کد مطلب: ۷۸۵۳
تاریخ انتشار: یکشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۵

علم دستوری جواب نمی‌دهد

خداداد خادم

اعتماد: جامعه‌شناسی اسلامی در بین جامعه‌شناسان طرفداران و مخالفانی دارد. کسانی که به جامعه‌شناسی اسلامی قایل‌اند، معتقدند که می‌توان از جامعه‌شناسی اسلامی نسخه‌هایی برای جامعه براساس گذشتگانی همچون ابن‌خلدون تجویز کرد. در مقابل برخی جامعه‌شناسان معتقدند که اصلاً ابن‌خلدون و غیره جامعه‌شناس نیستند و مختصات جامعه کنونی با جامعه دوره این اندیشمندان بسیار متفاوت است. دکتر حسن حسینی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران از زمره افرادی است که معتقد است ابن‌خلدون به معنای کنونی جامعه‌شناس نیست. به اعتقاد او قطعاً ما نمی‌توانیم به مفهوم مدرن بگوییم، ابن‌خلدون جامعه‌شناس است اما معتقدم که جامعه‌شناسان دوران مدرن از طرز تلقی و فکر ابن‌خلدون نسبت به جامعه بهره گرفته‌اند. یکی از نمونه‌های با ارزش، دوگانه اجتماعی است.
در ابتدا بفرمایید اهمیت ابن خلدون برای جامعه‌شناسان ما در چیست؟ و چرا مباحث این متفکر اسلامی برای سال‌ها در بین جامعه‌شناسان ما مورد توجه قرار داشته است؟
در دوران دانشجویی ما در رشته جامعه‌شناسی یکی از افرادی که بیشتر از همه مطرح بود، ابن‌خلدون بود. بالاخره ابن‌خلدون یک جامعه‌شناس اسلامی و مسلمان شناخته می‌شد. حداقل من به این نتیجه رسیدم که ابن‌خلدون یکی از متفکران
صاحب نام تمدن اسلامی است. اگر در نجوم و ریاضیات حکیم عمر خیام را داریم در مسائل تاریخی یا علوم اجتماعی می‌توانیم ابن‌خلدون را در آن ردیف بدانیم؛ ابن‌خلدونی که مانند بسیاری از اندیشمندان تمدن اسلامی در حوزه‌های مختلف با قرآن و متون مقدس زمانه خود آشناست اما درگیری‌هایی که در حوزه سیاسی و خانواده‌اش داشت در زمانه‌ای است که تمدن شکوفای اسلامی روبه افول و تمدن مسیحی - اروپایی رو به صعود است یعنی شما در نظر داشته باشید که زندگی ابن‌خلدون ربع آخر قرن چهاردهم و تا اواسط قرن ۱۵ است. این زمان را که در تاریخ اروپا و تحولات آنجا می‌بینیم؛ این افت و خیز وجود دارد.
یعنی ابتدای رنسانس؟
بله، چیزی که بسیار ابن‌خلدون را تحت تأثیر قرار داده، اضمحلالی است که در این تمدن و حکومت‌ها دارد پیش می‌آید. با توجه به این وضعیت و تأثیر فرهنگ قرآنی، برخلاف پیشینیانش که در علم تاریخ کار کرده بودند، تلاشش این بوده که مقدار زیادی خرافات را از متون تاریخی و اجتماعی- تاریخی بزداید. به چه دلیل؟ به این دلیل که بالاخره قرن‌ها بعد از پیدایش نزول قرآن و اسلام همه خوانده بودند که «ان‌الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»، یا اینکه در قرآن خوانده‌اند «انظر الی الابل کیف خلقت» یعنی نگاه کن به شتر که چگونه خلق شده یا نگاه کنید به قوم‌ها و اقوامی که بوده‌اند و امروز منقرض شده‌اند و... سفارشات قرآن البته در بسیاری جاها اثر خودش را دارد اما در حوزه اجتماع و تاریخ اثر آن را با کارهای ابن‌خلدون می‌بینیم. به این دلیل که وقتی او با آیه «ان‌الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» مواجه می‌شود، برای جامعه وجودی مستقل از فرد در نظر می‌گیرد. یک روح جمعی را در نظر دارد که این روح جمعی را دورکیم فهم می‌کند.
از طرفی حساسیتی که به آثار قبل از خودش به ویژه مسعودی دارد، به راحتی می‌توانیم آن را در متن مقدمه ببینیم. در واقع مقدمه را به همین دلیل می‌نویسد که بگوید نگاه من به تاریخ و جامعه متفاوت از آن‌ها و به ویژه مسعودی است؛ لذا می‌بینیم که به دنبال تبیینی از جامعه است. قطعاً دوگانه جامعه و روح جمعی، دوگانه جامعه مدنی و بدوی، درواقع اینجا متوقف نمی‌شود بلکه به دنبال تفاوت‌های آن‌هاست. تفاوت‌ها را در روحیات و رفتارشان جست‌وجو می‌کند؛ به عبارت دیگر چیزی که بعداً در میانه قرن بیستم در روانشناسی اجتماعی درباره وجه نظرات داریم. البته در آنجا بعداً آن را با معیشت آن‌ها ارتباط می‌دهد. نکته بسیار مهم این است که ابن‌خلدون درجامعه و روح جمعی کمتر به روابط اجتماعی و ساختارها می‌پردازد. بیشتر یک امر طبیعی را در آن جست‌وجو می‌کند و در آن امر طبیعی و جسمانی بیشتر به نوع تغذیه می‌پردازد. حتی اگر توجه کنید ابن‌خلدون در جایی می‌گوید که مسعودی نوشته که سیاهان آفریقا فرزندان صامت بن نوح هستند که به نفرین پدرشان سیه‌روی شدند. می‌گوید که مسعودی اشتباه کرده است. او به تأثیر اقلیم، آب و هوا  بر روحیات و رنگ پوست توجه نمی‌کند. در اینجا چندین پله از پیشینیانش جلو زده است؛ به عبارت دیگر دارد دلیل عینی پیدا می‌کند؛ عینیت‌بخشی به چیزی که دایما برای ما به عنوان خرافه مطرح و پذیرفته شده است. این‌ها همه نقاط قوتی است که اگر آن‌ها را کنار هم بگذاریم ابن‌خلدون و مقامش را درتمدن اسلامی و بشری بالا می‌برد. اما مقداری که جلوتر می‌آییم وقتی که به روح القوانین منتسکیو هم توجه می‌کنید،  می‌بینید که منتسکیو هم به نوعی از جغرافیایی‌گرایی که ابن خلدون معتقد بوده، به علوم اجتماعی می‌رسد اما قطعاً ما نمی‌توانیم به مفهوم مدرن بگوییم، ابن‌خلدون جامعه‌شناس است. اما معتقدم که جامعه‌شناسان دوران مدرن از طرز تلقی و فکر ابن‌خلدون نسبت به جامعه بهره گرفته‌اند. یکی از نمونه‌های بارزش دوگانه اجتماعی است.
منظورتان این است که از روشش استفاده کرده‌اند؟
نه، دوگانه اجتماعی در مورد آگوست کنت بحث جداگانه‌ای است. اما دورکیم، فردیناند دونیس، اسپنسر و برخی از جامعه‌شناسان بنیانگذار فرانسه، انگلیس و ایتالیا، افرادی هستند که در آثارشان بی‌توجه به اثر ابن‌خلدون نبوده‌اند. جامعه با همبستگی مکانیکی و ارگانیکی، جامعه گمنشافتی و گزلشافتی، جامعه نظامی و صنعتی، و... توجه که می‌کنید به نظر می‌رسد که این دوگانه ریشه‌اش به ابن‌خلدون برمی‌گردد. برخلاف تصور ما تمدن غربی بهره بسیاری از تمدن اسلامی برده است.
به فرض مثال همیشه برای من سؤال بود که ماکس وبر چگونه اسلام و سرمایه‌داری را نوشته است؟ تا اینکه چهار سال پیش در یک حراجی کتاب، در فرانسه قرآنی دیدیم که در سال ۱۷۷۲ میلادی به صورت کامل به آلمانی چاپ شده است؛ برای من جالب بود و آن را خریدم، نخستین قرآنی است که به صورت کامل به آلمانی ترجمه شده بود. طبیعتاً آلمان‌ها با توجه به هم‌مرزی‌ای که با عثمانی داشته‌اند می‌خواسته‌اند، ببینند که در این کتاب چه می‌گذرد. لذا وقتی تا این مقدار توجه تمدن غرب را به کتاب دینی خودمان می‌بینیم قطعاً توجه به کتاب‌های دیگر مانند کتاب‌های ابن‌خلدون بیشتر است.
در فرانسه دانشجویان کارشناسی ابن‌خلدون را می‌خوانند. کتاب «مقدمه» او هم در آنجا زودتر از ما ترجمه شده است که این مساله مشخصاً نشان می‌دهد که زودتر از ما به آن توجه کرده‌اند. یعنی قبل از سال ۱۳۴۶ که مرحوم محمد پروین گنابادی مقدمه را ترجمه می‌کند.
با وجود همه این‌ها، اما امروزه نمی‌توانیم بگوییم که ابن‌خلدون جامعه‌شناس است. جامعه‌شناسی محصول دنیای مدرن و پسامدرن است. می‌خواهم بگویم که دوران صنعتی شدن، کشف بخار، ماشین و شهری شدن جدید با دورانی که ابن‌خلدون جامعه بدوی و مدنی را مقایسه می‌کرد، فرق می‌کند. در دوران ابن‌خلدون و دوران‌های نزدیک به ابن‌خلدون تا دوره ماشینی شدن و صنعتی شدن، شهرهای ما روستاهای بزرگ‌شده‌ای بودند که بخشی از صنایع و علوم هم در آنجا رشد کرده بود.
یکی از بحث‌هایی که جامعه‌شناسان اسلامی به آن می‌پردازند بحث صنعتی شدن است. معتقدند که ابن‌خلدون به صنعت هم می‌پردازد.
کدام صنعت؟ صنعت پیشاصنعتی شدن ماشین‌بخار با صنعت‌بخار و امروز متفاوت است. بنابراین آن مقدار که جامعه مدنی وابسته به جامعه ایلیاتی و عشایری بوده این وابستگی در دوران صنعتی برعکس می‌شود. یعنی شما هستید که به تدریج روستاها، دامداری و دیگر فعالیت‌های اقتصادی‌تان را صنعتی می‌کنید. از طرف دیگر شهرها اصلاً شکل و روابطشان با دوران صنعتی شدن متفاوت است. اصلاً روابط انسان در شهرهای امروز با شهرهای قبل از صنعتی خیلی متفاوت است. حتی من یک قدم جلوتر بیایم با توجه به تحولی که در دنیای ارتباطات رخ می‌دهد، شاید ۱۰ سال آینده نظام اجتماعی و جهانی چیز دیگری باشد که با دوران صنعتی و بخار هم متفاوت باشد.
بحث دیگری را که جامعه‌شناسان اسلامی مطرح می‌کنند این است که...
اصلاً شما چرا از جامعه‌شناس اسلامی صحبت می‌کنید، ما جامعه‌شناس مسلمان داریم اما جامعه‌شناسی اسلامی نداریم. ما زمانی می‌توانیم از یک علم صحبت کنیم که آن علم موضوع، روش و غایتش مشخص شده باشد. اگر بخواهید بگویید من جامعه ایران یا عربستان را مورد مطالعه قرار می‌دهم موضوع جامعه و خانواده، آسیب اجتماعی، شهر یا روستاست. شما می‌توانید در جامعه آفریقایی یا درچین یا فرنگ این مطالعه را بکنید، با چه استدلالی شما این را می‌گویید؟
ممکن است با جامعه‌شناسی اسلامی موافق باشیم یا نباشیم، اما چیزی که هست طیفی از جامعه‌شناسان در ایران خود را چنین می‌خوانند؛ جامعه‌شناسان اسلامی معتقدند که کلانشهری مانند تهران باز از هسته‌های کوچک‌تر تشکیل شده و این شهرها هم ایلی- قبیله‌ای‌اند. حتی معتقدند که شهرهای بزرگ ایران را هم براساس عصبیتی که ابن‌خلدون می‌گوید، می‌توان تبیین کرد.
