فرهیختگان: اگر دلتان میخواهد یک رمان قصهگو، پرماجرا و سرشار از شگفتی
را بخوانید، «رودخانه واژگون» نوشته کلود بهترین
پیشنهاد است. این رمان تنها نشان طلایی لاکپشت پرنده را در بین رمانهای منتشر
شده سال ۹۵ گرفت. اگرچه این رمان برای نوجوانان
نوشته شده، ولی اثر ادبی خوب باید گروههای سنی دیگر را هم راضی کند. فکر میکنم
این اثر بزرگسالان را هم راضی میکند.
جلد اول این رمان با روایت دانای کل محدود، سرگذشت پسری
است به نام تومک که به سفری شگفتانگیز میرود. او عاشق دختری به نام هاناست. جلد
دوم را هانا روایت میکند. تومک نوجوان ۱۳ ساله در دهکده خودش یک خواربارفروشی داشت. ظاهراً خوشبخت بود.
اما دلش سفر میخواست و رفتن به سرزمینهای دور. روزی هانا به
مغازهاش آمد و از او آبنبات عصایی خواست. هانا اهل آن دهکده نبود. غریب و سبکبال
بود. او به تومک گفت دنبال رودخانه واژگون میرود. رودخانهای که آبش به سمت بالا حرکت میکند.
آب آن رودخانه پرنده هانا را از مرگ نجات میدهد. هانا فقط یک قطره از آب رودخانه
واژگون کجار را لازم داشت.
بعد از اینکه هانا رفت تومک احساس کرد دیگر نمیتواند در
دهکده بماند. فردای آن روز خواربارفروشی را بست و مثل هانا سبکبار راهی سفر شد. باید از
جنگل فراموشی میگذشت. از جنگلی که وقتی وارد آن میشد همه او را فراموش میکردند
ولی او همه را به یاد داشت. باید از دهکده عطرسازان عبور میکرد. از دریاهای شگفتانگیز
و جزیرههای پر رمز و راز. همه جا خوشبختی و خوشی در انتظارش بود. اما او وقت را
تلف نمیکرد. با تمام وجود میخواست هانا را پیدا کند. علاوهبر مضامین عشق و هویت
این اثر مواجهه روادارانه با سرزمینهای غریب و انسانهای متفاوت است.
کلود مورلوا در چند جای رمان به هزار و یک شب اشاره میکند.
سفر قهرمان رمان شبیه داستانهای سفری شرق است. یکی از عناصر داستانی که این اثر
را از انبوه رمانهای ترجمهای از نوع آمریکایی متمایز میکند شخصیتپردازی این اثر
است. همه شخصیتهای این رمان سرگذشتی دارند و نویسنده با حوصله داستانشان را
روایت میکند. نکته جالب دیگر درباره این رمان شرح سفر هاناست که در جلد دوم توسط
خودش روایت میشود. اگرچه دو قهرمان مسیری یکسان را برای رسیدن به رودخانه طی کردهاند
اما روایت داستان هانا متفاوت است.
نویسنده فرانسوی این اثر در یک مقدمه یک پاراگرافی زمان
داستان را مشخص میکند. مرور این پاراگراف میتواند برای رماننویسان بسیار کارگشا
باشد: «داستان پیش رو به زمانی برمیگردد که بشر هنوز وسایل راحتی مدرن را ابداع نکرده
بود و از رفاه امروزی برخوردار نبود؛ نه مسابقات تلویزیونی وجود داشت، نه اتومبیلهایی
با کیسه هوا و نه فروشگاههای زنجیرهای. حتی تلفن همراه. در عوض مثل همیشه پس از
بارش باران رنگینکمان بود و همچنین مربای زردآلو با دانههای بادام. و گاهی آبتنیهای
نصف شب؛ و همه چیزهایی از این قبیل که حتی در این روزگار هم مورد علاقه ما هستند.
افسوس که غم عشق و تب یونجه هم وجود داشت که هنوز درمان موثری برای آنها پیدا نشده
است.»
خلاصه... روزی بود، روزگاری بود. رمان «رودخانه واژگون»
دو مترجم دارد. نوید اعطار شرقی جلد اول را ترجمه کرده است و مترجم جلد
دو آن زهره ناطقی است. ناشر محراب قلم کتاب را با قیمت نوزده هزار تومان
منتشر کرده است.