اعتماد: داریو فو، نمایشنامهنویس، کارگردان و بازیگر شهیر ایتالیایی در سن ۹۰ سالگی درگذشت.
روزنامه کوریرا دلا سرا چاپ ایتالیا با انتشار این خبر،
متن تسلیت متئو رنزی نخستوزیر ایتالیا به مناسبت درگذشت این چهره برجسته را منتشر
کرد. رنزی
در پیام تسلیت خود آورده است: «با درگذشت داریو فو، ایتالیا یکی از بزرگترین چهرههای
نمایش، فرهنگ و زندگی مدنی کشور را از دست داده است. طنز او، تحقیقات و کارهایش برای تزیینات
صحنه و دستاوردهای هنری چند بعدی او میراث جهانی به جای مانده از این چهره بزرگ ایتالیایی
است.»
اینکه داریو فو در خانوادهای با گرایشهای ضدفاشیستی
متولد شد و در تمام دوران فعالیت هنریاش از نقد سیاستها و عملکرد اشتباه سیاستمداران
دست نکشید برای همه علاقهمندانش امری آشناست. شاید برای او که در عصر شعرای مبارزی
چون لورکا و مایاکوفسکی یا نویسنده و کارگردان صاحب اندیشه تئاتر همچون برتولت
برشت تنفس کرد و بالید گریزی جز این نبود. اما فو در دورانی که ابر تیره فاشیست
سراسر جهان و اروپا را در نوردیده بود، حتی دههها پیش از آن با عزم راسخ به راه
خود ادامه داد و البته کمونیسم نیز از دایره نقدش در امان نماند. تا آنجا که آثارش
با خشم و تحریم حزب کمونیست ایتالیا نیز مواجه شد.
حتی زندگی شخصیاش از گزند جهل صاحبان قدرت در امان
نبود. به همین سبب در ۸ مارس ۱۹۸۰ یک گروه فاشیستی مامور از سوی پلیس
فدرال ایتالیا، فرانکا رامه همسر داریو فو را دزدید و با شکنجه و تجاوز از این
هنرمند انتقام گرفت. اما رامه دو ماه بعد با ایفای
نقش در یک مونولوگ ضد فاشیستی به کارگردانی فو روی صحنه رفت تا نشان دهد به سبک
آزاد اندیشان آن دوران در راه بیان عقیده از مرگ نمیهراسد.
میکاییل شهرستانی که دو سال قبل با ایفای نقش در نمایش
«مرگ تصادفی یک آنارشیست» به کارگردانی زندهیاد مصطفی عبداللهی نام نمایشنامهنویس
فقید ایتالیایی را بار دیگر برای تماشاگر ایرانی زنده کرد به وجه پررنگ سیاسی - اجتماعی آثار این
هنرمند پرآوازه پرداخت. او میگوید: «این برنده جایزه نوبل درواقع طنزپرداز سیاسی
- اجتماعی بود که توان بالایی در زمینه بداههپردازی داشت. چیزی شبیه به ویژگیای که
در تئاتر خیابانی سراغ داریم. داریو فو در شرایط گوناگون خودش را با توجه به موقعیت تماشاگر
تطبیق میداد و حتی این قابلیت را داشت که ماجرای کلی را عوض کند.»
در طول دهههای اخیر کارگردانان پیشکسوت و جوان زیادی
نمایشنامههای انتقادی داریو فو را کارگردانی کردهاند که از جمله آنها میتوان به
رکنالدین خسروی، مصطفی عبداللهی، منیژه محامدی، هادی و هدایت عامل هاشمی، امین میری
و دیگران اشاره کرد. میکاییل شهرستانی در همین باره بیان میکند: «حدود بیست سال
قبل در ایران نمایشی از داریو فو به کارگردانی منیژه محامدی و ایفای نقش هایده
حائری و مرحوم خسرو شکیبایی روی صحنه رفت. بعد از آن دیگر اجراهای زیادی ندیدم تا
اینکه مرحوم عبداللهی برای اجرا در سالن سایه به من پیشنهادی دادند که به عنوان
بازیگر برایم تجربه بدیعی بود. به ویژه اینکه مخاطب من را بیشتر در ایفای نقش آثار
تراژیک میشناخت اما درواقع اینطور نبود و در تلویزیون هم تجربههای متفاوتی داشتهام.»
این هنرمند میافزاید: «در نمایش - مرگ تصادفی یک آنارشیست-
ویژگیهای سیاسی/ اجتماعی آثار داریوفو پررنگتر هم میشود و شیوه اعتراضی نویسنده
به اوج خود میرسد. ما با شخصیت معترضی مواجه هستیم که پلیس را نقد میکند و در
نهایت هم اداره پلیس به کل منهدم میشود.»داریوفو در تمام دوران فعالیت حرفهای پیوسته
با سانسور دست و پنجه نرم کرد تا آنجا که علاوه بر اخراج یا کنارهگیری بلندمدت از
تلویزیون، موجب ممانعت در دریافت مجوز فعالیت و سفر به دیگر کشورها نظیر ایالات
متحده شد. آثار او عمدتا تبهکاران سازماندهی شده، فساد سیاسی، نظرات کلیسای کاتولیک،
جنگهای خانمانسوز جهان و حتی ناآرامیهای خاورمیانه را شامل میشد. و هنگامی که
در یکی از نمایشهایش درباره جنگ ویتنام و ترور کندی به ابراز عقیده پرداخت تا سالها
با سنگاندازی دولت امریکا برای ورود به خاک این کشور مواجه شد. انتقادهای
نویسنده صاحبنام ایتالیایی تا آخرین سالهای زندگیاش ادامه داشت بهطوری که به یکی
از منتقدان جدی سیلویو برلوسکونی، نخستوزیر وقت ایتالیا بدل شد. فو زمانی -۲۰۰۶- در مصاحبه با روزنامه دست چپی یونیتا
گفته بود: «ما باید یک انتخابات مقدماتی برای تعیین نامزد اصلی حزب چپ برای پست
شهرداری میلان هم داشته باشیم. قصد دارم به مردم در پس گرفتن شهر میلان از برلوسکونی
و شهردار فعلیاش گابریله آلبرتینی کمک کنم. من معتقدم مردم برای فرستادن برلوسکونی
به خانهاش هر کاری از دستشان بربیاید انجام میدهند. در میلان ما برای کنارزدن
دست راستیها میتوانیم یک مبارزه جانانه انجام دهیم. پیروزی
در اینجا اهمیت بسیار زیادی دارد. پس از برلوسکونی، پیروزی جناح چپ میانه میتواند
به منزله تنفس هوای تازه باشد.» میکاییل شهرستانی درباره این جنبه از فعالیتهای
روشنگرانه هنرمند ایتالیایی در مقایسه با بعضی آثار نمایشی ایرانی که هیچ دغدغه سیاسی
- اجتماعی را بیان نمیکنند میگوید:
«ما ویژگیهایی داریم که شاید آنچنان با شرایط روشنفکر
ایتالیایی یا فرانسوی قابل مقایسه نباشد. پیش از بررسی شرایط و بیان هرگونه نقد
معتقدم ما ابتدا باید خودمان را به درستی بشناسیم که به نظرم در این زمینه کمکاری
کردهایم. این نکته هم به امروز و دیروز مربوط نیست، بلکه به سالهای خیلی دور
بازمیگردد که روشنفکر ایرانی همواره با ترسها و دلشورههایی مواجه بوده است. همین
نکته موجب میشود به مسائلی وارد شویم که قرابت چندانی به فضای جامعه ندارد.»
نام داریوفو در ایران به نام ایرج زهری، نمایشنامهنویس،
منتقد، مدرس و کارگردان تئاتر گره خورده است و او جزو نخستین افرادی بود که متنی -
فرهنگ کوچک هنرپیشه- از این نویسنده را به فارسی ترجمه کرد. داریوفو جزو معدود
هنرمندانی است که از سانسور برای هموار کردن راه خلاقیتش استفاده کرد و همین هنرش
را به هنری منحصر به فرد مبدل ساخت. او برای فرار از سایه سانسوردر سال ۱۹۶۹ در یکی از مطرحترین آثارش، مونولوگ
بلند «اسرار کمدی» دست به ابتکار جالبی زد؛
اختراع زبان و بار دیگر
با طنز خاص خود، نهادهای قدرت و روابط پیچیده سیاسی آنها و فساد اداری درون سازمانیشان
را به چالش کشید.
پرونده زندگی همواره اعتراضی این هنرمند خوشذوق سرانجام
روز چهارشنبه در بیمارستانی در شهر میلان ایتالیا برای همیشه بسته شد. جایی که او
پس از ۱۲ روز به دلیل مشکلات
تنفسی درگذشت، ولی دیدگاهها و آثارش همچنان به حیات ادامه میدهد و سیاستمدارانی
همچون برلوسکونی هیچگاه از زبان گزندهاش در امان نمیمانند. داریوفو هنگام دریافت
جایزه ادبی نوبل ۱۹۹۷ در توضیح دیدگاه هنری خود گفته بود: «قدرت، از هر نوعی که
باشد، از هیچ چیزی به اندازه خنده و سُخره نمیترسد. خنده و سُخره نمایشگر ذهن
انتقادی، تخیل و هوشیاری است و این همه مخالف فناتیسم است. من با این ایده به تئاتر
نیامدم که هملت را بازی کنم، من آمدم که تلخک باشم، یک کلون، یک هانس وورست.»