فرهیختگان: ۲۱ فوریه سالروز تولد مردی است که شاید نظریههای
او در حوزه فلسفه سیاسی جزء مهمترین و تاثیرگذارترین نظریههای این حوزه باشد.
جان رالز (۲۰۰۲-۱۹۲۱) فیلسوف بزرگ آمریکایی
بود که مشهورترین کتاب او با عنوان «نظریهای در باب عدالت» تاکنون به زبانهای
مختلف دنیا ترجمه شده است.
او در سال ۱۹۹۳ کتاب «لیـبرالیسم سیاسی»،
در سال ۱۹۹۹ کتاب «حقوق ملل» و در
سال ۲۰۰۱ کتاب «عدالت به مثابه
انصاف» را منتشر کرد. کتابهایی که هر کدام تاثیرگذاری اندیشه رالز بر فلسفه سیاسی
و بهطور ویژه سنت لیبرالیسم را نشان داد. اما مفهوم «عدالت» نزد رالز بهعنوان
نقطه کانونی نظریههای او امری مهم و حیاتی بود و در طول همه سالهای پس از انتشار
آثارش محل بحثهای فراوانی قرار گرفت. بحثهایی که حتی باعث شکلگیری سنتهای تازهای
در عرصه فلسفه سیاسی شد اما آنچه که در قامت بحثهای رالز شکل گرفت تفسیر ویژهای
از مباحث مربوط به عدالت در حوزه لیبرالیسم سیاسی بود.
روزگار رالز
در مورد اندیشههای رالز تاکنون از زوایای گوناگون
مباحثی مطرح شده است. اما همواره شکلگیری یک شرایط در زندگی اجتماعی باعث
رخدادهای تازهای در ذهن فیلسوفان و متفکران شده است. بیشک جنگ جهانی دوم در شکلگیری
بسیاری از نظریههای حوزه فلسفه سیاسی تاثیر گذاشت و فیلسوفان بسیاری را از کلاسهای
درس به میدان جنگ کشاند. بررسی تاریخ فلسفه همواره گویای این مطلب بوده که بخش
مهمی از فیلسوفان سنت فلسفه آلمانی دقیقا اثرات و اتفاقات جنگ جهانی دوم را تا سالها
با خود حمل کردند و از قضا در شکلگیری اندیشههای پیشین و پسین آنان نیز جنگ نقش
کلیدی و مهمی بازی کرد. در این میان جان رالز نیز از جنگ بیتاثیر نماند.
رالز که در شهر بالتیمور ایالات مریلند به دنیا
آمده بود، تا سال ۱۹۴۳ از دانشگاه پرینستون در رشته هنر فارغالتحصیل
شد. اما جنگ از او انسان متفاوتی ساخت. رالز در طول جنگ جهانی دوم سرباز پیادهنظام
در منطقه پسیفیک بود و حتی در این دوران در منطقه گینه جدید موفق به دریافت نشان
ستاره برنزی شد. درباره سالهای حضور او در جنگ به نکته مهمی اشاره شده که میتوان
از آن به منشا نظریاتش در حوزه فلسفه سیاسی نیز پی برد: «به دنبال محاصره ژاپن در
جنگ، رالز بخشی از ارتش اشغالگر ژنرال مک آرتور شد و در آن زمان به رده گروهبان
ارتقا یافت... پس از مشاهده آثار و نتایج بمباران اتمی هیروشیما، رالز خود را
مانند کسی که از خواب غفلت بیدار شده است یافت و پس از آن از دستورات نظامی مافوق
خود سرپیچی کرد و با این اعتقاد که هیچ مجازاتی قابل توجیه نیست، ارتش را در
ژانویه ۱۹۴۶ ترک کرد.»
بمباران اتمی ژاپن چنان روی او تاثیر گذاشته بود که همه
اندیشهاش را در راه تدارک نظریهای به کار بست که مفهوم «عدالت» را دوباره
بازتعریف کند. تعاریف رالز از عدالت و اصول او در این باب، زمینهساز فصل تازهای
در نظریات حوزه فلسفه سیاسی بود. تحولی که بهطور مستقیم حاصل جنگی خانمانسوز و
کشته شدن میلیونها نفر بود. گویی رالز این امید را داشت که نظریه عدالت او فصل
تازهای را رقم زند. فصلی که بحث درباره آن تا همین امروز نیز ادامه دارد.
نظریه عدالت
رالز معتقد بود: «عدالت اولین فضیلت برای نهاد اجتماعی
است، همچنانکه حقیقت برای نظام تفکر.» با همین دیدگاه او آن اندازه در تعریف
«عدالت» حرکت کرد که آن را «مقدم بر خوشبختی» میدانست.
رالز براساس سنت قرارداد اجتماعی و اندیشههای «جان لاک»
نظریه خود را میسازد. او فرض میکند که «افراد آزاد، برابر و خردمند در یک
«موقعیت اولیه» میخواهند اصول عدالت را برگزینند و سامان دهند در حالی که در پشت
یک پرده نادیدهانگاری یا تجاهل قرار دارند. آنان ویژگیهای شخصی و ارزش داوریهای
خویش را نادیده میگیرند، اما یک برداشت جامع از وضعیت اقتصادی و سیاسی، فرهنگ
زیسته خویش و... را دارا هستند، آنان خیرها یا محاسن اجتماعی و طبیعی را بر میگزینند.
تفسیر کانتی عدالت به مثابه انصاف را رالز چنین ارائه میکند که «کانت» میگوید که
انسان غایت فیالنفسه است و باید رفتار آدمیان بهگونهای باشد که بتواند به صورت
قاعدهای عام درآید. افراد آزاد، خردمند و برابر هستند؛ در موقعیت اولیه
رالز نیز انسانها اینچنین هستند. انتخاب و ساماندهی به اصول عدالت نـیز عملی است
عقلانی و خردمندانه برای نوع بشر.»
اصل نخست عدالت از نظر رالز این است که هر فرد باید نسبت
بـه گستردهترین نظام کامل آزادیهای اساسی برابر، حق مساوی داشته باشد که با یک نظام
مشابه آزادی برای همگان سازگار باشد. اصل دولت عدالت رالز بیان میکند که نابرابریهای
اجتماعی و اقتصادی را باید بهگونهای تنظیم کرد که اولا بیشترین مزیت را به نفع محرومترین
قشرهای جامعه موافق با اصـل عـادلانه صرفهجویی دارا باشد. ثانیا دسترسی به مقامات
و مناصب تحت شرایط برابری منصفانه فرصتها، بـرای هـمگان مـیسر باشد. رالز میگوید که
آزادی باید فقط به خاطر خود آزادی محدود شود. او دو ملاک عدم امنیت و اصل منفعت
عمومی را برای محدودسازی آزادی در نظر میگیرد. از این رو رالز نیز همان راهی را
بهعنوان پایه بحث خود بر میگزیند که اصحاب قرارداد اجتماعی براساس آن حرکت میکردند.
رالز و لیبرالیسم سیاسی
رالز معتقد بود: «درک و فهمی از عدالت که شهروندان
مشترکا آن را بهعنوان پایه توافق سیاسی معقول، آگاهانه و اختیاری پذیرفتهاند.
لیبرالیسم مبتنیبر حق، حق را به مثابه اخلاق میداند و لیبرالیسم را بهعنوان
مکتبی قلمداد میکند که میتواند حقوق را تامین کند.»
بر پایه لیبرالیسم کمال خواه رالز «دولت موظف به
ارتقای کیفیت اخلاقی زندگی شهروندان است، کمال انسان در گرو خودمختاری است. تامین
این خودمختاری وظیفه اصلی دولت لیبرال است و این وابسته به پلورالیسم ارزشی است،
بهگونهای که شهروندان امکانات، فرصتها و انتخابهای متعددی برای خلق زندگی خود
داشته باشند.» به تعبیر مترجم بزرگ معاصر ایران عزتالله فولادوند «لیبرالیسم
سیاسی رالز از دو بخش تشکیل میشود: «یکی خود لیبرالیسم و دیگری لیبرالیسم سیاسیای
که در فلسفه او پرورده و ارائه شده است.»
از لیبرالیسم تعابیر گوناگونی وجود دارد. هدف فلسفه
سیاسی لیبرال تـحقیق در بنیادها و اصولی است که معمولا به لیبرالیسم سیاسی نسبت
داده میشود، یعنی آزادی، تساهل، حقوق فردی، دموکراسی و حکومت قانون. با همه این
اوصافها بود که اکنون میتوان گفت تاثیر جان رالز بر اندیشه سیاسی و آنچه در این
میان با مفهوم «عدالت» شکل گرفت، تاثیری مهم، کلیدی و جدی بود.