کد مطلب: ۹۷۸۸
تاریخ انتشار: شنبه ۵ فروردین ۱۳۹۶

«هنوز هم بوکوفسکی بودن خوب است»*

آیدین فرنگی

معرفی کتاب «برای من غمگین نشوید»، دفتری از شعرهای چارلز بوکوفسکی با برگردان سینا کمال‌آبادی

 

«تنهای تنها در اتاقی کوچک زندگی می‌کنم
و روزنامه می‌خوانم
و به‌تنهایی در تاریکی می‌خوابم
و خواب جمعیت می‌بینم» (ص ۶۴).

«برای من غمگین نشوید» نام دفتری از شعرهای چارلز بوکوفسکی (۱۹۲۰ _ ۱۹۹۴)، شاعر آمریکایی است. دغدغه‌ی اصلی شاعر در این مجموعه اندیشیدن به مرگ، پیری و تنهایی است. کتاب را سینا کمال‌آبادی به فارسی برگردانده است.

در شعر «بادکنک‌ها»، سخن بر سر گریختن از جمعِ «این‌همه آدم» است؛ آدم‌هایی با صورت‌‌هایی شبیه بادکنک. به گفته‌ی شاعر، بودن در میان «این‌همه‌ آدم» مقوله‌ای است در مایه‌های «ترس از ارتفاع» یا «ترس از فضای بسته». او می‌گوید «همه‌ی زندگی/ به این ناخوشی مبتلا بوده‌ام:/ همیشه/ «این‌همه آدم»/ در اطرافم بوده است» (ص ۱۱) و در ادامه می‌نویسد: «و حالا چند ساعتی می‌شود/ که تنها هستم/ و حالم بهتر شده است» (همان)، ولی چاره‌ای جز بودن در میان این‌همه آدم نیست: «اما مشکل هم‌چنان باقی‌ است/ می‌دانم که دوباره/ باید بروم بیرون/ میان‌ آن‌ها» (همان).

در شعر پایانی مجموعه، «فکر و دل» می‌خوانیم: «کمتر پیش آمده که اطرافم خالی باشد/ اما باز هم بیشتر اوقات تنها بوده‌ام» (ص۹۴). شعر یادشده چنین آغاز می‌شود: «عجیب تنها هستیم/ تا ابد تنها/ و قرار بوده همین باشد/ اصلاً بنا نبوده طور دیگری باشد...» (ص ۹۳).

در شعر «سلام و خداحافظی» از عشقی سخن به میان می‌آید که به پایان رسیده است. در بخش پایانی شعر آمده است: «به نظرم/ همه‌چیز به قدر کفایت خوب است/ چون/ وقتی عشقت می‌رود/ خدا را شکر/ سکوت/ حتمی است» (ص ۱۷).

بوکوفسکی، «پسرِ بدِ شعر» (ص ۲۱)، می‌‌‌نویسد: «خبر دارم که مرگ مثل یک گاو غول‌پیکر/ تهدیدم می‌کند» (ص ۱۸). در این شعر با فردی روبه‌رو هستیم که به نزدیکی مرگش واقف شده و منتظر نوبتش است: «در انتظار مرگ هستم/ مثل گربه‌ای/ که روی تختخواب می‌پرد» (ص ۲۲).

در شعر «درباره‌ی درد» از لحظه‌‌‌ی آگاهی انسان به تراژدیِ باهم‌بودنش با فردی دیگر سخن به میان آمده است: «... فقط نگاهم کرد/ و فکر می‌کنم/ برای اولین بار/ متوجه تراژدی باهم‌بودن‌مان شد./ چنین چیزهایی/ از یک جا/ شروع می‌شوند» (ص ۳۲).

«آدم‌ها با هم خوب نیستند./ پولدارها با پولدارها خوب نیستند./ گداها با گداها./ ترسیده‌ایم» ( صص ۴۴ - ۴۵) آنچه‌ آمد بخشی بود از شعر «قِرِچ‌قِرِچ». بوکوفسکی در ادامه‌ی شعر نوشته است: «نظام آموزشی‌مان می‌گوید/ همه‌ی ما می‌توانیم/ برنده باشیم./ اما درباره‌ی فاضلاب‌ها/ و خودکشی‌ها/ چیزی نمی‌گوید./ یا درباره‌ی وحشت آدمی که تنهاست/ و در گوشه‌ای از دنیا درد می‌کشد/ آدمی/ که بی‌آنکه کسی لمسش کند/ یا با او حرفی بزند/ به گیاهی آب می‌دهد...» (ص ۴۵).

در آغاز کتاب نوشته‌ای از بوکوفسکی خطاب به جان ویلیام کرینگتور آمده است. تاریخ این نامه ۲۷ می ۱۹۶۲ است. در این نامه می‌خوانیم: «مادرم از سرطان مرد. شب کریسمس برایش زیباترین تسبیحی را که می‌توانستم، خریدم، اما وقتی رسیدم، در بسته بود. همان‌جا ایستاده بودم و دستگیره را می‌چرخاندم که پرستاری رسید و گفت: مُرد. پیرمرد هم وقتی می‌خواست یک لیوان آب بنوشد، مرد. آب می‌رفت و می‌رفت و صدای آب را شنیدند و آمدند دیدند که کف آشپزخانه افتاده و مرده. کنارِ جِین ایستاده بودم و دل و روده‌‌اش از دهانش بیرون می‌زد. مرگ تا ابد همه‌جا هست؛ نیازی نیست بگویم. شیوه‌های مردن سخت‌اند؛ چه شیوه‌های آسمانی باشند و چه شیوه‌های معمولی. اینکه بگویم  سازوکارش را می‌دانم یا آن را پذیرفته‌ام، دروغ گفته‌ام؛ یا اگر در این لحظه چیزی برای آرامش تو بگویم، دروغ گفته‌ام. تو هم به اندازه‌ی من می‌دانی» (صص ۷-۸).

در سرآغاز کتاب، پیش از شروع شعرها، این قطعه از بوکوفسکی آمده است:

مرگ می‌آید
با پاهای ورم‌کرده
و گل‌سرخی میان دندان‌هایش.

در شناسنامه‌ی کتاب عنوان مجموعه در زبان انگلیسی Tales of ordinary madness ذکر شده، اما تاریخ انتشار متن اصلی مشخص نشده است. بوکوفسکی در سن ۷۳ سالگی درگذشته است. آیا این کتاب دربرگیرنده‌ی آخرین شعرهای اوست؟ در بخشی از شعر «جمع‌بندی» می‌خوانیم: «مسأله اینجاست/ که روزها جمع می‌شوند/ و می‌شوند زندگی/ زندگی من!/ اینجا نشسته‌ام/ هفتادوسه ساله‌ام/ می‌دانم که کلاه ناجوری سرم گذاشته‌ام/ با خلال‌دندان/ دندانم را تمیز می‌کنم/ خلال می‌شکند» (صص ۸۷ ـ ۸۸). برگردان فارسی اطلاعات خاصی در این باره ارائه نمی‌کند.

«برای من غمگین نشوید» شامل ۴۴ قطعه از شعرهای چارلز بوکوفسکی است. کتاب را نشر عنوان با همکاری مؤسسه‌ی فرهنگ و هنر رهافیلم و تارنمای واوبوک منتشر کرده است. قطع کتاب پالتویی است، ۹۵ صفحه دارد و قیمت آن ۱۲هزار تومان است.

............................................................

* تیتر یادداشت، سطری است از شعر «خوب، همیشه همین‌طور بوده» که در صفحه‌ی نه کتاب آمده است.

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST