اعتماد: «حسین(ع) اساسا پرسش جدی در فلسفه سیاسی مطرح کرد که چه کسی حق حکومت دارد؟ آیا رضایت حاکم شرط است یا رضایت مردم و خدا؟ کی میشود علیه حاکم قیام کرد؟» بحث غلامرضا ظریفیان استاد تاریخ اسلام با این سخنان به پایان رسید. او در نشست کربلا آوردگاه شکست یا پیروزی امام حسین(ع) به پروژه امام حسین(ع) تاکید کرد و با تحلیل شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) نشان داد که جامعه با سه اشتباه استراتژیک (عبور از غدیر، جنگهای ارتداد و فتوحات) الگوی نبوی «امت-قسط-عقیده» را وانهاد و مثلث قبیله-غنیمت-تعصب را احیا کرد. پروژه امام حسین(ع) از نظر ظریفیان نشان دادن تمایز اسلام نبوی از اسلام معاویه بود و در این راه صد در صد پیروز بود. حجتالاسلام نظری منفرد مدرس حوزه علمیه قم نیز با تفکیک مولفههای قیام عاشورا نشان داد که امام حسین(ع) از حیث اهدافی که داشت، مثل نشان دادن عدم مشروعیت حکومت یزید، امر به معروف و نهی از منکر، زمینهسازی برای قیامهای بعدی و ماندگاری در تاریخ کاملا پیروز بود. در ادامه روایتی از سخنان این دو که در نشست کربلا آوردگاه شکست یا پیروزی امام حسین(ع) به همت گروه تاریخ و باستانشناسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد، از نظر میگذرد:
عاشورا؛ شکست
یا پیروزی؟
حجتالاسلام علی نظری منفرد
مدرس حوزه علمیه قم
پرسش اساسی
بحث حاضر این است که آیا حادثه تاریخیای که در دهم عاشورای سال ۶۱ هجرت در سرزمینی به نام کربلا رخ
داد، از منظر امام حسین(ع) یک پیروزی بود یا شکست؟ به حسب ظاهر ممکن است برداشت
برخی از افراد این باشد که در این رویداد نبردی میان سپاهی عظیم و تعداد افراد
معدودی رخ داد و با وضعیتی که میدانیم خاتمه یافت. نتیجهاش نیز شکست برای آن تعداد
معدود بود، با کیفیتی که مقتل نویسان و تاریخ نگاران ثبت کردهاند. یعنی تنها کشته
شدن نبود، بلکه بدنها را قطعه قطعه کردند، سرها را به نیزه کشیدند، خاندان امام
حسین(ع) و یارانش را اسیر کردند. بنابراین به حسب ظاهر باید گفت امام(ع) و یارانش
شکست خوردهاند. اما آیا واقعا این طور هست؟ یا این تنها یک روی سکه است و روی دیگر
سکه سخن دیگری است.
پیروزی و شکست
را در ارتباط با اهداف میسنجند
برای پرداختن
به این مساله در حد ممکن و تا جایی که فرصت هست، باید گفت که پیروزی یا شکست اموری
نسبی هستند. در زندگی ما انسانها نیز چنین است و پیروزی و شکست ارتباط تنگاتنگی
با هدف شخص یا هدف گروه یا هدف یک امت یا یک کشور دارد. در همه این عرصهها مساله
پیروزی یا شکست مطرح است و با توجه به هدف ارزیابی میشود. بر این اساس باید پرسید
آیا هدف امام حسین(ع) و یارانش غلبه فیزیکی بر دشمنانش بود؟ اگر در کلمات خود آن
حضرت(ع) جستوجو کنیم تا هدف او از قیام را دریابیم، میبینیم که امام حسین(ع) در
قیامشان اهدافی داشتند و آنها را میجستند. اگر کسی اهدافی را دنبال کرد و به اکثر
آنها رسید، میتوان گفت که پیروز شده است. معمولا انسان در عرصههای مختلف تلاش میکند
و لاجرم به تمام آرمانهایش نمیرسد. معمولا موفقیتها در زندگی نسبی است. البته
محال عقلی نیست که کسی به صورت تام موفق و پیروز شود، اما محال عادی هست. ضمن آنکه
پیروزی یا شکست در عرصههای مختلفی مطرح میشود. امیرالمومنین علی(ع) در نهجالبلاغه
میفرماید: «(... کنّا مع رسُولِالله صلّیالله علیهِ وآله نقْتُلُ اباءنا و
ابْناءنا و إِخْواننا و اعْمامنا، ما یزِیدُنا ذلِک إِلّا إِیماناً و تسْلِیماً و
مُضِیاً علی اللّقمِ، و صبْراً علی مضضِ الْألمِ، و جِدّاً فِی جِهادِ الْعدُوِّ،
و لقدْ کان الرّجُلُ مِنّا و الاخرُ مِنُ عدُوِّنا یتصاولانِ تصاوُل الْفحْلینِ، یتخالسانِ
أنفُسهُما أیهُما یسْقِی صاحِبهُ کاْس الْمنُونِ، فمرّةً لنا مِنْ عدُوِّنا و
مرّةً لِعدُوِّنا مِنّا... » یعنی «در رکاب
پیامبر خدا (ص) بودیم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود جنگ میکردیم، که
این مبارزه بر ایمان و تسلیم ما میافزود، و ما را در جاده وسیع حق و صبر و بردباری
برابر ناگواریها و جهاد و کوشش برابر دشمن، ثابت قدم میساخت. گاهی یک نفر از ما
و دیگری از دشمنان ما، مانند دو پهلوان نبرد میکردند، و هر کدام میخواست کار دیگری
را بسازد و جام مرگ را به دیگری بنوشاند، گاهی ما بر دشمن پیروز میشدیم و زمانی
دشمن بر ما غلبه میکرد.» بنابراین پیروزی عرصههای مختلف دارد.
قیام امام حسین(ع)
هدفمند بود
از نظر ظاهری
شاید اینگونه به نظر برسد که در واقعه عاشورا امام حسین(ع) و یارانش کشته شدند و
دشمن غالب شده است. این حرف را عبیدالله بن زیاد دو-سه روز بعد از حادثه عاشورا در
مسجد کوفه گفت. اما در واقع اینچنین نیست. امام حسین(ع) اهدافی را دنبال میکرد. یکی
از این اهداف مبارزه با بدعتها بود. ایشان در نامهای
که به مردم بصره نوشته، میفرماید: «فاِن السُّنه قدْ اُمِیتتْ و اِن الْبِدْعه
قدْ اُحْییتْ» یعنی سنتها از میان رفتهاند و بدعتها زنده شدهاند. برای مقابله
با این، امام حسین(ع) قیام میکند. یکی از اهداف امام حسین(ع) اصلاح امر امت بود.
سخنی که در روزهای اول حرکت با محمد بن حنفیه داشتند و فرمودند: «إِنّی لمْ
أخْرُجْ أشِرًا ولا بطرًا ولا مُفْسِدًا ولا ظالِمًا وإِنما خرجْتُ لِطلبِ
الاِْصْلاحِ فی أُمةِ جدّی، أُریدُ أنْ آمُر بِالْمعْرُوفِ وأنْهی عنِ الْمُنْکرِ
وأسیر بِسیرةِجدّی وأبی علِی بْنِ أبیطالِب» یعنی «جداً که من از روی هوسرانی و
خودخواهی و جاه طلبی، خارج نشدم، فسادگر و ستمکار نمیباشم و تنها علت خروج من،
طلب اصلاح در امت جدم (صلیالله علیه و آله) است. میخواهم امر به معروف و نهی از
منکر کنم و راه جدم (پیامبر) و پدرم علی بن ابی طالب علیهالسلام را بپیمایم.» ایشان
در این هدف موفق بود، یعنی امر به معروف و نهی از منکر کرد و این کار محقق شد. ولو
تحقق این امر به قیمت فداکاری و ایثار و جان دادن تمام شد.
عدم مشروعیت
حکومت بنی امیه
یکی از اهداف
امام حسین(ع) در این نهضت اعلام عدم مشروعیت حکومت بنی امیه و یزید بود. ایشان در
این هدف نیز موفق بود. فرمود: «والله لو لم یکن فی الدنیا ملجأ و لا مأوی، لما بایعت
یزید بن معاویته» یعنی «به خدا سوگند که اگر در دنیا پناهگاهی پیدا نکنم، هرگز با یزید
بن معاویه بیعت نمیکنم.» ایشان در
خطبه حماسیای که روز عاشورا خوانده، میفرماید: «الا و انّ الدعی ابن الدعی قد رکز
بین اثنتین بین السلّـة و الذّلة و هیهات من الذّلة و ما آخذ بالدنیة...» یعنی «آن
زنازاده پسر زنازاده، آن امیر و فرمانده شما، مرا بین دو چیز مجبور کرده است؛ بین
مرگ و ذلت، اما چه دور است که ما ذلت و خواری را بپذیریم، خداوند پذیرش ذلت را بر
ما و بر پیامبر و مومنین روا نداشته است و دامنهای پاک و دارای اصالت و شرف، و
خاندان دارای همت والا و عزت نفس ما، هرگز اجازه نمیدهند که اطاعت فرومایگان را
بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهیم...»
جالب است که
امام حسین(ع) در ذیل این خطبه حماسی که روز عاشورا خواندند، ذیل آن به اشعار فرْوه
بْنِ مُسیک الْمُرادِی استشهاد کردند و فرمودند: فإنْ نهْزِمْ
فهزّامُون قِدْمًا/ و إنْ نُغْلبْ فغیرُ مُغلّبِینا یعنی «اگر ما غلبه کنیم و پیروزمندانه
دشمن را به هزیمت دهیم، این کارِ تازه ما نیست؛ از قدیم الایام دأب و دیدن ما چنین
بوده است. و اگر مغلوب شویم، پس هیچگاه مغلوب شده نیستیم» در ادامه میفرماید: «ما
إنْ طِبُّنا جُبْنٌ ولکنْ/ منایانا ودوْله اخرِینا»یعنی «عادت و طبیعت ما ترس از
مرگ نیست
و بدین جهت نیز
به جنگ نیامدهایم که جان خود را دوست داریم، بلکه چون نمیخواهیم دشمن ناپاک بر
ما سیطره جوید، برای این منظور آماده نبرد شدهایم چون محال است که تا ما زندهایم
او بتواند.» در پایان اشعار «فلوْ خلد الْمُلُوک إذًا خلدْنا/ و لوْ بقِی الْکرامُ
إذًا بقِینا/ فقُلْ لِلشّامِتِین بِنا أفِیقُوا/ سیلْقی الشّامِتُون کما لقِینا»
ترجمه « اگر پادشاهان و مقتدران عالم در این جهان جاودانه زیست مینمودند، ما هم میتوانستیم
مخلّد بمانیم و اگر بزرگان میماندند ما نیز باقی بودیم؛ ولی بقا و خلودی نیست. پس
به شماتتکنندگان ما بگویید: هان بیدار شوید و به هوش آیید! که به زودی آنان نیز مانند
ما به مرگ و نیستی میرسند!»
متعرض آل علی(ع)
نشوید
شاهدیم که کار
به جایی رسید که ۵-۴ سال بعد از واقعه عاشورا، یعنی در
سال ۶۶ عبدالمالک بن مروان، پسر مروان بن حکم سر کار آمد و چنان
که طبری و ابن اثیر نقل کردهاند، بخشنامهای برای تمام ولات در تمام استانها
صادر کرده و گفته هر کاری میخواهید بکنید، اما متعرض آل علی(ع) نشوید. این نشان میدهد
آل ابوسفیان با آل علی در افتادند و ور افتادند. یعنی کسی که خودش دشمن اهل بیت
است، این را لمس میکند که امام حسین(ع) ولو به ظاهر کشته شد، اما کشته شدن او سبب
شد که طومار بنی امیه در هم پیچد و از میان بروند. در این مسیر برخی افراد زخم
زبان میزدند و حرفهای نامربوطی میگفتند و دشنام میدادند. امام سجاد(ع) وقتی به
شام رسیدند، ابراهیم بن محمد بن طلحه پسر همان طلحهای که در جنگ جمل با امیرالمومنین(ع)
جنگید، نزد ایشان آمد و به عنوان تمسخر و استهزا گفت: من غلب؟ چه کسی پیروز شد؟
حضرت(ع) فرمود صبر کن ظهر شود. موذن که خواند اشهد ان محمد رسولالله (ص) حضرت(ع)
فرمود حالا معلوم است چه کسی غلبه کرد؟ یعنی اهل بیت(ع) نظرشان به آن پیروزی
مستعجل موقت فوری نبود و درازمدت را نگاه میکردند که در درازمدت چه خواهد شد. در درازمدت
شاهدیم که اثر خون امام حسین(ع) چه بود. نهضت توابین و ماجرای عین الورده، قیام
مختار و نهضتهای دیگری که به دنبال نهضت امام حسین(ع) پدید آمد، این ماجرا را
نشان میدهد. یکی از حرکتهایی که بعد از امام حسین(ع) پدید آمد، حرکت
عبدالله بن زبیر است است که با حکومت یزید خصومتش را آغاز کرد و زمان عبدالملک
ادامه پیدا کرد. وقتی مصعب، برادر عبدالله بن زبیر که حاکم بصره و کوفه بود،
عبدالملک با سپاه عظیمی از شام به کوفه آمد و جنگی در نزدیکی کوفه صورت گرفت،
عبدالملک خیلی با مصعب دوست بود و به او گفت بیا جنگ نکنیم، اما مصعب بن زبیر نپذیرفت.
جنگ درگرفت و مصعب شکست خورد. شخصی به اسم عروه بن مغیره گفت در لحظات آخر مصعب
مرا پیش خواند و گفت از حسین بن علی(ع) برایم در روز عاشورا بگو. گفتم، حسین(ع)
فرمود: «اناالحسین بن علی احمی عیالات ابی الیت ان لاانثنی امضی علی دین النبی» یعنی
من «حسین فرزند علی هستم. از خاندان پدرم حمایت میکنم. سوگند خوردهام که تسلیم نشوم
و برای دین پیامبر جان میدهم. » عروه میگوید: وقتی من این سخنان را نقل قول کردم،
مصعب شعری خواند به این ترتیب که «وإنّ الاُولی بالطف من آل هاشم. تاسّوا فسنّوا
للکرام التاسّیا » یعنی شخصیتهای بزرگ در کربلا از آل هاشم تاسی به آزادگان و
انسانهای بزرگ کردند، باید به همانها تاسی کرد. بعد حمله کرد
و کشته شد. این نشان میدهد که حرکت امام حسین(ع) موثر بود و در نسلهای بعدی تاثیر
گذاشت و تا به امروز شاهدیم که این ادامه پیدا کرده است.
هیهات من ذله
روایت دیگری
از ابن قولویه در کامل الزیارات هست که میگوید، وقتی حضرت زینب (س) نزد پیکر امام
حسین(ع) آمد دید حضرت سجاد(ع) بیتابی میکند حدیث امایمن را از رسولالله (ص)
برای حضرت سجاد(ع) خواندند و فرمودند که غصه نخور! پرچمی بر فراز قبر پدرت فراز میشود
که با گذشت زمان کهنه نمیشود. رهبران گمراهی
و ضلالت تلاش میکنند این آثار را از بین ببرند، اما این باعث عظمت امام حسین(ع) میشود
و او ماندگار است. امروز میبینیم که امام حسین(ع) ماندگار شده است. این هدف ماندگار
است. امام حسین(ع) به دنبال این بود. ایشان خودشان میدانست که شهید میشود و
فرمود: « منْ لحِق بیاسْتُشْهِد و منْ لمْ یلْحقْ بیلمْ یدْرِک الْفتْح و
السلامُ » یعنی هر کس به من ملحق شود شهید میشود. ایشان شب هشتم ماه
ذیحجه در مکه
به یارانش فرمود ما دنبال رضای خدا هستیم و هر کسی خون دلش را به ما داده، فردا
عازم هستیم از این سرزمین بیرون برویم. بنابراین اهداف امام حسین(ع) مشخص بود و به
همه آنها رسید. بنابراین با توجه به آنچه آمد نمیتوان از شکست یاد کرد و باید
اذعان کرد که امام حسین(ع) پیروز شد. مضافا بر اینکه
قرآن مجید میفرماید: « قُل هل تربصون بِنا إِلّا إِحدی الحُسنیینِ» یعنی یک مومن
چه کشته شود و چه دشمن را بکشد، هر دو پیروزی است. تعبیری امیرالمومنین(ع) در جنگ
صفین دارد و میفرماید: «فالْموْتُ فِی حیاتِکمْ مقْهُورِین و الْحیاةُ فِی موْتِکمْ
قاهِرِین »یعنی اگر شما زنده باشید و ذلت را بپذیرید در حقیقت مردهاید و بمیرید و
آزاده باشید، در حقیقت قاهر هستید. یعنی غالب بودن و مغلوب بودن را امیرالمومنین(ع)
در این میبیند که انسان ذلت را بپذیرد یا خیر.
