به تازگی کتاب «سبک و زبان در نقد ادبی» نوشتهی راجر فاولر با ترجمه مریم مشرف منتشر شده است. فاولر در این کتاب به معرفی همهی دیدگاههای انتقادی زبانمحور و روشنکردن نقاط قوت و ضعف آن پرداخته و ارتباط آنها با یکدیگر را به صورت نظاممند نمایش داده است. بسیاری از دیدگاههای نقدی که در سالهای اخیر معرفی شدهاند، ریشه در نظریات مربوط به سبکشناسی و نقد زبانشناختی دارند؛ اما تاکنون پیوستگی زنجیرهوار این دیدگاهها و مراحل بسط نظری آنها چندان روشن نبوده است؛ کتاب فاولر در این زمینه راهگشاست.
نشست هفتگی شهرکتاب روز سهشنبه سیزدهم مهر به نقدوبررسی کتاب «سبک و زبان در نقد ادبی» اختصاص یافت. در این نشست ابوالفضل حری، محمد راغب و مریم مشرف حضور داشتند.
زبان و نقد ادبی
مشرف در ابتدای سخنان خود چرایی ترجمهی این اثر و دشواریهای این امر را تشریح کرد و اظهار داشت: طی سالها تدریس نقد ادبی و بلاغت دریافتم منابع در حوزههای یادشده بسیار اندک و پراکندهاند و رابطهی زبان و ادبیات را به تمامی نمینمایند. از دیگرسو آثاری از فاولر ترجمه شدهاند که بسیاری از آنها در خور اتکا نیستند. دیگر اینکه جامعهی ادبی ما میزان اهمیت و تأثیر زبانشناسی در تحلیلهای نقدی را نپذیرفته است؛ همچنین بسیاری از زبانشناسان نیز نمیدانند ادبیات چقدر برای ایشان مهم است؛ بنابراین کتاب سبک و زبان و در نقد ادبی را برای ترجمه برگزیدم که چاپ و نشر آن با مشکلات بسیاری رویارو بوده است؛ آنچنانکه بسیاری از مراحل آمادهسازی آن را من خود صورت دادهام.
وی افزود: علاوه بر مشکلات یادشده گزینش معادل برای برخی واژهها (مثل وجهیت) بزرگترین چالش من در ترجمهی این اثر بوده است. در اینباره تاکید میشود بر اینکه برخی از این اصطلاحات جا افتادهاند؛ اما به اعتقاد من، از آنجاکه این دانش قدمت و وسعت چندانی (به ویژه در کشور ما) ندارد، نمیتوان بر وجود برخی واژهها پافشاری کرد؛ حال آنکه برخی از آنها نادرست است؛ بنابراین من ترجیح دادهام واژههایی درست را برگزینم، با تاکید بر اینکه نامانوس نباشند. دربارهی نام اثر نیز گمانههایی مطرح است، مبنی بر اینکه مطلوب است به جای «زبانشناختی»، «زبانشناسانه» درج شود؛ اما از آنجاکه کتابهای دیگری با این نام ترجمه و منتشر شدهاند و نیز مباحث این اثر کاملا ادبی است، بر آن شدم تا «سبک» حتما در عنوان درج شود تا ارتباط اثر با مباحث ادبی آشکار باشد. این اثر به آثار ادبی متعددی ارجاع دارد؛ این متون نیز به تمامی ترجمه شدهاند. استفاده از ترجمههای پیشین ممکن نبود؛ چراکه که مباحث مؤلف گاه به یک سطر یا واژهای از متون یادشده ارجاع دارد؛ من باید آن سطر یا واژه را از منظر بحث فاولر ترجمه میکردم تا آن بحث برای مخاطب بیمعنی نباشد.
مشرف به نمونههایی از متون یادشده و دشواری ترجمهی آنها اشاره کرد و ادامه داد: لحن در این آثار بسیار مهم است که در ترجمههای پیشین رعایت نشده است؛ من تلاش کردم ترجمهای که صورت میدهم تا حد ممکن نزدیک به اصل باشد و هدف نویسنده را تأمین کند. دقت و امانت را در ترجمهی این اثر همواره لحاظ کردهام. هیچ چیزی از این کتاب حذف نشده است؛ من میتوانستم بر اساس روال معمول بخشهایی از اثر را ترجمه کنم، مثالهایی را بر آن بیافزایم و سرآخر هم «ترجمه و تألیف» بنامم؛ اما این کتاب از نظر من مهمترین اثر فاولر است و من نخواستم حتا سطری از آن کم شود.
متون زنده هستند
حری در ابتدا سیر مطالعات سبکشناسی را به اجمال تشریح کرد؛ وی گفت: سبک و سبکشناسی از جمله حوزههای میانرشتهای جذاب و کارآمد زبانشناسی و مطالعات ادبی است. سبک و سبکشناسی را میتوان «پیوند خجسته میان ادبیات و زبانشناسی» تعریف کرد. پیشینهی بحث دربارهی مفهوم سبک به افلاطون و ارسطو برمیگردد؛ افلاطون و ناقدان پیرو او سبک را کیفیتی میدانستند که برخی از آن بهره برده و برخی دیگر از آن بیبهرهاند. ارسطو و پیروانش سبک را کیفیت ذاتی کلام میدانند. سبکشناسی در علم بلاغت ریشه دارد. در مطالعات اسلامی نیز سبکشناسی (نه به معنای امروز) رایج بوده است. فن بلاغت در مطالعات امروزی سبک مؤثر بوده است. گفته میشود، بلاغت به این منظور آموخته میشد که خطیب بتواند بحث خود را ساختارمند کند و از صناعات ادبی به شیوهای مؤثر بهره بگیرد تا بیشترین تأثیر را بر شنونده و خواننده بگذارد.
وی تاکید کرد: استفادهی هنرمندانه از زبان به شیوهای که بر مخاطب تأثیر بگذارد نیز میتواند تعریف دیگری از سبک باشد؛ به عبارت دیگر میتوان گفت اگر رماننویس یا شاعری بتواند از ویژگیهای زبانی در آثار خود بهره جوید سبک منحصر به فرد خود را دارد؛ سبک را اثر انگشت یا امضای نویسنده میخوانند. به نظر میرسد ویژگیهای بلاغی در سدهی نوزدهم جای خود را به مطالعات فقهاللغه میدهد و زمینه را برای بروز آنچه سبکشناسی میخوانیم آماده میکند. باید در نظر داشت که مطالعات ما درزمانی است؛ یعنی سیر تحول و تکوین یک واژه یا تعدادی از واژگان یک نویسنده را در برهههای زمانی مختلف بررسی میکنیم. همراه با بروز مدرنیسم در ابتدای سدهی بیستم، سوسور بحث مطالعات همزمانی را مطرح کرده است؛ به زعم وی زبان این ویژگی را دارد که در خودش و در یک لحظه بررسی شود. او برای اولین بار بنیانهای علم زبانشناسی را طرح کرده است.
حری ضمن تشریح روند شکلگیری مباحث سبکشناسی و نقد ادبی، پیشینهی بروز نحلههای مختلف در حوزههای یادشده را نیز شرح داد؛ وی از آن پس به طرح و تبیین آرای فاولر پرداخت و تصریح کرد: در دههی ۱۹۷۰ بحثی دربارهی ویژگیهای زبانشناسی و نقد ادبی میان زبانشناسان و ناقدان ادبی در میگیرد. فاولر در این میان تلاش میکند پیوندی بین این دو مقوله برقرار کند؛ او این رویکرد را «نقد زبانشناختی» نام نهاده است. این رویکرد بر پایهی تحلیل اثر ادبی با استفاده از شگردهای زبانشناسی شکل میگیرد. تمام این ویژگیها در کتاب سبک و زبان در نقد ادبی جمعبندی شده است. فاولر از جمله تاثیرگذارترین سبکشناسان سه دههی اخیر انگلستان محسوب میشود. او تاکنون بیش از بیست کتاب نوشته است. مبحث یادشده از مهمترین مباحثی است که او از دههی ۱۹۶۰ در آن قلم میزند. او با هر کتاب، مقاله یا اثری زمینهی تازهای را به مطالعات نقد ادبی معرفی کرده است؛ فاولر در مطالعات خود سیری تکوینی را دنبال میکند؛ آنچنانکه در ۱۹۶۰ بسیار ساختارگراست؛ در دههی بعدی بین ساختارگرایی و نقشگرایی حرکت میکند؛ از آنپس این همه را کنار میگذارد و وارد بطن جامعه میشود و به طرح مباحثی در این حوزه میپردازد.
وی در ادامه برخی مولفههای اساسی کتاب محل نقد را برشمرد و اظهار داشت: مؤلف در این اثر چند نکتهی مهم را طرح کرده است. او در فصل سوم اثر بحث زبان رسمی و خودکار (زبان عادتشده) را درانداخته است که ریشه در مباحث فرمالیستهای روسی دارد. بیاغراق فاولر در این اثر نتیجهی بیش از هفت دهه مطالعات زبانشناسی را گرد آورده است. مؤلف در فصل چهارم به مبحث «آشناییزدایی» میپردازد. فصل پنجم به چگونگی ساختهشدن متون و ویژگیهای آنها اختصاص دارد. «ساختارهای افزوده» و «معنای افزوده» مباحث دیگری هستند که در این اثر طرح شدهاند. مؤلف در بخشی دیگر بحث کانتکست را طرح شده است. ساختارگرایان در دههی ۱۹۶۰ به تکست توجه کردهاند؛ به این معنا که زبان و ادبیات در خلاء ساخته نمیشود و متصل به جایی است به نام جامعه؛ در پی این بحث مباحث دیگری چون بافت طرح میشود.
حری افزود: وجوه مکالمه در فصلی دیگر از اثر محل نقد بررسی شده است؛ در این بخش ویژگیهای زبان مکالمه طرح و تبیین میشود. فاولر همچنین برای اولین بار بحث زاویهی دید را در این اثر مطرح میکند؛ این بحث از منظر زبانشناسی کمتر بررسی شده است. فاولر در این بخش شاخصها و ویژگیهای زبانی زاویهی دید را طرح کرده است. او متأثر از مباحث رایج زبانشناسی نقش خواننده را نیز در این اثر بیان کرده است؛ بر این اساس متون زنده هستند و در رویارویی با خوانندگان تغییر میکنند.
نظرگاههایی نهچندان تازه
راغب به برخی ویژگیهای ترجمه و نیز برخی رویکردهای در خور نقد مترجم اشاره کرد؛ وی از آنپس به شرح مولفههای کتاب سبک و زبان در نقد ادبی و رویکردهای مؤلف پرداخت و اظهار داشت: این کتاب من را به هیجان دچار نمیکند؛ کتاب بسیار خوبی است برای فراگیری ارتباط میان زبانشناسی و ادبیات؛ حال آنکه این مساله امروز به صورت صوری حل شده است و میدانیم زبانشناسی علمی است مرتبط با ادبیات. باید در نظر داشت این کتاب برای اولین بار در ۱۹۸۶ و برای دومین بار در ۱۹۹۶ چاپ شده است؛ در این مقطع دورههای درخشان نقد ادبی سپری شده است. میتوان گفت این اثر چکیدهای از نظرات دیگران است که به شکلی مطلوب با مثالهایی خوب تألیف شده است. مؤلف در این اثر نظریهپرداز نیست، بلکه شارح و ناقد نظرات دیگران است؛ از اینروی گاه تمرکز او بر نظریات دیگران، برای خوانندهی حرفهای خستهکننده است.
وی مصادیقی را در تأیید مدعای یادشده طرح کرد و افزود: فاولر به بحث آشناییزدایی علاقهی بسیار دارد و در تمام صفحات این اثر دست از آن بر نمیدارد؛ او در حوزهی نقد ادبی همچنان طرفدار فرمالیستها است. جز آن فاولر بر مباحث هالیدی در حوزهی دستور نقشگرا نیز بسیار تاکید کرده است. او به دیدگاههای مطرح در زمانهی خویش (از سوی فرانسویها و آمریکاییها) توجه چندانی نکرده است. مثلاً روایتشناسان غربی به مقولهی زاویهی دید توجه بسیار داشتهاند؛ حال آنکه فاولر به آرای آنها توجه نداشته است. مؤلف میتوانست در فصل دیالوگ (بهرغم طرح مثالهای مطلوب) مباحث مطلوبتری را طرح کند؛ مثلاً او به بحث گونههای گفتار اشاره نکرده است؛ زبانشناسان به این مقوله بسیار پرداخته و ایدههای مطلوبی را طرح کردهاند.
راغب افزود: یکی از مهمترین مباحث در این حوزه، بحث سبک ذهن است که مترجم نیز در مقدمه به آن اشاره کرده است؛ حال آنکه فاولر این مقوله را بسیار مختصر طرح میکند؛ البته گمان میرود او در پی نگارش کتابی درسی بوده است نه کتابی خلاقانه و تازه. در فصل آخر نقش خواننده مطرح شده است؛ این مقوله یکی از مهمترین مباحث مطرح در حوزهی نقد ادبی در قرن بیستم است که بسیاری از متفکران این حوزه به آن پرداختهاند؛ فاولر در اینباره نیز حرف تازهای ندارد و حتا به نظریهپردازان مطرح در این حوزه اشارهی چندانی نمیکند.
وی تاکید کرد: فاولر خود دربارهی این اثر میگوید: «هدف اصلی کتاب حاضر اثبات اهمیت و ارزش روش تحلیلی برآمده از زبانشناسی برای نقد ادبی است»؛ گمان میرود در دهههای هشتاد و نود این امر اثبات شده است. او در جایی دیگر از کتاب میگوید: «مدل زبانشناسیای که من به کار میبرم تلاشی جدی است برای اینکه ابعاد عملی جامعهشناسی و تاریخی زبان را در بر بگیرد»؛ به نظر میرسد این کتاب در این اندازه متمرکز به سراغ جامعهشناسی زبان نرفته است؛ مؤلف در جایجای کتاب بر نظریهی زبانی تاکید میکند، به این معنی که نظریهی تازهای در این حوزه درانداخته است؛ اما به نظر نمیرسد اثر وی حاوی نظریهی تازهای در نقد ادبی نیمهی دوم قرن بیستم باشد. گویا تمرکز آنگولاساکسونی بر نقد جزئی و خواندن دقیق متن (مترجم نیز بر عقیده است) موجب بروز این رویکرد از سوی مؤلف شده است.
در انتهای نشست کارشناسان برخی رویکرد مترجم را در خور نقد دانستند؛ مترجم به مسائل طرحشده پاسخ گفت.