کد مطلب: ۹۵۴۶
تاریخ انتشار: شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۵

خلق ضدجهان در طنزنویسی آلمانی

هادی مشهدی

مارتین موزِباخ، نویسنده، شاعر و جستارنویس آلمانی، درسال ۱۹۵۱ در فرانکفورت در کرانه‌ی ماین متولد شد. او در سال ۱۹۷۹ در مقام نویسنده در شهر زادگاهش اقامت گزید و تاکنون همان‌جا زندگی می‌کند. اولین رمان موزباخ باعنوان «تختخواب» در سال ۱۹۸۳ منتشر شد و بعد از آن چهار رمان دیگر نوشت و منتشر کرد. داستان‌ها، اشعار و جستارهایش در باب ادبیات، هنر، سفر و موضوعات سیاسی، تاریخی و مذهبی است. موزِباخ نشان‌ها و جوایزی دریافت کرده است که از آن‌جمله می‌توان به جایزه هاینریش فون کلایست، جایزه بزرگ گئورگ بوشنر و نشان گوته شهر فرانکفورت اشاره کرد. او عضو فرهنگستان زبان و ادبیات آلمانی، آکادمی هنرهای براندنبورگ در برلین و فرهنگستان هنرهای زیبای بایرن است.

نشست هفتگی شهر کتاب با عنوان «دیدار و گفت‌وگو با مارتین موزِباخ» روز سه‌شنبه ۱۹ بهمن برگزار شد. در این نشست که با حضور مارتین موزباخ، علی عبداللهی و سعید رضوانی برگزار شد، درباره‌ی تحولات نوین در گستره‌ی ادبیات آلمان محل بحث و گفت‌وگوهایی درگرفت.

سوسیال‌دموکرات‌های آوانگاردستیز

موزباخ در ابتدای سخنان خود ضمن قدردانی از شهرکتاب به پیشینه‌ی مناسبات فرهنگی جاری میان ایران و آلمان اشاره کرد و اظهار داشت: میان ادبیات فارسی و ادبیات آلمانی پیوندهای نیرومندی برقرار است، به‌ویژه در زمینه‌ی شعر. در ایران شعر بسیار برجسته است و ادبیات آلمانی بسیار از آن تأثیر پذیرفته است. گوته، آگوست فون پلاتن، هاینه و بسیاری دیگر از آن متأثر بوده‌اند. من برای اولین‌بار به ایران سفر کرده‌ام و بسیار متاسفم از این بابت که نمی‌توانم به فارسی سخن بگویم. من در اساس رمان‌نویس هستم؛ تاکنون یازده رمان نوشته‌ام. اما از آن‌جاکه خواندن بخش‌هایی از یک رمان در این‌جا مطلوب نیست یک داستان کوتاه خواهم خواند.

وی افزود: این داستان «طبیعت بی‌جان با جانور وحشی» نام دارد و با یکی از رمان‌های من مرتبط است. داستان در ناپل اتفاق می‌افتد؛ این خود یکی از وجوه ارتباط این دو اثر است. آن‌چنان‌که از نام داستان بر می‌آید موضوع آن درباره‌ی طبیعت بی‌جان است و آن‌چه در نقاشی کاربرد دارد. اشیاء در نقاشی بسیار اهمیت دارند. یک نقاش فرانسوی متعلق به قرن هجدهم به این سبک پرداخته است؛ او در غالب آثارش در میان اشیاء مختلف حیوانی زنده (مثل یک گربه) را گنجانده است.

در ادامه‌ی نشست، ترجمه‌ی فرخ معینی از داستان یادشده خوانده شد. از آن‌پس محمدخانی معاون فرهنگی شهرکتاب ضمن اشاره به داستانی دیگر از موزباخ توصیف‌های زیبا، رویکردی معنوی و کاربست عناصری طنزآلود را از مهم‌ترین ویژگی‌های آن‌ها برشمرد؛ وی بر این اساس از جایگاه طنز و معنویات در ادبیات امروز آلمان پرسید.

موزباخ در پاسخ به این پرسش تصریح کرد: در آثار من گونه‌های مختلف طنز وجود دارد. به طبع طنز در قالب‌های کوتاه محقق می‌شود؛ اگر رمانی بلند در قالب طنز نوشته شود ممکن است خنده را بر لبان مخاطب بخشکاند؛ ممکن است نویسنده نتواند طنز را تا انتهای اثر ادامه دهد. در ادبیات آلمانی طنز جایگاه ویژه‌ای دارد. بسیاری از نویسندگان آلمانی‌زبان به آن پرداخته‌اند. طنزنویسان آلمانی معمولاً یک ضدجهان را به وجود می‌آورند که البته با واقعیت در ارتباط است؛ از آن‌پس آن‌ها داستان خود را در این فضا صورت‌بندی می‌کنند و پیش می‌برند. البته باید در نظر داشت که طنز یک نمونه‌ی تیپیک در ادبیات آلمانی نیست؛ یعنی نمی‌توان کسانی را صرفاً طنزنویس معرفی کرد.