شهرها و پایتخت‌های اروپایی مانند لندن، پاریس، فرانکفورت، برن، کلن، رم و... آنجا هم محله محله است. قشربندی دارد، قشربندی اجتماعی را در محله‌های شهر یا کلانشهر یا یک شهر نمی‌توانید ملاک دسته‌بندی عصبیتی ابن‌خلدون قرار بدهید، اصلاً این طوری نیست. آن را باید در گروه‌ها و سازمان‌های اجتماعی مطالعه کنید؛ یا ببرید در حوزه مارکسیسم و طبقات اجتماعی و قشربندی اجتماعی قرار بدهید و قطعاً مباحثی که در حوزه جامعه‌شناسی مارکسیستی می‌شود و طبقه‌بندی‌ای که او می‌کند اینجا هم ما می‌توانیم از یک روح جمعی خاص این قشر صحبت کنیم. با توجه به منافع، موقعیت و حفظ موقعیتی که دارد، بحث عصبیت ابن‌خلدون به آن مفهومی که او در مقدمه خودش مطرح می‌کند، نمی‌تواند باشد.
تفاوت عصبیت ابن‌خلدون با همبستگی‌ای که دورکیم مطرح می‌کند در چیست؟
همبستگی یا (solidarite) که صحبت می‌کنیم این نوع همبستگی در جامعه بشر به طور عام وجود دارد؛ اما دلایل آن در گروه‌های اجتماعی بشر متفاوت است. چیزی که ابن‌خلدون به دنبال دلیل‌تراشی آن است و اگر آن را به اصطلاح (solid) یا همبستگی شدید نامگذاری کنیم که مختص عصبیت نوع بدوی می‌داند، اختصاص دادن به عصبیت نوع بدوی هم به نوع زندگی، معیشت و روابط و محدود بودن آن‌ها برمی‌گردد. خب اینکه طبیعی است همین الان بحث جامعه‌شناسی طرد اجتماعی را مشاهده کنید. ما می‌گوییم که وقتی عده‌ای را از جامعه طرد می‌کنیم، طردشدگان به این صورت نیست که به صورت انفرادی دربیایند و پراکنده شوند. بلکه این‌ها خودشان گروهی با یک عصبیت جدید تشکیل می‌دهند یا به تعبیری دیگر با یک همبستگی و علقه‌های جدید گروه تشکیل می‌دهند.
مثلاً معتادان پارک هروی در واقع یک گروه تشکیل داده‌اند. مطرودین اجتماعی‌ای هستند که با توجه به موقعیت و شرایطشان به این صورت از خودشان دفاع می‌کنند. این با چیزی که ابن‌خلدون می‌گوید، فرق می‌کند.
انسان‌ها بسته به موقعیت تاریخی، ساختارهایی که در آن قرار می‌گیرند و... ارتباطاتی که برقرار می‌کنند، واجد یک سری خصوصیات می‌شوند که این خصوصیات از گروهی به گروهی دیگر متفاوت است. علاقه‌مندی‌ها از گروهی به گروه دیگر متفاوت است. بخشی از آن ممکن است مشترک و بخشی هم ممکن است متفاوت باشد. هرچه جامعه بشری به جلو آمده می‌بینیم که تکثر بیشتر شده است. در حالی که وقتی به عقب برمی‌گردیم در هر جامعه‌ای اروپایی، آفریقایی یا آسیایی و... شما گوناگونی و تکثر کمتری می‌بینید. این یکی از نکاتی است که جامعه‌شناسان اسلامی نمی‌توانند به آن پاسخ بدهند. البته همان طور که قبلاً گفتم من معتقد نیستم که جامعه‌شناسی اسلامی وجود دارد. ما کسانی بودیم که سی و چند سال پیش در این زمینه وقت گذاشتیم و کار کردیم، علاقه‌مند هم بودیم اما نهایتاً به اینجا رسیدیم. در ضمن ما تجربه تاریخی حکومت‌های شوروی سابق و چین را هم داریم. این حکومت‌ها یکی از کارهایی که بنا نهاده بودند، این بود که جامعه‌شناسی یعنی فلسفه علمی و جامعه‌شناسی مارکسیسم؛ یعنی فلسفه تاریخ. در نهایت چه اتفاقی افتاد؟ در هر دو به شکست منجر شد.
