حدیث شطرنج و رسالهی سیسِرو نوشتهی اِشتفان سِوایگ ترجمهی محمود حدادی است که توسط انتشارات نیلوفر در تابستان ۱۳۹۵ در شمارگان ۱۱۰۰ نسخه به چاپ رسیده است.
ابتدای کتاب در طی یادداشتی مترجم از دیگر ترجمههای این اثر سخن میراند و لزوم ترجمه خود را باوجود موجود بودن این ترجمهها در بازار کتاب، بیان میکند؛ نوشته توماس مان که به یاد اِشتفان سِوایگ نوشته شده در ابتدای کتاب پیش از داستان، بیانگر رابطه این دو برای مخاطب است. حدیث شطرنج؛ رسالهی سیسِرو و پینوشتهای این دو، درمجموع بخشهای مختلف کتاب را تشکیل میدهند.
اشتفان تسوایگ (به آلمانی: Stefan Zweig) (۲۸ نوامبر ۱۸۸۱ وین، اتریش - ۲۲ فوریه ۱۹۴۲ پتروپولیس، برزیل) رماننویس، نمایشنامهنویس، روزنامهنویس و زندگینامهنویس اتریشی بود که در رشته فلسفه در دانشگاه وین تحصیل کرد و به درجه دکتری دست یافت. در جنگ جهانی اول در بایگانی وزارت جنگ خدمت کرد و حاصل آن اندیشه صلح جوییای بود که در طول زندگیش به آن وفادار ماند. در پی قدرت گرفتن هیتلر در آلمان، در سال ۱۹۳۴ ناچار به ترک اتریش شد و به لندن گریخت. پس از آغاز جنگ جهانی دوم، اشتفان تسوایگ تبعیت بریتانیا را پذیرفت ولی در لندن طاقت نیاورد و از طریق آمریکا، آرژانتین و پاراگوئه، سرانجام در سال ۱۹۴۰ به برزیل رفت. اشتفان تسوایگ در تاریخ ۲۳ فوریه ۱۹۴۳ میلادی، در تبعیدگاه خود در برزیل، در حالی که از آینده اروپا ناامید شده بود، به همراه همسرش خودکشی کرد و به زندگی خود پایان داد[i].
اشتفان تسوایگ در زمان زندگی خود از شخصیتهای بسیار مشهور بود و آثارش علاقهمندان زیادی در سراسر دنیا داشت. از میان این آثار میتوان به کتابهای پر ارزشی همچون وجدان بیدار، لحظههای سرنوشتساز بشریت و زندگینامهی شخصیتهای بزرگ ادبیات، اندیشه و هنر و تاریخ اشاره کرد. شهرت ادبی او تا دورترین نقاط جهان رسیده بود که با توجه به محبوبیت ناچیز ادبیات آلمانی در مقایسه با ادبیات فرانسوی و انگلیسی، اتفاقی عجیب به حساب میآمد[ii]. در ایران نیز تسوایگ از جمله معروفترین نویسندگان اتریشی است که آثارش از چندین دهه پیش به فارسی ترجمه شده است.
بخش اول کتاب روایتگر داستانی است که راوی به عنوان اول شخص داستان ورودش به کشتی و آشنایی با «چنتوویچ» یکی از معروفترین شطرنجبازان جوان و معروف آمریکایی را برای مخاطب بیان میکند. در میانه شخصیت مهم دیگری وارد داستان او میشود که دکتر «ب» نام دارد. دکتر «ب» در این رمان یک وکیل اتریشی است با سابقه اجدادی در زمینه وکالت اموال خاندان پادشاهی و کلیساها که برای اطلاع از این دارایی ها و تصاحب ثروت آنان توسط نازی ها در وین توسط گشتاپو دستگیر و تحت شدیدترین شکنجههای روانی قرار داده میشود. در حبس به شکلی به کتابی دربارهی شطرنج دست مییابد و با خواندن آن کتاب به شکل تئوری با بازی شطرنج آشنا و در آن تبحر مییابد و بدین شکل از رنج روحی و عذابهای دوران اسارت خود میکاهد. در مواجههای اتفاقی دکتر «ب» در برابر شطرنج باز جوان قرار میگیرد و راوی برای غلبه بر شطرنجباز از او یاری میجوید و با آشنایی بیشتر با او به رازهای زندگیاش پی میبرد.
تسوایگ فردی سیاسی نیست ولی در حدیث شطرنج برخلاف مشی صلح دوستی و مصلحتجویانهاش از شکنجههای نازیها و خشونت رژیم فاشیستی در طول جنگ جهانی دوم با زندانیان دربند خود، سخن میراند و با قرار دادن «چنتوویچ» مرد خشن و تک بعدیای که دغدغهاش کسب پول بیشتر است و دکتر «ب» که نماد ادب و دانش و فرهنگ و ... است از تسلط فاشیسم بر لیبرالیسم و در مرحلهای بالاتر از فضایِ جهانی که در آن افراد فرهیخته و ارزشمند به اشکال مختلف آزار میبینند و در این فضا افرادی متکبر و نادان فرصت بالندگی مییابند انتقاد میکند. داستانی که به نوعی میتوان آن را واگویههای خود تسوایگ به حساب آورد و ناامیدی و یاس و درهم ریختگی فکری و روحی و روانی دکتر «ب» را در خودکشیِ خود او متجلی دید.
راوی با آگاهی از قدرت بلاغت واژگان و نوع روایتپردازی به بیان نمادین داستان خود میپردازد. او بهکارگیری عباراتی دربارهی ابعاد مختلف شخصیت «چنتوویچ» به راحتی به صورت غیرمستقیم فاشیسم را به سخره میگیرد و در مقابل مجد و عظمت دکتر «ب» قرار میدهد بهگونهای که مخاطب بی درکِ نمادین این شخصیتها هم ناخودآگاه برای وضعیت و سرنوشت دکتر ب دل میسوزاند و از چنتوویچ بیزار است. اگرچه برای مخاطب هوشیار این سیاه نمایی و بالعکس قهرمان سازی کمی اغراق آمیز است و سوگیری تسوایگ را کاملا مشخص و عینی بیان میکند.
- «یک روستاییزادهی کودن و کمگو که حتی بیپرواترین خبرنگاران هم نتوانسته بودند یک جملهی قابل نشر از زیر زبانش بیرون بکشند. البته: چنتوویچ اگر به روزنامهها حتی یک جملهی نصفه نیمه پخته هم بهره نمیرساند، به جایش با خصوصیات خود فراوان دستمایهی لطیفه در اختیارشان قرار میداد. چون در ثانیهای که از پای میز شطرنج - میزی که در پای آن استاد یگانه بود- بلند میشد، بی هیچ راه نجات به شخصیتی مسخره و خندهآور تبدیل مییافت (ص ۲۷).
- «یک بچه دهاتی تازه ریشِ از پشت کوه آمده ...» (ص ۲۸).
- «با حرص و خستی اغلب ناخوشایند، اسم و آوازهاش را تا آنجا که میشد، اسباب کاسبی میکرد» (ص ۲۸).
- «بی اعتنا به تمسخر رقبای خود که خوب میدانستند در نوشتنِ حتی سه جملهی درست هم بیشک در میماند، اسماش را برای روی جلد کتابی با عنوان فلسفهی شطرنج فروخت» (ص ۲۸).
برخلاف دکتر ب که در داستان انسانی هوشمند و اصیل و تحصیل کرده و دارای ویژگی ها و خصائل و خصائص مختلف اخلاقی و ارزشی و انسانی محسوب میشد که باوجود شکنجه سخت روحی حاضر به لو دادن افراد بی گناه نشده بود و خود بی گناه قربانی زیاده خواهی های گشتاپو بود.
رسالهی سیسرو هم در این کتاب به گونهای با حدیث شطرنج همخوان است و مترجم به احتمال بسیار زیاد، به قصد آنها را در کنار هم گنجانده است. حکایت سیسرو، سخنور کلاسیک رومی، روایت مردی است که برای دموکراسی و آزادی و ارزش های والای انسانی سالها کوشیده است و در آخر با خیانت، به دست افرادی دون پایه کشته میشود.
این دو متن که با زندگی خود تسوایگ عجین است اگرچه حاکی از دوران حکومت نازیها بر بخشی از جهان است ولی در سطحی فراتر بیانگر وضعیت افرادی است که چه در وطن و چه در خارج از آن قربانی اند. قربانی هر آنچه فرهنگ های نازل آنها را از رسیدن به آرمانهای اصیل انسانی باز میدارد.
حدیث شطرنج، اولین بار در سال ۱۳۲۵ توسط نیره سعیدی ترجمه شده است پس از او هوشیار منتصری، افسون گودرزپور و الهام رحمانی همچنین محمد مجلسی و چند تن دیگر تحت عنوان شطرنجباز به ترجمه این اثر پرداختهاند.
محمود حدادی با توجیه اینکه ثبت سوایگ با کسره سین، به تلفظ آلمانی از همه نزدیکتر است، تلفظ قبلی این نام را از تسوایگ به سوایگ تغییر داده است. وی علیرغم رد ترجمههای پیشین این کتاب به دلایل مختلف به ویژه عدم انطباق با متن اصلی، سستی و نداشتن دانش تئوریک و تئوری ترجمه از جانب مترجمان و ... خود ترجمه خاصی را به مخاطب ارائه داده است که در عین فخامت و جزالت واژگان، خوانش کتاب را با به کارگیری واژگان کهن و نحو خاص جملاتش برای مخاطب امروز تا حدودی با دشواری روبرو میسازد.
- «... حیوانی زبان بسته ناگهان زبان به حکمت حق باز کرده است. پس با همهی دیری وقت خودداری نتوانست» (ص ۲۴).
- «... پوستین ترسا پوشیده و پوتینهای ساقه بلندش به درون هل داد» (ص ۲۵).
- روز یکشنبه اتاق جای سوزن انداز نداشت (ص ۲۵).
- با محدودیت غرابتانگیزی که بعدها دستاویز طعن و تماشای اهل فن شد (ص ۲۶).
- در هتلی نه از آن ارزانتر اتاق میگرفت و بازی با باشگاهی نه از آن حقیرتر را هم میپذیرفت (ص ۲۸).
- اما تنشی در قلب هریک میدود و اینان، غمگین، سر را در پیش این نماد فاجعهآمیز جمهوری مصلوب، به زیر میگیرند (ص ۱۲۲).
- ساخت ترکیبات وصفی و تفضیلی - به کارگیری واژگانی چون باریک بینی یا باریک شدن به جای دقت - یا عباراتی چون ورقی در آن زدم برای ورق زدن - تخدیر برای سیگار - شاید که محجور اعلامم کرده بودند- کوس برابری زدن- به جدار ناپیدایی میخورد که وایش میدارد برگردد- و رعد نمیغلتد که نمیغلتد به جای غریدن - تضمیننامه به جای تعهدنامه و ... که به جای روانی ترجمه، ذهن مخاطب را به معنای خود مشغول ساخته و از پیگیری داستان تا لحظاتی باز میدارد.
این واژهسازیها و یا جایگزینی معادل دشوار کلمات درحالی است که مترجم در برابر واژگانی چون سولا، کاپیتول، فوروم، کنسول، سسترس، دسامبر هیچ معادل یا حتی توضیحی ارائه نداده است.
جالب این است که این واژگان در تلازم واژگانی چون اسباب کاسبی، خرحمالی، رودست و دیگر واژگان از این سنخ قرار گرفته است و ترجمه کتاب را از یکدستی خارج کرده و ناهموار ساخته است.
- جدایی کلماتی چون آنجا- چه طور- آنکه- چیست- آنچه و ... و بالعکس سرهم نویسی کلماتی چون نگونبخت هم از دیگر موارد ویرایشی است که باید بیشتر به آن توجه میشد.
- اغلاط چاپی مانند کشش به جای کشیش - تکرار این در صفحه ۲۵ هم میتواند در چاپهای بعد اصلاح شود.
۱. ویکی پدیا
۲. مجله فرهنگی و هنری بخارا- شب اشتفان تسوایگ