وی افزود: طنز به نگاه خواننده نیز بستگی دارد؛ ممکن است کسی از نظرگاه خود اثری را طنز بیابد یا جز آن. اما در صورت کلی در موقعیت‌هایی طنز می‌تواند بروز یابد، مثلاً در موقعیت‌های مذهبی، فلسفی و اجتماعی. در اثری که خوانده شد موقعیتی گروتسک طراحی شده است و هر مخاطبی می‌تواند برداشت خود را از آن داشته باشد.

آیرونی و تحقق طنز در رمان

رضوانی به رأی موزباخ اشاره کرد مبنی بر این‌که طنز در متون کوتاه صورت می‌یابد؛ وی از آن‌پس امکان تحقق طنز در متون بلند در قالب آیرونی را مطرح کرد و نظرگاه موزباخ را در این‌باره جویا شد.

موزباخ گفت: آیرونی یکی از سنت‌های قدیمی ادبیات آلمانی است، برگرفته از ادبیات انگلیسی قرن هجدهم. تریسترام شندی اثری در این گستره است. در آلمان نیز فلاسفه‌ای چون هامان که بسیار بر گوته تاثیرگذار بود بر مساله‌ی آیرونی تاکیده کرده‌اند. این سنت تا امروز در ادبیات آلمانی جاری است.

رضوانی بر اهمیت و جایگاه شعر در ادبیات فارسی و تأثیر آن بر ادبیات آلمانی اشاره کرد؛ وی همچنین روند شکل‌گیری نثر فارسی در صدساله‌ی اخیر و تأثیر ادبیات آلمانی بر آن را نیز تشریح کرد و مصادیقش را برشمرد. وی از آن‌پس بر وجود بحران در گستره‌ی ادبیات تاکید کرد و بودن یا نبودن آن در ادبیات معاصر آلمان را موضوع پرسش دیگر خود قرار داد. رضوانی کم و کیف جریان‌ها و نحله‌های موجود در ادبیات آلمان را نیز جویا شد.

موزباخ این پرسش را این‌گونه پاسخ داد: پاسخ به این پرسش دشوار است؛ چراکه ما از دوره‌ای سخن می‌گوییم که خود در آن حضور فعالانه داریم؛ بنابراین نمی‌توان بر مانایی ادبیات امروز رأی داد. من در جایگاه خواننده‌ای که خود به نوشتن نیز اشتغال دارد جریان معاصر ادبیات آلمان را تشریح خواهم کرد. در ادبیات بعد از جنگ گونه‌ای ادبی به وجود آمد که شاید بتوان گفت در هیچ کشور دیگری وجود ندارد. در آن دوره مکتب‌ها و گروه‌های ادبی بسیاری تشکیل شدند؛ مهم‌ترین آن‌ها گروه ۴۷ بود. در این گروه نویسنده، شاعر، منتقد، ویراستار و افراد مختلفی که به هرگونه‌ای به ادبیات اشتغال داشتند در کنار هم بودند و جدی و منظم کار می‌کردند. بسیاری از آن‌ها به نویسنده‌هایی بسیار موفق بدل شدند. هاینریش بل و گونترگراس در این گروه بودند که هر دو موفق به دریافت نوبل ادبی شدند. هانتکه، اریش فرید و بسیاری دیگر از این گروه سر برآوردند. باخمن، منتقد تاثیرگذار آلمانی نیز عضو آن بود.

وی در ادامه ضمن تاکید بر میزان تاثیرگذاری گروه یادشده نقدهایی را نیز بر آن وارد دانست و به تشریح آن‌ها پرداخت. موزباخ اظهار داشت: گروه ۴۷ به زودی به یک مافیای ادبی تبدیل شد و غالب کارها در حوزه‌ی ادبیات را خود صورت می‌داد. دیگر این‌که اعضای این گروه نه لیبرال و نه کمونیست بودند؛ آن‌ها به سوسیال‌دموکراسی اشتغال داشتند؛ حال آن‌که مرز خود بین سنت‌های کهن ادبی را مشخص نکردند و معمولاً با آوانگاردها ستیز داشتند. آن‌ها ارتباط خود با ادبیات سانتیمانتال را مشخص نکردند. اعضای گروه ۴۷ هدفی تربیتی داشتند و به نوعی مقصدگرا بودند.

موزباخ در تشریح دیگر جریان‌های ادبی در آلمان تصریح کرد: در آن‌سوی دیگر ادبیات آلمانی‌زبان، ادبیات آلمان شرقی وجود داشت که در رویارویی با قالب‌ها بسیار محافظه‌کار می‌نمود. نویسندگان بسیاری در میان آن‌ها حضور داشتند. البته این ادبیات تنها تا دهه‌ی پنجاه دوام آورد. دو نویسنده از دو نظرگاه کاملاً متفاوت با گروه ۴۷ مخالفت می‌کردند؛ اشمیت و یونگر هرکدام دلایل خود را داشتند، یکی از جانب راست‌ترین دیدگاه و دیگری از سوی چپ‌ترین دیدگاه. در سال 1982 رمانی با عنوان «عطر» نوشته پاتریک زوسکیند منتشر شد که می‌توان گفت موجب پایان‌یافتن کار گروه یادشده بود. این اثر مولفه‌ها و معیارهایی داشت که در گروه ۴۷ ممنوع بودند؛ رمان عطر سرگرم‌کننده، خوش‌خوان، سرشار از تخیل و رنگارنگ است و تمام قواعد ناگفته را زیر پا گذاشته است. پس از آن آثاری منتشر شدند که نمی‌توان آن‌ها را در یک مسیر دسته‌بندی کرد. در انتهای این گروه افرادی پیش‌رو ظهور کردند؛ آن‌ها به زبان نگاه دیگری داشتند؛ هم در شعر و هم در نثر زبان را موضوع کار خود قرار دادند.

وی در انتهای این مبحث مصادیقی از رویکرد یادشده را برشمرد و گفت: دو نویسنده در این گستره وجود دارند که کارشان وجوه سمبولیک دارد. آن‌ها سبک و سیاقی کاملاً متفاوت از یکدیگر دارند؛ حال آن که رفتارشان با اثر ادبی، جاهایی آن‌ها را به هم نزدیک می‌کند. هانتکه زبانی بازی‌وار، باشکوه، مذهبی و پدرسالار دارد و بوتو اشتراوس با زبانی تلخ و سیاه. آثار این دو از حیث غیرعادی‌بودن به یکدیگر شبیه هستند. در دوره‌ای تمام صحنه‌های نمایشی آلمان و اتریش در تصاحب این دو فرد بوده است. آن‌ها در زمینه‌ی نثر بیش‌تر موفق بوده‌اند. یکی از گونه‌های ادبی که از حیث مضمون در آلمان رواج داشت قصه‌گفتن از دوران کودکی و خاطرات بود. این رویکرد متأثر از کتاب «شعر و حقیقت» در داستان‌های کوتاه و رمان در قالب اتوبیوگرافی صورت یافت. آن‌چه در ادبیات امروز آلمان در خور تاکید است کمرنگ‌شدن ادبیات سیاسی در ادبیات امروز آلمان است. در ادبیات همواره مخالفت‌های شدید و تند با جهان (آن‌گونه که هست) وجود دارد؛ اما این ادبیات سیاسی نیست.

محمدخانی به نکته‌ای با این مضمون اشاره کرد که غالب نویسندگان اثری بر اساس تجربه‌ی زیسته‌ی خود نگاشته‌اند. وی نظرگاه موزباخ را در این‌باره جویا شد.

او پاسخ داد: به هرروی غالب آثار من بیان‌گر تجربیات شخص من هستند. رابطه‌ی من با ادبیات رمانتیک و تخیلی نیست. من نمی‌توانم از میان رمان‌هایی که نوشته‌ام یکی را از این حیث برگزینم؛ ضمن این‌که ممکن است در آینده آثار دیگری بنویسم که آن‌ها نیز از تجربیات شخصی من متأثر هستند. من رویکردی چون آن‌چه گوته در کتاب «پیوندهای گسسته» پی گرفته است صورت نداده‌ام.

رضوانی به نقل قول‌هایی از موزباخ اشاره کرد مبنی بر این‌که گوته نوشتن اتوبیوگرافی صادقانه را ناممکن می‌دانست. وی همچنین به قولی مشابه از هاینه اشاره کرد و از موزباخ خواست تا این مقوله را به زعم خویش تشریح کند.

موزباخ اظهار داشت: من این نظرگاه را چندان باور ندارم؛ چراکه ممکن نیست نویسنده‌ای صدها صفحه بنویسد و خود را در پس آن پنهان کند. بالاخره در جاهایی دم خروس عیان می‌شود. به اعتقاد من نمی‌توان آثار ادبی را از این حیث بررسی کرد و دریافت کدام بخش از یک داستان حقیقت دارد و کدام بخش نه. در این‌جا چگونگی رویارویی مخاطب نیز اهمیت می‌یابد؛ او باید بتواند از منظر خود حقیقت و جز آن را دریابد.

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST