فرهیختگان: شاید رضاشاه پهلوی زمانی که در سال ۱۳۱۳ دانشگاه تهران را افتتاح میکرد، حتی
در مخیلهاش هم نمیگنجید که این مکان در روزگاران پس از او به مهمترین مرکز ضدیت
با حکومت شاه بعدی ایران بدل شود. اما دانشگاه تهران افتتاح شد و درست هفت سال بعد
و پس از کنار رفتن پهلوی اول، تبدیل به یکی از مهمترین کانونهای حوادث تاریخ
معاصر ایران شد. در این میان ۱۶
آذر ۱۳۳۲، در پی کشته شدن سه دانشجوی دانشگاه
تهران عنوان «روز دانشجو» را به خود گرفت و هر ساله در تقویم ایران به روزی ویژه
تبدیل شد. در این میان شاید تاکنون علل وقوع اعتراضات در دانشگاه تهران و چگونگی
واکنشها به این اتفاق چندان به شکل دقیقی مورد بررسی قرار نگرفته است؛ چرا که این
حادثه وام گرفته از اتفاقات آن روز ایران بود و گویی آخرین تکه از پازل نهضت ملی شدن
نفت ایران نیز در آن به پایان میرسید.
آغاز ماجرا
تشخیص دلایل آغاز ماجرایی که به حوادث ۱۶ آذر ۱۳۳۲ منجر شد، شاید چندان کار پیچیدهای نباشد. آغاز این ماجرا به
طور مستقیم به حوادثی که کمتر از پنج ماه قبل و در پایان مرداد این سال در ایران
اتفاق افتاد، باز میگشت. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و برکناری دولت محمد مصدق، نخستوزیر ایران، سرخوردگی بزرگی
در جامعه ایران به بار آورد و این سرخوردگی دیر یا زود و پس از روزهای کودتا خود
را به شکل ویژهای نشان داد. اتفاقاً نکتهای که شاید رضاشاه نیز به آن فکر نمیکرد،
همین پیشروی دانشگاه بود. به همین سادگی دانشگاه سرخورده از حوادث پس از مرداد ۱۳۳۲ آماده جرقهای بود تا علیه حکومت
مرکزی شورش کند. این جرقه در آذر ۱۳۳۲
و در پی یک سلسله اتفاقات برای دانشجویان زده شد.
دادگاه مصدق، برقراری رابطه با انگلستان و سفر
نیکسون
در بررسی اتفاقات آذر ۱۳۳۲ شاید مهمترین نکته که کمتر نیز به
آن توجه شده، برگزاری دادگاه مصدق باشد؛ دادگاهی که هر روز روزنامهها شرح کامل آن
را منتشر میکردند و خواندن آن ضربه محکمی بر پیکر نیمهجان نهضت ملی ایران و
طرفداران آن بود. از سوی دیگر با اعلام سفر دنیس رایت به عنوان کادر انگلستان در
ایران، خبر آغاز روابط سیاسی ایران و انگلستان به گوش میرسید. برقراری این رابطه سیاسی اما هدف بزرگتری پشت خود داشت. بحث
نفت همچنان موضوع اصلی بین تهران و لندن بود و اکنون با کنار رفتن مصدق دوباره زمینههای
بازگشایی مذاکرات آماده شده بود. سومین اتفاق اما سفر ریچارد نیکسون، معاون رئیسجمهور
آمریکا به ایران بود. نیکسون که طی یک دور سفر به آسیا قرار بود ۱۷ آذر به تهران بیاید، میتوانست
دستاویز مناسبی برای اعتراض علیه حکومت پهلوی باشد.
دانشگاه در آشوب
دانشگاه تهران به عنوان تنها موسسه آموزش عالی در ایران
پس از شهریور ۱۳۲۰
شاهد فعالیتهای سیاسی دانشجویان بود.
نفوذ حزب توده در سالهای میانی دهه ۲۰ چنان گسترش یافته بود که برخی مورخان
معتقدند «بیش از نیمی از دانشجویان دانشگاه تهران عضو یا هوادار این حزب بودند.»
در دوران نهضت ملی شدن نفت نیز دانشگاه نقشی کلیدی در سیاست ایران ایفا کرد. با
این اوصاف بود که پس از وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
و فشار روی گروههای سیاسی، دانشگاه میتوانست مامنی برای فعالیت گروهها باشد. به
همین دلیل نیز تظاهراتها و اعتصابهای پراکندهای در پاییز ۱۳۳۲ در دانشگاه تهران برگزار شد. اما حوادث
آذر ۱۳۳۲ موجب شد در ۱۴ آذر دانشجویان فعال به سخنرانی در
کلاسها بپردازند و ناآرامی تمامی محوطه دانشگاه تهران را فرا گیرد. راهحل دولت نظامی
فضلالله زاهدی نیز چیزی جز سرکوب نبود و همین مساله روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ دانشگاه
را به میدان جنگ تبدیل کرد. در این روز و در پی تیراندازی نیروهای نظامی سه
دانشجوی دانشکده فنی به نامهای احمد قندچی، مهدی (آذر) شریعترضوی و
مصطفی بزرگنیا کشته شدند. همین اتفاق باعث شد ۱۶ آذر از سوی کنفدراسیون دانشجویان
ایرانی خارج از کشور که مرکز اجتماع و مباحثه مخالفان حکومت پهلوی در خارج از
ایران بود، روز دانشجو نامیده شود.
حادثه دانشگاه
«حادثه دانشگاه» تیتری بود که روزنامه «اطلاعات» فردای ۱۶ آذر برای این اتفاق برگزید.
«اطلاعات» بدون اشاره به آنچه در دانشگاه تهران گذشته، در مطلبی بلند به واکاوی
چرایی این حادثه پرداخت و تلاش کرد برای این حادثه مقصری بیابد. «اطلاعات» در
توضیح چایی نوشته شدن این مطلب مینویسد: «دیروز حادثه تاثرآوری در دانشگاه روی
داد. در این حادثه سه جوان دانشجو بر اثر تیراندازی هدف گلوله قرار گرفتند و
درگذشتند و خانوادههایی را با هزاران امید و آرزو داغدار ساختند... باری با کمال تأسف
این پیشامد روی داد و ما برای جلوگیری از نظایر این واقعه شوم ضرور میدانیم
دانشجویان عزیز و خوانندگان محترم را به نقص بزرگی که در دانشگاه و مدارس ما وجود
دارد، متوجه سازیم؛ این نقص آلوده شدن جوانان بیگناه و حساس، پرشور و میهنپرست کشور
به سیاستهای مختلف و دستهبندی و حزبسازی در داخل دانشگاه و مدارس است.» این
روزنامه در ادامه به مقصران این حادثه اشاره میکند: «آنهایی که این بساط را
فراهم ساختند و سیاستبافی را به مدارس و داخل دانشگاه کشانیدند روز اول برای
گستردن این بساط حساب نکردند که وقتی جوانان معصوم ما آلوده شدند، روزی میرسد که
رشته از دست همه آنها در میرود و به دست شیادان و عیارانی میافتد که با سوءنیت و
اغراض پلید افکار جوانان را قبضه میکنند و طبق مقاصد و نیات خود به هر طرف میکشانند.»
اما بخش مهم مقاله اطلاعات نوع نگاه آن به دانشگاه و دانشجو است. این مطلب که بدون
اسم منتشر شده میتواند بازگوکننده نگاه حکومت آن روز ایران به مقوله دانشگاه در زمانه
پس از کودتا باشد: «اولین پایه غلط دوازده سال پیش در دانشگاه گذاشته شد. تا آن
وقت دانشجویان هدفی جز تعلیم و تربیت و کسب معلوماتی که مفید به حال جامعه و کشور
باشد، نداشتند. سیاستبازی و دستهبندی در محیط دانشگاه راه نداشت و راستی محیط
دانشگاه جای پرورش عناصر خوب و محل امن و راحتی برای درک فضایل بود اما همین که
آثار هرج و مرج در اثر اشغال قوای بیگانه در کشور ظاهر شد نظم و آرامش به هم ریخت؛
دانشگاه نیز از آن آشفتگی بینصیب نماند و اولین پایه غلط در آنجا گذارده شد... .
یک دانشجو بیشتر سعی میکرد هوچی بار بیاید تا عنصری دانا و با کمال، چه، به چشم
خود میدید هر کس بهتر هو میاندازد و زودتر خود را به کرسی خطابه میپراند و بهتر
فحش میدهد و تهمت میزند، بیشتر ترقی میکند!» و همین نگاه بود که سالها بعد خود
را در قامت سقوط حکومت در حالی نشان داد که یکی از پایههای اصلی آن همین محیط
دانشگاه بود.