم به نزاعی بین ارسطو و شاگردش می‌رسیم که به نظر می‌رسد رای ابن سینا نیز ریشه در آن دارد.

وی به رای ارسطو در منطق موجهات و عقیده‌ی تئوفراستوس در این‌باره اشاره کرد و اظهار داشت: چرایی اختلاف نظر میان آن دو هنوز تحلیل و تشریح نشده است؛ اما به نظر می‌رسد تمایز جهت حمل و جهت سور و قضیه‌ی حقیقیه و خارجیه (که ابن سینا واضع آن است) می‌تواند در فهم این نزاع کمک کند. بر این اساس گویا تئوفراستوس تمامی جهت‌ها را جهت سور در نظر آورده است؛ بر مبنای منطق موجهات جدید می‌توان دریافت مدعای او (مبنی بر این‌که نتیجه تابع اخص مقدمتین است) درست است. اما اگر چون ارسطو جهت را جهت حمل فرض کنیم (ابن سینا نیز بر این رویکرد تمایل داشته است) نزاع یادشده به نفع ارسطو تمام می‌شود. بنابراین تمایزی که ابن سینا میان جهت حمل و جهت سور برقرار کرده است، کمک می‌کند، دریابیم نزاع میان ارسطو و شاگردش تنها نزاعی لفظی بوده است و نه حقیقی و منطقی.

فلاحی به نزاعی دیگر میان تئوفراستوس و ارسطو اشاره کرد و ادامه داد: می‌توان دریافت در این نزاع نیز تمایز جهت حمل و جهت سور کارکرد دارد؛ آن‌چنان‌که گویا ارسطو و تئوفراستوس نمی‌دانستند که دو معنای مختلف جهت را استفاده می‌کنند. این نمونه‌ها سابقه‌ی این تمایز را در ادوار پیش از ابن سینا می‌نمایاند؛ اما پس‌آیندهایی هم دارد که می‌باید آن‌ها را نیز دریافت. بیش از دویست سال پس از ابن سینا افضل‌الدین خنجی درباره‌ی رابطه‌ی جهت حمل و جهت سور مطالبی گفته است، ظاهرا در مخالفت با ابن‌سینا؛ او اولین مثال نقض را در این‌باره مطرح کرده است؛ بعدها این مثال محل اعتراض واقع شد. برخی منطق‌دانان بعدی چون قطب‌الدین رازی در شرح این مثال اشکالاتی را وارد دانسته‌اند؛ به‌زعم او این مثال برای رد تلازم میان دوگزاره‌ی ابن سینا مطلوب نیست. باید در نظر داشت بحث جهت حمل و جهت سور به تمایز دیگری به نام عموم مجموعی و عموم افرادی مرتبط است که بحث‌های بسیاری را می‌طلبد.

وی افزود: به اعتقاد خنجی تلازم جهت ضرورت و سور کلی (ابن سینا آن‌ها را متلازم یکدیگر می‌دانست) درباره‌ی قضایای حقیقیه درست است؛ اما در قضایای خارجیه این ملازمه برقرار نیست. بنا بر استدلال خنجی و مثال وی در این‌باره رابطه‌ی میان جهت حمل و جهت سور در قضایای خارجیه نادرست می‌نماید؛ از این‌روی میان جهت حمل و جهت سور و قضیه‌ی حقیقیه و قضیه‌‌ی خارجیه ارتباط دیگری هم یافت می‌شود؛ همان ارتباطی که در آرای ابن سینا ناشفاف مطرح شده است.

کشف نوشتن بین نوشتن

در انتهای نشست موحد ضمن تاکید بر اهمیت و ضرورت فراگیری منطق در رویارویی با فلسفه، مقاله‌ی «دلالت‌شناسی اسم‌های خاص وداستانی در آرای ابن‌سینا، کریپکی و اومبر تواکو» را به تفصیل تشریح کرد؛ وی اظهار داشت: مساله بر سر این است که آیا می‌توان وصف خاص را جایگزین اسم خاص کرد یا خیر؟ اسم مستقیما مسمی را نمود می‌دهد؛ اما ممکن است صفات بر فرد دلالت نکنند؛ مثلا اگر وقتی ثابت شود خیام «سراینده‌ی رباعیات» نبوده است، باز او خیام است. نمی‌توان اسم خاص را از زبان حذف کرد. من ضمن طرح این مباحث کتاب «اعترافات یک نویسنده‌ی جوان» نوشته‌ی اکو را نیز خواندم. او در این اثر دلالت‌شناسی جهان‌های ممکن را طرح کرده است؛ یعنی اگر جز این جهان، جهان‌های دیگری ممکن نباشد، این جهان نیز بی‌معنی است. ما وقت آرزوکردن همواره جهان دیگری را در نظر می‌آوریم که باید در آن کارهایی را صورت بدهیم یا باید کارهایی را صورت می‌دادیم.