خیلی خوب است که ما انسان‌های امیدواری باشیم و بگوییم «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم» اما یک نکته را باید توجه داشت که هیچ‌کس به عمر خیام نگفته بود که تقویم‌جلالی بنویس. این آدم با استفاده از امکانات و ذوق و استعدادی که داشت، تقویم‌جلالی را نوشت که امروزه با پیشرفته‌ترین ماهواره‌ها می‌بینید محاسباتش با چه دقتی انجام شده است. هیچ کس به ابن‌خلدون نگفته بود که «مقدمه» را بنویس. بنابراین در هیچ‌کجا نمی‌بینید که علم دستوری عمل شده باشد. علم دستوری جواب نمی‌دهد. نمونه واضح آن همین حوزه جامعه‌شناسی است. آگوست کنت دانشجویی است که از دانشگاه اخراج و منشی سن سیمون می‌شود. اثر او در حوزه علوم، طبقه‌بندی علوم، فلسفه علوم و جامعه‌شناسی تا چه حد است؟ آدمی که در حوزه آکادمی طرد شده تا این اندازه اثر گذاشته است. این آدم نشان می‌دهد که در تاریخ بشر و در تاریخ علوم بشر یکی از پدیده‌های بسیار واضح این است که با دستور و بخشنامه نمی‌توان علم، عالم و دیسیپلین خلق کرد.
آگوست کنت در طبقه‌بندی علوم وقتی از ریاضی شروع می‌کند و به جامعه‌شناسی می‌رسد چه ادعایی دارد؟ می‌گوید ما از یک علم انتزاعی (abstract) به یک علم انضمامی (concrete) می‌رسیم که پیچیدگی‌اش بیشتر اما تعمیم‌پذیری‌اش کمتر است. پس وقتی که واضح این علم خودش ادعای همچنین علمی را دارد، یعنی ما راه درازی را در جهت شناخت جامعه و در جهت اصلاح روش‌های این علم داریم. اما به این معنا نیست که به راحتی بگویید که این چیزی که از فرهنگ غربی آمده منحرف است و از همه منحرف‌تر جامعه‌شناسی است. بنابراین ما نمی‌توانیم جامعه‌شناسی را حذف بکنیم مانند کاری که حکومت شوروی سابق یا چین کرده بود. البته ما آن را حذف نکردیم اما می‌گوییم جایگزینش بکنیم.
ضمن اینکه هیچ‌وقت با نفی دیگری ما به اثبات خودمان نمی‌رسیم. غرب در حوزه سیاسی، جنگی و... جنایت کرده. همه این‌ها را که کنار همه را بگذارید و نفی غرب‌گرایی بکنید اما توجه داشته باشید که همه این نفی‌ها قدرت نفی پایه‌های علمی یک دانش را ندارد. آن‌ها پس از مسیحیت آمده و دانششان مسیحی است در صورتی که اصلاً آن‌ها چنین ادعایی ندارند که دانششان از مسیحیت آمده است. تمدن یونانی، ایرانی، رومی و... بوده‌اند و این تمدن‌ها با هم در ارتباط بوده‌اند. لذا از این بابت به نظر می‌رسد وقتی این‌ها را در کنار هم می‌گذاریم نمی‌تواند نتیجه بدهد که علوم انسانی به ویژه چون با اندیشه و رفتار مردم سروکار دارد پس غیر انسانی عمل می‌کند در صورتی که در همان جوامع غربی انسان‌گراترین افراد را شما می‌توانید در حوزه علوم انسانی پیدا کنید.
به عنوان مثال پیربوردیو با آن همه توان علمی و نگاه عمیقی که به جامعه دارد، یکی از انسان‌گراترین جامعه‌شناسان است. کسی است که دوش به دوش کارگران و مطرودین جامعه از حقوقشان دفاع می‌کند. آیا بوردیو از نظر انسانی قابل ستایش هست یا نیست؟
افرادی که جامعه‌شناسی بومی را مطرح می‌کنند آن‌ها هم استناداتی به ابن‌خلدون می‌کنند و معتقدند که مثلاً با او می‌توان انقلابات آفریقا را تبیین کرد.
نه! من معتقدم که دنیای صنعتی تمام جامعه بشری را متحول کرده و ماهیتش متفاوت است. بنابراین ابن‌خلدون در زمانه خودش، با توجه به ماهیتی که در آن مقطع تاریخی بوده، این تبیین را داشته است. ماهیت در دوران صنعتی شدن و به ویژه الان که در دوران ارتباطات هستیم از آن چیزی که ما تصور می‌کنیم متفاوت است. در انقلابات یا درگیری‌های جامعه آفریقایی، قبایل وقتی که نزاع می‌کنند درست است که از پتانسیل‌های عصبیت قومی آن‌ها استفاده می‌شود، اما استفاده از آن عصبیت توسط دنیای سرمایه‌داری و صنعت انجام می‌شود. مثلاً یک قاچاقچی اسلحه با دو گروه درگیر نزاع ارتباط دارد و به هر دو اسلحه می‌فروشد. این استفاده از پتانسیل قومیت‌گرایی این‌هاست. اما اینکه این قوم نسبت به آن قوم برتری دارد یانه. این در یک سطح بالاتری آمده و مانند نخ‌های عروسک دارد از آن‌ها استفاده می‌شود. بله به این مفهوم بگوییم به عصبیت نوع ابن‌خلدونی برگردیم که در واقع عقب نگه‌داشتگی این جوامع و خیلی چیزهای دیگری در آن تأثیر دارد. اما اینکه بخواهیم حرکت‌های اجتماعی، انقلاب‌اسلامی و... را تبیین کنیم من به آن معتقد نیستم.
به هرحال با این حربه دارند جامعه‌شناسی را به حاشیه می‌برند و رشته‌ای هم الان چند سال است که تشکیل شده و داعیه این را دارد که می‌خواهد به جامعه‌شناسی اسلامی برسد.
در مورد این رشته قبلاً به خودشان گفته‌ام که وظیفه هر آکادمیسین است که از فکر و اندیشه نو استقبال کند؛ من استقبال می‌کنم. الان این گروه تشکیل شده و داعیه دارد که ما می‌خواهیم به جامعه‌شناسی اسلامی برسیم. ممکن است که پنجاه سال آینده برسند، اما اینکه الان بیایند و بگویند ما جامعه‌شناس اسلامی هستیم، این را قبول ندارم.
