کد مطلب: ۹۷۹۷
تاریخ انتشار: سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۵

با کتاب‌ها به استقبال بهار برویم

آرمان:

پیشنهاد کتاب‌خوانی در عید:

حکومت نظامی
احمد آرام

آشنایی ما با خوسه دونوسو با ترجمه اولین رمانی از او بود که به‌درستی در لحن و زبان فارسی نشست: «باغ همسایه». اما اینکه باید دونوسو را در بایگانی ذهنمان محفوظ نگه داریم به این دلیل است تا با تبحر او در روایت تاریخ، و گنجاندنش در روایت داستان، آشنا شویم؛ و به‌عنوان مرجعی سترگ که می‌تواند ما را از پرتگاه روایت‌های اینچنینی دور نگه دارد قابل اعتنا است. دونوسو عادت دارد به مصائب مدرن روزگار خود و همچنین پسادیکتاتوری‌ها نگاه خاص داشته باشد؛ این نگاه تاریخی وقتی با روایت داستانی پالوده می‌گردد رخدادهای تراژیک و مدرن نیز به بیان تازه‌ای می‌رسد. آنچه دوسونو واقعیت تاریخی می‌داند و در آثارش نمود می‌یابد نوعی اتفاق ادبی است که از آن خودش است. درواقع او در مقام نویسنده‌ای است که محکوم است به دفاع از انسان‌هایی بپردازد که با گذر از ذهن نوشتاری‌اش به اصالت می‌رسند. جهان داستانی دونوسو جهانی نیست که به‌زودی به فراموشی سپرده شود، بلکه مدام پوست می‌اندازد تا حقایق را عریان‌تر نشان دهد. پویایی تاریخ در روایت داستانی او توجه بایسته‌ای را می‌طلبد؛ چراکه درمی‌یابیم نه تاریخ و نه روایت داستانی هیچ‌کدام به یکدیگر لطمه نمی‌زند. رمان «حکومت نظامی» (ترجمه عبداله کوثری، نشر نی) از آثار معروف دونوسو است. این رمان ما را به درون تصاویری می‌کشاند که سعی دارد زندگی اقشاری از مردم شیلی را در دوران خفقان و ترور دیکتاتوری پینوشه به خواننده نزدیک کند. رمان به گونه‌ای پرمعنی با مرگ ماتیلده اوریتا همسر شاعر بزرگ شیلی، پابلو نرودا، و مراسم تشییع و تدفین او آغاز می‌شود. رمان در سه بخش روایت می‌شود: شامگاه، شب و صبح. کسی که در میان این سه بخش دیده می‌شود و ما از نگاه و کنکاش‌هایش رمان را زیرورو می‌کنیم مانونگو ورا، خواننده محبوب شیلیایی است که بعد از سال‌ها دوری از وطن به شیلی برمی‌گردد.
تانگوی شیطان
اگر سینمای بلا تار، فیلمساز مجاری، سکوت و تنهایی را به درستی کشف می‌کند، یقیناً لسلو کراسناهورکایی، نویسنده هم‌وطنش، در آن نقش بسزایی داشته است. کراسناهورکایی پنج فیلمنامه برای بالاتار می‌نویسد که آخرین آنها «اسب تورین» بود؛ داستانی حیرت‌انگیز و تجربی که در سینمای بلا تار سیاهی و تباهی برجا می‌گذارد، مضاف بر اینکه شیوه مطلق‌دیدن را نیز به ما می‌آموزد. اما «تانگوی شیطان» (ترجمه سپند ساعدی، نشر نگاه) سومین همکاری نویسنده با بلا تار بود که این‌بار داستانی را در دل خود روایت می‌کند. رمان روایت‌گر زندگی آدم‌هایی است که تک افتاده‌اند و در یک مزرعه اشتراکی، در دشتی توفان‌زده زندگی می‌کنند و همگی علیه هم در حال توطئه‌اند. رمان زمانی صاحب یک تنش جدی می‌شود که شایعاتی مبنی بر بازگشت دو تن از اعضای پیشین این مزرعه که همگی فکر می‌کردند مرده‌اند، جان می‌گیرد. رمان درباره زوال کمونیسم در اروپای شرقی است. برای تکمیل معرفی این رمان کافی است که به سوزان سونتاگ مراجعه کنیم که می‌نویسد: «استاد مجار روایت آخرزمانی که قابل قیاس با گوگول و ملویل است.»


آن‌ها که ما نیستیم
مهشید میرمعزی

رمان «آن‌ها که ما نیستیم» نوشته محمد حسینی از تنهایی‌ها و مشغله‌های انسان‌های شهری و طبقه متوسط می‌گوید: «تمام حقیقت این رمان این است که تمام آدم‌های آن، در همه بخش‌ها (شش بخش) یک نفر هستند»: «حالا که همه از گفت‌وگو می‌گویند، تو هم بگو. نفس عمیق بکش. ده قدم که بیشتر نیست. همه مثل همید. با گذشته‌ای انگار قرن تا قرن کپی‌شده از هم.» نثری پاک و بدون حتی یک کلمه اضافه. مشخص است که دغدغه نویسنده، اضافه‌کردن یک کتاب دیگر به کارنامه کاری‌اش نیست، از ریاکاری و زوال فرهنگی می‌ترسد و از «فقدان عزت تاریخی کتاب». برای مخاطب احترام قائل است و این را می‌توان از زحمتی که برای برگزیدن هر یک از کلمات خود انجام داده است، متوجه شد. نگاه ریزبین و زیرک محمد حسینی در تمام جملات کتاب حس می‌شود. «اگر از تک‌تک مردم دنیا بپرسید: حالتان چطور است؟ میلیون‌ها تن خواهند گفت: افتضاح... باید راهی پیدا کرد که به ذهن این آدم‌ها خطور کند که خودشان این راه را انتخاب کرده‌اند.» محمد حسینی گاهی در گفتن حقیقت انسان‌ها چنان تلخ و بی‌پرده می‌شود که پشت آدم را می‌لرزاند. این کتاب را دو مرتبه خواندم و بار دومش برای این بود که همان نکات ریز و شاید ناگفته‌های میان سطرها را دریابم. به کسانی که به خواندن یک کتاب خوب با نثری عالی علاقه دارند این کتاب را توصیه می‌کنم.
مارون
آخرین کاری که از بلقیس سلیمانی خواندم و به نظرم بهتر از کارهای دیگرش بود رمان «مارون» (نشر چشمه) بود. قبل آن هم رمان «سگ‌سالی» و قبل‌ترش هم «به هادس خوش آمدید» را خوانده بودم. ناخودآگاه وقتی چند کتاب از نویسنده‌ای می‌خوانم، نثر او را مقایسه می‌کنم. به نظرم نثر سلیمانی پخته‌تر شده و داستان‌پردازی او در «مارون»، پیچیده‌تر و جالب‌تر است. داستان در روستای مارون می‌گذرد و حکایتی از مردم این روستاست و اتفاقاتی که برای روستای مارون، پیش، حین و بعد از انقلاب می‌افتد. سلیمانی همیشه گفته با فضای روستایی آشناست. حتماً به همین دلیل هم در همین حوزه می‌نویسد که به آن احاطه دارد و به‌خوبی می‌تواند فضاها و شخصیت‌ها را ملموس و باورپذیر کند. داستان «مارون» با تنوع شخصیت‌های دوست‌داشتنی‌اش آدم را به روستاها با فضای ساده و بی‌ریا و گاه خفقان‌آورشان می‌برد: «مارونی‌ها گفته بودند تو زن نیستی وگرنه شوهرت را نگه می‌داشتی. حالا ایستاده بود جلو مرصع و می‌خواست شوهرش را پس بگیرد. ساعت چهار صبح دخترک هفت ماهه‌اش را بسته بود به پشتش، دستمال نان و مغز گردویش را برداشته بود و از مارون زده بود بیرون. جاده مارون تا گوران را پیاده آماده بود. صدای جیرجیرک‌ها، شغال‌ها، سگ‌ها، خروس‌ها و خرهای مارون بدرقه‌اش کرده بود. باد خنک شمال که به صورتش خورده بود زیرلبی درویش را لعنت کرده بود. این باد جان می‌داد برای باددادن خرمن‌ها. کجا بود درویش؟ کجا بود مردش، وقتی باد شمال می‌آمد و او نبود تا رزق‌وروزی زن و بچه‌اش را از دهن باد بگیرد؟»

