شهروند: همیشه در نوشتهها و حتی شنیدهها درباره نویسندگان و البته کارگردانان بزرگ دنیا افسانهسازی شده است. رسانهها و نشریات در بیشتر موارد و مواقع تصویری از این بزرگان ترسیم کردهاند که کمتر نزدیکی با واقعیت در آنها میتوان یافت. جان فورد را البته به کمک خاطرات اغراقشدهای که نزدیکانش بعدها تعریف کردهاند، جوری به نسلهای بعد شناساندهاند که انگار او خود نیز وسترنری افسانهای بوده است یا اورسون ولز را. هیچکاک را. کوبریک را. بیلی وایلدر را و خیلیها را. این در حالی است که این بزرگان نیز در زندگی روزمرهشان علایق و سلایقی گاه مشابه با خیلی از افراد دیگر داشتهاند. این علایق و سلایق مشترک را در فیلمها و کتابهای محبوب این بزرگان میتوان دید. فیلمها و کتابهایی که گاه اصلاً ربطی به دنیای آثار خلقشده توسط بزرگان ندارند؛ و گاه حتی کارهای بد و مبتذلی هم به شمار میآیند. مطلبی که در پی میآید ترجمه و خلاصهای است از یک اثر پژوهشی گسترده که علایق سینمایی فیلمسازان شناختهشده و نسبت آن با دنیای خلاقه آنها را مورد بررسی قرار داده است. برای سینمادوستان شاید دانستن اینکه فلان فیلمساز بزرگ چه فیلمی را میپسندد یا میپسندید، جالب باشد....
مارتین اسکورسیزی؛ کفشهای قرمز
اسکورسیزی شیفته سینماست. شیفته دیوانهای که تقریباً همه نوع فیلمی را میبیند و انواع خوبشان را نیز دوست دارد. اطلاعات سینمایی مارتین اسکورسیزی آنقدر گسترده و عمیق است که به شوخی میگویند اگر آخرالزمان رخ داد و کامپیوترها حافظهشان پاک شد و بعد هم کتابسوزی گستردهای از نوع آن چه در فارنهایت ۱۱۹ فرانسوا تروفو دیدهایم پیش آمد، در میان تمام افراد دنیا تنها و تنها مارتین اسکورسیزی است که میتواند نقش یک مرجع زنده سینمایی را بازی کند! با چنین اطلاعات و دانشی وقتی مارتین بزرگ عقایدش را درباره بهترین فیلمهای تاریخ سینما بیان میکند، احتمالاً بهترین کار این است که به او گوش دهیم. اسکورسیزی تاکنون چندین و چند فهرست از فیلمهای محبوب ومهم تاریخ سینما ارائه داده است. در کنار فهرستی که او متشکل از ۵۸ فیلم در سال ۲۱۰۲ ارائه داد که به قول خودش همه آنها را باید ببینند تا چیزکی از سینما بدانند؛ در دو نظرسنجی مهم، این کارگردان افسانهای فیلمهای کفشهای قرمز (۸۴۹۱، مایکل پاول و امریک پرسبرگر) و سرگیجه هیچکاک را بهعنوان فیلمهای محبوبش ذکر کرده است.
آلفرد هیچکاک؛ اسموکی و راهزن
هیچکاک در رسانهها و نشریات همواره بهعنوان طرفدار مورنائو، فریتز لانگ و بیلی وایلدر شناخته میشد و به نظر میرسد این تصویری بود که او میخواست از خود و علایقش ایجاد کند. اما وقتی بعد از برگزاری بزرگداشت آلفرد هیچکاک در سال ۲۰۰۰ و نمایش فیلم همیشه تأثیرگذار روانی دختر استاد پاتریشیا عنوان کرد که شایعه علاقه استاد بداخلاق سینما به فیلم اسموکی و راهزن صحت دارد؛ به نظر میرسید این علاقه میتواند آن سیمای هیولاواری را که از آلفرد هیچکاک بهخصوص در پشت صحنه ساخت فیلمهایش شکل گرفته است، تعدیل کند. آخر چگونه ممکن بود هیچکاک با آن فن سالاری استادانه فیلمی ابتدایی چون اسموکی و راهزن را دوست داشته باشد و تحت تأثیرش قرار گیرد؛ فیلمی به کارگردانی هال ندهم و بازی برت رینولدز که پر از صحنههای تعقیب و گریز ابتدایی سینمای تجاری وقت است؟ اما وقتی در ادامه یکی دیگر از نزدیکانش فاش کرد که هیچکاک بارها درام کودکانه بنجی (۴۷۹۱- جو کمپ) را تماشا کرده و با آن گریسته؛ معلوم شد این قصه سر دراز دارد و گویا میتوان در علایق او ریشههایی از سینمای تجاری را نیز پیدا کرد. حداقل از این نظر به نظر میرسد تصویر دیکتاتورمأب هیچکاک در سینما در زندگی شخصی او چندان نمودی نداشته است.
وادیم پرلمان؛ دزدان دوچرخه
وادیم پرلمان که چند سال پیش با ساختن فیلم خانهای از شن و مه بدل به چهرهای شناختهشده برای ایرانیها شد، دزدان دوچرخه ویتوریو دسیکا را بهعنوان فیلم محبوب تمام عمرش معرفی کرده است. این سینماگر اوکراینی در اینباره گفته: من خیلی صریح میگویم که دزدان دوچرخه به کارگردانی ویتوریا دسیکا، شاهکار دوران نئورئالیسم سینمای ایتالیا فیلم محبوب من است. به خوبی یادم میآید که روزی که قصد ترک تحصیل در دانشگاه را داشتم، خیلی اتفاقی جایی این فیلم را تماشا کردم و با احساسات و دغدغههای آدمهای توی فیلم شریک شدم. من آنها را حس میکردم و میفهمیدم. تجربه تماشای این فیلم برای من مثل تجربه خواندن رمان خانهای از شن و مه بود. این کتاب به مانند فیلم دسیکا درباره درک و فهم انسانیت و مشکلاتی است که شخصیتهای قصه با آن دست به گریبانند و اینکه چه طور آرزوها و رویاها به تراژدی غیر قابل جبرانی منتهی میشوند.
کوئنتین تارانتینو؛ روانی ۲
کوئنتین تارانتینو را به دیوانهبازیهایش میشناسند. این هوادار دیوانه سینما در انتخاب فیلم محبوبش نیز انگار دلش نخواسته از این بازی دست بردارد و فیلمی را بهعنوان فیلم محبوب زندگیاش انتخاب کرده که تقریباً همگان در بیارزش بودن آن اجماع نظر دارند. تارانتینو که ذائقه سینمایی بسیار متنوعی دارد در بحث درباره لیست فیلمهای محبوب کاملاً موجودی پیشبینیناپذیر است. شاید عجیب و غریبترین عشق سینمایی تارانتینو روانی ۲ باشد؛ فیلمی که به نظر تارانتینو نسبت به نسخه اورژینال هیچکاک برتری دارد و حتی یکبار آن را برای افتتاحیه یکی از جشنوارههایی که داورش بود، انتخاب کرد. تارانتینو عنوان کرده که حتی نسخه بازسازیشده روانی ساخته گاس ون سنت را نیز به نسخه هیچکاک ترجیح میدهد.
جیمز آیوری؛ بر باد رفته
جیمز آیوری فیلمساز شناختهشدهای است که مجموعهای متشکل از فیلمهای بزرگ با پسزمینه داستانی را در کارنامهاش دارد. فیلمهایی چون اتاقی با یک چشمانداز، بوستونیها، جام زرین و انتهای هواردز که همگی در این نکته که اقتباسهایی ارزشمند از ادبیات داستانی هستند، وجوه آشکار مشترکی دارند. چنین فیلمسازی با چنین پیشینه و سلیقهای قاعدتاً باید فیلم محبوبش نیز فیلمی در همین مایهها باشد و خوشبختانه در مورد جیمز آیوری انتظاری که وجود دارد با واقعیت ناهمخوان نیست. بله؛ بر باد رفته محبوبترین فیلم زندگی جیمز آیوری است. فیلمی که با هر نگاهی در میان فیلمهایی که بر اساس اقتباس ادبی ساخته شدهاند، جایگاه رفیع و یگانهای دارد. جیمز آیوری درباره بر باد رفته گفته: یازده ساله بودم که برای نخستینبار به تماشایش رفتم. یادم میآید که با دیدن این فیلم زندگیام زیر و رو شد. صحنههایی که در آن آتلانتا محاصره و به سرزمینی چندپاره و تکه تکه تبدیل میشود، شدیداً مرا تحت تأثیر قرار دادند. یک دلیلش این بود که مادرم از اهالی لوئیزیانا، یک ایالت به معنای واقعی کلمه جنوبی است و دلیل دیگر آنکه در بر باد رفته این منطقه در فیلم همچون کانون خطر و بحران به تصویر کشیده شده بود.
برناردو برتولوچی؛ قاعده بازی
برناردو برتولوچی از اساتید تمام تاریخ سینماست و بنابراین بیراه نیست انتخابش بهعنوان فیلم محبوب زندگی نیز یکی از کلاسیکهای امتحان پس داده تاریخ سینما باشد. بله؛ برتولوچی عاشق فیلم قاعده بازی ژان رنوار است. برناردو برتولوچی درباره قاعده بازی میگوید: پدرم مدام درباره قاعده بازی حرف میزد. قاعده بازی یکی از محبوبترین فیلمهای زندگیاش بود. بالاخره وقتی ۱۲ یا ۲۲ ساله بودم، توانستم نسخه یک ساعت و ۵۱ دقیقهای فیلم را ببینم که خیلی پارهپاره و درب و داغان بود. سالها با خودم فکر میکردم چرا فیلمی که همه آن را شاهکاری مسلم میدانند اینگونه پارهپاره شده و این بلای وحشتناک به سرش آمده؟ به نظرم قاعده بازی بیشتر به یک معجزه شبیه است. معجزه توأمان فرهنگ قرن نوزده و بیست. ترکیب غریب و حضور ناپیدای آگوست رنوآر و ژان رنوآر در لحظهلحظه این فیلم حس میشود. قاعده بازی ثمره معاشقه درونیات این دو نفر است.
استنلی کوبریک؛ سفیدپوستها نمیتوانند بپرند
سخت است باور اینکه آدمی به سختگیری، کمالگرایی، شکوهپرستی و البته جایگاه اسطورهای استنلی کوبریک فیلم مورد علاقهاش کمدی معمولی و گاه مبتذل سفیدپوستها نمیتوانند بپرند باشد؛ اما وقتی این مسأله صحت دارد دیگر چه میتوان گفت؟ بیشتر فیلمسازان معمولاً علایق و ذائقههای سینماییشان را برملا نمیکنند؛ اما کوبریک این کار را کرده و در نخستین و تنها لیست فیلمهای محبوبش را در سال ۳۶ نوشته است و نام این فیلم هم در صدر قرار دارد. اگر بگویید که زمان این نظرسنجی به گذشتههای دور بازمیگردد، باید این را نیز بگوییم که در سال ۹۹۹۱ دخترش کاترینا فیلمهایی را که میدانست پدرش تحسین میکند، معرفی کرد. در میان اسامی آشکاری چون همشهری کین، متروپولیس و پدرخوانده، سفیدپوستها نمیتوانند بپرند (۲۹۹۱، ران شلتن) نیز حضور داشت.
مایکلمان؛ آواتار
مایکلمان نیز از آنهایی است که انتخابش بهعنوان محبوبترین فیلم زندگی ارتباط چندانی با کارنامهاش ندارد. کارگردان هیت یا مخمصه که در سالهای اخیر به نظر میرسد تا حدود زیادی مهارتش را بهعنوان فیلمسازی درجه یک از دست داده است؛ اگر چه از سال ۱۰۰۲ و پس از علی آهسته و پیوسته در مسیر فیلمسازیاش با شکست و حرمان مواجه شده، اما هنوز همچنان اعتباری دارد که یکی از نخستین گزینههای چنین نظرسنجیهایی باشد. مجله معتبر سایتاندساند نیز به همین دلیل بود که در شماره ویژه سال ۲۱۰۲ از مایکلمان لیست ۰۱ فیلم برتر عمرش را جویا شد. در کنار فیلمهایی چون گاو خشمگین و همشهری کین این نکته که مایکلمان آواتار را جزو فیلمهای محبوبش عنوان کند، مورد انتظار خیلیها نبود. مان درباره انتخاب این فیلم گفته بود: آواتار تلفیق درخشانی از استعارههای اسطورهای است که تماشاگر را تا اوج با خود بالا میبرد؛ به این دلیل ساده که قدرت متحیر کردن مخاطب را دارد.
جورج ای. رومرو؛ داستانهای هافمن
درباره جورج ای. رومرو مهمترین نکته این است که هیچکس نتوانسته به اندازه او بر ژانر ترسناک و خصوصاً زیرژانر زامبیها تأثیر بگذارد. رومرو با سهگانه مرده، نهتنها این زیرژانر را بازتعریف کرد بلکه تأثیر شگرفی بر کل ژانر وحشت گذاشت، بنابراین شاید تعجبآور باشد که بدانیم یکی از فیلمهای محبوب رومرو برداشت مایکل پاول و اریک پرسبرگر از اُپرای افنباخ باشد؛ بله، داستان هافمن! رومرو چنان طرفدار پروپاقرص فیلم است که گفته این فیلم برای او الهامبخش بوده است.
هکتور بابنکو؛ ۲۱ گرم
کارگردان آرژانتینی کارکشتهای که سال گذشته در هفتاد سالگی درگذشت فیلم ۱۲ گرم ایناریتو را بهعنوان فیلم محبوب زندگیاش ذکر کرده بود. این سینماگر که ساخت فیلمهایی چون بوسه زن عنکبوتی، آیرن وید و دوست هندوی من جلوه خوبی به کارنامهاش بخشیده، فیلم ۱۲ گرم را به دلایلی کاملاً قابل توجیه بهعنوان بهترین فیلم زندگیاش انتخاب کرده است. او میگوید: ۱۲ گرم ترکیبی از سه داستان فوقالعاده است که به شکلی مبهوتکننده در هم تنیده شدهاند. من واقعاً به طرز دیوانهواری عاشق تکتک اجزای این فیلم هستم. موضوع و درونمایه آن، ساختار دراماتیکش و شیوههای به کار گرفته شده در تدوین و فیلمبرداری ۱۲ گرم، مرا شگفتزده میکند.
وس اندرسن؛ زمزمه قلب
وس اندرسون، فیلمساز
محبوب عدهای است که تفاوت را به هر نحو که باشد میپرستند. این کارگردان دوستداشتنی
در انتخاب فیلمهای محبوبش نیز به نظر میرسد قاعده ایجاد تفاوت را مدنظر قرار
داده و از اصولی که در فیلمسازی دارد، در این بازی ژورنالیستی نیز دست برنداشته
است.
او در حاشیه انتخاب فیلمهای محبوب عمرش گفته: من عاشق فیلمهای فرانسوی
هستم و در همه این سالها نسبت به آنها تعصب وحشتناکی داشتهام. تعداد زیادی از
محبوبترین کارگردانهای زندگیام فرانسوی هستند و در بین آنها فرانسوا تروفو، ژان
رنوآر و لویی مال جایگاه ویژهای دارند. زمزمه قلب فیلم محبوب وس اندرسون است.
فیلمی از لویی مال، درباره رابطه یک مادر و پسر که در سال ۴۵۹۱ روایت میشود. وس اندرسون چنان عاشق مال و فیلمش
بوده که چند سال بعد از اینکه لویی مال از دنیا رفت، زمانی که دیویدی راشمور،
نخستین فیلم وس اندرسون به بازار آمد و استودیو خواست تا به خاطر این اتفاق جشنی
را در نیویورک برگزار کند، از مدیران استودیو خواست به جای نمایش فیلم خودش
راشمور، در این جشن زمزمه قلب را نمایش دهند.
ترنس مالیک؛ زولندر
این هم از آن انتخابهایی
است که به هیچ وجه نمیشود هضمش کرد. آخر ترنس مالیک و نگاه و نگرش هستیشناختیاش
در درخت زندگی و خط باریک قرمز و حتی به سوی شگفتی کجا و زولندر کجا که حتی شاید
فیلم محبوب بن استیلر هم نباشد چه رسد به ترنس مالیک.
اما ظاهراً این قضیه نیز واقعیت دارد و یکی از فیلمهای مورد علاقه ترنس
مالیک زولندر (۱۰۰۲- بن استیلر) است. حتی گفته شده مالیک آنقدر به
این فیلم علاقه دارد که هر چند وقت یکبار به تماشای آن مینشیند، دیالوگهایش را
حفظ است و برای دوستانش نقل میکند و حتی در جشنوارههایی که داور است برنامه را
جوری تنظیم میکند که حتماً زولندر در یکی از بخشهایش به نمایش درآید.
پیتر باگدانوویچ؛ همشهری کین
الان انتخاب فیلم همشهری کین بهعنوان فیلم محبوب کمی متظاهرانه به نظر میرسد، اما نه برای کسی چون پیتر باگدانوویچ که هم درباره اورسون ولز کتاب نوشته و هم اینکه در سینما با او همکاری کرده است. پیتر باگدانوویچ درباره همشهری کین میگوید: نخستینبار در سال ۵۵۹۱ فیلم را تماشا کردم و بیاندازه تحت تأثیر قرار گرفتم. حس کسی را داشتم که گویی یک سطل پر آب را به صورتش پاشیده باشند. از آن روز سالها گذشته و تحسین و حیرت من نسبت به این فیلم چند برابر شده است. نکته مهم این است که بیشتر آدمها وقتی میخواهند درباره همشهری کین حرف بزنند، مدام به کارگردانی و فیلمنامه آن اشاره میکنند، اما به نظر من بازی اورسن ولز در نقش فاسترکین خود بهتنهایی شگفتآور است.
لارس فون تریه؛ داستان وست ساید
لارس فون تریه افسرده. لارس فون تریه بدبین، خشن، پوچگرا و داغان یک موزیکال کلاسیک را بیش از دیگر فیلمها دوست دارد. عجیب است، نه؟ کارگردانی که افسردگی، نابودی، خشونت و... را در تمام کارنامهاش به تصویر کشیده، فیلم محبوبش داستان وست ساید است. به قول منتقدی با وجود حس مالامال حزن و اندوه در فیلمهای فون تریه تصور اینکه این آدم عاشق موزیکال کلاسیکی مثل داستان وست ساید باشد بسیار سخت است. البته این فیلمساز بحثانگیز دانمارکی گفته که آواز در باران دیگر فیلم محبوب او است که از قضا این هم موزیکال است!