شخصیتهای روایت شاهنامه بسیارند و هریک به داشتن تشخصی ویژه شهرت یافتهاند؛ اما نامورترین پهلوانان حماسهی ملی دو تهمتناند: رستم دستان و اسفندیار رویینتن. داستانهای مربوط به اسفندیار بخش مهم و مشهوری از شاهکار حکیم فردوسی را تشکیل میدهد.
به تازگی کتاب «اسفندیارنامه» به قلم مهری باقری و همت انتشارات طهوری منتشر شده است. مولف این اثر کوشیده است همهی آنچه را در اسناد و گزارشهای مکتوب به اسفندیار مربوط میشود، گرد آورد؛ باقری کهنترین نوشته یعنی اوستا، اشارات تاریخنگاران یونانی، کتب مذهبی و ادبی بازمانده از دوران پیش از اسلام به زبان پهلوی، آثار نویسندگان سدههای نخستین اسلامی و نیز پژوهشهای مستشرقین را در نظر آورده و در مداخل جداگانه در اختیار خوانندگان و پژوهشگران قرار میدهد.
نشست هفتگی شهر کتاب، سهشنبه ۲۶ مرداد به نقدوبررسی کتاب «اسفندیارنامه» اختصاص یافت. در این نشست مهری باقری، ابوالقاسم اسماعیلپور و مجتبیمنشیزاده حضور داشتند.
اسفندیار و اسفندیارنامه
باقری در سخنان کوتاه خود چرایی پرداختن به اسفندیار را تشریح کرد؛ وی در اینباره گفت: بخش مهمی از فرهنگ امروز ما با پیشینهی فرهنگیمان ارتباط دارد. یکی از ماههای دوازدهگانهی سال اسفند نام دارد؛ در فرهنگ عمومی نیز این نام شناختهشده و حائز اهمیت است؛ گاه دانشجویان میپرسند ماه اسفند با دانههای اسپند که برای دورداشتن نظر بد به کار میرود ارتباط دارد؛ یا «یار» که به انتهای این واژه افزوده شده است به چه معنی است؟ پرسشهای انبوه دیگری از ایندست وجود دارد که باید پاسخ داده شود؛ بنابراین بر آن شدم تا نوشتن این کتاب را آغاز کنم؛ البته انگیزهی دیگر تولد نوزادی تازه در خانوادهی من بود که اسفندیار نام گرفت و این کار را تسریع کرد.
دو نسل در دو سوی یک سوگ
اسماعیلپور به پیشینهی فعالیتهای باقری در حوزههای مختلف ادبی، زبانی و تاریخی اشاره کرد؛ وی ضمن اشاره به ضرورتهای شاهنامهپژوهی و آسیبهای موجود در این حوزه، کتاب اسفندیارنامه را معرف افقی دیگری در گسترهی کوششهای علمی باقری دانست و به شرح مولفههای آن پرداخت؛ اسماعیلپور اظهار داشت: کتاب اسفندیارنامه به پژوهشگران میآموزد که نگاهی تخصصی به این موضوع داشته باشند. غالب آثار موجود دربارهی رستم و اسفندیار خلاصهای از داستان را درج کرده و به مقدمهای کوتاه بسنده کردهاند. باید در نظر داشت که عصر کلیگویی گذشته است؛ دیگر نمیتوان تنها دربارهی شاهنامه کتاب نوشت؛ امروز باید دربارهی یک شخصیت کتابها نوشته شود. این کتاب ابعاد شخصیت اسفندیار را بر مبنای متون پهلوی ساسانی و تواریخ اسلامی دنبال کرده است.
وی افزود: به گمان من پس از کتاب سوگ سیاوش (شاهرخ مسکوب) این اثر دومین تکنگاری دربارهی یکی از شخصیتهای کلیدی و مهم شاهنامه است. بنابراین جامعیت این اثر با رویکرد یادشده متبلور شده است. مطلوب است تکنگاری دربارهی شخصیتهای مختلف به کوشش افراد متخصص ادامه یابد. ویژگی دیگر این اثر نثر جذاب، ساده و دلنشین آن است؛ حال آنکه مبانی ریشهشناسی و عمیق را نیز در بر دارد. فصلبندی اسفندیارنامه با رویکردی مطلوب صورت گرفته و ابعاد شخصیت او را در بر دارد؛ این ویژگی فارغ از حجم اثر بر جامعیت آن دلالت دارد. همگان داستان اسفندیار را میدانند؛ اما کتاب اسفندیارنامه افقهای تازهای از شخصیت او را به روی مخاطب میگشاید. برداشت و نگاه مولف در جایجای اثر مستتر است و مخاطب با آنها آشنا خواهند شد.
اسماعیلپور به حضور اسفندیار در متون تاریخی پس از اسلام اشاره کرد و ادامه داد: بیشتر پژوهشهای پیشین اشارات متون اسلامی به شخصیت اسفندیار را نادیده انگاشتهاند؛ حال آنکه تفسیر مورخان و اندیشمندان اسلامی از شخصیتهای شاهنامه در این کتاب نمود یافته است. باید همواره در نظر داشت که متون تاریخی اسلامی مطالب بسیار ارزشمندی در حوزهی اسطورهها دارند. باید در نظر داشت در گسترهی اسطورهشناسی اسطورهها ثابت نمیمانند و تحول مییابند؛ بنابراین دریافت سیر تحول اسفندیار در متون مختلف حائز اهمیت بسیار است. این رویکرد با دقت فراوان در این اثر لحاظ شده است.
وی به چشماندازهای تازهای اشاره کرد که از پس خواندن اسفندیارنامه گشوده میشوند؛ اسماعیلپور اظهار داشت: نبرد اسفندیار و رستم، نبرد رستم و سهراب و ماجرای سیاوش مهمترین سوگنامههای ملی ما هستند (اطلاق واژهی تراژدی به این نبردها صحیح نیست؛ چراکه در ادبیات فارسی تراژدی وجود ندارد). اسفندیار در برابر رستم نماد نسل نو است؛ تقابل آن دو تنها تقابل دو پهلوان یا دو قهرمان نیست، بلکه نماد دو نسل در برابر یکدیگر است. در اینجا نمایندهی نسل نو آرمانگرا، احساساتی، آیینمدار و دینمردی به تمام معناست؛ در برابر او پهلوانی قرار دارد که چندان آیین مدار نیست؛ خردورزی رستم (بهواسطهی زال) پایان این سوگنامه را رقم میزند. رستم یک قهرمان ملی است؛ حال آنکه اسفندیار قهرمان دین زرتشت است؛ این تفاوت میان این دو است. رستم پهلوان همهی طوایف و اقوام ایرانی است؛ جامعیت ایران پشت رستم قرار دارد؛ نمیشود او را به خاک افکند؛ ممکن نیست جوانی بیستوچندساله رستم را پس از چهارصدسال قهرمانی در برابر تورانیها، دستبسته به پایتخت ببرد. در نبرد این دو وقتی سوگ صورت مییابد که در مییابیم هر دو محق هستند.
اسماعیلپور افزود: علاوه بر آنچه گفته شد این تقابل میتواند ریشهی سیاسی، عقیدتی و قومی داشته باشد. رستم از قوم سکایی سر بر آورده و حیثیت قومی برای او مطرح است؛ او نمیتواند تابع سیاست قوم مرکزی (گشتاسب) باشد. از آنجاکه گشتاسب اسفندیار را به کاری ناممکن میگمارد تقابل رخ میدهد و او به واسطهی نقطهضعف خود قربانی میشود. البته باید در نظر داشت رستم در پی کشتن اسفندیار خود نیز به مرگ دچار میشود؛ چراکه پیشبینی شده است آنکه اسفندیار بهآیین را بکشد به مکافات مرگ دچار میشود. همچنین حائز اهمیت است که مرگ رستم به دست یک پهلوان صورت نمیگیرد؛ این وجه تفاوت این داستان با تراژدیهای یونان است. در واقع رستم به عقوبت کشتن اسفندیار دچار میشود؛ حال آنکه او در انتها کشندهی خود را میکشد؛ بر اساس دیدگاه اساطیری ایران پشت پهلوان به خاک نمیافتد.
وی در انتها پیشنهادهایی برای بهبود کتاب استفندیارنامه در چاپهای بعدی ارائه کرد.
تقابلهای دوقطبی فردوسی
منشیزاده برخی ویژگیها و مولفههای کتاب اسفندیارنامه را برشمرد و تصریح کرد: مباحث اسطورهشناسی مطرح در این اثر تاملپذیر هستند و باید از مباحث تاریخی تفکیک شوند. همچنین مباحثی در حوزهی جامعهشناسی ادبیات در این اثر صورت یافته است که آنها نیز باید جداگانه بررسی شوند. به نظر در اینجا خود فردوسی در میان است؛ او در قرون سوم و چهارم کاری جز احیای فرهنگ و تمدن ایرانی نمیتوانست صورت دهد؛ به نظر میرسد او این کار را کرده است. گویا فردوسی تقابل دو نظام پیشینی و پسینی را به تصویر کشیده است؛ زیاد نمیتوان به این حوزه ورود یافت؛ البته به گمان من چیزی جز این نیست؛ در اطلاق خردنامه به شاهنامهی فردوسی، خرد به معنای عقل نیست؛ به معنای بینش و ژرفبینی است؛ غربیها نیز خرد فارسی را همینگونه ترجمه کردهاند. به این ترتیب به نظر میرسد فردوسی طرح داستانی خود را عمدا به اینگونه تدارک دیده است. او رابطهای علت و معلولی را برای پیشبردن داستان خود درانداخته است.
وی به بخشهای پایانی کتاب اسفندیارنامه اشاره کرد و افزود: به نظر میرسد میتوان بخشهای پایانی را قدری گسترش داد یا آنها را در بخشهای دیگر ادغام کرد. اصطلاحات و واژگان بسیار دلچسب هستند؛ اما من با برخی از آنها چندان موافق نیستم؛ لجستیک، استراتژی و ژرفساخت از آن جملهاند. یکی از مهمترین ویژگیهای شاهنامه شخصیت گشتاسب است؛ به اعتقاد من گشتاسب شاهنامه با آنچه در متون اوستایی دیده میشود یکسان نیست. شاید از همینروی او را پدر داریوش میپندارند؛ بنابراین فردی که اسفندیار نام دارد یا داریوش است یا کسی که در خدمت او بوده است؛ این تنها ناشی از حدس و گمان نیست؛ گشتاسب در متون اوستایی همواره از سلسله نسب کیانیان است؛ بنابراین نهتنها دین زرتشتی را پذیرفته است، بلکه مروج آن دین نیز هست. در دین زرتشتی به شدت با دروغگویی و پیمانشکنی مقابله شده است؛ حال آنکه در روایت شاهنامه اسفندیار بارها در پی عهدشکنی پدر سر به کوه و بیابان میگذارد.
منشیزاده تاکید کرد: بنابراین این شخصیت نمیتواند گشتاسب باشد؛ زیرا در متون اوستایی به هیچروی گشتاسبی قانونشکن تایید نمیشود. در پاسخ به چرایی این مساله دو فرضیه مطرح است؛ اول این که برخی اطلاعات رسیده به فردوسی اساسا نادرست است؛ در بخشهای دیگر شاهنامه نیز آسیبهایی مشابه دیده میشود. البته ایندست آسیبها را نمیتوان تنها متوجه فردوسی دانست؛ زیرا آنچنانکه او خود میگوید کسان بسیاری اطلاعات تاریخی را فراهم میکردند و در اختیارش میگذاشتند. بنابراین میتوان به سادگی دو گشتاسب را شناخت؛ متون اوستایی گشتاسب شاهنامه را تایید نمیکنند. فرضیهی دیگر در رویارویی رستم و اسفندیار طرح میشود. در این داستان دو قطب دیده میشود: جامعهی آیینمدار و رستم؛ جامعه هم یادآور آیین دورهی ساسانی است و هم یادآور پیامدهای حملهی اعراب؛ از دیگرسو آنچنان که گفته شد رستم چندان آیینمدار نیست؛ او آزادهای است که جز آزادگی مردم چیزی در سر ندارد؛ جالب توجه است که نزدیکی این دو قطب موجب میشود سرنوشت رستم از پیش تعیین شود. فردوسی آگاهانه این رویکرد را به کار میگیرد، گرچه اطلاعات وی لزوما با دادههای تاریخی، اساطیری و دینی مطابق نباشد؛ او در پی بازگویی حرف خویش (بازنمایی تقابلی دوقطبی) است. بنابراین این تقابل تا آخر شاهنامه ادامه مییابد.
خرد ورای تعقل
باقری در انتها دلایل اطلاق خردنامه بر شاهنامه را برشمرد؛ وی تصریح کرد: امروز حماسهی ملی خردنامه نیز خوانده میشود. در عصر حاضر بسیاری از واژهها به یک مفهوم ثبتشده تظاهر یافتهاند؛ از آن جمله خرد است که مساوی عقل پنداشته میشود؛ حال آنکه ظرفها میتوانند گنجایش جابهجاکردن بسیاری مفاهیم ذهنی را داشته باشند و گسترش یابند؛ خرد از آنجمله است و با ارجاع به ابیات شاهنامه بینش را مینمایاند. آنچنانکه گفته شد، اسطوره به زمان خاصی از زیست بشری تعلق دارد؛ از آنجاکه زمان ناپایدار و در حال تغییر و تحول است، تصور اسطورهای نقش پیشین را ندارد و ناچارا با بینش آدمیان تطابق مییابد.