وی ادامه داد: بنابراین همه‌ی ما با جهان‌های ممکن سروکار داریم؛ اگر باید جز امکان‌های موجود هیچ امکانی نمی‌بود، آزادی معنی نداشت. از آن‌جاکه امکانات زیادی برای ما وجود دارد زنده هستیم. اکو ضمن این‌که درباره‌ی اسم‌های خاص و وصف‌های کریپکی گفته است، بحث اسامی افسانه‌ای را نیز طرح کرده است. او در این‌باره آنا کارنینا را مثال می‌زند؛ به عقیده‌ی اکو جمله‌ی «آنا کارنینا خودکشی کرد» ابطال‌ناپذیر و همواره صادق است؛ اما ممکن است «هیتلر خودکشی کرد» دروغ باشد؛ شاید او همچنان زنده باشد و با سبیلی کلفت و لباسی مبدل ساکن آرژانتین؛ حال آن‌که آنا کارنینا چاره‌ای جز خودکشی ندارد. من در این مقاله به این مساله پرداخته‌ام. این مقاله از آن‌دست آثاری است که می‌توان گفت نوشتن بین نوشتن کشف شده است؛ من اگر مطلبی را خیلی خوب بدانم، آن را بد می‌نویسم.

موحد در ادامه به برهان افتراض اشاره کرد و اظهار داشت: بر اساس این برهان می‌توان همه‌ی جملات جزئی را به جملات کلی تبدیل کرد؛ مثلا می‌توان در جمله‌ی «برخی مردم ریاضی‌دان هستند»، «برخی مردم» را با «الف» جایگزین کرد و گفت «هر الف ریاضی‌دان است»؛ این‌گونه جمله از جزئی به کلی تبدیل می‌شود. البته درستی یا نادرستی این رویکرد بحث دیگری است. اما جالب توجه است که می‌توان دو قرائت از این رویکرد صورت داد؛ می‌توان یک فرد را «الف» نام داد و این روند را پیش برد؛ اما قدما نمی‌توانستند این رویکرد را به کار بندند؛ چراکه جمله قیاس باید کلی باشد. آن‌ها ترجیح می‌دادند «الف» را در وضعیتی قرار دهند که بتوانند پیش از آن «هر» بگذارند. نکته‌ی جالب توجه دیگر این است که می‌توان سور را از جملات کلی حذف کرد؛ ابن سینا آن را نیز افتراض نام نهاده است؛ حال آن‌که این رویکرد در منطق جدید صورت می‌گیرد؛ او با این کار قواعد منطق محمولات را کشف کرده است. باید دریافت پس ذهن او چه بوده است. من کتب قدما را با همدلی می‌خوانم تا بتوانم چیزهایی از آن‌ها کشف کنم؛ کار ما تاویل نیز هست.

وی در انتها شکل رویارویی خود با منطق سهروردی را نیز تشریح کرد؛ موحد گفت: قرن‌ها شایع بود که سهروردی منطقی در مقابل منطق ابن سینا طرح کرده است. من منطق او را به زبان منطق جدید ترجمه کردم. او تمام جملات را به صورت کلی طرح کرده است؛ از آن‌جمله جملات منفی است؛ مثلا «هیچ انسان سنگ نیست» در منطق سهروردی به «هر انسان غیرسنگ است» تبدیل شده است. او در منطق موجهات نیز ساده‌سازی‌هایی را صورت داده است.

 به اعتقاد من این‌ رویکرد از نظر صوری صحیح است؛ اما هیچ جمله‌ی مثبت معادل هیچ جمله‌ی منفی و هیچ جمله‌ی جزئی معادل جمله‌ی کلی نیست؛ برای اثبات این مساله استدلال نیاز است؛ ضمن این‌که در جاهایی تناقض روی می‌دهد. به هر روی او بر منطق بسیار مسلط بوده است و ساده‌سازی‌های خود در منطق موجهات و منطق غیرموجهات را در دو مقاله بیان کرده است.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST