کد مطلب: ۸۷۵۰
تاریخ انتشار: شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵

پاشنه آشیل هویت ایرانیان

مهسا رمضانی

ایران: در دنیای ارتباطی امروز که «گفت‌وگو» امکان بیشتری یافته است، «دیگری» و کیستی آن نیز برجسته‌تر شده است. در این بافت، تعریف از «خود» و «هویت‌یابی» نیز خواه‌ناخواه اولویت می‌یابد. پرسش از هویت، پرسشی اجتماعی است که بشر از ابتدای خلقت، دغدغه پاسخ به آن را در ذهن می‌پرورانده است اما به نظر می‌رسد که این پرسش در دنیایی که افراد پیوسته با هویت‌های مختلف در تعامل هستند، وجهی جدی‌تر یافته است. در این میان، روشنفکران و نخبگان نقشی قابل تأمل در هویت‌سازی یک ملت دارند اما چرا در دوره‌هایی این ایفای نقش کمرنگ می‌شود؟ و اینکه «ایرانی» در دنیای امروز چگونه هویت‌یابی می‌کند؟ این پرسش‌ها، محور بحث ما برای میزگردی شد با حضور دکتر تقی آزاد ارمکی، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران که دارای دیدگاه‌های قابل تأملی در باب «چیستی هویت ایرانی» است و دکتر مقصود فراستخواه، عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی که کتاب «ما ایرانیان» را در کارنامه خود دارد. آنان در این نشست سعی کردند سهم «عقلانیت» و «احساس» را در هویت ایرانی تبیین کنند.

در ابتدای بحث می‌خواهیم تعریف شما از هویت را بشنویم؟ آیا می‌توان «هویت» را فهم جمعی یک ملت از «خویشتن خویش» تعریف کرد؟
دکتر تقی آزاد ارمکی: برای «هویت» باید تعریف برساخت‌گرایانه داشته باشیم و آن را در ساختار «فرآیندی» ببینیم، در این صورت است که می‌توان به معانی متفاوت و پیونددار از هویت رسید. آنچه در بحث هویت‌یابی تعیین‌کننده است «مناسبات اجتماعی» و «زندگی روزمره» است چرا که این مردم هستند که هویت‌شان را می‌سازند.
واقعیت این است که «هویت ایرانی» کشف شدنی نیست بلکه در ترافیک، مشارکت و خلقیات مردم جاری است؛ به تعبیری، عنصر هویتی ما در تجربه زیسته ما سیال است. شاید هویت در برابر«دیگری» تعریف شود اما خود نیز پیوسته، خود را توضیح داده و مورد بازبینی قرار می‌دهد و از این رو، بیش از آنکه «دیگری» داشته باشد خود «دیگری» خود است. این امر، در پوست‌اندازی آن، اهمیت بسیار دارد. بنابراین تصوری که از ایران امروز داریم با تصویری که از ایرانیان پنجاه سال پیش داشتیم، بسیار متفاوت است و این موضوع به دلیل قدرت بازنگری افراد در هویت و تأمل آنها در تصویر از خویشتن خود است.
دکتر مقصود فراستخواه: عادت کردیم هویت خود را از تاریخ و از گذشته و عملکرد پیشینیان اخذ کنیم، در حالی که ما به عنوان نسل امروز با آگاهی‌ها، انتخاب‌ها، عزیمت‌ها و اعمال‌مان باید بخواهیم و بتوانیم هویتی را برای خود و آینده این سرزمین رقم بزنیم.
 هویت یک «تجربه» و «یادگیری اجتماعی» است، یک «عملکرد» است. یک «محصول» و «ستانده» است. یک مازاد اجتماعی است؛ مازادی که یک ملت بر اساس آگاهی‌ها، تجربه‌ها، یادگیری‌ها و عملکرد اجتماعی‌اش می‌سازد و با آن متمایز می‌شود. اینچنین است که هویت امریکایی یا ژاپنی یا ایرانی ساخته می‌شود. من نیز همچون دکتر ارمکی معتقدم «فرآیند تکوینی» در زیست اجتماعی، هویت ما را به طور اجتماعی می‌سازد. تجربه‌های زیست اجتماعی و یادگیری اجتماعی با همه شادی‌ها و غم‌ها هویت را می‌سازد. بنابراین، نمی‌توان از ذات‌باوری در زندگی روزمره سخن گفت و هویت را صرفاً از گذشتگان عاریه گرفت.
مردم برای هویت‌یابی در زیست اجتماعی‌شان روش دیگری دارند؛ به تعبیری، هویت «پاسخ به همه‌پرسی تاریخی» است. یعنی یک نوع همه‌پرسی اجتماعی در حال تکوین است. در این میان، «کاستلز» هویت را به سه شیوه، هویت مشروعیت، مقاومت و طرح تعریف کرده است.
«هویت مشروعیت» وقتی است که شرایط خاص قانونی و رفراندوم به وجود آمده باشد و از طریق آن، هویتی ابراز و مورد توافق شود. «هویت مقاومت» شرایطی است که شورش حاشیه علیه متن رخ داده باشد تا بخشی از هویت مورد تأکید قرار گیرد یا گروه‌هایی به نام عنصری از هویت (مثل اسلامیت یا سنت) در برابر عنصر دیگر (مثلاً ایرانی بودن و تجدد) مقاومت کنند. گاهی نیز هویت «پروژه» است؛ گروه‌های جدید اجتماعی همچون طرفداران محیط زیست، زنان و آزادیخواهان در این دسته قرار می‌گیرند که عناصری از هویت را از طریق پویش و داینامیسم‌های اجتماعی دنبال کرده و به وجود می‌آورند.
واقعیت این است که ما اصرار داریم تا هویت را در درون دروندادها و نهادهای تاریخی خودمان ببینیم، گاهی در زبان، گاهی درنژاد، گاهی در دین؛ اینها همه دروندادهای نهادهای تاریخی هستند، ولی «ستانده»های ما کجا است؟ ما چه محتویات هویتی تازه‌ای برای خود رقم می‌زنیم؟ مشکل اصلی در اینجا است.
ارمکی: ما نمی‌توانیم در بحث هویت‌یابی ذات‌باورانه و منشأگرایانه از نژاد، حرف بزنیم چرا که ملت‌هایی وجود دارند که هویت مشترک دارند اما نژادهای مختلفی هستند ما خودمان هویت‌های مختلفی داریم اما یک «ما» کلی هستیم این مسأله در رابطه با زبان هم صدق می‌کند، کشورهایی در دنیا وجود دارند که چند زبانه هستند اما یک هویت دارند مثل کانادا. یا کشورهایی هستند که به یک زبان مشترک سخن می‌گویند اما چند هویت جدا دارند. در نتیجه، ما نمی‌توانیم به شکلی منشأگرایانه و با استناد به این مؤلفه‌ها (زبان، نژاد و...) هویت را تعریف کنیم؛ هر چند که اینها جزو تجربه‌های اجتماعی و تاریخی مردم هستند اما نه ذات‌باورانه بویژه اینکه زبان ونژاد و... از جمله اموری هستند که پیوسته در تحول‌اند. بویژه کشور ایران که یک چهارراه تمدنی و یک ملت ارتباطی بوده است و از یک سو با ادیان مختلف چون بودایی و ادیان سامی و از طرفی دیگر با یونان و روم مراوده داشته است. در مجموع کشوری که به لحاظ جغرافیایی و ژئوپلتیک در یک وضعیت تمدنی- تاریخی خاصی به سر می‌برد، بواسطه همین ارتباطات و مراوداتش هم، زبان، دین و هویتش نیز پیوسته دستخوش تحول می‌شود.
می‌خواهم بگویم هویت «یک تجربه تاریخی باز و متکثر» است که به شکل تکوینی بر اثر تجربه، یادگیری، سبک زندگی، ارتباطات و تعاملات مردم گاه بحث‌انگیز و تنش‌زا شده و گاه یک سیر نزولی می‌گیرد و آرامش پیدا می‌کند. بنابراین، می‌توان گفت هویت یک «فرآیند تاریخی» است.
بحران هویت در چه مواقعی بروز می‌کند؟
فراستخواه: وقتی که فهم مردم از «خود» مخدوش می‌شود نوعی حس تهی بودن و پوچی آنها را تهدید می‌کند. در این شرایط، برای مواجهه با این تهدیدها می‌کوشند تا «فهم از خود» را رضایتبخش و معنادار کنند. از این رو، دست به پویش و کنکاش برای معنادار کردن هویت می‌زنند تا خودیابی جدیدی داشته باشند و اینجا است که کنشگران می‌کوشند تا در قالب طرح‌هایی به طرح و اقدام‌های اجتماعی و پویش‌های مدنی پرداخته و معنایابی کنند. نمونه آن را می‌توان در تاریخ بارها دید مثل پویش فرهنگی و ادبی که برای هویت‌یابی و معنایابی در دوره غزنویان شکل گرفت.
حال، اینکه چطور هویت دچار بحران می‌شود؟ خود مقوله دیگری است؛ مثلاً گاه از درون به خاطر استیلای گروهی بر گروه دیگر یا یک سری رخوت‌ها در بازنمایی جامعه ایرانی و گاه از بیرون و در مواجهه با «دیگری» است که از «بحران هویت» سخن به میان می‌آید؛ به تعبیری، مادامی که ملتی «درک رضایتبخشی از خود» نداشته باشد، با دیدن یک همسایه و دیگری موفق، بحث بحران هویت برایش برجسته می‌شود.
ارمکی: متأسفانه برخی تاریخ، تمدن و فرهنگ ایران را بسیار تلفیقی و ترکیبی معرفی می‌کنند و اغلب تعبیر «هویت‌های پیوندی یا چهل‌تکه» را به کار می‌برند. این در حالی است که هیچگاه در ایران فرصت بقای یک هویت خالص در کنار هویت کوچک داخلی وجود نداشته است چون همیشه کشور ایران در معرکه و دچار تنش بوده است، این تنش در دوران‌های قبل بسیار بیشتر بود تا آنجا که خط‌های مرزی و سرزمینی مشخصی نداشتیم. در دوران معاصر شاهد شرایط بهتری هستیم. حضور در تنش‌ها به این معنی است که ما همیشه در امتزاج بودیم؛ برخی منطق امتزاج را اضطرار صرف می‌دانند و اما من از آن با عنوان «ارتباط» یاد می‌کنم. ما یک ملت چانه‌زن داریم و اگر چانه‌زن نبودیم قطعاً چندین بار بعد از انقلاب وارد جنگ می‌شدیم. اصلاً به اعتقاد من، بحران هویت اتفاق نمی‌افتد چراکه اساساً ذات هویت ایرانی، چانه‌زن است و بیشتر «هویتی ارتباطی» است.
من ساحت امروزی جامعه ایرانی را جست‌وجوگری در استفاده تام و تمام از موقعیت‌ها می‌بینم؛ یعنی، جامعه ایرانی به‌جای به انزوا رفتن، بهره‌مندی و استفاده کردن را طلب می‌کند. شور زندگی در میان مردم کاملاً مشهود است. انزوا زمانی رخ می‌دهد که روشنفکر ایرانی از قدرت بازاندیشی باز مانده یا دچار تأخر و ضعف شود. از قضا، بزرگترین مشکل امروز ما نیز عقب‌ماندگی متفکران و روشنفکران در حوزه ساحت اجتماعی است تا پیشگامی آنها. در شرایطی که کنشگران باید دست به کار شوند، کنش را رها کرده و کناره‌گیری می‌کنند. معتقدم، ساحت هویت ایرانی از اینجا به بعد در حال آسیب دیدن است و برای برون رفت از آن، ما نیازمند شناسایی ابژه‌ها، موقعیت‌ها، حوادث و خاطره‌های متعددی هستیم.
دکتر فراستخواه، شما به این نکته اشاره کردید که ما زمانی از بحران هویت صحبت می‌کنیم که نتوانیم درک درستی از خود داشته باشیم. چقدر نخبگان و روشنفکرانی که انزوا پیشه کردند، را در این امر دخیل می‌دانید؟
فراستخواه
: واقعیت این است که هویت نه در خلأ به وجود آمده و نه در خلأ پیش می‌رود بلکه هویت نیازمند فضای اجتماعی است و میثاق‌ها، قراردادها و نهادهای اجتماعی بستری است برای استمرار جریان هویت. اگر فضای آزاد عمومی نباشد، طبیعی است که به هویت لطمه‌های جبران‌ناپذیری وارد می‌شود. در این شرایط، کنشگران فکری نیز از این فضا متأثر هستند و به مدد سرمایه‌های اجتماعی و... حرکت می‌کنند. وقتی قاعده‌های بازی را بهم می‌ریزیم، نهادها مخدوش و بدکارکرد می‌شوند، در نتیجه، میدان برای بازیگر هم محدود و سخت می‌شود و هویت ایرانی از رشد، تحول، تطور و توسعه باز می‌ماند.
ملت‌ها به برکت فضاهای آزاد عمومی و سرمایه‌های اجتماعی‌شان هویت خود را ارتقا می‌دهند. درست است که با توجه به شور زندگی که از آن صحبت شد، سعی می‌کنیم در همان حالت (پویایی) بمانیم و مانده‌ایم (همین که یک ملیتی در طول چند هزار سال «یک» هویت دارد این خود دلیلی بر وجود یک «ما» در «ما» است) ولی در عین حال، گاهی شرایط آنقدر سخت می‌شود که عملکردشان ضعیف خواهد شد. از طرف دیگر، ما از نخبگان انتظار داریم خود نهادساز شوند ولی به هر حال، در یک مقیاس بزرگ تحت تأثیر شرایط و فضا هم قرار دارند.
ارمکی: دولت‌ها و نظام‌های سیاسی، ساحت‌های هویتی را به نام خود مصادره می‌کنند که این خود یک آسیب بزرگ برای هویت است تا جایی که مصادره صورت بگیرد، نمی‌توان به شکل‌گیری «هویت ارتباطی» امیدوار بود اما چنانچه این وجه ارتباطی شکل نگیرد، نزاع و درگیری بین دولت‌ها و خرده هویت‌ها زیاد می‌شود و هویت این استعداد و فرصت را می‌یابد که تبدیل به یک ساحت ایدئولوژیک شود. از طرفی، دولت‌ها، همواره اصرار دارند، تعریفی ایدئولوژیک از هویت ارائه کنند. از آن طرف هم آنهایی که عرصه هویت اجتماعی فرهنگی را نمایندگی می‌کنند، مجبور می‌شوند به این کار تن دهند اما واقعیت این است که اساساً چیزی که به بهبود این وضعیت کمک می‌کند حوادث، اتفاقات و الزامات اجتماعی- فرهنگی است؛ مثل، نیاز به رشد جمعیت، تحصیل، جست‌وجوگری لذت، مصرف فراغت و... این وقایع چندان ساخته شدنی نیست. همه اینها، بستری می‌شود برای گسترش فضای عمومی. در شهرهایی همچون تهران ما محدودیت فضای عمومی داریم اما جاهایی هم تلاش و فشاری از سوی نیروهای اجتماعی برای باز کردن فضا هم شکل می‌گیرد؛ اینجا است که تعریف مجدد از «خود» برجسته می‌شود.
در بحث بروز بحران هویت به فقدان یا حداقل کمرنگ بودن فضاهای عمومی اشاره شد که از قضا بر تلاش روشنفکران برای احیای هویت نیز اثر می‌گذارد. در کل اگر بخواهیم هویت ایرانی را آسیب‌شناسی کنیم به اعتقاد شما، از دیگر عارضه‌های هویتی چه مواردی را می‌توان برشمرد؟
فراستخواه:
برای تأمل بر مشکلات هویتی در ایران باید حساس‌ترین نقاط هویتی را شناسایی کرد؛ ازجمله مشکلات و عارضه‌های هویتی ما «تعویق» است. جامعه ما همیشه به تعویق می‌افتد، این امر، امکان انباشت برای تحول و توسعه و ارتقای هویت ایرانی را مختل می‌کند و پیوسته ما را در این مسیر به گسست‌های پی‌درپی می‌کشاند؛ به طوری که گویا ما از «حادثه» ارتزاق می‌کنیم.
اگر عارضه‌یابی هویتی کنیم، درمی‌یابیم که یکی از دیگر عارضه‌های هویتی ما «تصادفی بودن و قاعده‌مند نبودن» است. «وبر» بحثی تحت عنوان «جوامع پرولتاریته» و «جوامع آنارشیک» دارد. براساس بحث او، ما همواره یک جامعه آنارشی بودیم؛ «جامعه‌ای همیشه در معرض حادثه». واقعیت این است که ما کارنامه هویتی روشنی نداریم. ملت‌هایی هستند با سنی بسیار کمتر از ما که از قضا از نظر هویتی انباشت‌های قابل تأملی‌تری دارند اما ما با وجود عقبه هویتی طولانی، مازاد هویتی برازنده‌ای نداریم و تنها خودمان و موجودیت‌مان را حفظ کرده‌ایم.
ارمکی: ایران بسیار شبیه فرانسه است با این تفاوت که ایران هزینه می‌کند ولی بهره‌مند نمی‌شود. ما در سده اخیر دو انقلاب کردیم و چندین جنبش داشتیم اما در مقایسه با کشورهای دیگر بهره‌مندی کمتری داشته‌ایم. علت این امر چیست؟
یکی از دلایل این امر، گسست‌های مستمر هویتی است که مانع از «انباشت هویت» می‌شود. علت دیگر این است که ما «کانون هویتی» نداشتیم و فرهنگ، اجتماع، اقتصاد و سیاست کانونیت خود را از دست داده است. من از این منظر به عارضه‌های هویتی جامعه ایران می‌نگرم و به همین خاطر سیاستمداران و روشنفکران را مسئول می‌بینم. واقعیت این است که ما در بحث هویت، با یک بی‌کانونی مستمر مواجه هستیم. شاید مسأله بی‌کانونی هویت ما، به خصائص فرهنگی جامعه ایرانی برگردد. شاید کانون‌های ما خیلی «احساسی» هستند؛ من از یک مدرنیته احساسی حرف می‌زنم. این وجه احساسی بودن مانع قوام بخشیدن به «کانونیت» ما می‌شود.
فراستخواه: این وجه از «احساسی بودن» پاشنه آشیل هویت ایرانی شده است که خود مسبوق به علل و عواملی است و از طرفی باعث ماندگاری و حفظ هویت ما شده است؛ «احساسی بودن هویت ایرانی» یک راه‌حلی است که از قضا مسأله نیز هست و تاریخ ما را پارادوکسیکال می‌کند.
ارمکی: این مشکل در صورتی حل می‌شود که این احساسات را عقلانی و ساختارمند کنیم اما واقعیت این است که این وجهه احساسی مدام در حال بازتولید و فراگیر شدن است. وقتی احساس پر رنگ گردد، اجازه عمل به ساحت‌های دیگر داده نمی‌شود و وقتی ساحت‌های دیگر عمل نکنند، ساحت جدیدی خلق نمی‌شود. به همین دلیل است که از «بحران هویت» حرف می‌زنیم.
 این همان نکته‌ای است که روشنفکران باید بر آن متمرکز شوند. ما فقط «دیگرشناس» شده‌ایم تا «هویت‌شناس». آنقدر که بر متفکران غربی و غیرخودی کار کردیم بر متفکران خودی امثال حافظ‌ها، مولوی‌ها، ابن‌سیناها و ابوریحان‌ها کار نکردیم و علت این امر چیزی جز برجسته شدن «دیگری» نیست. از مواردی که ما را از فهم «کانون» دور می‌کند همین برجسته شدن «دیگری» است.
«عقلانی کردن» هویت احساسی ایرانی باعث دگرگونی در ماهیت هویت ما نمی‌شود؟ بالاخره «احساسی بودن» بخشی از هویت ما است.
ارمکی: چه اشکالی دارد؟! هویت در حال تجربه دگرگونی‌های مبتنی بر الزام‌هایی از بیرون است. چرا برخی از «هویت‌های چندپاره» حرف می‌زنند، به خاطر اینکه در نتیجه چندپارگی جهان غربی، مرتب «دیگری»های ما تغییر می‌کند و لایه‌های هویتی شکل می‌گیرد. اگر بخواهیم از «پاشنه آشیلی» که دکتر فراستخواه به‌خوبی به آن اشاره کرد، گذر کنیم و به «نوعی از عقلانیت ایرانی» و نه وبری برسیم، باید ممارست و کار کنیم و از قرار دادن هویت در برابر «دیگری دژخیم» جلوگیری کنیم. چون «دیگری دژخیم و متجاوز» ساحت هویتی ما را هیجانی می‌کند چراکه باید در برابر دژخیم بایستد. هویت‌های چندتکه می‌تواند ناشی از این امر باشد که کانون احساس هویت را به سمت عقلانیت نبرده‌ایم و یکی از اشکالات روشنفکران ما همین مسأله است که به مرور به دامنه این هیجانات می‌افزاید.
دکتر فراستخواه به اعتقاد شما، عقلانیتی که دکتر ارمکی به آن اشاره کرد، چگونه و با تأکید بر چه مؤلفه‌هایی میسر می‌شود؟
فراستخواه: «عقلانیت» با اینکه مبانی جهانشمولی دارد ولی از تنوع بالایی برخوردار است و از طرفی، عقلانیت فقط یک صورت ندارد، عقلانیت، امری فراتاریخی یا فراگفتمانی هم نیست بلکه «امری تاریخی» است. برای «توسعه عقلانیت در ایران» تاکنون پویش‌ها و کنکاش‌های زیادی صورت گرفته است ولی عارضه‌های هویتی ما، همچون «گسست‌ها»، «تغییرها» و «پرحادثه بودن» مانع از این امر شده است.
امروزه حیطه‌های امکان هویت ایرانی بیشتر شده است چراکه بر اثر تبلیغات، ارتباطات، ترددها و جابه‌جایی قدرت، تا حدی «امکان شکل‌گیری کانون‌ها» فراهم شده است. در کنار بحث بلوغ اجتماعی که دکتر ارمکی به آن اشاره کرد، باز ذهنیت من به سمت «وضعیت‌های نهادی» یعنی قانون‌مندی اجتماعی، حکمرانی خوب، شفافیت اجتماعی و سیستم‌ها پیش می‌رود. واقعیت این است که ما به نوعی دچار «بی‌نهادی» شده‌ایم. به شرطی که بتوانیم «نهادها را توسعه دهیم» امکان شکل‌گیری عقلانیت به وجود می‌آید.
ما پنجره‌های فرصت هم داریم اما مرتب این پنجره‌ها را روی خود می‌بندیم. اجرایی شدن «عقلانیت» در گرو دو مسأله است؛ نخست، مسئولیتی که متوجه نهادهای مدنی، دانشجویان، متفکران و مجموعه کنشگران اجتماعی است و دیگری انباشت نهادی و ساختاری است که می‌تواند به عملی شدن عقلانیت در جامعه کمک کند.عقلانیت با ارجاع، حل مسأله، کارایی و استمرار به وجود می‌آید. اما به نظر می‌رسد چنانچه فرصت‌سازی، نهادسازی، کنشگری، یادگیری و گفت‌وگوی اجتماعی، شکل گیرد امکان نهادینه شدن عقلانیت در جامعه میسرتر می‌شود.
ارمکی: ما واقعاً در ایران نهاد نداریم و نمی‌توان این را یک عارضه تاریخی نامید چراکه در دوران صفوی ما ساماندهی خاصی داریم و اساساً بروکرات‌های ایران، جهان شرق را ساخته‌اند بر این اساس، امروز باید دولتمردان دور هم جمع شوند و در خصوص قاعده‌مندی و نظام‌مندی نهادها و تنظیم مناسبات‌شان با «دیگری» حرف بزنند. اگر هویت ایرانی به سمت عقلانیت پیش رود و در کشور، بوروکراسی برپا شود،نود درصد مشکل حل خواهد شد در غیر این صورت، هویت ایرانی بر بنیانی شل و احساسی قرار خواهد گرفت. البته این به معنای بحرانی شدن شرایط نیست چراکه ما در عین حال از ظرفیت‌هایی برخوردار هستیم که مانع از بروز بحران‌های جدی می‌شود.
چه ظرفیت‌هایی در هویت ایرانی مانع از به بحران کشیده شدن آن می‌شود؟
فراستخواه: اگر استقرای تاریخ را مبنا قرار دهیم، متوجه این موضوع خواهیم بود که ملت ایران می‌خواهد بماند و نمی‌خواهد خود را از زندگی معاف کند. اما نکته‌ای که در این میان وجود دارد، «هویت فردی و وجودی» است که بخش بزرگی از تکیه‌گاه هویت‌جمعی یک جامعه است. اگر ما بتوانیم شرایطی ایجاد کنیم که «هویت‌های فردی» توسعه پیدا کنند، این هویت‌های فردی می‌توانند با مسائل، سوانح و عسرت‌های تاریخی‌مان مواجهه خلاقانه‌تری داشته باشند؛ مثل مولانا، سعدی، فردوسی و... که در شرایط سخت تاریخی، هویت ایرانی را با آثارشان ماندگار کردند.
هویت امری تحولی است که مرتب بازیابی می‌شود؛ یعنی، یک رویکرد تحولی و کثرت‌گرایانه و برساخت‌گرایانه که از طریق تجربه‌ها و یادگیری‌های مداوم پیراسته می‌شود، گویا ما مرتب هویت‌مان را در محیطی که آشفته است، ویرایش می‌کنیم. یکی از مهم‌ترین عوامل ویرایش هویت اجتماعی «هویت‌های فردی» است که امروز به خاطر مسائل اجتماعی همچون نابرابرهای اجتماعی، فرصت‌های نابرابر زندگی و... در حال تضعیف شدن است و اینچنین هویت‌های فردی ما، کمتر می‌توانند در «ساخت هویت ایرانی» مشارکت کنند. ما حساسیت اخلاقی بالایی داریم و با افزایش «امید اخلاقی» در جامعه می‌توانیم به نهادهای بزرگ کمک کنیم.
برای هویت ایرانی، چند چیز حیاتی است: کاری کنیم که هویت‌های فردی ایرانی (فردهای مستقل و انتخابگر و سرزنده و خلاق) پویا بمانند، هویت‌های اجتماعی کوچک در همسایگی‌ها، محله‌ها، اصناف، حرفه‌ها، نهادهای مدنی، ان.جی.اوها امکان فعالیت و تکاپو و امید و ابتکار عمل داشته باشند و حمایت شوند، فضاهای عمومی آزاد و میثاق‌ها، قراردادها و قانونمندی عادلانه‌ای باشد، نهادها اصلاح شوند، سیستم‌ها خوب کار کنند و «زیست‌جهان جامعه ایرانی» را حمایت کنند تا «عقلانیت ایرانی» و «هویت ایرانی» بتواند در این دنیای رقابتی به نحو رضایتبخشی باقی بماند و به حاشیه جهان متحول امروزی پرت و حذف نشود و مدام ارتقا و اعتلا پیدا کند.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST