نخستین دورهی جایزهی ترجمهی ابوالحسن نجفی را، یک سال پس از رفتن او، با یاد این مترجم و ادیب برجستهی زمانهمان آغاز میکنیم. استادی که در طول عمر پربارش در عرصههای گوناگون فرهنگ و ادب ما، آنگونه که میخواست و در خور منش و شخصیت او بود، با کیفیتی در حد کمال کار کرد و تأثیری انکارناپذیر از خود به جا گذاشت. راهگشا بود و راهنما. و این همه چون با خوی نرم و اخلاق حرفهای و بزرگواریاش میآمیخت، تأثیری دو چندان داشت. دوستان و دوستداران و شاگردانش داستانها از ویژگیهای بیمثال او دارند.اگر اندک استعداد و اشتیاقی در آدمهای پیرامونش میدید، سعی میکرد، هرطور که میتوانست، حتی با صرف وقت ارزشمندش، راهی پیش پایشان بگذارد. چه در مقام مترجم، یا ویراستار، یا معلم یا پژوهشگر و حتی ناشر. با همهی مشغلهای که داشت، در مواجهه با زبان پویای یک ترجمه یا نثرِ درخشان یک داستان چنان به شوق میآمد که برق شادی کودکانهای در چشمانش میدرخشید.
نجفی شیفتهی داستان بود و سلیقهی بینظیری در انتخاب و ترجمهی داستان و رمان داشت. خودش گفته است همین علاقه به داستان انگیزهی او برای یادگیری زبان خارجی و روی آوردن به ترجمه بوده. تعداد کتابهایی که ترجمه کرده، با توجه به بیش از پنجاه سال فعالیت حرفهای او، زیاد نیست. ۱۶ کتاب با ترجمهی او منتشر شده و سه کتاب را نیز به طور مشترک با همکاری رضا سیدحسینی، مصطفی رحیمی و احمد میرعلایی ترجمه کرده است. به اضافهی انبوهی مقاله و داستان کوتاه و شعر و مقالهی دانشنامهای. کتابهایی را ترجمه میکرد که دوست داشت و این عشق به داستان در سطر سطرِ ترجمههایش تنیده بود.نفسِ داستان همهچیز را تحتالشعاع قرار میداد.به دنیای تئاتر و نمایش علاقهمند بود، و ترجمهی چند نمایشنامهی مهم به قلم او باقیست؛ از جمله شیطان و خدا و گوشهنشینان آلتونا، دو نمایشنامهی معروف سارتر، و کالیگولای آلبر کامو. از ترجمهی شعر پرهیز میکرد و آن را کار دشواری میدانست. سوای دقت و روانی و رعایت امانت، سعی میکرد هرچه بیشتر در قالب سبک نویسنده فرو رود و خود، به عنوان مترجم، هرچه کمتر دیده شود. آفرینش در زبان را لازمهی ترجمهی ادبی میدانست و در این حوزه کمتر به حدومرزی قائل بود و از نوآوری استقبال میکرد. به سلیقهی زبانی دیگران احترام میگذاشت، نقاط مثبت کار هر کسی را برجسته میکرد و انتقاد را چنان ظریف و با احتیاط و تواضع و به دور از هر شائبهای مطرح میکرد که مشخص بود برای بیان آن با خود در جدال بوده است. فکر میکنم راز ماندگاری ترجمههای نجفی در مجموعهای از این ویژگیها نهفته باشد.
نخستین کتاب با ترجمهی او در ۱۳۴۴ در انتشارات نیل منتشر شد:رمانبچههای کوچک قرن، نوشتهی کریستیان روشْفور، نویسندهی فمینیست و چپگرای فرانسوی. و آخرین ترجمهاش، در ۱۳۸۴، مجموعهی ۲۱ داستان از نویسندگان معاصر فرانسوی بود. پرندگان میروند در پرو میمیرند، وظیفهی ادبیات، ضد خاطرات، استاد تارانو عیش و نیستی از دیگر ترجمههای اوست. ولی شاید ترجمهی مهم نجفی در حوزهی ادبیات داستانی رمان چهارجلدی خانوادهی تیبو نوشتهی روژه مارتن دوگار باشد که در ۱۳۶۸ منتشر شد. و البته ترجمهاش از شازده کوچولو که از سالهای جوانی دغدغهی مترجم بود.
افسوس که ترجمه تنها یکی از شاخههای کار ابوالحسن نجفی بود. در سالهای پایانی عمرش، کار بر عروض و وزن شعر و تلاش برای جمعبندی نظریهاش در این زمینه، در کنار فعالیتهایش در زمینهی فرهنگنویسی، دوستداران ترجمههای نجفی رااز لذت خواندن ترجمههای دیگری از او محروم کرد. در آخرین گفتوگویی که از او باقی است، دربارهی کیفیت ترجمهاش میگوید: «در مورد ترجمه نمیتوانم قضاوت کنم که مترجم خوبی هستم؛ حتی خودم هم نمیتوانم چنین ادعایی کنم، یعنی پیش خودم هم چنین تصوری ندارم که من بهترین مترجم باشم. اما واقعیت این است که فکر میکنم مترجم بدی نبودهام. در همین حد.»
*
ترجمه و بهویژه ترجمهی رمان و داستان از دیرباز دریچهی آشنایی ما با دنیاهای دیگر بوده است. تردیدی نیست که در دهههای اخیر، با تلاشهای مترجمان تأثیرگذاری مانند ابوالحسن نجفی،ترجمهی ادبی راههای نپیمودهای را طی کرده و معیارهای والاتری یافته است. با ترجمههای برخی از مترجمان نسل اوست که اهمیت سبک و لحن نویسنده و ضرورت رعایت ویژگیهای زبانی متن اصلی در ترجمه مطرح میشود و دانش زبانی مترجم و صلاحیت او در کاری که به عهده گرفته ابعاد گستردهتری مییابد. گویی، در نتیجهی فعالیتهای نجفی و گروهی از همنسلان او، نگرش به ترجمه تغییر کرده و سطح انتظار از مترجم بالا رفته است.
با وجود این، به نظر میرسد همهی اینها در حاشیهی فضای ادبی امروز جریان دارد. بازار ترجمه همچنان آشفته و مملو از آثار بیکیفیت، ترجمههای مغلوط، و کارهای تکراری و کپیشده است.این دور باطل آنقدر تکرار شده که اکنون دیگر روالی تثبیتشده است. فریاد اعتراضی بلند نمیشود از بس که فریادرسی نیست. معلوم نیست در بازاری که همه به بیرونقیاش اذعان دارند، این میزان اثر ترجمهشده، عمدتاً هم با کیفیت نازل، چه توجیهی دارد؟ این را در درجهی اولباید از ناشران پرسید که کارشان، در کنار بُعد اقتصادی، یک بُعد مهم فرهنگی هم دارد. بهراستی ملاک ناشران برای ارزیابی ترجمهها چیست؟ با چه متر و معیاری ترجمهای را برای انتشار میپذیرند یا احیاناً رد میکنند؟ چرا استفاده از نیروهای متخصص را برای ارتقای کتابهایشان به حداقل رساندهاند یا آنها را بهکلی از چرخهی تولید حذف کردهاند؟اصلاً در این بازارِ به قول خودشان بیرونق، با این تیراژهای اسفبار و هزینههای نجومی، چه نیازی به این همه کتاب و مترجم و ناشر هست؟لابد این نشر نیمهجان همچنان کسب و کار پرسودی است.و، به احتمال بیشتر، برخی ناشران بُعد فرهنگی کار خود را به فراموشی سپردهاند. کاش ناشرانی که دغدغهی فرهنگی ندارند، این کار را به ناشران واقعی وامیگذاشتند و به حرفههای سودآورتری میپرداختند.
*
جایزهی ترجمهی استاد ابوالحسن نجفی زمستان گذشته، پس از درگذشت او، با هدف جلب توجه مخاطبان به صداهای تازه در عرصهی ترجمهی ادبی و معرفی ترجمههای ارزشمند در حوزهی داستان و رمان شکل گرفت. پس از چند نوبت فراخوان و پیگیری از ناشران ۸۰ اثر ترجمهی منتشرشده در سال ۱۳۹۴ در حوزهی داستان کوتاه و رمان از زبانهای انگلیسی، فرانسه، آلمانی، روسی، اسپانیایی و ترکی به دبیرخانهی جایزه رسید. به تصمیم هیئت داوران، قرار بر این شد که ترجمههایی که از زبان واسط انجام شدهاند از داوری کنار گذاشته شوند و بقیهی آثار برای بررسی کیفیت ترجمه و تطبیق با متن اصلی در اختیار اعضای هیئت داوران قرار گرفتند. هیئت داوران در نهایت چهار رمان و یک مجموعه داستان را شایستهی راه یافتن به مرحلهی نهایی داوری تشخیص داد: آشیانهی اشراف، اثر ایوان تورگنیف، ترجمهی آبتین گلکار از نشر ماهی؛ آنچه با خود حمل میکردند، نوشتهی تیم اوبراین، ترجمهی علی معصومی از انتشارات ققنوس؛ در راه، نوشتهی جک کرواک، ترجمهی احسان نوروزی از نشر چشمه؛ کپسول زمان، نوشتهی پل استر، ترجمهی خجسته کیهان از نشر افق؛ و گاردن پارتی، نوشتهی کاترین منسفیلد، ترجمهی نرگس انتخابی از نشر ماهی. هیئت داوران این جایزه ضیاء موحد، حسین معصومی همدانی، عبدالله کوثری، مهستی بحرینی، محمود حسینیزاد و مژده دقیقی هستند و دبیر جایزه علیاصغر محمدخانی است.