فرهیختگان: سالیان سال است که بحث بر سر خاستگاهها یا اندیشهها همچنان
ادامه دارد؛ همان چیزی که اندیشه را متصف به زمان و مکان خاصی میکند. موافقان میگویند
اندیشهها زمانه و زمینه خاص خود را دارند و مخالفان معتقدند اندیشه سیری عقلانی
است که زمان و مکان ندارد و متصف به انسان و افعال انسانی است.
غلامحسین ابراهیمیدینانی، اندیشمند ایرانی از جمله
کسانی است که معتقد است اندیشه یونانی و ایرانی در دو نسبت قرار دارند. او چندی
پیش در همایش سهروردی، ملاصدرا را یونانی زده و سهروردی را ایرانی خالص نامیدهبود. صغری و
کبرای استدلال دینانی هم بر دو اصل زنده کردن حکمت خسروانی از سوی سهروردی و سخن
گفتن او از اصالت نور است. او توضیح داده که تلاش سهروردی احیا کردن حکمت خسروانی
بوده است که این حکمت همان حکمت زرتشت و فلسفه نور و آیین مهر است. از سویی دیگر
وقتی سهروردی از اصالت نور سخن میگوید همان اصالت وجود؛ اما برآمده از اندیشه
ایرانی است ولی وقتی ملاصدرا از اصالت وجود سخن میگوید با تکیه بر اندیشه یونانی
است.
بیرون کشیدن اندیشه از زعامت یونانیها
یحیی یثربی، یکی دیگر از استادان فلسفه نگاه دیگری به
مقوله اندیشه و فلسفه دارد. او معتقد است فلسفه چیزی نیست جز قدرت اندیشیدن و درک
عمیق. یثربی در گفتوگو با «فرهیختگان» در توضیح عقیده خود میگوید: «اگر توانستی
از محیط خودت، از خودت، از خانواده خودت، از شهرت، از فضای مملکت خودت، درک درست و
عمیق داشته باشی پس تو اهل فلسفه هستی، حتی اگر کتابهای رسمی این رشته را نخوانده
باشی. فلسفه جزء معرفتها و علوم حقیقی است؛ یعنی با واقعیت سرو کار دارد و
واقعیت، ایرانی یا یونانی نمیشناسد. نمیتوان گفت اصل جدول ضرب مال
کیست؛ در تمام دنیا سه ضرب در سه میشود ۹.» او اندیشه را از زعامت ایرانی و یونانی بیرون میکشد و برای
آن شخصیتی مستقل قائل میشود. از نظر یثربی انسانها در هر مکان و ساحت و زمانی
بیندیشند این اندیشه وجه عمومی دارد و هر کسی میتواند از آن بهره ببرد. «مثلا
الان وقتی درباره حل مشکلات بشر یا پزشکی یک متخصص ایرانی راهی را کشف میکند، این
راهحل متعلق به تمام دنیا است. در ریاضیات مثلا آن خانم ایرانی که در گوشه دیگری
از جهان، پیچیدگیهایی را حل کرده است، نتایج کارش برای همه ریاضیات جهان است و
نمیتوان عنوان ریاضیات ایرانی را به آن الصاق کرد.»
اندیشه ایرانی حاشیه یا واقعیت؟
یثربی پا را فراتر مینهد و این گونه تفاسیر از فلسفه و
اندیشه را عوامانه میداند و معتقد است سخن گفتن از فلسفه ایرانی سهروردی و فلسفه یونانی
ملاصدرا همانقدر اشتباه است که آلمانی و فرانسوی کردن فلسفه یا صحبت از فلسفه
فرانسوی کانت یا فلسفه آلمانی هگل؛ چراکه به زعم او سوال و دغدغه فلسفی کانت، سوال
همه افرادی است که اندیشه و مغزشان در حد کانت رشد کرده است. اینکه انسان جرات
سوال کردن یا اندیشیدن داشته باشد ربطی به آلمانی، ایرانی یا فرانسوی بودن ندارد.
یثربی پرداختن به این مسائل را حواشیای میداند که ما
را از اصل دور میکند و علل آن را هم متصف به فضای کنونی اندیشهورزی در ایران میداند. او میگوید فضایی
که در جامعه به وجود آمده است باعث شده ما از اصل مطلب، که تفکرکردن است، فاصله
بگیریم و به حواشی آن بپردازیم. از این رو ما به آنچه واقعا فلسفه و واقعیت فلسفی
است، نمیپردازیم و همیشه به حاشیهها میپردازیم. از نظر یثربی یکی از این حاشیههای
بیحاصل، جنجال و دعوا بر سر ایرانی بودن فلسفه ملاصدرا یا سهروردی است.
تعابیر متفاوت از فلسفه چیست؟
تفاوت در نگاه دینانی و یثربی از تفاوت برداشت و تعریف
آنها از فلسفه نشات میگیرد. دینانی در پاسخ به این سوال که فلسفه چیست؟ آن را
فعالیتی کاملا وابسته به تاریخ میداند و معتقد است فلسفه به حکم اینکه تفکر است،
تاریخی هم هست. او انسان را مطابق با آیین بزرگان فلسفه ایران «دراک فعال» میداند که در
بحث آنها دراک بودن، یعنی فعال بودن است. اگر انسان «دراک فعال» است و فلسفه،
فعالیت فکر است پس ذات فلسفه نیز تاریخی است و باید فلسفه را در تاریخ ملاحظه کرد.
اما یثربی میگوید فلسفه چیزی جز دانایی و فهم من و شما نیست. او توضیح میدهد
فیلسوف به زبان یونانی؛ یعنی دوستدار دانایی و فلسفه همراستا با علوم دیگر
نوعی دانایی به حساب میآید. همچنین میتوان گفت دانایی شما درباره هر چیزی، فلسفه
بهشمار میرود. درواقع به زعم یثربی سقراط، راسل یا ملاصدرا کارشان دانایی بوده
است که از کودکی به آن مشغول شدهاند و آن را عمق بخشیدهاند. در نتیجه فلسفه
دانایی است و همه دانشها، دانایی انسان هستند. این تفاوت در تعریف فلسفه است که
دینانی را در حدود تاریخ محصور میکند و یثربی را در حدود انسان. بنابراین اگر
خوانش ما از فلسفه شبیه دینانی باشد اندیشه سهروردی را ایرانی و اگر شبیه یثربی باشد
اندیشه را فرای هویت آن میدانیم.