به تازگی کتاب «دلایل عشق» نوشتهی هری فرانکفورت با ترجمهی ندا مسلمی و مریم هاشمیان، به همت نشر کرگدن انتشار یافته است. دلایل عشق تقریبا تمام مضامین مهم تفکر هری فرانکفورت، نویسندهی پرفروش سال ۲۰۰۵، را گرد آورده است. کار فلسفی او در اینجا چالشبرانگیز و نافذ است. مهمتر از همه، پرسشهایی بنیادین است، نه فقط برای فیلسوفان حرفهای بلکه برای همهی کسانی که دلمشغول پرسشهایی هستند از این دست: چه چیزی در زندگی اهمیتی اصیل دارد؟ میان عقل و عشق چه نسبتی است؟ چگونه باید زیست؟ و...
نشست هفتگی شهرکتاب سهشنبه ۲۵ آبان به نقدوبررسی کتاب دلایل عشق اختصاص یافت. در این نشست دکتر محسن جوادی، دکتر مالک حسینی، ندا مسلمی و مریم هاشمیان حضور یافتند.
عاشقهای بینیاز از مفاهیم!
حسینی دلایل مترتب بر صورتبندی مجموعهی فکر و زندگی را تشریح کرد؛ وی اظهار داشت: اهمیت فلسفهی عملی یکی از دلایلی است که نشر کرگدن را به چاپ و انتشار مجموعهی فکر و زندگی واداشته است. کتاب محل نقد نیز ذیل فلسفهی عملی قرار دارد. مراد از فلسفهی عملی صورتبندی فکر فلسفی دربارهی موضوعات و اموری است که در زندگی روزمره جریان دارند. بدیهی است که این موضوعات بسیار گسترده، متنوع و حائز اهمیت هستند. به نظر بسیاری متفکران، پرداختن به فلسفهی عملی نقش اولیه، اصلی و عمدهی فلسفه بوده است. فلاسفهی یونان باستان در ابتدای تکون فلسفه چنین شأنی برای آن قائل بودهاند؛ پرداختن به اموری که با زندگی روزمرهی انسان سروکار دارند مراد و منظور ایشان بوده است. این نه به این معنی است که موضوعات انتزاعی و نظری مطرح نبوده است؛ اما شان اولیهی فلسفه همان بوده است. بسیاری از صاحبنظران به این مساله پرداخته و سیر تاریخی آن را نیز تبیین کردهاند. با توجه به این نظرگاه امروز نیز باید شان اصلی فلسفه همان موضوعات روزمرهی آدمی باشد.
وی ادامه داد: جز فلاسفهی دوران باستان، بسیاری از فلاسفهی معاصر نیز بر این امر تاکید داشتهاند؛ مثلا کسی چون ویتگنشتاین که فکر انتزاعی در آرای وی غلبه داشته است، تاکید میکند: اگر فلسفه نتواند در موضوعات ملموس روزمره کمک کند، باید در چه موضوعی مفید باشد؟ بنابراین اهمیت فلسفهی علمی یکی از دلایل شکلگیری مجموعهی یادشده است. در سالهای اخیر در گسترهی زبان فارسی به این مقوله توجه بسیار شده است؛ خشایار دیهیمی در تحقق این امر موثر بوده است. نمیتوان تصور کرد فکر فلسفی معطوف به موضوعات عملی، یگانه شیوهی تفکر است؛ باید به فکر غیرفلسفی در حوزهی موضوعات یادشده نیز توجه شود (این دلیل دیگری است که صورتبندی مجموعهی فکر و زندگی را موجب شده است).
مالک حسینی تاکید کرد: بنابراین در مجموعهی فکر و زندگی صرفا کتابهای فلسفی گنجانده نمیشود. انتخاب کتاب دربارهی عشق بهعنوان اولین کتاب در این مجموعه کاملا اتفاقی بوده است؛ البته به عقیدهی من انتخاب مطلوبی است. این اثر از حیث فلسفهورزی دربارهی عشق اثری حائز اهمیت است و محل ارجاع آثار بسیار دیگر در این حوزه واقع شده است.
وی در انتها به اجمال دیدگاههای مولف کتاب دلایل عشق را تشریح کرد و اظهار داشت: باید در نظر داشت گفتن دربارهی عشق نمیتواند مفهوم روشنی را به کسی بنمایاند که عشق را تجربه نکرده است؛ از دیگر سو او که آن را تجربه کرده است به این مباحث نیازی ندارد. اما از دو حیث میتوان این مفهوم را نگریست. اول اینکه عشق نوعی رابطه است که در اینجا به دو انسان محدود میشود. از نظرگاه دیگر اگر به ماهیت این رابطه بنگریم بابد اجزای تشکیلدهندهی آن را دریابیم. میتوان دو مولفهی مهم را برشمرد؛ کسی که چنین حسی را تجربه میکند در خود شوق و اشتیاقی را مییابد؛ مولفهی دیگر ارزشی است که شخص برای طرف مقابل خود قائل است. البته تقدم این دو مولفه بر یکدیگر خود محل بحث است.
مالک حسینی تاکید کرد: آنچه در خور تاکید است محدودنبودن این مفهوم به حیطهای خاص است؛ میتوان از نظرگاههای مختلف به آن نگریست. در رویارویی با اصطلاحاتی که در زبانهای مختلف ناظر بر این مفهوم هستند نیز با دشواری رویاییم؛ آنچنانکه این مفهوم را نمیتوان به یک قلمرو فکری اختصاص داد. توجه به مرز بین اصطلاحات نیز دشواری دیگری در اینباره است. در زبان فارسی از دیرباز آثار بسیاری دربارهی مفهوم عشق نگاشته شده است؛ با اینحال باید تحقیق بسیار در اینباره صورت گیرد. در فرهنگ غربی درک درست مفهوم عشق مستلزم توجه به کارکرد سه اصطلاح است؛ اولین آنها اروس است که در مباحث افلاطون بر عشق دلالت دارد. دومین اصطلاح فیلیا است که در فارسی بیشتر دوستی ترجمه شده است؛ در مباحث ارسطو بر این مفهوم بسیار تاکید شده است. سومین واژه آگاپه است که بیشتر در انجیل تبلور یافته است؛ اگر مفهوم عشق را در مسیحیت پی بگیریم با این اصطلاح رویارو میشویم.
وی افزود: عدم توجه به تمایز اصطلاحات یادشده موجب صورت یافتن درکی نادرست از مفهوم عشق میشود. بر این اساس، این مفهوم متناسب با اصطلاحاتی که بر آن دلالت دارند، شامل متعلقهای مختلف میشود؛ یعنی باید دریافت عشق به خود، عشق به دیگری یا عشق به همنوع ذیل کدامیک از مفاهیم یادشده قرار میگیرند. به هر روی با مفهومی با اشکال متنوع رویاروییم و میدانیم بر زندگی انسان و تاریخ تاثیر بهسزایی داشته است.
ترامپ یاوهگو
مسلمی در ابتدا به معرفی مولف کتاب دلایل عشق پرداخت؛ وی تصریح کرد: هری گوردون فرانکفورت متولد ۱۹۲۹ در آمریکا است؛ او در دانشگاههایی چون پرینستون، ییل و راکفلر به تدریس فلسفه مشغول بوده است. فرانکفورت مدارک لیسانس و دکتری خود را در سالهای ۱۹۴۹ و ۱۹۵۴ از دانشگاه جان هاپکینز دریافت کرد. مکتب فلسفی وی فلسفهی تحلیلی است؛ فرانکفورت به فلسفهی اخلاق، فلسفهی ذهن، فلسفهی عمل، ارادهی آزاد، عشق و خردگرایی قرن هفدهم علاقه و گرایش داشته است. فرانکفورت از کانت، دکارت و ویتگنشتاین متاثر است. تفسیر وی از عقلگرایی دکارت، دفاع از اختیار و ارادهی آزاد و خلق مثالهای نغز منحصربهفرد موجب شهرت وی در میان فلاسفهی همعصرش شده است؛ بیشک میتوان گفت او خالق مثالهای نغز است. مثالهای نغز فرانکفورت نشان میدهند که وقتی شخص عملی را انجام میدهد، نمیتوانسته است عمل دیگری را انجام دهد؛ به بیان دیگر مختار به انتخاب و انجام عمل دیگر نبوده است؛ حال آنکه باز هم میتواند مسئولیت اخلاقی داشته باشد. او در مقالهای با عنوان «امکانهای بدیل و مسئولیتی اخلاقی» با بیان یک مثال نغز به اصل امکانهای بدیل حمله میکند.
وی ضمن اشاره به مثال معروف فرانکفورت در تشریح مفهوم پیشین، به معرفی مهمترین آثار وی پرداخت و افزود: کتاب «دربارهی حرف مفت» یکی از مهمترین آثار وی است که در سال ۲۰۰۵ به همت انتشارات پرینستون چاپ شده است. این اثر در سال ۱۳۹۰ به کوشش الهه هاشمیحائری به فارسی برگردان شده است. کتاب دلایل عشق نیز از مهمترین آثار فرانکفورت است؛ این کتاب به سال ۲۰۰۴ منتشر شده است. از جملهی مهمترین آثار وی میتوان به «جدیگرفتن خود و درست فهمیدن»، «دربارهی حقیقت»، «ضرورت اراده و عشق» و «شیاطین، رویابینان و دیوانگان: دفاع از عقل در تاملات دکارت» اشاره کرد. پرفروشترین اثر او دربارهی حرف مفت است. فرانکفورت در بخشی از این اثر میگوید: «حرف مفت نه دروغ است نه حقیقت. البته نمیتوان آنها را که حرف مفت میزنند راستگو به حساب آورد؛ در عین حال نمیتوان دروغگو خواندشان. هم فرد راستگو و هم فرد دروغگو از این حیث که هر دو به یکسان به حقیقت معطوفند با هم مشابهند. ناممکن است فردی دروغ بگوید، مگر آنکه بیاندیشد حقیقت را میداند؛ بنابراین فردی که دروغ میگوید به حقیقت پاسخ میدهد و تا این حد به نوعی به آن احترام میگذارد. اما کسی که حرف مفت میزند نه به حقیقت توجهی دارد نه به دروغ. تنها چیزی که برای او اهمیت دارد شانهخالیکردن از زیر بار تعهد نسبت به حرفهایی است که میزند.»
مسلمی تاکید کرد: به عقیدهی فرانکفورت فرهنگی که حرف مفت در آن رواج یابد در خطر انکار «امکان دانستن چیستی امور» قرار میگیرد؛ از اینروی زیان حرف مفت بیش از دروغ است. او میگوید: «عصر انقلاب ارتباطات، تولید حرف مفت را به ابعادی باورنکردنی رسانده است. تلویزیون و اینترنت تقاضای پایاننیافتنی برای اطلاعات دارند؛ اما حقیقت به اندازهی کافی موجود نیست. بنابراین عوض حقیقت حرف مفت به این رسانهها تزریق میشود؛ همچنین علائمی آزاردهنده وجود دارد مبنی بر اینکه مخاطبان رسانهها حرف مفت را ترجیح میدهند.»
وی در تشریح بیشتر مفهوم حرف مفت در آرای فرانکفورت افزود: او در مقالهای با عنوان «دونالد ترامپ یاوهگو است» نیز به این مفهوم پرداخته است؛ فرانکفورت در آنجا میگوید: «دونالد ترامپ مثال بارز شخصی است که در حوزهی قدرت و سیاست نه مطلع است و نه باهوش؛ گذشته از این سخنان او در کمپینهای انتخاباتیاش قانعکننده نیست (نه توصیف توهینآمیز اشخاص، نه خودستاییهایش)؛ به راحتی میتوان دریافت کدامیک از ادعاهای ترامپ ارزش باورکردن دارد. دشوار است بفهمیم حرفهای مشکوک وی دروغهایی عمدی هستند یا صرفا یاوهگویی؛ تمایز میان یاوهگویی و دروغ کاملا مشخص است. دروغگو میداند حرفی که میزند کذب است؛ او عمدا حقیقت را تغییر میدهد؛ اما برای یاوهگو صدق و کذب اهمیت ندارد؛ یاوهگو در پی این است که باور و نگرش خاصی را به شنوندگان خود بقبولاند.»
وی در انتهای سخنان خود شرح نکاتی دربارهی کتاب دلایل عشق را نیز ضروری دانست و تصریح کرد: این کتاب نسخهی ویراستهی درسگفتارهایی است که فرانکفورت طی سالهای ۲۰۰۰ و ۲۰۰۱ با عنوان تفکراتی دربارهی هنجار، عشق و اهداف زندگی، در دانشگاه پرینستون و کالج لندن ارائه کرده است. این اثر نثری جذاب و زیبا دارد و از سوی بسیاری صاحبنظران تحسین شده است. دلایل عشق برندهی جایزهی کتاب حرفهای ـ تحقیقی در زمینهی فلسفه از انجمن ناشران آمریکا در سال ۲۰۰۴ است. به گفتهی فلیپ الو کوین، فرانکفورت دربارهی مسائل مطرح در این اثر به دقت در مدت زیادی اندیشیده است؛ او مباحثی بدیع و اصیل را با دقت و شفافیت طرح کرده است؛ در نتیجه این اثر محرکی قوی برای تامل در مباحث بیشتر به شمار میرود. ریچارد موران نیز تصریح میدارد که فرانکفورت در صد صفحه تمامی افکار و موضوعات مطلوب خویش در حوزهی عشق را بیان داشته است؛ میتوان تمامی محاسن متون فلسفی را در این اثر مشاهده کرد. مولف، عشق را که در یک معنا به مثابه احساسی بشری مانند تنفر، خشم، ترس یا لذت است، به ظرافت و زیبایی به یک دغدغهی فلسفی بدل کرده است که خود باعث ایجاد پرسشها و پاسخهای فراوان میشود.
مسلمی تاکید کرد: آلن سوبل نیز معتقد است که دیدگاه فرانکفورت دربارهی عشق طبیعتگرایانه است؛ او دلیلی برای عشق عنوان نمیکند و در واقع عشق را طبیعی میداند نه از روی دلیل و منطق؛ از جایجای این اثر برمیآید که مولف عشق را جزو بیولوژی تکوینی انسان میداند. پرسشهای مطرح در کتاب دلایل عشق از بنیادیترین پرسشهایی است که نهتنها فلاسفه بلکه عموم افراد با آنها رویارویند. یکی از دلایل گزینش این اثر برای ترجمه موضوعات ملموس و درکشدنی آن است. نویسنده در پی بسط مفاهیم انتزاعی بوده و همواره به تمایز سه مفهوم از یکدیگر تاکید کرده است: آنچه دغدغهاش را داریم، آنچه برای ما اهمیت دارد و آنچه به آن عشق میورزیم. با نگاه دقیق به دیدگاه فرانکفورت در مییابیم که نظرات او برای زندگی امروزی کاملا راهگشا و مثمر ثمر هستند. او به زیبایی عشق را به دغدغهای فلسفی بدل میکند و راههای مفیدی پیش روی ما قرار میدهد. فرانکفورت با راهحل خود امید را در دل زنده میکند و متعاقبا راه پیشروی را میگشاید. از نظر او عشق به انسانها کمک میکند زندگیشان را شایستهی زیستن کنند.
عشق خود دلیل است
هاشمیان رویارویی خود با کتاب دلایل عشق را به سیاحتی تشبیه کرد و دربارهی این کتاب گفت: من این اثر را غیرمنتظره یافتم؛ این ویژگی در عنوان آن نیز وجود دارد. رویارویی با عنوان این تصور را در پی دارد که اثر حاوی دلایل و مباحث عقلی دربارهی عشق است. حال آنکه با خواندن یکسوم کتاب در مییابیم که در خطا بودهایم؛ عشق خود به معنایی دلیل نهایت عقلانیت عملی است؛ خود منبع دلایل نزد عاشق است. شکل بررسی مقولهی عشق در این اثر با تصورات متعارف دربارهی این مفهوم متفاوت است. جالب توجه است که مولف با کاربست شیوهای تحلیلی، تفکیک دقیق مفاهیم از یکدیگر، حساسیت در انتخاب واژگان و تلاش برای وضوح مفاهیم سعی میکند مخاطب را با اشتباهات متعارف دربارهی عشق آشنا کند.
وی این ویژگیها را در گزینش دلایل عشق برای ترجمه موثر دانست و تصریح کرد: گویا عشق با شور و شوق و چون آنها متضایف است؛ حال آنکه کتاب دلایل عشق از این حیث به مفهوم یادشده نمیپردازد؛ این خود از دیگر وجوه غیرمنتظرهبودن آن است. فرانکفورت وقتی ویژگیهای عشق را برمیشمرد بر این امر تاکید میکند که شوروشوق جزو ویژگیهای عشق نیست و لزومی ندارد حتا عشق اصیل چنین مشخصهای داشته باشد. مولف در یکی از رویکردهای خود عشق را نوعی علاقهی بیغرض به معشوق و بهروزی او تعریف میکند. به زعم مولف بیغرضی نوعی ایثار را نیز در خود دارد؛ در یک عشق اصیل منافع عاشق بر ایثار وی منطبق میشود.
هاشمیان در ادامه برخی مولفههای اساسی کتاب دلایل عشق را برشمرد و اظهار داشت: این اثر با اشاره به مفهوم حیرت و کاوش در برخی پریشانیها، پرسشها و دغدغههای ما آغاز میشود و با توصیه به شوخطبعی پایان مییابد؛ این خود سیری جذاب است. فصل اول پرسشی کلی (هم ابتدایی و هم نهایی) را طرح میکند: چگونه باید زیست؟ این پرسش از سنخ پرسشهایی است که اگر پاسخ آن را نیابیم ذهن ما به نوعی فشار روانی دچار میشود. این پرسشی مبرم است؛ چراکه به زندگی عملی ما ارتباط دارد؛ از اینروی فشار ذهنی و اضطرابی که در پی آن حادث میشود در خور توجه است. برای پرداختن به این پرسش باید به قلمرو نوعی نظریهی تعقل عملی ورود یابیم؛ اما دریافت نتیجهای مبنی بر اینکه نمیتوان این پرسش را در این شکل پاسخ گفت، نیز یکی از مولفههایی است که بر غیرمنتظرهبودن کتاب تاکید میکند. از اینروی که اخلاق نمیتواند پاسخی کافی و قانعکننده به این پرسش بدهد.
وی افزود: بر این اساس هری فرانکفورت پرسش یادشده را به مسالهی دغدغهداشتن مرتبط میکند؛ دغدغهداشتن یکی از مهمترین مفاهیم این اثر است که در کنار دو مفهوم دیگر طرح شده است: آنچه برای ما مهم است و آنچه به آن عشق میورزیم. اولین تعریف انسان در فلسفه، او را حیوان ناطق میخواند؛ حال آنکه در کتاب دلایل عشق تعریف دیگری از انسان درافتاده است؛ مولف وجه ممیز انسان از حیوان را دغدغهمندی میداند. او ادعایی طرح نمیکند، مبنی بر اینکه دیگر حیوانات فکر نمیکنند؛ اما تاکید میکند بر اینکه تنها انسان میتواند دربارهی چیستی خویش ژرفاندیش باشد. به عقیدهی فرانکفورت این وجه ممیز انسان از حیوان است که به مفهوم دغدغهمندی وابسته است. اساسا به زعم مولف مجموعهی مفاهیمی که به دغدغهی انسان بدل میشوند علاوه بر اولویتبندی آنها، پاسخ ما به پرسش چگونهزیستن هستند. این رویکرد بر خلاف تصوری است که در ابتدای کتاب برای مخاطب شکل میگیرد.
هاشمیان بر اهمیت پرسش چگونه زیستن نزد مولف کتاب تاکید کرد و گفت: پرسش یادشده به زعم وی پرسشی هنجارین است؛ اما برای پاسخ به آن باید پیشتر پاسخی طرح شود برای این پرسش واقعیتبنیاد که دقیقا و عملا دغدغهی چه چیزی مطرح است؟ بر این اساس کتاب دلایل عشق بر مفهوم دغدغهمندی و بررسی آن متمرکز شده است. در آرای فرانکفورت مساله، ترجیح شیوهای از زندگی بر شیوهی دیگر است؛ از دیگر سو جستجوی براهین نیز ضرورتی ندارد؛ بنابراین تنها دریافت و فهم شرایط ترجیح یادشده اهمیت دارد. از اینروی علاقه به شخص یا چیزی دلیل تلاش برای رسیدن به آن است؛ بنابراین عشق خود منبع دلایل است نزد عاشق و او به دلایل نیاز ندارد. مولف ویژگیهایی را برای عشق برشمرده است؛ برخی از آنها ویژگیهای مفهومی و ضروری هستند و برخی دیگر در برابر آرای متعارف این مفهوم قرار دارند. عشق واکنشی آگاهانه به ارزش معشوق نیست؛ به این معنی که عشق از آنجا که معشوق ارزشمند است صورت نمییابد؛ بلکه او به واسطهی عشق ارزشمند است. شوروشوق نیز جزو ویژگیهای تعیینکنندهی عشق نیست. فرانکفورت عشق را به دقت از انواع شیدایی و وابستگیهای مختلف متمایز کرده است؛ او بهویژه تاکید میکند بر اینکه روابط رمانتیک یا جنسی شکل اصیل عشق نیستد.
وی تاکید کرد: به زعم فرانکفورت اصیلترین شکل عشق، عشق به خود است (این نظرگاه نیز به دور از انتظار است). عشق امری شخصی است؛ علاقهی عاشق به معشوق یک علاقهی عام یا ژنریک نیست؛ فردیت معشوق برای عاشق مهم است؛ این نظرگاه عشق را از سایر انواع علاقه متمایز میکند. هیچ ضرورت منطقی و عقلی موضوع عشقورزی را تعیین نمیکند. سوای موضوع عشق، عشقورزی خود برای ما اهمیت دارد؛ چراکه ما به داشتن غایت نهایی نیاز داریم. جز آن دچار ملال خواهیم شد؛ این مفهوم نیز از نظر مولف بسیار جدی است؛ چراکه حیات روانی را به شدت تهدید میکند. بنابراین عشق نیاز ما به غایات نهایی را برآورده میکند؛ مبدع ارزش نهایی است؛ از آنجاکه هم موجد ارزش ذاتی است و هم موجد اهمیت، دلیل نهایی عقلانیت عملی نیز است.
هاشمیان در انتها به شرح مفهوم عشق به خود پرداخت و در شرح نظرگاههای مولف در اینباره تصریح کرد: هری فرانکفورت مدعی است که عشق به خود اصیلترین نوع عشق است. نظر وی در اینباره با عقاید کانت در تقابل است. او اثبات میکند که آنچه کانت «خود عزیز» میداند معادل تنآسایی است؛ نهتنها با عشق همپوشانی ندارد، بلکه اغلب با آن در تقابل است. چهار مشخصهی مفهومی و ضروری هر نوعی عشقی از نظر فرانکفورت علاقهی بیغرض به بهروزی معشوق، شخصیبودن ناگزیر عشق، احساس یگانگی عاشق با معشوق و استلزام قیودی بر اراده است. اگر این مشخصهها را بپذیریم، خوددوستی به کمال آنها را در خود دارد و از انواع دیگر (حتا عشق به فرزند) بیآلایشتر است. مولف در انتهای کتاب تاکید میکند، یکدل بودن نهتنها با حدی از عدم کمال اخلاقی سازگار است، بلکه حتا با شرارت نیز سازگار است؛ بنابراین خوددوستی به هیچروی ضامن درستکاری ما نیست؛ قرار نیست عشق ما را به موجوداتی بهتر بدل کند؛ باید زندگی ما را شایستهی زیستن کند؛ زندگیای که تهی از معنا نیست.
عشق، معطوف به خیر
جوادی در ابتدا بر دشوار بودن ترجمهی کتاب دلایل عشق تاکید کرد؛ تلاش مترجمان را ستود و شرح نکاتی انتقادی را ضروری دانست؛ وی اظهار داشت: آنچنانکه گفته شد، آنچه عشق خوانده میشود، از جنس میل است؛ میلی که نوعی دغدغه است و از آنپس دغدغه به عشق بدل شده است. در ابتدا امیال وجود دارند؛ برخی از آنها اهمیت ندارند و نگرانی و دغدغهای را نیز در پی ندارند. میلی که مانایی و دوام آن را جویا میشویم، به دغدغه تبدیل میشود. مولف بارها تاکید کرده است که در صورت عدم وجود دغدغه هیچچیز برای ما اهمیت ندارد؛ به عقیدهی او برخی دغدغهها به عشق تبدیل میشوند. فرانکفورت بر این امر نیز تاکید میکند که در صورت نبود دغدغه استدلال عملی نیز محقق نمیشود؛ به این معنا که استدلال عملی مشروط به پاسخدادن به پرسشی واقعیتبنیاد است.
وی تاکید کرد: این نظرگاه تز اصلی کتاب دلایل عشق است؛ به قولی شاید این رای مولف قرینهی نظرگاه ویتگنشتاین باشد مبنی بر بیمبنایی ایمان؛ بر این اساس شاید بتوان گفت در حوزهی عقل عملی، عشق خود مبنایی ندارد، اما مبنای عملها و دلایل عملی است. به نظر میرسد از منظر فلسفهی اخلاق این نظرگاه تازه نباشد؛ ارسطو نیز بر این مضمون تاکید کرده است؛ اگر کسی دغدغهی سعادت نداشته باشد، استدلال عملی بیمعنی است؛ ما دربارهی غایات نمیاندیشیم، بلکه برای رسیدن به آنها فکر میکنیم؛ گویا غایات خود موضوع فکر نیستند. از اینروی به نظر میرسد فرانکفورت از مبانی ارسطو خوانشی بر مبنای نظریات هیوم درانداخته است؛ به زعم وی معنای واقعیتبنیاد تغییر میکند. اما مفهوم واقعیتبنیاد در این اثر به طبیعتبنیاد تغییر کرده است؛ البته نه طبیعت به مفهوم ارسطویی آن؛ گویا نوعی لوگوتراپی مطرح است؛ به این معنا که آنچه در ما رضایت ایجاد میکند میتواند مبنای استدلالهای عملی باشد.
جوادی، صحت و درستی این مسیر را محل پرسش دانست و تصریح کرد: در اینباره ارسطو خود نقد مطلوبی را ارائه کرده است؛ اصطلاح فکر و نظر نزد ارسطو متفاوت است؛ مراد او این است که به غایات بهعنوان وسیله و ابزار نمینگرد؛ حال آنکه مباحثی را در میاندازد دربارهی مطلوبیت پی گرفتن لذت، افتخار و چون آنها؛ او دلایلی را در رد یا تایید این گزارهها طرح میکند؛ بنابراین دلایل وجود دارند؛ نه از آندست که تفکر خوانده میشود. در آرای ارسطو انواع دلایل مطرح است؛ اما شاید دلایل عقل عملی دربارهی گزارههایی از ایندست صدق نکند. باید در نظر داشت که استدلال عملی نیز قدری ابهام دارد؛ دانش عملی معانی متعددی دارد. دانش عملی میتواند در ساختارهای عمل مطرح شود و تغییر رویهای را در پی داشته باشد؛ بنابراین یکی از اشکالات اساسی در اینجا گویا خوانش ارسطو بر مبنای آرای هیوم است؛ در پی آن این تلقی درافتاده است که هر غایتی در قالب واقعیتبنیاد میتواند به استدلال عملی بیانجامد. در اینصورت نمیتوان غایات را نقد کرد و استدلال عملی از معنا تهی میشود؛ گویا این رویکرد به حذف اخلاق میانجامد.
وی تاکید کرد: به نظر میرسد در کتاب دلایل عشق اصطلاحاتی چون طبیعت یا واقعیتبنیاد به نادرست معنی شدهاند و باید دربارهی آنها تامل شود. مولف در این اثر میان امیال درجهی اول و امیالی که بر آنها ناظرند تفاوت قائل شده است. گویا فرانکفورت در این حوزه از شخصی به نام ژوزف باتلر متاثر است؛ اما ارجاعاتی در اینباره طرح نمیکند. در جایی دیگر مولف هنجاریت را مبتنی بر واقعیتهای نزد ما میداند؛ حال آن که این واقعیتها متفاوت هستند؛ به این ترتیب باید نوعی نسبیت را در حوزهی اخلاق پذیرفت. برخی صاحبنظران برای فرار از نسبیت اخلاقی ادعا میکنند که نهاد مشترک میان ما وجود دارد؛ از اینروی دغدغههایی واحد داریم و در نتیجه هنجارها به نوعی ثبات دچار میشوند.
جوادی ضمن اشاره به دیگر آرای فرانکفورت شرح نکتهی انتقادی دیگری را ضروری دانست و اظهار کرد: برخی از تعابیر این اثر در شرح ویژگیهای عشق، به آرای جامی در اینباره شبیهاند. چهار ویژگی یادشده در رسالهای از وی طرح شده است. اما برخی فلاسفه چون خواجهی طوسی معتقدند که جنس محبت یا عشق ریشه در جایی دارند که نقصی وجود دارد؛ به زعم ایشان رویکردهای اینچنینی باید معطوف به خیر باشند. بنابراین در تعاربف حکمای اسلامی فاعلیت انسان بدون غرض ممکن نیست. نکتهی دیگر اینکه ضمن خواندن این کتاب میتوان برخی آرای کرکگور را نیز به یاد آورد. اما به نظر میرسد مولف در اینباره برداشت نادرست داشته است؛ گویا او برداشتی وظیفهگرایانه از اخلاق دارد. حال آنکه اگر از منظر ارسطو بنگریم چنین آسیبی طرح نمیشود.
وی افزود: مولف میان شهوت و شیدایی فرقهایی را قائل را شده است؛ حال آنکه مبنای آن را شرح نمیدهد. اگر بیمبنایی در نظر باشد رویکردهای یادشه هم در گسترهی عشق قرار میگیرند؛ تنها نمیتوان آن را از ویژگیهای صوریاش جدا کرد؛ مثلا کسی تنها به دنبال لذت است و این میتواند علاقهای بیغرض باشد؛ به عبارتی دیگر آنچه ارزش حقیقی دارد ارزش ذاتی یافته است. فرانکفورت تاملات مطلوبی را طرح کرده است؛ اما به نظر میرسد این اثر آغاز راه برای تاملات بعدی در این حوزه است.