مهر: بیژن عبدالکریمی در نشست «تاملاتی بر حادثه نیس فرانسه» که دیروز در سالن حکمت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، در ابتدای سخنان خود با اشاره به اینکه حوادثی مانند نیس را نباید منقطع از حوادث دیگر مانند بمبگذاری های اخیر فرانسه و دیگر نقاط جهان دانست، گفت: اینگونه حرکات به هیچ وجه بی ارتباط با هم نیستند، اما سؤال اینجاست که در جهان چه اتفاقی دارد می افتد، این حوادث را چگونه باید فهم کرد؟ وقتی به جنایت نیس توجه میکنیم و تنوع کشته شدگان را میبینیم این سؤال پیش میآید که چه عواملی به این مساله دامن میزنند.
تفکر آنجایی آغاز میشود که به فراتر از فهم متعارف برود
وی گفت: آیا صرف محکومیت اخلاقی تنها موضع گیری است که ما میتوانیم داشته باشیم، یا اینکه اینگونه حرکات پیامها و پیامدهایی دارد؟ تفکر آنجایی آغاز میشود که به فراتر از فهم متعارف برود. معمولاً فهم متعارف یک نوع گمراهی ایجاد میکند که ما فکر میکنیم مساله را فهمیدهایم و در واقع آن را ساده سازی کردهایم. معلوم است که این کارها، کار یکی از اسلام گرایان بوده است و اگر تنها به این بسنده کنیم در واقع این یک نوع ساده سازی پدیده است.
عبدالکریمی در ادامه با بیان تحلیلهای موجود از این حادثه افزود: آنجا که ما به فضای عمومی تن میدهیم، پدیدهها را از دست دادهایم و نتوانستهایم آنها را فهم کنیم. تحلیلی دیگر میگفت که محمد بوهلال در حالت مستی دست به این اقدام زده است. همانطور که گفتم این ساده سازی قضیه است. چرا که مستی در همه قرون گذشته وجود داشته و هیچ کس با مستی اینگونه جنایتی نمیکرده، برخی دیگر گفتهاند این یک واکنش روانی و روانشناسانه است و ... .
تروریسم یک مساله تمدنی و جهانی است
این استاد دانشگاه در ادامه گفت: زمانی که این حوادث در سطح جامعه رخ میدهد، بحث جامعه شناسانه پیش میآید اما زمانی که فراتر از جامعه و در سطح جهانی مطرح میشود دیگر آنها نه جامعه شناسانه و نه روانشناسانه بلکه یک مساله تمدنی و جهانی است و باید به شیوه دیگری به آن نگریست.
عبدالکریمی تاکید کرد: در تحلیلها گفته میشود که میل به بهشت و دنیای آخرت و اعتقادات اسلامی منجر به اینگونه حوادث شده است، اما وقتی راجع به این پدیده فکر میکنیم به این سؤال میرسیم که چرا در طول تاریخ اسلام اینگونه جنایتها رخ نمیداده است؟ منظورم این نیست که در طول تاریخ قتل و جنایت صورت نگرفته اما به این معنی است که به شیوه کنونی رخ نمیداده است.
بیشتر قربانیان خشونتها مسلماناناند
وی ادامه داد: چرا در مواجهه مسلمانان با کفار در صدر اسلام و در تاریخ این چنین مواردی وجود نداشت؟ چرا بسیاری از مسلمانان این حرکت را محکوم کردند؟ چرا بیشتر قربانیان این حرکت کور خود مسلمانان بودند؟ از زمان پدیداری داعش، بیشترین کشته شدگان از مسلمانان بوده است. این نشان میدهد نمیتوان گفت ریشه این جنایتها در خود اسلام است و حتی خیلی از مبارزان داعش غیرمسلمان و پیرو ادیان دیگر هستند.
عبدالکریمی افزود: افرادی اینگونه تحلیل میکنند و می گویند این اسلام است که این وضعیت را به وجود میآورد؛ این تحلیل قابل فهم است که یک جوان از شرایط موجود ناراضی بوده و اینگونه تحلیل را بیان کند اما ما را به تحلیل درستی نمیرساند.
وی در ادامه گفت: برخی تحلیلها می گویند که این پدیده کار تروریستهاست در حالی که تروریسم به معنای این است که یک نیروی سیاسی برای بهره گیری سیاسی و استفاده از قدرت و دستیابی به آن از خشونت استفاده میکند. من اعتقادی به این ندارم که این فرد چهره سیاسی داشته و یا تروریست باشد. ممکن است برخی جریانهای سیاسی مانند راست گرایان از آن استفاده سیاسی کنند و علیه مهاجرت به اروپا از آن استفاده کنند اما به نظر من این فرد سیاسی نیست.
این استاد دانشگاه گفت: در این جهان رسانهای و انسان رسانهای، زیست انسان و فهم آن تحت تأثیر رسانه است و تروریسم هم گفتمان رسانهای است و به تعبیر من یک فضای پوپولیستی است. کار متفکر و روشنفکر مبارزه با ساده سازی و عوامیت است. به نظر میرسد که این پدیده پیچیدهتر از آن است که با این تحلیلها بتوان آن را فهم کرد.
بحران در ذات فرهنگ مدرن
وی افزود: من برای فهم این پدیده از اصطلاح بحران در ذات فرهنگ استفاده میکنم. مرادم این نیست که بعضی از این فرهنگها دارای بحران هستند بلکه ذات فرهنگ دارای بحران است. فرهنگ مدرن در ذات خودش یک بحران فرهنگی دارد. ما در روزگاری زندگی میکنیم که با مرگ فرهنگ مواجهیم. در روزگار ما فرهنگی که خواهان رشد و تعالی انسان است، مرده است لذا فرهنگ مدرن ذاتاً به دور از تعالی و رشد برای انسان است.
با ظهور مدرنیته رابطه انسان با میراث تاریخی خودش قطع شد
عبدالکریمی در ادامه تشریح کرد: انسان گذشته یک سنت، فرهنگ و میراث تاریخی، فرهنگی داشت و انسان در آن ساخته میشد. فرهنگ شرط نحوه تحقق انسان است با ظهور مدرنیته رابطه انسان با میراث تاریخی خودش قطع شد. با ظهور فرهنگ مدرن و انقطاع انسان از سنت و میراث تاریخی خود فرهنگ مدرن ظهور پیدا کرد که مختصات و ویژگیهایی دارد که با تمام فرهنگهای گذشته بی ارتباط است. در این فرهنگ انسان بی خانمان است و چهره وحشتناکی از آن ظهور میکند.
جهان امروز خالی از معناست
وی در ادامه گفت: من در چهره محمد بوهلال، مرگ انسان را میبینم؛ گویی ذات انسان در خطر است. فرهنگ جدید شکل خاصی از عقلانیت ابزاری است که گویی جهان منبعی برای بهره برداری از انسان است. انسان امروز یک انسان مصرف گراست و دارای هیچ آرمانی که انسان در تحول درونی خود جستجو کند، نیست. این جهان، جهانی خالی از معناست. وقتی جهان تهی از معنا شد، انسان نیز تهی و بی درون مایه میشود و این انسان هیچ تعهدی به طبیعت و دیگری ندارد.
عبدالکریمی افزود: حال تصور کنید که در جامعه اروپایی انسانهای مهاجری داریم که هیچ وابسته فرهنگی به آن جامعه ندارند و درون خودشان عقدههای فراوان هم دارند و همچنین دارای هیچ فرهنگ گذشتهای هم نیستند و تعلق خاطری به فرهنگ گذشته خود ندارند. مهاجرین امروزی نه در مأوای سنت تونسی، افریقایی و ... زندگی میکنند و نه در مأوای عقل مدرن کانتی، دکارتی و ... زیست میکنند و هیچ کدام از آنها در آن پدیدار نمیشود. گویی انسان امروز در جایی نامعلوم به زمین پرتاب شده که نه آغاز و ماوای آن معلوم است و نه پایان و انجام آن.
انسان امروز، شبه انسان است
استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی با تاکید بر اینکه این انسان را دیگر نمیتوان انسان نامید گفت: این انسان، شبه انسان است. این انسان وقتی میخواهد مناسبات خودش را با دیگران معلوم کند، از چنین خشونتهایی استفاده میکند و دلیل آن این است که به جایی تعلق ندارد. امروز نوعی بی میلی در اکثریت بشر به فعالیتهای فرهنگی وجود دارد. باید گفت انسان امروز بی آینده شده است یعنی انسان امروز هم از گذشته خودش بریده شده و هم اینکه اتوپیایی ندارد. در گذشته مذهب میگفت چگونه باید زندگی کند و یا در قرون ۱۸ و ۱۹ ایدئولوژیهای آن زمان میگفتند که چگونه با نابسامانیها برخورد کند. اما در روزگار پسامدرن، مذهب به واسطه عقل روشنگری به زیر سؤال رفت و ایمان مسیحی متزلزل شد و ایدئولوژیها آمدند، در قرن ۱۹ بشر آرمانهایی داشت، اما بشر روزگار مدرن نه به مذهب و نه به ایدئولوژیهای گذشته اعتقادی دارد.
وی افزود: جهان ما به دلیل عدم ارزشهای متعالی به جهانی زجرآور تبدیل شده است، ریشه تندروییهایی همچون بمب گذاریها را باید در اینگونه مسائل جستجو کرد. به نظر من جهان برای محمد بوهلال زجر آور شده است، چرا که او فاقد هر گونه نظام ارزشی است. باید گفت در هیچ دورهای همچون امروز بشر بدون آینده نبوده است، لذا افق برای او بسیار تنگ است و این افق تنگ گاهی عرصه را چنان برای او غیرقابل تحمل میکند که دست به جنایتهای این چنینی می زند.
در جهان کنونی مرجعیتی برای ارزشها وجود ندارد
عبدالکریمی گفت: در جهان کنونی مرجعیتی برای ارزشها وجود ندارد و هر گونه سلسله مراتب ارزشی از بین رفته و همه هم سطح شدهاند. در چنین شرایطی است که هیچ گونه مرجعی برای ارزشها نداریم. انسان بی آینده و بی اتوپیا، بی معناست و تنها مصرف گرایی مساله اوست. اگر این مصرف گرایی ارضا نشود، تودهها طغیان میکنند که امروز میبینیم به یک نقطه بحرانی رسیده است. مدرنیته به دلیل بی بنیاد بودن ارزش در آن نتوانسته است، هیچ جایگزینی برای انسان گذشته و ارزشهای آن بیابد. فرهنگ دوره جدید مبتنی بر لذت است و معتقدم تفاوت ذاتی با فرهنگ قدیم دارد.
حادثه نیس را نمیتوان به مسائل سیاسی تقلیل داد
وی افزود: حادثه نیس را نمیتوان با مسائل سیاسی و نظامی حل کرد و این پدیده قابل تقلیل دادن به مساله سیاسی نیست چرا که تقلیل دادن مساله تمدنی به یک مساله سیاسی در واقع نفهمیدن آن مساله است. این مسائل ریشه در بی معنی بودن جهان کنونی دارد که یک ریشه آن به این برمی گردد که در جهان امروزی معانی متافیزیکی از بین رفته است. در واقع جهانی کنونی جهان بی متافیزیک شده است. بشر درگذشته توسط و با اتکا به متافیزیک برای خودش یک نوع امنیت ایجاد میکرد. به اعتبار دیگر همه پایگاههای تئولوژیک و متافیزیک در دنیای کنونی از بین رفته است و بشر بی معنی شده است در صورتی که در دنیای گذشته متافیزیک و تئولوژی به زندگی بشر معنا میبخشید.
با ظهور دنیای مدرن، بی بنیاد شدن اخلاق را نیز به دنبال داریم
عبدالکریمی در ادامه گفت: بی متافیزیک شدن جهان کنونی شرایطی است که میتوان در آن محمد بوهلال را فهم کرد. در واقع با فروپاشی نظامهای متافیزیکی بشر امنیت خودش را از دست داد، به تعبیر نیچه در جهانی که جهان مرگ خداست، حقیقت از دست میرود. با ظهور دنیای مدرن، بی بنیاد شدن اخلاق را نیز به دنبال داریم. بشر همواره برای زیست اخلاقی، توجیه داشت که متکی بر متافیزیک یا تئولوژی بود اما در دوران مدرن که متافیزیک از بین رفت پایههای اخلاق متزلزل شد و بشر امروز میگوید چرا باید اخلاقی زندگی کند؟
وی در پایان یادآور شد: مرگ خدا در دنیای مدرن به معنای مرگ مطلق است و مرگ مطلق به معنای مرگ اخلاق و مرگ اخلاق به معنای مرگ انسان است. من از حوادث نیس، مرگ انسان را میبینم. آنچه که امروز در روی کره زمین راه میرود کمتر انسان است.