شما اصلاً قائل نیستید که این‌ها جامعه‌شناس‌اند؟
نه! اصلاً سوسیولوژی (جامعه‌شناسی) را از کجا آورده‌اند؟ بعد از اینکه آگوست کنت جامعه‌شناسی را نام‌گذاری کرد باید بگویم که کامل‌کننده آن دورکیم با کتاب قواعد روش است. باید عرض کنم که با وجود مکاتب جامعه‌شناسی مختلف مانند امریکا و آلمان اما این فرانسه بوده که با داشتن فیلسوفی مانند دکارت، متفکرینی مانند کندرسه، منتسکیو و... این پتانسیل جمع شده در آن جامعه می‌تواند بیاید و منجر به معرفی این دانش به بشر بشود. امیدواریم که روزی برسد که ما هم پتانسیل‌های خودمان را شناسایی کنیم و از مجموعه آدم‌هایی که داریم که متاسفانه کم هستند، استفاده کنیم. البته باید بگویم که ما با کدام پتانسیل باید بپردازیم آیا همه‌اش باید به فارابی برگردیم؟
دکتر جمشیدی‌ها روزی که از ریاست این دانشکده کنار گذاشته شد گفت که من ضرر کردم که این مدت به جامعه‌شناسی پرداخته‌ام و الان هم که معتقد است که اصلاً جامعه‌شناسی علم نیست و افرادی هم که به جامعه‌شناسی اسلامی می‌پردازند در واقع دارند یک نوع فلسفه را جایگزین جامعه‌شناسی می‌کنند. نظر شما در این مورد چیست؟
همیشه ادعایم این بوده و خواهد بود که بسیار خوب شما معتقدید که ضرر کردید این ضرر اولاً از کجا بوده؟ دوم ما باید داعیه جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسان را بدانیم. داعیه جامعه‌شناسی چیست؟ شناخت جامعه و پدیده‌های متشکله آن است که این شناخت باید از طریق روش‌های خاص محقق بشود. انسان چرا در حوزه علمی به دنبال شناخت است؟ برای اینکه از طریق این شناختی که به دست آورده نظم و سرعت بیشتری در پیشرفت در جامعه بشری ایجاد کند. همچنان که ما وقتی معادلات فیزیکی را شناختیم و وقتی که در حوزه تکنولوژی مشاهده می‌کنیم روز به روز که به جلو آمدیم سهولت ایجاد می‌کند. مطالعات مهندسی، فیزیک در کنار مطالعات پژشکی به ما این امکان را داده است که جراحی با سهولیت و ضمانت بیشتری انجام بشود. بنابراین یک نکته را باید دوستان ما توجه داشته باشند که یک بار برای همیشه بیایند و بگویند که جامعه‌شناسی با این دلایل علم نیست. اول این را با دلایلشان نفی کنند و بعد با دلایل دیگری بگویند که از نظر آن‌ها جامعه چیست و چگونه می‌توان آن را شناخت و از شناخت جامعه چه منظوری دارند. آیا چنین چیزی را شما در آثاری که منتشر شده دیده‌اید؟ مادامی که نشده ما نمی‌توانیم نفی چیزی را که با نام جامعه‌شناسی با آن سروکار داریم و اثبات چیزی را که هنوز ارائه نشده بپذیریم. بلکه بیشتر باید به این بپردازیم که این علم نوپا به عنوان جامعه‌شناسی از چه مسیرهایی عبور کرده و از چه مسیرهایی در شناخت بهتر جامعه باید عبور کند.
به نظرم کاری که گروه‌های موجود در ایران به عنوان جامعه‌شناسی اسلامی باید انجام بدهند اول از هرچیزی شهامت و هزینه بکنند و دانشجویان‌شان را یا حداقل بخشی را در اینجا و بخشی را در حوزه‌هایی که شرق‌شناسی است، بفرستند و ببینید که در آنجا چه حوزه وسیعی از اطلاعات وجود دارد. یا آن‌ها را به اینجا دعوت کنند و به بحث و مباحثه بپردازند یا اصلاً این کار را نکنند به هر حال ما یک میلیارد مسلمان داریم اساساً ما چقدر با الازهر یا دانشگاه‌های الجزایر و تونس و... ارتباط داریم؟ شما فکر می‌کنید که آن‌ها کم اسلام‌شناس و جامعه‌شناس دارند؟ بالاخره آن‌ها هم دغدغه‌های اینچنینی را اتفاقاً قبل از ما داشته‌اند. حتی در برخی حوزه‌ها از جامعه ایران جلوتر بوده است. یکی هم تعاطی اندیشه‌ها در حوزه ملی خودمان بسیار مهم است و مادامی که انعطاف و تحمل اندیشه دیگری را نداشته باشیم، این محقق نمی‌شود.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST