کد مطلب: ۸۸۲۱
تاریخ انتشار: سه شنبه ۴ آبان ۱۳۹۵

مُلـکِ پریـشان

سمیه مؤذن‌زاده

شهروند:  «سیاحت‌نامه ابراهیم‌بیگ» سفرنامه‌ای به فارسی نگاشته یک ایرانی به نام زین‌العابدین مراغه‌ای است. او این کتاب ارزشمند را درباره شرایط اجتماعی و سیاسی ایران در میانه‌های دوره قاجار در سال ۱۳۲۱ قمری منتشر می‌کند. آنچه اهمیت انتشار این کتاب نقادانه را افزون می‌دارد، زمان انتشار آن است، یعنی دقیقاً سه سال پیش از پیروزی جنبش مشروطیت ایران! بسیاری از پژوهشگران، تأثیر این کتاب را در شکل‌گیری آگاهی اجتماعی و سیاسی جامعه ایران در آستانه جنبش مشروطه بسیار می‌دانند. از نظر ادوارد براون، ایران‌شناس برجسته انگلیسی «سیاحتنامه ابراهیم‌بیگ ... در تحریک حس نفرت و انزجار مردم ایران نسبت به حکومت مخرب و افتضاح‌آمیز مخصوص[اً] دوره سلطنت مظفرالدین شاه نقش بزرگی داشته و شهرت بسزایی در میان عامه به هم زد». همچنین به نوشته ناظم‌الاسلام کرمانی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان»، رهبران روحانی جنبش مشروطه، «سیاحتنامه ابراهیم‌بیگ» را به فعالان و نخبگان جنبش داده بودند تا در انجمن‌های مخفی برای اعضا خوانده شود «اهالی انجمن و فداییان بعضی به حالت تباکی [گریه کردن] و بعضی ازکثرت خزن و غم از خود رفته و حالت بهت به آنها دست داده تا چندی حالت یک کلمه سخن گفتی باقی نبود». کتاب، داستان ابراهیم‌بیگ یک تاجر زاده ایرانی است که در مصر رشد یافته، ثروتی گرد آورده است. او که در خیال، وطن خود، ایران را بهترین مکان عالم می‌داند، بر اثر یک رخداد به سرزمین مادری روانه می‌شود. ابراهیم‌بیگ در مسیر سفر به ایران، زین‌العابدین مراغه‌ای، نویسنده داستان را می‌بیند اما انتقادهای او را در کتاب «احمد» از وضعیت ایران، نمی‌پذیرد و در خودفریبی نسبت به وضعیت ایران عصر قاجار فرومی‌رود. هنگامی که او به ایران می‌رسد اما واقعیت ناگهان به تلخی تمام رویارویش می‌نشیند. ماجرای کتاب «سیاحتنامه ابراهیم‌بیگ» در سه جلد روایت می‌شود. زین‌العابدین مراغه‌ای در این کتاب که از زبان ابراهیم‌بیگ روایت می‌شود، نگاهی تلخ و گزنده اما برآمده از واقعیت‌ها، به ایران عصر قاجار دارد. این کتاب، سندی ارزشمند در بررسی وضعیت سیاسی- اجتماعی ایران، پیش از پیروزی جنبش مشروطیت به شمار می‌آید. یحیی آرین پور در جلد نخست کتاب «از صبا تا نیما» درباره اهمیت تاریخی سیاحتنامه ابراهیم‌بیگ چنین می‌نویسد: «سیاحتنامه ابراهیم‌بیگ در واقع دائره‌المعارف جامع اوضاع ایران در اواخر قرن سیزدهم هجری است که با قلمی تند و بی‌پروا و بی گذشت تحریر شده است ... این نخستین رمان اصیل اجتماعی از نوع اروپایی در زبان فارسی است که زندگی مردم ایران را همچنان که بوده تشریح کرده و از این حیث شباهت زیادی به رمان نفوس مرده نیکلاگوگول، نویسنده بزرگ روس پیدا می‌کند ...». نگرش نگارنده کتاب به مسائل مهم سیاسی و اجتماعی ایران در آن دوره می‌تواند تصویری از شیوه زندگی ایرانیان در روزگار قاجار ارائه دهد. گزندگی روایت نویسنده در کتاب، هرچند آزاردهنده می‌تواند به نظر آید اما برآمده از واقعیت‌هایی است که دیگر منابع تاریخی نیز همچون خاطره‌نگاری‌ها و سفرنامه‌های جهانگردان بدان‌ها به بیان‌های گوناگون اشاره کرده‌اند.

مهاجرت ایرانیان و بی‌کسی و آوارگی در غربت
نویسنده در آغاز سفر، در منطقه باطوم بسیاری از ایرانیان را می‌بیند؛ همه با لباس‌های کهنه و صد پاره با رنگ و روی زرد و ضعیف! از حالت آنان متحیر و متأسف می‌شود و از شخصی علت را می‌جوید. او در تحلیل خود از این وضعیت، علت را در وضعیت ایران و نبودن کار می‌یابد که موجب شده است مردم به ممالک روس و روم و هندوستان بروند و در وضعیتی بسیار نامناسب زندگی بگذرانند «از غفلت دولت و تنبلی ملت به اخراج آن گنجهای بی‌پایان که در دل خاک مملکت شما نهفته است. نمی‌پردازند، این است که همشهریان شما در نهایت مذلت و خواری به ممالک خارجه ریخته به کارهای پست و مشاغل خسیسه مانند فعلگی و حمالی و گلکشی اشتغال می‌ورزند ... از کم‌درآمدی مملکت ایران و بیکاری مردم و تعدی زبردستان در حق زیردستان و بی‌صاحبی رعیت که اینان را به خاطر یک تومان پول تذکره بی‌سئوال و جواب به ممالک خارجه سُر می‌دهند».
وابستگی به دیگران
او برآن می‌شود که وابستگی ایران به کشورهای دیگر، پدیده‌ای به شمار می‌آید که دامان ایران و ایرانی را گرفته است، در حالی که همه چیز در کشور هست و هیچ‌کس زحمت استفاده از آن‌ها را برای تولید لوازم به خود نمی‌دهد «چرا باید رعیت ایران تا جزئیات لوازم زندگانی محتاج خارجه باشد». او اینگونه به ایرانیان اشاره می‌کند «از کاغذ قرآن گرفته تا کفن مردگان خودتان محتاج فرنگانید».  
خود بگویم، معایب و مفاسد وزیران
ابراهیم‌بیک وزیر داخله را سرزنش و به تکلیف‌هایی اشاره می‌کند که او باید انجام دهد. او تاکید می‌دارد این کارها در ایران صورت نمی‌گیرد و وزیر به تکلیف‌هایش عمل نمی‌کند. او در مقایسه، کشورهای دیگر را مثال می‌آورد که چنان تکلیف‌هایی در آنجاها برعهده وزیران است. او در بخشی از نقد خود بر این مساله، وزیر را چنان مخاطب می‌کند «آیا تاکنون اسباب مهاجرت این همه ایرانی را که به ممالک روس و عثمانی و هند پراکنده می‌شوند تحقیق فرموده، تدبیری برای منع آن به کار برده‌اید ... چرا اسباب پریشانی و پراکندگی ملت را نمی‌پرسید». سپس روایت خون دل خود را بیان می‌دارد «در اثنای این مسافرت که قسمت قلیلی از ممالک ایران را دیدم دلم خون شد. همه جا ملک پریشان، ملت پریشان، تجارت پریشان، خیال پریشان، عقاید پریشان، شهر پریشان و شهریاران پریشان» و علت این همه پریشانی را از بی‌کفایتی وزیران برمی‌شمرد «تعجب دارم که با این همه پریشانی دیگر جمعیت وزرا چه لازم است». او به سفرهایی اشاره می‌دارد که هیات وزیران هر بار به یکی از کشورهای خارجه می‌رفتند و مبالغی هنگفت از پول مملکت را خرج می‌کردند اما هیچ چیز سودمند با خود نمی‌آورند «در مقابل آن همه رنج راه و مصارف زیاد چه هدیه و ارمغان بر وطن و هموطنان خود آوردید، ایشان که چیزی نتوانند گفت، خود بگویم، معایب و مفاسد».
کلید این قانون کجا است
او در زمینه قانون‌مداری جامعه و حکومتی در آغاز چنین مقدمه می‌چیند «در صورتی که خود قانون و عدالت نداریم» و سپس داوری پایانی خود را در این زمینه ارائه می‌دهد «قانون داریم ولی حبسش کرده، کلیدش زده‌اند». او سپس علت بی‌قانونی را چنین بیان می‌دارد «هرگاه پای قانونی در میان باشد، ایشان راه بدین مقصور پیدا نتواند نمود، سهل است که هر یک از سی چهل هزار تومان مداخل سالیانه نیز محروم خواهند شد و در آن صورت به تجملات فرعونی که امروز دارند و هر کدام صاحب اصطبل و یدک و چندین خدم و حشم هستند نیز باید وداع گویند این است که نام قانون را نمی‌خواهند بشنوند تا چه رسد به وضع و اجرای آن».
دارایی‌های کشور به تاراج رفته است
او در ادامه نقد اجتماعی خود از ایران عصر قاجار، به غارت دارایی‌های کشور اشاره می‌کند «نصف مملکت بلوچستان را که مایه قدرت و شوکت دولت ایران بود، دولت انگلیس بی‌هیچ سبب و زحمتی مستولی شده و هرات را که جزء اعظمی از وطن ما بود اکنون در دست افاغنه است». ابراهیم‌بیگ، خوش‌گذرانی شاهان و شخصیت وزیران را در پدیداری این وضعیت مؤثر می‌داند «پادشاه گاهی در ییلاق و گاهی در شکار است و غالباً که در شهر تشریف دارند هفته‌ها از حرم‌خانه بیرون نمی‌آیند». او با اشاره به «وزیر جنگی که در تکبر و تجبر از فرعون و شداد خود را بالاتر می‌داند» داوری سخت و تلخ خود را در این‌باره چنین عرضه می‌کند «اینان به جز از چاپیدن مملکت و خیانت کردن به دولت و ملت از سایر اوضاع زمان هیچ چیزی آگاهی ندارند. ... وزرای بی‌هنر و بی‌غیرت به جز از چاپلوسی و مزاج‌گوئی علمی ندارند». نقد تند ابراهیم‌بیگ به درباریان و کارگزاران حکومتی چنین پایان می‌یابد «گروهی مردمان فرومایه و مزاج‌گو و چاپلوس و رشوه‌خوار و بداخلاق که نامشان وزرای دولت است و وجودشان از نخستین اسباب هرج و مرج مملکت».
پول، حلال همه مشکلات
یک رخداد ویژه در زمان دیدار او با وزیر داخله موجب می‌شود ابراهیم‌بیک به یک ویژگی اجتماعی در آن زمانه اشاره کند که به نظر او بر جامعه ایران سلطه می‌رانده است. او برای ورود به اتاق وزیر داخله اجازه می‌خواهد اما جلوی ورودش را می‌گیرند «گفت امروز نمی‌شود، ممکن نیست، پیش رفته یک ایمپریال به دستش گذاشتم، نگاهی به روی من کرد، گفت قدری صبر فرمائید، بعد از پنج دقیقه آمد که بفرمائید». این رخداد و البته دیگر زمینه‌هایی که در نگاه وی نشسته است، گویی را برمی‌انگیزد چنین نتیجه بگیرد «بنا به عادت زشت این مملکت‌ها پول حلال همه مشکلات است ... به محض دیدن پول اختیار از دستش رفت».
سرمایه دارند اما در غفلت‌اند
وضعیت اقتصادی ایران در دوره قاجار به ویژه در حوزه سرمایه‌گذاری در صنعت، مساله‌ای دیگر به شمار می‌آید که با نقد جدی این منتقد اجتماعی روبه‌رو می‌شود. او هنگامی که در مشهد حضور داشته، از وضعیت سرمایه‌گذاری و تولید صنعتی در آنجا افسوس فراوان می‌خورد «در مملکتی مثل مشهد مقدس که استعداد هرگونه تجارت را دارد ابداً یک کومپانی و شراکت دیده نمی‌شود حال آنکه مردمان صاحب ثروت هم هستند و ماالتجاره از امتعه و محصولات ارضیه زیاد است و این معنی هم دلیل نفاق [پراکندگی] ایشان». او این وضعیت را در پایتخت قاجار نیز به همان شیوه دیده، اشاره می‌کند که در تمام تهران یک کومپانی و شراکت برای ترویج محصولات مملکت تشکیل نیافته است با این که چند تن در این شهر صاحب سرمایه کافی‌اند «ولی به همدیگر امنیت ندارند. در معاملات نیز با همدیگر خیلی با احتیاط حرکت می‌کنند و همه در آن خیال است که به دیگری پای بزنند ... ابداً بر توسیع دایره تجارت مملکت خودشان نکوشیده، عمرشان را بدین‌گونه غفلت به سر می‌برند».  
آن حمام‌های سراسر آلودگی
ابراهیم‌بیگ می‌کوشد در حوزه‌های سلامت و بهداشت جامعه ایران در روزگار قاجار نیز با جزیی‌نگری، رویه‌ها و لایه‌های تلخ زندگی مردمان را در آن زمانه نگریسته، به نقد آن‌ها بنشیند. او وجود حمام‌های عمومی با آب‌های کثیف را از پدیده‌های آزاردهنده در زندگی مردم برمی‌شمرد. به روایت او، همه افراد با وجود امراضی گوناگون که دارند وارد آن آب می‌شوند «به اندک تأملی معلومم شد که منشأ هر گونه امراض مسریه همین گنداب است که کور و کچل و زخمی یک شهر بدون استثنا شب و روز از مرد و زن به میان مشتی آب گندیده سه ماهه داخل می‌شوند». او بی‌درنگ وضعیت حمام‌ها و بهداشت را در ترازوی مقایسه با دیگر کشورها می‌گذارد «در حمام‌های سایر بلاد اسلامیه مانند مصر و ممالک عثمانی آب غسل محفوظ و جاری از شیر است که شخص از یک طرف غسل می‌کند و از طرف دیگر هم شیر آب سرد که ردیف آب گرم و در نهایت صافی و براقی است، گرفته می‌خورد».
وای از دست آن عوام!
ساده‌دلی مردم، در زمره ویژگی‌های فردی ایرانیان است که با انتقاد نگارنده کتاب «سیاحتنامه ابراهیم‌بیگ» روبه‌رو می‌شود. او به سخنان بی‌سر و بن دو درویش و چند بچه درویش در گوشه‌ای از بازار برای گردآوری پول اشاره می‌کند «عوام چنان گمان می‌برند که اگر به گفته آن عمل نکنند و پول ندهند، در دنیا و آخرت رستگار نخواهند شد». ابراهیم بیک، علت پیشرفت نکردن ایران را اینگونه بیان می‌کند «حکومت ابداً اعتنایی بدین عوالم ندارد» و مهم‌ترین مشکل را در این زمینه، ناآگاهی بزرگان و علما می‌داند. او اما علما را نیز تفکیک کرده، منظور خود را از آنان چنین می‌رساند «من جوفروشان گندم‌نما و عالمان بی‌عمل و بدنام‌کنندگان نیکونامی چند را می‌گویم». او سپس به یک ویژگی مردم می‌پردازد که جلوی پیشرفت وطن را گرفته است «هر تاجری که از خود یا دیگری ده هزار تومان در دستگاهش دید مطلق چهار هزار تومان آن را خرج ساختن عمارتی برای خود خواهد کرد. با این حال از تجارت آنان چه امید ترقی می‌توان داشت. او سپس در ادامه می‌گوید این را با هیچ مملکتی نمی‌توان قیاس کرد و دیگر این که مردم به تجارت مایل‌اند «اما چه سود که همه امتعه خارجه است» و از امتعه داخلیه نشانی دیده نمی‌شود «شیاطین فرنگستان به قوت علم همه ساله چه قدر پول از این مملکت بیرون می‌کشد ... حکومت نیز محض اینکه ملت به خود مشغول شود بقای این وضع را از خدای به دعا می‌خواهد ... [تا] رعیت همیشه در کشاکش بوده فرصت آن را پیدا نکند که به خود پردازد. [و] از وضع زمان و مقتضیات زمان آگاهی حاصل کند. این است که در هر چندگاهی محض تشویق و ترغیب این طایفه که مردم را بیشتر مشغول دارند القاب و عنوانات به ایشان می‌دهند».
افتخار آنان و خواری اینان
او پایین‌بودن سطح علم در میان افراد را یکی از دلایلی می‌داند که موجب شده است ایرانیان از نیک‌بختی جهان آن روزگار به دور باشند «هرچه دیدنی و ندیدنی بود دیدم. تنها یک چیز ندیدم که منتهای مقصود من آن بود ... دیدن مکتب که مایه تمامی سعادت و نیک‌بختی‌هاست. امروز قوت دولت، عزت ملت و آبادی مملکت همه منوط به بودن مکتب است و بس». آنچه ابراهیم‌بیگ را به انتقاد در این زمینه واداشته است، البته نه نبودِ نهادی به نام مکتب، که، مکتب‌خانه‌ها در ایران آن روزگار به شیوه سنتی فعالیت می‌کرده‌اند، که، وجود مدرسه‌های نوین به سبک فرنگ با دانش‌های «متداوله»، او را به چنین نگرشی رسانده است «وضع ما اصلاح نپذیرد مگر به همت مردمان با فضل و دانش که از علوم متداوله آگاهی داشته باشند». او باز در این زمینه به دگرگونی‌های کشورهای غربی اشاره می‌کند  «افتخار مغرب‌زمین همان علم و آگاهی ایشان است و سبب ذلت و خواری مشرقیان نیز عدم علم و جهالت آنان».  
... راه رهایی جامعه ایران
راهی که از نگاه ابراهیم‌بیگ به رهایی ایران و ایرانی از آن وضعیت می‌انجامیده است، مجهزشدن به دانش است که به نظر او ایرانیان دوره قاجار از آن ناآگاه بوده‌اند «هرگاه چهل سال قبل آن مکتب‌ها را که من می‌دانم و می‌گویم باز کرده بودید امروز خولیای صدرنشینی و تجملات چنین بر شما غلبه نداشت و در مجالس به جز از اسباب ترقیات ملک و ملت چیزی گفت‌وگو نمی‌شد».

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST