ایران: خیلی قبلتر از آنکه اورهان پاموک، موفق به دریافت جایزه
نوبل ادبیات شود دست به ترجمه آثار او به زبان فارسی زد. «ارسلان فصیحی» بواسطه
تسلطی که به زبان ترکی استانبولی دارد نه تنها آثار بسیاری از ادبای بزرگ این کشور
همچون مصطفی کوتلو، انیس باتور، ناظم حکمت و عزیز نسین را به فارسی بازگردانده
بلکه حتی نزدیک به ۲۰
اثر فارسی را هم به ترکی ترجمه کرده است. او که علاوه
بر مترجمی، سرویراستار انتشارات ققنوس هم هست معتقد است تنها افرادی به مترجمان،
نویسندگان و حتی ویراستاران خوبی تبدیل میشوند که از کودکی با کتاب خو گرفته
باشند. فصیحی با وجود تمام تلاشی که طی چند دهه اخیر در ترجمه آثار ترکی به فارسی
و همچنین برعکس آن را انجام داده بدون هیچ تعصبی درباره زبان و ادبیات ترکیه صحبت
میکند. با او عصر یکی از روزهای آذرماه، در سالن اجتماعات کتابفروشی شهر کتاب،
قبل از آغاز جلسه نقد و بررسی کتاب «ملت عشق» نوشته «الیف شافاک» که ترجمهاش را
بر عهده داشته گفتوگو کردیم. گپ و گفتی درباره وضعیت فعلی ترجمه در کشورمان،
ادبیات ترکیه و همچنین دلایلی که منجر به فعالیت او در این حوزه شد، آن را میخوانید.
تحصیل در دانشگاه ازمیر دلیل روی آوردنتان به ترجمه
ادبیات ترکیه بود یا علاقه شخصیتان در میان بود؟
به ادبیات ترکیه علاقه داشتم و زمانی که برای تحصیل
به کشور ترکیه رفتم، رشته زبان و ادبیات ترکی را انتخاب کردم. این در حالی است که
میتوانستم مانند خیلیهای دیگر، رشتههای مهندسی را انتخاب کنم؛ رشتههایی که
حداقل از نظر مادی برایم منفعتی داشته باشند. البته قبل از دوران کارشناسی هم این زبان
را یاد گرفته بودم، منتهی زبانی که من فراگرفته بودم با زبان و ادبیاتی که در
دانشگاه آموختم تفاوت داشت. در دانشگاه با درسهایی در ارتباط با تاریخ زبان مورد
نظر، تاریخ ادبیات آن و... آشنا شدم که منجر به عمیقتر شدن اطلاعاتم شد.
و البته بهواسطه تحصیل در این دانشگاه از شانس حضور در
محیط و آشنایی با اصطلاحات تخصصی زبان ترکی هم برخوردار شدید!
بله و این یکی از مهمترین ملزومات کار ترجمه است. فردی
که خواهان ترجمه از زبانی دیگر است حتماً باید مدتی در محیط حضور داشته باشد تا با
زبانی که قرار است به زبان مبدأ او تبدیل شود آشنا شود. به گمان من تأثیر حضور در محیط
به اندازه تحصیل آن زبان در دانشگاه است. اینکه در لایههای مختلف اجتماعی حضور
داشته باشید و بتوانید با قشرهای مختلف مراوده داشته باشید از اهمیت بسیاری
برخوردار است. تنها در چنین شرایطی است که میتوان با ظرایف زبانی آشنا شد. علاوه
بر این قادر به فراگیری لغتهایی خواهید شد که آنها را در هیچ لغت نامهای یاد
نخواهید گرفت.
مواردی که اشاره شد تنها در ارتباط با زبان مبدأ است؛ در
زبان مقصد باید چه ملزوماتی را مدنظر داشت؟
آشنایی با زبان مقصد در ترجمه، سهمی هفتاد درصدی در
موفقیت نهایی کار دارد. آن سی درصد باقی مانده هم تسلط به زبان مبدأ و ظرایفی است
که به بخشی از آنها اشاره شد. مترجم باید نه تنها با زبان و ادبیات فارسی آشنا
باشد بلکه حتی باید تاریخ ادبیات آن را هم بداند. آشنایی با سبکهای مختلف ادبیات
فارسی و حتی گویشها هم اهمیت بسیاری دارد. از سوی دیگر زبان هر چند سال یک بار،
که اغلب دوره زمانی ۲۵
سالهای را برای آن قائل هستند به کل متحول میشود. مترجم باید به تمام این موارد
آشنایی داشته باشد تا بتواند کتاب مورد نظرش را در زبان مقصد بازآفرینی کرده و با
ترجمهای قابل فهم به مخاطبان ارائه بدهد. در این صورت دیگر مخاطبان با ترجمهای
که بوی ترجمه بدهد و آنان را فراری بدهد مواجه نمیشوند. رعایت این موارد موجب میشود
که زبان فارسی هم با آسیب روبهرو نشود. متأسفانه یکی از آسیبهای جدی به زبان
فارسی از سوی همین ترجمههای غیر اصولی است.
این آسیب به سالهای اخیر محدود میشود یا از دوره
مشروطه به این سو که ترجمه مورد توجه اهالی کتاب قرار گرفته متوجه زبان فارسی شده؟
متأسفانه این مسأله تنها به چند دهه اخیر محدود نمیشود؛
آسیبهای ناشی از ترجمهها از همان دوران مشروطه آغاز شده است. بخش بسیاری از این
آسیب از سوی مترجمانی وارد شده که هم بشدت تحت تأثیر زبان مبدأ هستند و هم از سویی
به اندازه کافی با زبان مقصد آشنایی ندارند. بنابراین هم از نظر نحوی و هم صرفی
مشکلات متعددی در این سالها متوجه زبان و ادبیات فارسی شده است.
یعنی افرادی که تنها با فراگیری آموزشگاهی زبان میآموزند،
نمیتوانند امیدی به فعالیت در عرصه ترجمه آن هم بدون بهرهمندی از حضور در محیط
داشته باشند؟
در پاسخ سؤالتان باید به دو مدل از عمدهترین شکلهای
ترجمه، که ترجمه ادبیات و ترجمه گزارش است اشاره کنم. ترجمه گزارش یا همان متون
علمی با اتکا به یادگیری زبان مبدأ و از سویی اصطلاحات علمی مورد نظر انجام میشود. این علم ممکن
است، تاریخ، فلسفه، فیزیک یا حتی اتم باشد. در این نوع ترجمهها بهرهمندی از حضور
در محیط الزام چندانی ندارد و تعیینکننده نیست. اما در ترجمه متنهای ادبی از
جمله رمان و داستان نمیتوان گزینه محیط را حذف کرد. اگر مترجمی که خواهان فعالیت
در عرصه ادبیات است در محیط زبان مبدأ زندگی نکرده باشد به طور حتم به زبان مقصد
آسیب میزند. چنین مترجمی هر چقدر هم دقت به خرج بدهد به هر حال دچار اشتباه میشود؛
حتی یک جاهایی از کار درمیماند و نمیداند که باید چه کند.
حتی تعامل مترجم با مؤلف اثر هم نمیتواند کمکی به فقدان
این شاخص کند؟
در صورتی که مترجم پیش از آغاز کار با صاحب اثر گفتوگو
کند و در هنگام ترجمه هم این ارتباط را حفظ کند میتواند تا حد بسیاری از اشتباهات
رایج اجتناب کند. البته این مسأله هم به وجدان مترجم و اینکه چقدر خواهان امانتداری
باشد بازمی گردد. مهمترین مشکلی که متوجه ترجمههای موجود در بازار کتاب است آگاه
نبودن مترجم از اصطلاحات زبانی است. حتی گاهی اوقات معنی کلمات هم آنان را دچار
اشتباه میسازد؛ از همین رو معمولاً این قبیل افراد تلاش میکنند تا به معنی کلمات
در قالب کلی مفهوم جملهای که در آن قرار گرفته پی ببرند. بهعنوان نمونه مترجم در
ترجمه، به جملهای برخورد میکند که نوشته: «چمن همسایه سبز است.» و نمیفهمد که
معنی آن چیست! معنی معادل این اصطلاح در فارسی این است که: «مرغ همسایه غاز است.»
و او به دلیل این ناآگاهی مینویسد که: «چمن همسایه سبزتر است.» از همین رو هم
مفهوم جمله به کل تغییر میکند و مخاطب سردرگم میشود. مترجمی که حتی بدرستی با زبان
فارسی و اصطلاحات آن آشنا نیست چگونه میتواند ترجمه خوبی در برابر مخاطب قرار
بدهد.
ابتدای گفتوگو به لزوم آشنایی مترجم با لایههای مختلف
اجتماعی اشاره کردید؛ این شاخص تا چه اندازه در ارائه ترجمه بیعیب مؤثر است؟
نکتهای که تا به امروز کمتر به آن اشاره شده این است که
مترجم حتماً باید با روحیات جنس مخالف خود هم آشنا باشد که این مسأله به همان سؤال
شما بازمی گردد. فرض کنید مترجم مردی تصمیم به بازگردان کتابی بگیرد که شخصیتهای
آن علاوه بر مردان، زنان هم هستند. مردی که خواهر ندارد یا حتی تجربه زندگی مشترک
را نداشته باشد با ادبیات زنانه آشنا نیست. مترجم در بازگردان متن باید آنقدر تبحر
داشته باشد که بتواند شخصیت و حتی جنسیت شخصیتهای داستان را در لحنشان نشان دهد.
آنچنان که شما حتی بدون توجه به نام شخصیت هم بتوانید پی ببرید که این جمله به
کدام کاراکتر تعلق داشته است. زبان زنانه با زبان مردانه تفاوت بسیاری دارد؛ مترجم
باید با این نکات هم آشنا باشد.
پس برای ارائه ترجمه قابل قبول، آشنایی کلی با علومی
نظیر جامعه شناسی و روانشناسی هم لازم است؟
شاید بهتر باشد بگویید با بخشی از جامعه شناسی، چراکه
احتیاجی به آشنایی با تمام بخشهای این علم گسترده که برای فراگیریاش به تحصیل در
دانشگاه نیاز است وجود ندارد. همین که مترجم در لایههای مختلف اجتماعی حضور داشته
باشد و با تیپهای متعدد شخصیتی آشنا باشد برای موفقیت او کافی است. یکی از بهترین
نمونهها برای این گفته مهاجرت نویسندگان و حتی مترجمان ایرانی به کشورهای دیگر
است. شما اگر بعد از چند سالی که آنان در کشوری دیگر ساکن شدند به آثارشان توجه
کنید متوجه ناآشنا بودنشان با اصطلاحات رایج خواهید شد. سرچشمه خلاقیت اغلب این
افراد به دلیل دور بودن از محیط و بهرهمند نشدن از مواردی که اشاره شد بعد از
مدتی خشک خواهد شد. این افراد دیگر قادر به ترجمه و تألیف اثری نخواهند بود. جمالزاده
هم از جمله همین افراد بود، نویسندهای که نخستین اثرش را در ۲۵ سالگی نوشت و بعد مهاجرت کرد و تا ۱۰۵ سالگی هم زندگی کرد ولی دیگر چیزی ننوشت.
در ارتباط با جمالزاده که میگویند برخلاف دیگر اهالی
کتابی که از کشور مهاجرت کردند توانسته بود ارتباط خود با محیط را همچنان حفظ کند!
با این گفته موافق نیستم. ارتباط جمالزاده با
مردم ایران هم تنها از طریق نامه نگاری بود، وگرنه دیگر چیزی ننوشت. اگر قرار باشد
اینگونه حساب کنیم که اغلب مهاجران از کشور، ارتباط خود را با خانوادهشان از طریق
نامهنگاری حفظ میکردند.
با توجه به تمام مواردی که اشاره شد وضعیت فعلی ترجمه را
چگونه ارزیابی میکنید؟ نقدی که به وضعیت ترجمه وارد است بیشتر به کدام یک از
مواردی که صحبت شد بازمیگردد؟
وضعیت فعلی ترجمه آنقدر بد شده که نمیتوان تنها به یک
مورد بهعنوان مهمترین آسیب وارده اشاره کرد. به آمار دقیقی در این رابطه دسترسی
نداریم؛ اما با توجه به اینکه در نشر ققنوس وظیفه بررسی آثار ترجمه شده و تشخیص قابل
انتشار بودن آنها را برعهده دارم معتقدم که بخش قابل توجهی از آثاری که ترجمه میشوند
حتی قابلیت انتشار ندارند. زمانی که متن ترجمه شده را با متن اصلی مقایسه میکنم
متوجه میشوم که مترجم حتی مفهوم برخی کلمات را نفهمیده، اصطلاحات را یا اشتباه
ترجمه کرده یا کلاً از آنها عبور کرده است. حتی گاهی اوقات مفهوم و معنی کلمه را
فهمیده اما زبان فارسی او خوب نبوده و نتوانسته بدرستی ترجمهاش کند. این قبیل
مترجمان تنها کلمات را کنار هم میچینند؛ معمولاً از هر یک صد کتاب ترجمه شدهای
که برای انتشار به مؤسسه نشر میآورند نود و هفت درصد آنها برگشت میخورد. تنها سه
درصد از کتابها اجازه ورود به چرخه نشر را پیدا میکنند که تازه برخی از آنها هم
گاهی چند بار ویرایش، نمونه خوانی، بازخوانی و غلطگیری میشود تا بتوان منتشرشان کرد.
متأسفانه اوضاع ترجمه خیلی خراب شده است.
در ارتباط با این آسیب که به بدنه خود نشر بازمی گردد چه
باید کرد؟
با چند راهکار میتوان به طور تدریجی مشکلات فعلی را
برطرف ساخت؛ یکی از مهمترین راهکارهایی که میتوان برای حل این مشکل برشمرد
پیوستن ایران به «کنوانسیون برن» یا همان قانون مشهور به «کپی رایت» است. باید
از طریق قانون راه را بر چنین آسیبهایی بست وگرنه با اتکا بر وجدان نمیتوان امید
چندانی به حل مشکلات داشت. گرفتن کپی رایت کتاب شرایطی دارد که مترجم ناگزیر به
قبول آن است. از جمله این شرایط این است که صاحب امتیاز کتاب تحقیق میکند تا
بفهمد فردی که قرار شده اثرش را ترجمه کند کیست و چقدر در کار خود تجربه دارد.
علاوه بر این زمانیکه کار مترجم مورد قبول وی واقع شد در متن قرارداد شرطهایی میگذارد
تا مانع از تحریف اثر شود.
با این حساب بحث اخلاق هم با توجه به نبود زیرساختهای
فرهنگی لازم و فقدان همراهی رسانهها نمیتواند چندان مؤثر باشد!
در ارتباط با ترجمه نمیتوان چندان به این مسأله دل بست؛
گرچه مترجم باید امانت دار باشد اما در عمل چنین چیزی مشاهده نمیشود. زمانی که من
مترجم به سراغ کتابی میروم باید نخست آشنایی کافی با زبان فارسی داشته باشم و در مرحله
دوم هم بتوانم با امانتداری کامل اثر را ترجمه کرده و به دست مخاطب برسانم.
متأسفانه حتی فردی که از دیوار مردم بالا میرود پیش وجدان خود چندان درگیر نیست
وگرنه دست به این کار نمیزد؛ حالا مترجم که جای خود دارد و شاید حتی توجهی به بار
منفی کار خود نداشته باشد. اتکا به وجدان چندان کارایی ندارد؛ حالا که هنوز به
معاهده کپی رایت نپیوستهایم شاید بهتر باشد که ساز و کاری برای جلوگیری از چنین
اقداماتی اندیشیده شود. اتحادیه و تشکلهای خصوصی نشر و کتاب هم میتوانند به این
مسأله وارد شده و مشکلات موجود را حل کنند.
نقد اصولی آثار چقدر میتواند مؤثر باشد؟
هنوز آن طور که باید و شاید ما از وجود منتقدان مجرب
بهرهمند نیستیم. این در شرایطی است که با نقد اصولی میتوان هم آثار خوب را به
مردم معرفی کرد و هم جلوی بازنشر آثار ضعیفی که به زبان آسیب میزنند را گرفت. همه
افرادی که در حوزه کتاب و ادبیات فعالیت دارند در قبال حفظ زبان فارسی مسئولیت دارند،
بویژه که زبان فارسی مدت هاست که با آسیبی جدی روبهرو شده و در حال تخریب است.
در گفتههایتان به جای خالی نقد و میزان اثرگذاری آن
اشاره کردید. برخلاف سینما و تئاتر که از حضور منتقدان جدی بهرهمند هستیم چرا در
کتاب با چنین فقدانی روبهرو هستیم؟
چه بخواهیم چه نخواهیم ما هم در کشوری با نظام سرمایهداری
زندگی میکنیم. منتقد برای نقد کردن باید زحمت بکشد، کتاب بخواند، تئوری نقد
را بداند و...
خب این موارد شامل سینما و تئاتر هم میشود، اما چرا در
آن حوزهها منتقدی که شرایط را به جان بخرد داریم اما در کتاب نه!
شاید مهمترین آن دلایل مادی باشد. شاید منتقدان سینما و
تئاتر از نظر مادی پاسخ زحمات خود را دریافت میکنند که از ادامه کار پشیمان نمیشوند. از سوی دیگر
نباید فراموش کرد که یک فیلم یا تئاتر را میتوان نهایت در سه ساعت تماشا کرد اما
درباره کتاب شما باید زمان بیشتری صرف مطالعه کنید. باید متولیان با بررسی متوجه خلأهای
موجود بشوند و در نهایت برای حل آن چارهای بیندیشند، وگرنه من مترجم که به تنهایی
نمیتوانم چارهای بیندیشم.
به سؤالات ابتدای گفتوگو بازگردیم؛ چرا تحصیل در رشته
زبان و ادبیات ترکی را انتخاب کردید؟
قبل از آنکه تحصیل در این رشته را آغاز کنم با زبان و
حتی ادبیات کشور ترکیه آشنا بودم. البته باید اعتراف کنم که بخشی از دلیل وارد
شدنم به این رشته و حرفه خارج از اراده خودم بود. زمانی که در خانواده زمینههای
لازم برای ورود به حرفهای فراهم باشد شما خواه ناخواه در آن قدم خواهید گذاشت. سال ۱۳۵۷ انجمن فرهنگی ایران- شوروی در خیابان
وصال دایر بود که هماکنون تبدیل به سازمان انتقال خون شده است. در مقطع دبیرستان
درس میخواندم که بواسطه عضویت در کتابخانه این انجمن با حروف سیریلیک آشنا شدم؛
آن زمان بهترین سرگرمیام بازی با این حروف بود. بعد از فراگیری الفبای سیریلیک تصمیم
گرفتم کتابهایی را مطالعه کنم که به این زبان نوشته شدهاند. با این الفبا تنها
در تاجیکستان کتابهایی به زبان فارسی منتشر میشود. به انجمن رفتم و کتابهای
تاجیکی را امانت گرفتم و خواندم. الفبای سیریلیک همانند الفبای لاتین آوانگار است.
تمام صداها در آن ثبت میشود و از همین رو زمانی که با این الفبا، فارسی میخواندم
مثل این بود که در یکی از روستاهای تربت جام نشستهام و کتابی با گویشی دور افتاده
بخوانم، این باعث شد که قدری از ادامه راه دست بکشم. دوباره به همان کتابخانه رفتم
و درخواست کتابهای ترکیهای را کردم.
و همین بهانهای برای علاقهمندی شما به زبان و ادبیات
ترکیه شد؟
بله، البته برخی جریانهای سیاسی دهه شصت منجر به بسته
شدن این انجمن و کتابخانهاش شد آنچنان که حتی برخی از کتابهایی که امانت گرفته
بودم نزدم باقی ماند. شاید جالب باشد بدانید در همان سن و سال کم برای تهیه کتابهایی
که در ترکیه منتشر شدهاند ناچار به سفر به تبریز میشدم. علاقهای که به مرور به
مطالعه ادبیات ترکیه پیدا کردم منجر به آن شد که کم کم به این فکر بیفتم که چرا
کاری نکنم تا دیگران هم آنها را بخوانند.
البته شما از همراهی خانوادهتان هم برخوردار بوده اید،
به هر حال در آن سن کم هر وقت میخواستید به تبریز سفر میکردید!
نه بحث آزاد بودن من مطرح نبوده! بچههای الان برخلاف
همنسلان من دیر بزرگ میشوند، اما آن زمان اینگونه نبود و حداقل خود من تا هجده
سالگیام سفرهای بسیاری کرده بودم. البته همان گونه که اشاره کردید در خانواده هم شرایط
لازم برقرار بود؛ میتوان گفت در خانوادهای متولد شدم که کتاب همیشه در دسترسم
بوده است.
ادبیات ترکیه طی سالهای اخیر با پیشرفت بسیاری در عرصه
جهانی روبهرو شده، علت اقبالی که به دست آورده چیست؟
نه تنها ادبیات ترکیه، بلکه ادبیات بسیاری از کشورها طی
سالهای اخیر مطرح شده است؛ به همین خاطر شاید بهتر باشد سؤال را اینگونه بازنویسی
کنیم که چرا ادبیات ایران هنوز معرفی نشده است! باید از خودمان بپرسیم که در ایران
چه بلایی سرمان آمده که ادبیاتمان جهانی نشده است.
ایران با ترکیه بواسطه همسایگی، از مشترکات دینی و حتی
فرهنگی بسیاری برخوردار است، با وجود این ادبیات ترکیه مطرح شده اما ادبیات ما نه!
یکی از سیاستهای رسمی جمهوری ترکیه از سال ۱۹۲۳ به این طرف، غربی شدن است. این مسأله
با نگاه به غرب و شاخصهای مورد توجه آنان در تمام بخشها از جمله ادبیات انجام میشود.
از همین رو نویسندگان ترکیه هم به ناچار به سراغ مطالعه تئوری رفته و حتی در زمان
نوشتن هم با این نگاه داستان و رمان خود را آغاز میکنند که برای مخاطب غربی هم
جذاب باشد. از همین رو نویسندگان آنان به جای پیش رفتن با الهاماتشان با برنامهریزی
کتاب مینویسند.
وضعیت سانسور و ممیزی در ترکیه چگونه است؟
در ترکیه هیچ خبری از بررسی یا مجوز پیش از انتشار نیست.
چنین مواردی منجر به رشد ادبیات ترکیه شده چرا که نویسنده هیچ محدودیتی پیش روی خود
ندارد.
با خلق آثار بر اساس الگوهای شرقی نمیتوان به موفقیتی
در ارتباط با دیده شدن آثار دست پیدا کرد؟
نه و این نه گفتن من هم دلیل دارد. ما در زمینه شعر
پیشینه بسیار کهنی داریم اما در ارتباط با داستاننویسی تمام تاریخچه ادبیمان به
یک صد سال اخیر محدود میشود. بر همین اساس ناچار به پیروی از تئوریهای آنان در داستاننویسی
هستیم.
فراز و فرودهای متعددی که ترکیه در دهههای اخیر از نظر
اوضاع سیاسی پشت سر گذاشته لطمهای به ادبیات آن وارد نکرده؟
آینده را نمیدانم ولی هنوز که نه!
حداقل در یک دهه اخیر آثار بسیاری از نویسندگان ترکیه در
ایران ترجمه شده، از آثار ناظم حکمت و اورهان پاموک گرفته تا آنانی که چندان معروف
نیستند. علت این توجه در نزدیکی فرهنگی هر دو کشور است یا شاخص بودن ادبیات ترکیه؟
به علتهای مختلفی میتوان در پاسخ به سؤال شما اشاره
کرد. یکی شاید همین نزدیکی فرهنگی باشد و از آن مهمتر مسألهای که تنها به زبان
ترکی ختم نمیشود و در ارتباط با تمام زبانها وجود دارد. متأسفانه برخی تنها با تماشا
کردن چند سریال ترکیهای و آشنایی مختصری با این زبان گمان میکنند که زبان مذکور
را فراگرفته و میتوانند کار ترجمهاش را آغاز کنند. از سوی دیگر اشتباه بزرگ تری
که به آن دچار هستند این است که گمان میکنند فارسی بلد هستند! در حال حاضر به
تعداد شنهای بیابان ما در کشورمان ناشر داریم، ناشرانی که به اجبار قانون باید
سالی چهار کتاب منتشر کنند و به همین خاطر افرادی که دچار توهم ترجمه شدهاند از
شانس انتشار آثارشان با پرداخت پول برخوردار میشوند. البته همان گونه که گفتم این
تنها به ترجمه آثار ترکیهای محدود نمیشود و تمام زبانها را در برمی گیرد.
برای ادبیات ترکیه چه جایگاهی در عرصه جهانی قائل هستید؟
جایگاه ادبیات معاصر ترکیه در عرصه جهانی، جایگاه قابل
قبولی است. مخاطب خود را پیدا کرده و بیش از همه در رمان موفق بوده است.
آشنایی مردم ترکیه با ادبیات فارسی در چه اندازهای است؟
آنان هم تا اندازهای با آثار فارسی آشنا هستند و برخی
نوشتههای ادبیات معاصرمان در این کشور ترجمه میشوند. از جمله افرادی که اشعار و
داستانهای آنان در ترکیه ترجمه و معرفی شده میتوان صادق هدایت، فروغ فرخزاد،
شاملو، صمد بهرنگی و به تازگی نویسندگانی مانندمصطفی مستور اشاره کرد. از سویی آثار
سیاسی- ایدئولوژیک ایرانی هم بارها در ترکیه ترجمه و تجدید چاپ شده که آثار دکتر
شریعتی از آن جمله هستند. حتی کتاب بامداد خمار هم در ترکیه ترجمه شده اما برخلاف
انتظار با استقبال روبهرو نشد و ناشر آن با شکست تجاری روبهرو شد.