اشتباهات استراتژیک مسلمانان
غلامرضا ظریفیان
استاد تاریخ اسلام
واقعه کربلا
حاصل سه اشتباه استراتژیک مسلمانان در سه واقعه بود. اشتباه استراتژیک، اشتباهی
است که وقتی رخ میدهد، امکان جبران آن یا نیست یا به سختی جبران پذیر است. اشتباه
نخست عبور از پیام غدیر بود. پیامبر (ص) در زمانه خودش مدل یا الگویی ارایه کرده
بود که در زمان محدود رسالتش فرصت اجرای آن پیش نیامده بود و تنها ایدهاش ارایه
شده بود. این الگو یا مدل در برابر الگو یا مدل عصر جاهلی بود. در الگوی جاهلی
ساختاری سه ضلعی حاکم بود که سه ضلع آن قبیله و غنیمت و عصبیت بود. یعنی ساخت سیاسی
و اجتماعی آن قبیله بود، ارزش افزوده و مبنای اقتصادی بر غنیمت استوار بود و ایدئولوژی
آن نیز عصبیت بود که همان باور کور بود. پیامبر (ص) این مدل را به لحاظ نظری تغییر
داد. به جای قبیله، امت را گذاشت و به جای غنیمت قسط را گذاشت، قسط یعنی توزیع
عادلانه ثروت و قدرت و منزلت و به جای عصبیت نیز عقیده را گذاشت، عقیده یعنی باور
با دلیلی که آگاهانه و آزادانه انتخاب میشود. اما این مدل پیامبر (ص) فرصت برای
تحقق نیافت و برای تحقق باید تداوم مییافت. امیرالمومنین(ع)
کسی بود که به مدل پیامبر (ص) اعتقاد داشت.
نفی استبداد
و اجبار
نخست باید
توجه داشت که قرآن صریحا در ویژگیهای حکومت میگوید «ولی» به مثابه کسی که انسان
را آزاد میکند، نباید دو ویژگی را داشته باشد: اول میفرماید: لسْت علیهِمْ بِمُصیطِرٍ
(غاشیه، ۲۲) . یعنی سیطره حتی معنوی هم نباید
داشته باشد. سیطره معنوی حتی گاهی خطرناکتر است زیرا عقل را زایل میکند. دوم میفرماید:
وما أنْت علیهِمْ بِجبّارٍ (ق، ۴۵) یعنی
استبداد نباید باشد. قرآن به پیامبرش چنین میگوید. اما شاهدیم مسلمانان از غدیر و
نظام ولایت با دو ویژگیای که بر شمردیم عبور کردند و به نظام خلافت روی آوردند.
جنگهای
ارتداد اشتباه بود
دو اشتباه
استراتژیک نیز در دوران خلافت رخ داد. نخست جنگهای ارتداد بود. به نظر من مورخ ۹۰ درصد جنگهای ارتداد برساخته است. عده قلیلی مرتد شدند
و عده کثیری گفتند که ما ابهام داریم و ابهام ما را رفع کنید و تا زمانی که چنین نکنید،
زکات نمیدهیم. در برابر سردمداران خلافت گفتند هر کس که زکات
ندهد مرتد است و مرتد را نیز باید کشت. کسی هم که مسوول این کار شد خالد بن ولید
بود که تازه مسلمان شده بود. بعد نکتهای را که پیامبر (ص) فرمود اگر
یک نفر، یک نفر را بکشد، گویی جمیع مردم را کشته است، نقض کردند. در کل جنگهای پیامبر
(ص) که بسیاری بر او تحمیل شد، در طول ۱۰ سال، نزدیک به ۹۰۰ نفر از دو سو کشته شدند. در جنگهای ارتداد تنها ۳۵۰۰ مسلمان ظرف یک سال و نیم کشته شدند.
در نتیجه مسلمانان عادت کردند که خون یکدیگر را بریزند و مسلمان خون مسلمان را ریخت.
در نتیجه جنگهای ارتداد دومین اشتباه استراتژیک مسلمانان بود که از دین ابزاری
برای خارج کردن جریانات منتقد ساختند.
و ما ادراک
مالفتوحات
سومین اشتباه
استراتژیک مسلمانان فتوحات بود و ما ادراک مالفتوحات؟! با فتوحات دعوت پیامبر(ص)
به فتح تبدیل شد. مسلمانی که در ۸ هجری مسلمان
شده، چطور میتواند در ۱۲ هجری بقیه
را دعوت به اسلام کند؟ او هنوز ظرف فهم اسلام را ندارد و چه چیزی را میخواهد به
بقیه بگوید؟ از دل فتوحات خوارج و مرجئه و ثروت و قدرت در آمد. طبیعت مسلمانان عوض
شد. مسلمانان در فتوحات خشونت و قتل را تمرین کردند. بخش عظیمی از کسانی که به
دنبال فتوحات رفتند، یعنی از ۱۱ لشکری که
برای فتوحات رفتند، فرمانده ۶ لشکر بنیامیه
هستند. اینها اسلام غلبه را بازتولید کردند. در نتیجه طبیعت
مسلمانان به هم ریخت. حاصل آن این
بود که خلیفه دوم و خلیفه سوم ترور شدند. امام علی(ع) که خلیفه چهارم مسلمین بود
به شهادت رسیدند. امام حسن(ع) نیز ترور شدند و به شهادت رسیدند. با فتوحات پولها
و اشرافیت حاکم شد و جمل و صفین نتیجه آن بود. امام علی(ع)
تمام تلاشش را کرد که دوباره الگوی پیامبر (ص) را زنده و احیا کند اما نشد و خودش
هم میگفت نمیشود و تاکید کرد من را نخواهید. وقتی طبیعت جامعه عوض شد و جامعه به
شکل نهادینه فاسد شد، حتی اگر علی(ع) هم بر مسند حاکمیت بنشیند، جامعه اصلاح نمیشود.
حاصل بازتولید اسلام غلبه بود. در نتیجه
جامعه دوباره به سمت قبیله و غنیمت و تعصب رفت.
تفاوت یزید و
معاویه
البته باید
به تفاوت معاویه و یزید توجه کرد. مهمترین ویژگی معاویه هوش دنیوی اوست که در
محوریترین بخش آن، تزویر قرار دارد. معاویه حتی یک نماز جمعه یا مسجد را تعطیل نکرد.
او با تزویر استفاده ابزاری حداکثری از دین میکرد. بسیاری از مردم چشمشان به همین
تزویر بود. امیرالمومنین(ع) جلوی فتوحات را گرفت، معاویه باز فتوحات را از سر
گرفت. عرب به این افتخارات نیاز داشت. معاویه هر کس را توانست با تزویر از میدان
به در کرد و هر کس را نتوانست با زر و آنکه باقی ماند را با زور سرکوب کرد. اصلا
حدیثی جعل شد به این مضمون که خداوند سپاهی از عسل دارد و مثل قهوه قجری، بسیاری
از مخالفین را با عسل مسموم کردند. بنابراین معاویه از جنبه بهره گرفتن از زر و زور
و تزویر بسیار موفق بود.
امام حسین(ع)
پروژه داشت
بر این اساس
میتوان گفت امام حسین(ع) پروژهای داشت. پروژه ایشان صرفا حاکمیت سیاسی نیست.
البته اگر ممکن میشد، رد نمیکرد. اما امام حسین(ع) تحلیل مشخص از شرایط مشخص داشت. مهمترین پروژه ایشان تفکیک
دو الگو از اسلام است. او میخواهد در مقابل اسلامی که معاویه تبلیغ میکند، با احیای
الگوی نبوی، آن را به نمایش بگذارد. پروژه امام حسین(ع) از سال ۵۱ هجری آغاز شده است. به همین خاطر به کوفیان
میگوید تا زمانی که معاویه هست، نمیآیم، اما به بعد از آن فکر میکنم. این نشان
میدهد که او پروژه دارد و میداند این پروژه با این ویژگیهای معاویه ممکن نیست،
به دنبال زمان طلایی
(golden time) است. من برخلاف بسیاری که میگویند یزید اشتباه کرد،
معتقدم که او برای تحکیم پایههای فاسد حکومتش کار درستی کرد، در واقع چاره دیگری نداشت.
زیرا یزید تحلیل دقیق و درستی از امام حسین(ع) دارد و میداند که امام حسین(ع) او
را تحمل نمیکند و به همین خاطر میخواست پیشدستی کند. اما این پیشدستی عین آن چیزی
است که امام حسین(ع) دنبال آن است. در نامه معاویه به یزید آمده که حسین(ع) مثل شیر
است، دنبال شکار است. تو با او مدارا کن، اما اگر قیام کرد، قطعه قطعهاش کن.
بنابراین یزید میداند چه کار کند. او اما از مثلث زر و زور و تزویر، تزویر معاویه
را ندارد. معاویه نیز از همین جا میترسد و تمام تلاشش این است که این حلقه تکمیل
شود. امام حسین(ع) هم میخواهد این حلقه تکمیل نشود و نشد. از این جاست که امام حسین(ع)
پیروز است. یعنی امام حسین(ع) میخواست به جامعه دو نمونه اسلام را نشان دهد که
نشان داد.
بنابراین
امام حسین(ع) از فرصت طلاییای که داشت، حداکثر استفاده را کرد، البته با تحلیل
مشخص از شرایط معین. او ابتدا امتناع کرد، اما نمیخواست در مدینه هزینه دهد. امام
حسین(ع) مشکل مالی نداشت. اینکه خیلی سریع خانواده و یارانش را جمع کرد، نشان میدهد
که منتظر است. اینکه با نیروهای مسلح به دارالاماره میرود، نشان میدهد که منتظر
است. این فرصت طلایی را یزید فراهم کرد و امام(ع) خیلی سریع حرکت کرد. اول امتناع
بدون هزینه داشت. بعد که به سمت کوفه رفت، اگر کوفیان با او بیعت میکردند، پس نمیزد.
البته این بدان معنا نیست که با کوفه مساله حل میشود. مگر مختار کوفه را نگرفت؟ کوفه
تنها آغاز بود. بیعت مسلم نشان میدهد که حکومت یزید مشروعیت ندارد. بعد هم که مختار را به سه کنج بردند. اینبار امام(ع)
گفت که من حاضرم برای پروژهام امتناع با هزینه یعنی شهادت بکنم. بر این اساس
معتقدم امام حسین(ع) صد در صد موفق شد. امروز هم شاهد تحقق این پیروزی هستیم.
حرکت امام
سجاد(ع)
اما در مورد
اینکه چرا امام سجاد(ع) مسیری به ظاهر متفاوت از امام حسین(ع) را در پیش
گرفت، توجه به چند نکته ضروری است. وظیفه امام(ع) هدایت انسانها در حیات اجتماعی
آنهاست. حیات اجتماعی انسانها تنها معطوف به سیاست نیست و ابعاد گوناگونی دارد.
زندگی ائمه(ع) را به اعتباری میتوان به سه بخش تقسیم کرد. دوره اول از امام علی(ع)
تا امام حسین(ع) را در بر میگیرد دوره فعالیت سیاسی و حضور در میدان سیاست است.
دوره دوم دورهای است که از امام سجاد(ع) تا امام رضا(ع) را در بر میگیرد، دوره
دانش و فرهنگ است و دوره سوم که بعد از امام رضا(ع) یعنی از امام جواد(ع) تا امام
زمان (عج) است، دوره تلاش برای بقاست.
البته همه
ائمه اطهار(ع) کار اعتقادی و ارشادی و فکری میکردند، اما استراتژی امام علی(ع) تا
امام حسین(ع) اصلاح جامعه در عرصه معطوف به سیاست است. یعنی تصور میشد که اگر سیاست
اصلاح شود، جامعه نیز اصلاح میشود. هر سه بزرگوار از امام علی(ع) تا دو فرزند
بزرگوارش در زمینه سیاست تلاش کردند. البته لازم به ذکر است که امام حسین(ع) یک
پروژه دارد و این پروژه را نمیتوان و نباید به بیعت محدود کرد. گاهی ما به اشتباه
عاشورا را محدود به امتناع امام حسین(ع) از بیعت با یزید بن معاویه میکنیم، در
حالی که چنین نیست و امام حسین(ع) پروژه دارد.
امام سجاد(ع)
آسیبشناسی کرد
واقعه عاشورا
و کربلا نشان داد که مشکل جامعه فقط به سیاست ختم و خلاصه نمیشود. آسیبهایی که
جامعه دچارش شده، مثل سرطان متاستاز کرده و مشکل فقط در عرصه سیاست نیست. یعنی حتی
اگر عرصه سیاست هم اصلاح شود، مشکل حل نمیشود. مگر علی(ع) حکومت نداشت، اما حکومت
ایشان یک میان پرده بود و کارها به دست معاویه افتاد. بنابراین مشخص شد که حتی اگر
عرصه سیاست اصلاح شود، مشکل حل نمیشود. تصور من این است که امام سجاد(ع) به عنوان
یک امام جامع که نسبت به زمان و مکان ایده دارد، آسیبشناسی (پاتولوژی) کرد و به این
پرداخت که مساله کجاست که مسلمانان به عاشورا تن دادند و در آن زمانه به آن تمکین کرد؟
چه شد که مسلمانان از عصر پیامبر (ص) به جایی رسیدند که نواده پیامبر (ص) را همه میشناسند،
به آن شکل فجیع کشتند؟ لابد اتفاقی رخ داده است. امام سجاد(ع) بر این اساس برنامهای
جامع داشت. بنابراین بر خلاف تصوری که در جامعه هست که امام سجاد(ع) را عمدتا بیمار
میخوانند، معتقدم امام سجاد(ع) بعد از امام علی(ع) از فعالترین امامان شیعه(ع)
است. اصلا مدرسه (school) را امام
سجاد(ع) تاسیس کرد و امام صادق(ع) آن را گسترش داد. امام سجاد(ع)
با آسیبشناسی پی برد که مساله سیاست نیست، حتی اگر دهها هزار نفر کشته شوند. مگر
در واقعه حره چندین هزار نفر کشته نشدند؟ بنابراین امام سجاد(ع) مساله را جای دیگری
غیر از سیاست جست و آن را در فرهنگ جامعه یافت. ایشان پی برد که فرهنگ جامعه دچار
آسیبهای جدی و اساسی شده است و اگر بار دیگر قرآن و اسلام و پیامبر (ص) دوباره
بازخوانی نشوند، از این اسلام مسلط صدها عاشورا در میآید. بنابراین امام سجاد(ع)
بنا را بر اصلاح فرهنگی جامعه گذاشت. بنابراین دوره دوم از امام سجاد(ع) آغاز میشود
و تا عصر امام رضا(ع) تداوم مییابد. در این دوره تاکید بر اصلاح فرهنگی جامعه است.
نتیجه را نیز از مقایسه تفاوت رفتار خلفا با امامان میتوان دریافت. یزید و ابنزیاد به راحتی مردم کوفه را به قتل امام حسین(ع)
تشویق کردند، اما مامون عباسی اگرچه خلیفهای به مراتب قدرتمندتر و عالمتر و
باهوشتر بود، ناگزیر شد امام رضا(ع) را به خراسان دعوت کند.
موفقیت پروژه
امام سجاد(ع)
در نتیجه
پاتولوژی و اقدامات امام سجاد(ع) و امامان بعد از او، وضعیت به جایی رسید که اصلا
مستشرقانی چون مادلونگ معتقدند که قرن چهارم هجری، قرن شیعه است. مثلا در بغداد
اگرچه به ظاهر خلفای عباسی حکومت میکنند، اما در اصل قدرت در دست آل بویه شیعه
است، در مصر فاطمیان حضور دارند، در شمال عراق و شام حمدانیان قدرت دارند. مقایسه
فقه شیعه زیدیه با فقه شیعه امامیه موضوع را روشن میکند. از زیدیه چیزی نمانده
است زیرا مدام در حالت مبارزه و فعالیت (action) بود، اما
ائمه شیعه امامیه(ع) بنایی را گذاشتند که این بنا تا به امروز مستقر است. بنابراین
امام سجاد(ع) با اصلی و فرعی کردن مسائل و با مدارا، ساختاری را بنا نهاد که به جایی
رسیدیم که امام صادق(ع) چهار هزار
شاگرد دارد و امام کاظم(ع) به جایی رسید که هارون الرشید با قدرت عظیمش نه تنها
جرات نمیکرد به او چیزی بگوید، بلکه تنها کسی که حق داشت تا تخت هارونالرشید با
اسب بیاید، امام کاظم(ع) بود.
بعد از امام
رضا(ع) دوره سوم یعنی دوره تلاش برای بقا آغاز میشود. یعنی حاکمان وقت که بهانهای
برای مقابله سیاسی و زد و خورد با امامان(ع) نداشتند و از
سوی دیگر شاهد قدرت روزافزون اجتماعی و فرهنگی ایشان بودند، تلاش به حذف و حصر ایشان
کردند.