آن‌سوی رود، میان درختان
میترا الیاتی

خوشبختانه در طول سال و در کنار آثار نازل و بازاری و سرگرم‌کننده، چندین کتاب خوب و معتبر در حوزه ترجمه و تألیف ادبیات داستانی به بازار کتاب عرضه می‌شود که برای خوانندگان آثار جدی، نویدبخش و دلگرم‌کننده است. کاش می‌شد طعم همه آثار خوب و ارزشمندی را که در طی سال گذشته درآمده چشید و درباره‌شان حرف زد. این میسر نیست مگر در طول زمان. به همین سبب گفتن از آثار تألیفی سال گذشته را به زمانی دیگر وامی‌گذارم و فقط اکتفا می‌کنم به دو پیشنهاد کتاب خوب ترجمه. اولین پیشنهادم «آن سوی رود میان درختان» نوشته ارنست همینگوی است از مجموعه «میراث همینگوی» نشر افق، با ترجمه اسداله امرایی. این رمان ماجرای سرهنگی است شکست‌خورده در دوران جنگ، او حالا پس از بازنشستگی تصمیم گرفته است به زندگی عادی‌اش برگردد، اما هر تلنگری سرهنگ را به گذشته و خاطرات تلخ آن دوران پرتاب می‌کند؛ منتقدان شخصیت سرهنگ در این رمان را نزدیک‌ترین شخصیت داستانی همینگوی به خودش می‌دانند: «هنگامی که سرهنگ کانتول از در هتل گریتی پالاس بیرون می‌آمد، آفتاب زور آخرش را می‌زد. هنوز آن‌طرف میدان آفتاب بود، اما گوندولارانان ترجیح می‌دادند از سوز باد سرد به گریتی پناه ببرند تا اینکه از باقی‌مانده گرمای آفتاب میدان استفاده کنند. سرهنگ متوجه شد و به راست پیچید و از حاشیه میدان به طرف خیابان سنگ‌فرش رفت. همین که یک لحظه برگشت، به تماشای کلیسای سانا ماریا دل جیگلیو ایستاد. فکر کرد چه بنای زیبا و جمع‌وجوری، جان می‌دهد هلی‌بردش کنی. هیچ‌وقت توجه نکرده بود کلیسای کوچک به پی ۴۷ می‌ماند. باید ببینم کی ساخته‌اند و کی معمارش بوده. دلم می‌خواست تمام عمر در این شهر راه می‌رفتم. تمام عمرم. دهان‌بندی برای عق‌زدن. شیری برای خفه‌کردن. بعد به خود گفت بس کن پسر. هیچ اسبی که اسمش جنازه باشد در مسابقه اول نمی‌شود.»
مردی به نام اُوه
رمان «مردی به نام اُوه» کتاب اول فردریک بکمن نویسنده سوئدی با ترجمه فرناز تیمورازف در نشر «نون» کتاب پیشنهادی دومم است. اُوه مردی است پنجاه‌ونه ساله، جدی و اجتماع‌گریز که به آنچه در پیرامونش می‌گذرد، واکنش منفی نشان می‌دهد. «این روزها مردم فقط کامپیوتر دارند و دستگاه اسپرسو. جامعه‌ای که در آن هیچ‌کس نمی‌تواند به طریقی منطقی با دست بنویسد و قهوه دم کند، به کجا می‌رود؟ به کجا؟ اصلاً به کجا می‌رویم اگر هر کس اتومبیلش را هرجا که عشقش می‌کشد، پارک کند؟ و به کجا می‌رویم اگر مردم یک روز دیگر سر کار نروند، تنها به این دلیل که خودشان را کشته‌اند؟» اُوه شخصیتی اخلاق‌گرا و تک‌افتاده است، در جامعه مدرن. رمان «مردی به نام اُوه» رتبه اول پرفروش‌های سوئد و نیویورک‌تایمز را از آن خود کرده و تاکنون به بیش از سی زبان ترجمه و منتشر شده است؛ همچنین از روی آن فیلمی به همین نام ساخته شد که نامزد اسکار ۲۰۱۷ بود در کنار فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی.


هر روز برای همان روز
روح‌انگیز شریفیان

کتاب «هر روز برای همان روز» نوشته مسعود مهدوی‌پور (انتشارات بهجت) را با قدری تردید و کم‌باوری به دست گرفتم. از این نوع کتاب‌ها که درس زندگی می‌دهند، در نوجوانی و بعدها نیز چندتایی خوانده بودم. برای اینکه آدم دوست دارد درست زندگی‌کردن را یاد بگیرد و کامل و خوب جلوه کند. اما همینطور که بر سال‌های زندگی انسان افزوده می‌شود تجربه‌ها و رویدادهای زندگی جای این کتاب‌ها را می‌گیرند. وقتی کتاب «هر روز برای همان روز» را در دست گرفتم، ابتدا فکرکردم یک نگاهی به آن می‌اندازم و بس. اما اینطور نشد. کتاب شد همدم من. کتاب «هر روز برای همان روز» از جنس دیگری است. کتاب ساده، روان و واقعی است. مثل دوستی است که گاهی کنارتان می‌نشیند و دستش را روی دستتان می‌گذارد و می‌گوید: درست می‌شود. این نیز می‌گذرد... مطالب کتاب که به صورت تقویم و برای هر روز از سال نوشته شده شما را با یکی از واقعیــت‌های زندگی روزمره روبه‌رو می‌کند و مانند همان دوست صمیمی به شما می‌گوید که می‌شود طور دیگری اندیشید. طور دیگری رفتار کرد. شما را به‌راحتی نوشیدن یک لیوان آب از تنش‌های روزمره آزاد، و به واقعیت‌های ساده زندگی نزدیک می‌کند. خشم آدم را فرو می‌نشاند و تفکر را جایگزین آن می‌کند. مگر این آن چیزی نیست که ما در این دوران آشفته به آن نیاز داریم؟ کتاب زبانی روان و صحیح دارد. من این کتاب را به همه کسانی که به زندگی با تنش کمتر و عشق بیشتر نیاز دارند، توصیه می‌کنم.
سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های سرگشتگی
اگر از رمان‌خوان‌های قهار هستید بدون شک کتاب «سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های سرگشتگی» (ترجمه مهدی غبرایی، نشر کتابسرای نیک) را خوانده‌اید یا اگر نخوانده‌اید، بخوانیدش: راوی جوانی است ۳۵ - ۳۶ ساله، مجرد، تنها و با زندگی خلاف همسن و سال‌های خود و چون از جانب چهار دوست دیگر طرد شده، شانزده سال گمگشته و سرگشته است، تا به سارا برمی‌خورد و به تشویق او در صدد کشف گذشته برمی‌آید. و این سفری است هم در بیرون و هم در درون برای یافتن دلایل طردشدگی و رفع سرگشتگی. موراکامی نویسنده‌ای است که می‌تواند شما را کاملاً غافلگیر کند. من برخی از کارهایش را خیلی پسندیده‌ام و بعضی از آنها را اصلاً نتوانسته‌ام تمام کنم. اما این کتاب داستانی ساده و سرراست و خواندنش دلنشین و سرگرم‌کننده است. این کتاب می‌تواند من نویسنده را به دنیایی از هنر داستان نویسی و پیچ‌و خم آرام و ساده‌اش ببرد. سخت و سنگین‌نوشتن، کار دشواری است، اما ساده و در همان حال پرپیچ‌وخم نوشتن کار هر نویسنده‌ای نیست. روانی سبک و به‌هم‌گره‌خوردن درست رویدادها در داستان، انسان را شگفت‌زده می‌کند و ما را همراه شخصیت‌های داستان پیش می‌برد. این کتاب بیشتر از سایر کارهای موراکامی به کتاب «جنگل نروژی»اش شباهت دارد که کتاب بسیار جالبی است. موراکامی نویسنده‌ای است که کار خود را خوب می‌داند و خوشحالم که کارهایش سریع در ایران ترجمه می‌شود.

خروج
قباد آذرآیین

در وانفسای زمانه‌ای که رابطه‌ها و رفیق‌بازی‌ها و نشست‌ها و نقدهای «تو از کتاب من تعریف کن من از کتاب تو!» کتاب‌های خوب و قابل اعتنا، غایبند، به حاشیه رانده می‌شوند و اگر صاحبان این کتاب‌ها، اهل این محافل و لابی‌ها نباشند و مضاف بر این، انسان‌های بی‌ادعای فروتنی هم باشند، کلاه خودشان و کارشان آن پشت پسله معرکه است. بسیار شاهد بوده‌ایم که برای یک اثر میان‌مایه، جلسات نقدها و نشست‌های پی‌درپی، چه در تهران و چه در اقصی‌نقاط کشور برگزار شده است. دم خروس ارتباط‌ها و رفیق‌بازی‌ها در این‌جور جلسات نقد کاملاً هویداست. رمان «خروج» نوشته علیرضا سیف‌الدینی (نشر افراز)، نمونه یکی از کتاب‌هایی است که به همان دو دلیل گفته‌شده در بالا: اهل محفل و لابی نبودن نویسنده‌اش، و فروتنی دست‌و پاگیرش، آن گونه که باید قدر ندید و خوانده نشد. علیرضا سیف‌الدینی، نویسنده‌ای است که سال‌ها داوری یکی از جایزه‌های معتبر این کشور و نگاه بی‌طرفانه و دقیق او گواه این مدعاست. گفتم سیف‌الدینی آدم خجالتی و فروتنی است؛ آن‌گونه فروتن که خودش هم به انزوایش کمک می‌کند. در آغاز رمانش، از قول راوی نقاش- بخوان علیرضا سیف‌الدینی داستان‌نویس- سطوری می‌خوانیم که راوی صادقانه خودش را - نویسنده رمان «خروج»- را به ما معرفی می‌کند: «من نقاش هستم، اما تابه‌حال نمایشگاهی برای نقاشی‌هایم نگذاشته‌ام، نه در شهری که به اجبار در آن زندگی می‌کنم، نه در شهرهای دیگر کشور... اگر بپرسند چرا، خیلی راحت می‌گویم نمی‌دانم. شاید من هم مثل این آقای تحصیل‌کرده‌ای که کارش (به قول خودش فعلاً) مسافرکشی است و دارد من را در این نیمه‌شب با اتومبیلش به شهرم می‌برد هیچ انگیزه‌ای برای خودنمایی ندارم.» رمان «خروج» کتاب باارزشی است که آن را بخوانیم و از آن لذت ببریم.
حرفه؛ داستان‌نویس
چهارگانه «حرفه: داستان‌نویس» نوشته فرانک ای. دیکسون و ساندرا اسمیت (ترجمه کاوه فولادی‌نسب و مریم کهنسال‌نودهی، نشر چشمه) حالا دیگر باید جای خودش را در قفسه‌های کتابخانه هر داستان‌نویسی بازکرده باشد؛ کتاب ارزشمندی که جایش در میان کتاب‌های مربوط به نظریه‌ها و مبانی و ویرایش داستان ما خالی بود. مولفان کتاب، خود از مدرسان و ویراستاران شناخته شده داستان هستند و همین کافی است تا آنچه قلمی کرده‌اند و اکنون حاصل کارشان به وسیله مترجمانی که خود در حرفه‌شان نوشتن و ترجمه، صاحب‌قلم هستند، در اختیار قرار گرفته است، خواندنی باشد. در این چهارگانه، مبانی و مولفه‌های داستان، با ذکر نمونه‌هایی برای هرکدام آمده است: این مجلدها در برگیرنده ۷۶ مقاله از ۵۰ نویسنده، منتقد و مدرس ادبیات داستانی آمریکاست. در هر یک از این مقالات تکنیک‌های داستان‌نویسی و چگونگی نوشتن و نویسنده‌شدن به شرح‌وتفصیل آمده، همچنین مسائل حرفه‌ای که یک نویسنده ممکن است در طول دوره کاری‌اش با آن برخورد داشته باشد هم در مقاله‌هایی که از سوی داستان‌نویسان مشهور نوشته شده، آمده است.
بی‌نام
سمیه نوروزی

جاشوا فریس، نویسنده آمریکایی و برنده جایزه پن‌همینگوی در گفت‌وگویی رمان «بی‌نام»اش (ترجمه لیلا نصیری‌ها، نشر ماهی) را اینطور معرفی می‌کند: «کتاب، داستان وکیل ممتازی است در منهتن که قبل از شروع رمان، مبتلا شده به نوعی بیماری؛ مرضی که خودم ابداعش کرده‌ام: مرضی که بیمار را مجبور می‌کند به بلندشدن و راه‌رفتن و راه‌رفتن و راه‌رفتن و راه‌رفتن، تاجایی‌که از فرط خستگی از حال برود... وقتی بلند می‌شود و شروع می‌کند به راه‌رفتن، وظیفه همسرش چیزی نیست جز اینکه دوره بیفتد دنبالش و بگردد تا پیدایش کند... این قضیه زندگی‌اش را مختل کرده و پزشکان هم نمی‌دانند برایش چه‌کار کنند، نه تشخیصی در کار است، نه حتی نامی برای این بیماری در نظر دارند، نه راه علاجی دیده می‌شود... داستان که جلو می‌رود، خواننده از خودش می‌پرسد این آدم چطور با همچین بیماری عجیبی زندگی می‌کند، چطور از پس فعالیت‌های روزمره‌اش برمی‌آید...» رمان چهره هولناکی از انسانیت را به تصویر می‌کشد و با استعاره از انسانی حرف می‌زند که به یکباره همه‌چیزش را از دست می‌دهد، از همه‌کس خلاص می‌شود؛ استعاره‌ای نه‌چندان پیچیده و درعین‌حال تاثیرگذار از قهرمانی که به‌رغم میلش شروع می‌کند به فرار از موفقیت و درنهایت گریز از زندگی... تیم چاره‌ای ندارد جز رفتن. آنقدر می‌رود و بازمی‌گردد، تاجایی‌که با گفتن «زنده‌باد روزمره‌گی!» نشان می‌دهد تا چه حد دلش برای یکنواختی‌های ملال‌آور زندگی تنگ شده.
من و اتاق‌های زیرشیروانی
«من و اتاق‌های زیرشیروانی» نوشته طاهره علوی (نشر ققنوس) از دختری می‌گوید که در فضایی چندملیتی زندگی می‌کند، میان آدم‌هایی که هرچند از نظر راوی عقب‌مانـده، عجیب و بـدبـخــت‌انـد، اما مدام برای پیشرفتشان برنامه دارند و تا حدی هم به آن می‌رسند. در این رمان شاهد جهان استعاری و کوچک‌شده‌ای از کشورهای پرحاشیه و پرسروصدا هستیم که مانند اتاق‌های زیرشیروانی، جاهای دنجی‌اند اما به تعبیر خود راوی، پُرند از شلوغی و صدا و حادثه و به کلی با اتاق‌های عادی و معمولی فاصله دارند و ارزششان هم کمتر است. شخصیت‌های مختلف و متفاوت رمان، تونی سرباز معلول از آمریکا، هم‌اتاقی جدیدی از افغانستان، همکار بوسنیایی و صاحبکار عرب، پیرمرد صاحبخانه از پرتغال، همسایه‌ای از هند، خانواده شلوغ همسایه از آفریقا و... باهم در آپارتمانی که استعاره از جهان پرمهاجر است جمع شده‌اند و راوی به عنوان نقطه ارتباط داستان به این جهان، به شدت مشغول قضاوت همگان است.


روان‌درمانی اگزیستانسیال
محمد شریفی

فلاسفه امروزی بیشتر به نقش فلسفه در زندگی جاری انسان‌ها می‌پردازند و روانشناسان هم در جست‌وجوی دیدگاه‌های جامع‌تری هستند. و البته فصل مشترک هردو رشته هم ادبیات است. اخیراً که دارم در مورد روانکاوی اگزیستانسیال می‌خوانم به نظرم خیلی نزدیک به آن چیزی است که باید باشد. در روانکاوی اگزیستانسیال اصل
بر این است که تمامی ناهنجاری‌ها و تعارض‌های روانی انسان (صرف‌نظر از بیماری‌های موروثی و ژنتیک) از مواجه انسان با چهار رکن اساسی زندگی نشات می‌گیرد و این چهار رکن، مرگ، آزادی، تنهایی و پوچی است. از این دیدگاه بیمار فقط کسی نیست که نیاز به دارو و بستری دارد. بلکه تمام کسانی که دچار عدم تعادل در جنبه‌های مختلف زندگی هستند نیاز به درمان دارند. ناهنجاری در مواجهه با هر یک از این ارکان خللی در زندگی پدید می‌آورد که تمامی شئون زندگی را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. بنابراین کسی که بزرگ‌شدن و رشد را نمی‌پذیرد بیمار است. کسی که ناآگاهانه به هر دستاویزی برای فرار از تنهایی می‌آویزد بیمار است. کسی که ناتوان از تصمیم‌گیری (درواقع ناتوان از پذیرفتن تبعات تصمیمات خود) است بیمار است. کسی که در مقابل رشد مقاومت می‌کند بیمار است. کسی که به خود نمی‌پردازد بیمار است. کسی که هویت خود را با پیوستن به یک گله معنا می‌دهد بیمار است. کسی که از رویارویی با عمیق‌ترین زخم‌های درونی خود می‌گریزد بیمار است. کسی که توانایی مهرورزی ندارد بیمار است. درواقع با این رویکرد کسی که رفتاری متفاوت با هنجارهای رایج دارد و با بقیه متفاوت است لزوماً بیمار نیست بلکه اتفاقاً آنان که بسیار شبیه دیگرانند و راه‌حل همه‌چیز را در دم‌دست‌ترین چیزها جست‌وجو می‌کنند بیمارند. آروین یالوم
که از نظریه‌پردازان این مکتب است کتاب‌های زیادی دارد اما اگر از او چیزی نخوانده‌اید و می‌خواهید فقط یک کتاب از او بخوانید «روان‌درمــانـی اگزیستــانسیـال» (ترجـمـه سپیده حبیب، نشر نی) را بخوانید.
عدالت؛ چه باید کرد؟
دومین کتابی که اخیراً به سائقه جذابیت موضوع حق و عدالت، بسیار جذبم کرد کتاب «عدالت؛ چه باید کرد؟» از مایکل سندل است. من این کتاب را با ترجمه خوب و سلیس افشین خاکباز در «نشر نو» خوانده‌ام (این کتاب ترجمه‌های دیگری هم دارد). در این کتاب همانطور که انتظار می‌رود نویسنده با بررسی نظریات مختلف فلسفی و از همه مهم‌تر نظریات کانت موضوع حق و عدالت را می‌پرورد و به یکی از اساسی‌ترین سؤالات هر انسان صاحب تفکر می‌پردازد.

سایه باد
محمد قاسم‌زاده

پیشنهاد اولم اختصاص دارد به ادبیات کشور اسپانیا: رمان «سایه باد» نوشته کارلوس روئیس‌ثافون، ترجمه نازنین نوذری، نشر دیبایه. «سایه باد» از دل جنگ داخلی اسپانیا (۱۹۳۶-۱۹۳۹) برمی‌آید و نویسنده نقبی به وقایعی می‌زند که یکی از دهشت‌بارترین ماجراهای قرن گذشته بود و اثر خود را بر روح مردم اسپانیا و فرهنگ آن به جا گذاشت. «سایه باد» با تصویری گوتیک از کتابخانه‌ای شروع می‌شود که نام گورستان کتاب‌های فراموش‌شده را دارد؛ جایی که نه‌تنها کتاب، بلکه آدم‌هایی که به‌نحوی با وقایع سال‌های جنگ به آن مرتبط‌اند. اینجا کتابخانه نیست، هزارتویی است پررمزوراز که بوی کاغذ کهنه و گردوخاک و جادو می‌دهد. راوی کتابی را برمی‌گزیند که بنا به رسم کتابخانه باید مسئولیت آن را بپذیرد، اما درواقع کتابی است که مسئولیت راوی را به عهده می‌گیرد. هم کتابخانه و هم کتاب آرام‌آرام ما را به فضایی وهم‌زده می‌برند که بی‌شباهت به داستان‌های ادگار آلن‌پو نیست.
مارش رادتسکی
محمد همتی مترجمی است که در آرامش کار می‌کند و بدون هیچ هیاهویی که برخی بر سر کارهای دست چندم خود به راه می‌اندازند، کارهای جدی را با وسواس ترجمه می‌کند. یکی از این کتاب‌ها «مارش رادتسکی» (نشر نو) است، نوشته یوزف روت، نویسنده کولی‌وار اتریشی که دوره خلاقه نویسندگی‌اش مصادف بود با سال‌های حکومت رایش سوم و او با این بداقبالی روبه‌رو شد که از چندین جنبه رویاروی رایش قرار گرفت و این رویارویی منش کولی‌وار او را تشدید کرد. روت به نسل نویسندگانی تعلق دارد که هریک جنبه‌هایی از فرهنگ و زندگی کشورهای آلمانی‌زبان را کاویدند و انحطاط و فروپاشی ارزش‌هایی را نشان دادند که خود را تمام و کمال در چهره رایش سوم نشان می‌دهد؛ نویسندگانی همچون توماسمان، ریلکه، کافکا، هرمان هسه و موزیل. «مارش رادتسکی» آنطور که مترجم در مقدمه کتاب می‌نویسد به‌تعبیری رمان تاریخی است و به تعبیر دیگری نیست؛ رمان تاریخی است، چرا که به وقایع تاریخی و اجتماعی دوره خاصی می‌پردازد که هم به روزگار نویسنده نزدیک و هم به لحاظ ورافتادن آن، دور به حساب می‌آید. رمان تاریخی به حساب نمی‌آید، چراکه بیشتر از زندگی عادی مردم فرودست ساخته‌شده و حتی آنجا که به شخصیت‌های تاریخی می‌پردازد، از هرگونه استناد تاریخی خودداری می‌کند. اما اثری است که از زمان انتشار همواره توجه منتقدان بزرگ را برانگیخته است. تا آنجا که هرمان هسه آن را شاهکاری بی‌بدیل دانست و گئورک لوکاچ مقاله‌ای در ستایش آن نوشت. روت روایتگری چیره‌دست است و چه در کتاب و چه بیرون از آن، در مصاحبه‌ها و یادداشت‌هایش نقطه اتکایی برای خواننده باقی نمی‌گذارد تا او در برداشت خود از وقایع کتاب و احیاناً تطبیق آن با تاریخ، آزاد باشد. هرچند گاه در مقدمه یا یادداشتی دیدگاه خود نسبت به تاریخ را بیان می‌کند. رمان «مارش رادتسکی» اثری است خواندنی، به‌ویژه برای نویسندگان ایرانی از این نظرکه چگونه می‌توان با تاریخ روبه‌رو شد و آن را به سمت ادبیات برد.
کتاب اصفهان
علی خدایی

«کتاب اصفهان» مجموعه‌ای است از هفت داستان کوتاه که از اصفهان می‌گوید. اصفهان در این داستان‌ها نقش مهمی دارد و بدون اصفهان این داستان‌ها وجود نداشتند. هفت نویسنده مختلف؛ اصغر عبدالهی، جعفر مدرس‌صادقی، کیهان خانجانی، نسیبه فضل‌الهی، محمد طلوعی، آرش صادق‌بیگی و علی خدایی نویسنده‌های این هفت داستان‌اند. داستان کیهان خانجانی به دنبال شهر، یک مسیر شهری و رودخانه زاینده‌رود، داستان پراندوه یک خداحافظی را می‌گوید و محمد طلوعی با نگاهی به شهر اصفهان و خاطراتی از هنرمندان و قصه‌گوهای دوران کودکی و یادآوری روزگاری رفته از رمزی پنهان در اصفهان داستان می‌سازد. «یک تکه مینیاتور» داستان اصغر عبدالهی، نگاه به اصفهان، تاریخ و زندگی امروز است و آنچنان این آمیختگی در داستان نمایش داده می‌شود که کلمات مجبورند از خانه تبدیل به کاخ و عمارت شوند. جعفر مدرس صادقی با داستان «شهرام و شهریار»، نسیبه فضل‌الهی با داستان «گربه مادر» و آرش صادق‌بیگی با داستان «از طرف ما» نویسنده‌های دیگر این مجموعه هستند. چند سطر از داستان «از طرف ما» نوشته آرش صادق‌بیگی را می‌خوانیم: «یک سالی می‌شد بعد از مردن آقام به اتاق تنهایی‌هاش نرفته بودم. دلش را نداشتم. اتاق دوبردو دری بود گوشه حیاط که انگار باغچه را بغل گرفته باشد. آقام می‌گفت همان سی‌سال پیش اتاق را ساخته که قناسی حیاط را بگیرد اما دروغ می‌گفت.»
نی‌نا
«نی‌نا» نام رمان شیوا ارسطویی است که نشر پیدایش منتشر کرده. کتاب ارسطویی را دوست دارم به دلایلی که می‌نویسم. جهان داستان بر سال‌هایی استوار است که آن را حس کرده‌ام و به مکان‌های جغرافیایی داستان آشنایی دارم. همین دو عامل جذاب مرا سوی «نی‌نا» می‌کشاند تا آن را بخوانم. اما «نی‌نا» فقط همین‌ها نیست. داستان زندگی دختری است که قرار است از نوجوانی به فضاهای تازه‌ای پا بگذارد که تغییر زمانه آن را پیش رو قرار می‌دهد؛ حالی خوش که دگرگون می‌شود. «نی‌نا» داستان جراحت‌های پنهانی است که آرام‌آرام در پنج فصل کتاب که با عنوان کتاب اول تا پنجم مشخص شده گشوده و روایت می‌شوند: جوانی، عشق، انقلاب، جنگ و تهران، تکه‌هایی هستند که با اتکا به آن، «نی‌نا» ساخته می‌شود، تَرَک‌ها نمودار می‌گردند، از ترک‌ها گفتم، اساس این رمان همین ترک‌هایی هستند که نویسنده بی‌آنکه از آن به روشنی بگوید بر جان خواننده می‌نشاند. از همین‌رو روابط زن صاحبخانه با زن سرخپوش، روابط زن صاحبخانه با دختر داستان، و رابطه‌های دیگر این رمان هر کدام دلهره، اضطراب، تیرگی به داستان می‌ریزند. دوست دارم از زن سرخپوش داستان و میدان فردوسی هم بگویم. شیوا ارسطویی در «نی‌نا» با آوردن زن سرخپوش و میدان فردوسی، علاوه بر اینکه یک دوره تاریخی را با استفاده از این المان ماندگار کرده، آن را خواندنی کرده؛ به سن‌وسال من نیز این زن و این میدان را رنگی و تپنده کرده است. «نی‌نا» تکه‌تکه است و می‌شود هر کتاب را در یک نوبت خواند و بالاخره نمی‌توانم چشم بر کتاب پنجم ببندم که با من چه بازی‌ها که نکرد!

گربه ساکن چنار
محمد کشاورز

«گربه ساکن چنار» (نشر ثالث) مجموعه‌داستانی از محمد بکایی است که برای مجموعه‌داستان «سرپیچی از پیچ‌های هزارچم»اش موفق به کسب جایزه ادبی اصفهان شده بود. در «گربه ساکن چنار» نیز نویسنده دغدغه زبان دارد و دغدغه نوشتن فرم که هر دو از شاخصه‌های داستان کوتاه مدرن است. تلاش او برای ساختمندکردن داستان بی‌آنکه به منحنی کشش بی‌توجه باشد کارهای او را در این مجموعه خواندنی کرده. یکی از بن‌مایه‌های داستان‌های بکایی، پرداختن به زندگی و زمانه آدم‌های درگیر جنگ است. نگاه بکایی در داستان‌های جنگ نگاهی از نمای نزدیک است به آدم‌هایی که به هر دلیل درگیر جنگی شده‌اند که جامعه را درگیر کرده. دغدغه او بیان نوع سلوک آدم‌هایی است که درگیر موقعیتی شده‌اند که خود چندان نقشی در آفریدن آن ندارند، اما مصمم‌اند که بازی را تا انتها ادامه دهند. به‌نظر می‌رسد بکایی در این مجموعه چندان نگران باورپذیربودن داستان‌هایش نیست. البته قصه را خوب سروسامان می‌دهد. علت و معلول وقایع داستانی کم‌وکسر ندارد اما در مورد زبان اثر نویسنده راه خودش را می‌رود و تلاش می‌کند مُهر خودش را بر پرداخت کلمات بزند. گاهی ضرب‌آهنگی را برای نثرش انتخاب می‌کند که جذاب است. اما این جذابیت گاهی راه زبان را از موقعیت اجتماعی داستان جدا می‌کند و پیداست همه این کارها را آگاهانه انجام می‌دهد؛ نوعی فاصله‌گذاری تا به مخاطب بفهماند غرق داستان نشود.
بوطیقای فضا

گاستن باشلار را در ایران با کتاب معروفش «روانکاوی آتش» می‌شناسیم و دوسه کار پژوهشی دیگر. «بوطیقای فضا» آخرین کاری است که از این فیلسوف و پژوهشگر به فارسی درآمده با برگردان مریم کمالی و محمد شیربچه در نشر روشنگران؛ کتابی که بیشتر به کارکرد فضا در شعر می‌پردازد، اما حرف‌هایش در مورد بوطیقای فضا برای اهل داستان نیز سخت کارساز است. اهل داستان می‌دانند که عنصر مکان در داستان تا چه حد تعیین‌کننده است. عنصر مکان گاهی تا حد شخصیت اصلی داستان می‌تواند مهم و تاثیرگذار باشد و گاهی خود به شخصیت محوری بسیاری از داستان‌ها و رمان‌ها بدل شده. تولید مکان و توصیف بهینه فضا از شاخصه‌های توانمندی یک نویسنده خوب است. گاستون باشلار در این اثر ارزشمند خود با آوردن نمونه‌هایی از تولید و توصیف فضا توسط رمان‌نویسان و داستان‌نویسان مختلف به ما یادآور می‌شود که مکان در داستان فقط یک نام نیست، روح خاص خود را دارد و همچون یک شخصیت و یک عنصر زنده در متن داستانی نقش ایفا می‌کند. نمی‌توانیم شخصیت داستان را در خانه‌ای تصور کنیم بی‌آنکه روح آن خانه را بشناسیم یا بسازیم و در رفتار شخصیت داستان منعکس کنیم. شاید عنوان تولید مکان برای این نظریه گاستون باشلار بیراه نباشد. هر مکان و درنتیجه هر فضایی صاحب روح خاص خود است که باید در داستان بدمد تا به کل داستان جان دهد و اثر را بدل کند به موجودی قائم به ذات و مانا.
بازار خوبان
عباس عبدی

در طول سال گذشته، خوشبختانه توفیق این را داشتم که کتاب‌های خوب زیادی بخوانم. اما اگر بخواهم به عنوان کتاب مناسب‌تر برای ایام نوروز پیشنهادهایی داشته باشم ناگزیرم بر بعضی خصوصیات (از جمله حجم کم کتاب) تاکید بیشتری داشته باشم. مجموعه‌داستان «بازار خوبان» از آرش صادق‌بیگی که برنده جایزه جلال و کتاب سال ایران نیز شده کتاب تألیفی پیشنهادی من برای این ایام است. اغلب داستان‌ها را که قبلاً به صورت پراکنده در مطبوعات چاپ و منتشر شده‌اند، خوانده‌ایم. فضای داستان‌ها تماماً در اصفهان و شهرهای اطراف آن می‌گذرد و نویسنده توانسته است با ارائه زبان مناسب و شیرین، این ویژگی کم و بیش کمیاب را به نحو مطلوبی به تصویر درآورد. «عمو مهدی نصفه نداشت، کار را تا پُر نمی‌کرد، ته‌اش را نمی‌آورد ول‌کن نبود. حالا هم بی‌قرارتر از آن بود که دل به خبر دو رفیق مشنگش بدهد...» (ص ۱۶) «کنجددان را روی چانه‌ها می‌تکاند و شکمش را جلو و سرش را از ترس تنور، ناشیانه عقب داده بود، نان درمی‌آورد و از لپ‌های گل‌انداخته‌اش پیدا بود بار اولش است. مردم تو صف بودند. مثل روز حشر هر لحظه بیشتر می‌شدند و فهمیدم سنت هر ساله‌ای است که همه، چه ارامنه و چه مسلمان خبر دارند. نگاه کردم به دو هاون خمیر و بعد به صف ری کرده و دوباره از نو.» (ص ۴۶) کتاب را انتشارات نگاه درآورده و در فاصله کوتاهی به چاپ دوم رسیده است.
زندگی عزیز
اما در زمینه کتاب‌های ترجمه دست پُرتری دارم. امسال رمان‌های خوب و مجموعه‌داستان‌های قابل اعتنایی به بازار کتاب عرضه و سهم نشر چشمه و انتشارات آگاه و نیلوفر و ماهی در این مورد مثال‌زدنی است. به‌هرحال انتخاب و معرفی یک کتاب مشکل است. اما با توجه به هدف این یادداشت، ناگزیر از انتخاب هستم. بنابراین مجموعه‌داستان «زندگی عزیز» از آلیس مونرو به ترجمه خانم مژده دقیقی از نشر ماهی را نمونه خیلی خوبی می‌دانم. انتخاب‌های خانم دقیقی و ترجمه‌های ایشان از ادبیات معاصر جهان آنقدر موجه و موثق است که می‌توان با چشم بسته کتاب را خرید و به خانه آورد و خواند. مجموعه‌داستان‌هایی که در طول سال‌های گذشته انتشارات نیلوفر منتشر کرده موید این نظر است. آلیس مونرو هم که به عنوان ملکه داستان کوتاه در بین کتابخوان‌ها و داستان‌دوستان ایرانی شناخته‌شده و معتبر است، دیگر وجه عمده اعتبار کتاب «زندگی عزیز» است که هر خواننده ادبیات داستانی را ترغیب می‌کند به خواندن داستان‌های کوتاهی که هر یک دریچه‌ای هستند به دنیای ما: «درواقع شاعر است. واقعاً شاعر است و واقعاً اسب تربیت می‌کند. گاهی در کالج‌های مختلف یک‌ترم درس داده، ولی هرگز راهش آنقدر دور نبوده که تماسش با اصطبل‌ها قطع شود. شرکت در جلسات شعرخوانی را می‌پذیرد ولی آنطور که خودش می‌گوید، هرازگاهی. روی شاعربودنش تاکید نمی‌کند. وقتی با اسب‌ها مشغولی، مردم می‌توانند ببینند که مشغول کاری، ولی وقتی شعر می‌گویی، انگار عمرت را به بطالت می‌گذرانی...»

در بندر آبی چشمانت
محبوبه میرقدیری

پیشنهاد اولم همراه‌شدن با نزار قبانی است با «در بندر آبی چشمانت» ترجمه احمد پوری، نشر چشمه. شعرهای کتاب اغلب کوتاهند. مثلاً نزار قبانی در شعر «وقتی عاشقم» می‌گوید: «وقتی عاشقم/ سلطان جهانم/ زمین و یکسره هرچه در آن است از آن من است/ و سوار بر اسب تا دل آفتاب می‌رانم.» خواندن چنین شعری، آن هم در بهار لااقل برای لحظه یا لحظاتی هم که شده برای شما حال خوش به ارمغان می‌آورد و حال خوش چیزی است که همه ما به آن نیاز داریم. یا در جایی دیگر می‌سراید: «تنها زن و نوشتن/ ما را از مرگ می‌رهاند.» عشق در جهان زیبا و وسیعی که قبانی خلق می‌کند جایگاهی بس برازنده دارد و زن نیز. او با تک‌تک سلول‌هایش دوست می‌دارد و این دوست‌داشتن را با شیواترین واژه‌ها بیان می‌دارد. در شعر «زبان» می‌نویسد: «وقتی مردی عاشق است/ چگونه می‌تواند واژه‌های کهنه به کار گیرد؟» قبانی انگار که خود یکی از عاشق‌ترین‌های این دنیاست، علاوه بر عشق، از بی‌عدالتی‌ها می‌گوید، از رنج و تحقیر انسان‌ها و در اشعارش با این دیوان و ددان جوامع انسانی می‌ستیزد.
مرگ ایوان ایلیچ
و اما پیشنهاد دوم من از ادبیات روس است که در جهان مقامی خاص دارد؛ پیشانی‌بلند است این سرزمین سرد و وسیع که چخوف دارد و گوگول و پوشکین. «مرگ ایوان ایلیچ» رمان کوتاهی است از تولستوی با ترجمه سروش حبیبی (نشر چشمه). تولستوی خود زندگی متفاوتی را تجربه کرد، رمان «جنگ و صلح» را در کارنامه هنری خود دارد و تعداد زیادی داستان کوتاه اما «مرگ ایوان ایلیچ» کاری است درخور و به‌یادماندنی. هر کدام از ما ممکن است شاهد مرگ یکی از نزدیکان یا آشنایانمان بوده باشیم یا شرح احتضار آدمی را از زبان دوستی شنیده و یا در فیلمی نظاره کرده باشیم و در اینجا هم با مرگ، با لحظه‌های پایانی عمر یک کارمند دادگستری سروکار داریم. تولستوی هوشمندانه این شغل را برای شخصیت داستانی خود انتخاب کرده است. مردی که در دستگاه عدالت‌گستری کار می‌کرد، اکنون در بستر بیماری، زار و ناتوان آه و ناله سر می‌دهد، به زندگی‌اش می‌اندیشد، به آنچه گذشت، آنچه هست، حال و آنچه در پیش‌روست، در جهانی دیگر و با ترازو و میزانی دیگر. ایوان ایلیچ پیوسته به یاد می‌آورد و از نومیدی و یاس به امیدواری می‌رسد و برعکس. انگار دست سرنوشت با او سر سازگاری ندارد. تا درد آرام می‌گیرد و بهبودی نسبی پیدا می‌شود بیماری با چهره‌ای تازه‌تر از جایی که هیچ انتظارش نمی‌رود پیدا می‌شود و به مرد بیچاره سلام می‌کند. خواندن «مرگ ایوان ایلیچ» خوب است؛ چراکه یادمان می‌آورد مهمان هستیم و جهان مهمان‌پذیر و مسافرخانه. گذشته از این یاد می‌دهد آغوش و بوسه‌های‌مان تنها برای عید و جشن تولد نباشد و حرف‌های خوب، نگاه‌های مهربانانه و مکث، مکث و ایستادن و نگریستن به هر آنچه در این جهان زیباست و دلنشین بیش از آنکه به مانند ایوان ایلیچ یک نفر در بالای سرمان بگوید: «تمام کرد.»

هم‌سرایان خیابان کینگزلی
شیوا مقانلو

داستان کوتاه در آمریکا بالیده است و نویسندگان و خوانندگان این قاره همواره توجهی ویژه به آن داشته‌اند. نشریات تخصصی معرفی و نقد داستان آنجا بسیار فعال‌اند و حتی داستان‌نویسان معروف بین‌المللی نیز متناوباً با تلاش برای چاپ داستان‌های کوتاهشان در این نشریات، در پی تحکیم هرچه بیشتر مقام ادبی خودند. جوایز ادبی معتبر نیز همسو با سیاست‌های داستانی فوق یعنی معرفی صداهای قدرتمند جدید یا قدیمی حرکت می‌کنند؛ جایزه اُ.هنری از مهم‌ترین‌هاست. نشر نیستان در اقدامی تحسین‌آمیز در بــــرهــوت بـی‌اعـتـنـائی به داستان کوتاه در فضای نشر ایران، دوازده مجموعه از این مجلدات را چاپ کرده است که یکی از آنها کتاب «هم‌سرایان خیابان کینگزلی» (برگزیدگان جایزه اُ. هنری سال ۲۰۱۵)، ترجمه شیما الهی است. در کتاب حاضر لیدیا دیویس، مانوئل مانیوز، نایرا کازمیج، اما تورز، کریستوفر مرکنر، مالی آنتوپول، لین شارون شوآرتز، جوآن سیلبر و الیزابت مک کرکن هر یک با انتخاب زاویه‌ای خاص از زندگی روزمره اما پراتفاق اطرافمان، داستانی پرکشش برای‌مان خلق کرده‌اند. احساسات آدمی چندان فرقی بین ملل مختلف ندارند، و خاطرات غمبار یا شیرین، دوراهی‌ها و معضلات احساسی و تلاش برای بقا مضمامینی مشترک‌اند که با ترجمه خوب شیما الهی برای ما نیز ملموس شده‌اند.
فردا داستان خوبی خواهم نوشت
سپیده ابرآویز در نخستین تجربه داستانی منتشره خود، به خوبی از پس مضمون مورد نظرش برآمده است: نمایش درد و تنهایی و جداافتادگی و نهایتاً درمان‌شدگی زن‌هایی که هر یک به دلیلی در میان جهان معلق‌اند: مرگ همسر، خیانت، طلاق، تعرض، یتیمی، بیماری یا... برخی از این کاراکترها به روشنی در دوازده داستان مجموعه «فردا داستان خوبی خواهم نوشت» (نشر ثالث) از داستانی به داستان دیگر در رفت‌وآمدند و قبل و بعد ماجرایی را نشانمان می‌دهند. برخی نیز فقط یک‌بار حضور دارند، اما دلیل و درد حضورشان با دیگران مشترک است. راوی‌های این مجموعه با خاطرات مردهای مفقود زندگی می‌کنند، و این خاطرات - چه مثبت و چه منفی- دربندکننده و زجرآورند. تلاش برای برگرداندن یا تثبیت چیزی که دیگر نیست، همسو با تلاش برای حفظ استقلال فردی و روی پای خود ایستادن در دنیایی پرتلاطم و ساخت آینده‌ای بهتر، موقعیت‌هایی متزلزل اما ملموس خلق می‌کند که همذات‌پنداری خواننده -حتی مخاطب مذکر- را با این مجموعه آسان می‌کند. زبان تمیز و نثر دقیق و سیال سپیده ابرآویز نیز بر این خواندنی‌بودن می‌افزاید.

قدم‌زدن
علی عبداللهی

کتاب «قدم‌زدن» اثر توماس برنهارد با ترجمه شهروز رشید (نشر روزنه)، به موازات آثاری که خود از برنهارد ترجمه می‌کردم درجا میخکوبم کرد و در نوع خود کتابی است شگفت. برنهارد اتریشی از آن دست نویسندگان سبک‌پرداز و خیلی خاص آلمانی‌زبان است که همانند همشهری‌اش روبرت موزیل، و چند نویسنده دیگر حلقه زبان‌گرایان وین، روش خاصی دارد و بیش از آنکه روایت داستانی برایش مهم باشد، زبان در آثارش نقش عمده را ایفا می‌کند. برنهارد در اینجا، ضمن بیان علت دیوانگی «کارر» شخصیت اصلی، می‌کوشد تأمل خود نسبت به هستی و نفس تفکر را بدل به یگانه موضوعی کند که داستان را به پیش می‌برد. او در «قدم‌زدن» هم مثل رمان‌های «زمهریر» و «استادان بزرگ» موضوع مورد علاقه‌اش جنون و تفکر را، در کانون توجه قرار می‌دهد. این‌بار، سخن از یک من بی‌نشان کم‌گوست، که داستان را از زبان «اوهلر» نقل می‌کند و با تکرار پی‌درپی نقل‌قول‌ها، تجسمی از اندیشیدن را در پیکره داستانی فرم‌مدار و زبان‌گرا، به خواننده ارائه می‌دهد. روند طاقت‌سوز اندیشیدن به زبان و در زبان؛ دلمشغولی اصلی نویسنده در تمام داستان‌هایش.
کارناوال در شهر بزرگ
در میان کتاب‌های فارسی «کارناوال در شهر بزرگ» سروده تورج رهنما (نشر ثالث)، همین اواخر توجه‌ام را به خود جلب کرد و تا انتها خواندمش. آنچه در این مجموعه جلب نظر می‌کند، سیر دقیق مضمونی شعرهاست با ذکر تاریخ هر کدام که از گونه‌ای صیرورت و سلوک شاعرانه در فاصله زمانی ۱۳۳۵ تا ۱۳۹۴ نشان دارد و ناگفته، کارنامه رهنما را پیش چشم می‌آورد؛ از همان قالب‌های کلاسیک و نیمایی آغازین دفتر تا سروده‌های آخر، که آزادند. رهنما، آرام و متأمل، ناگفته‌های تاریخ معاصر را بازگو می‌کند، با پرش‌های زمانی و دویدن از گذشته به حال و واگشت به اکنون پردغدغه، با گونه‌ای نسبیت‌گرایی شکاکانه و تلخ که خاص خود اوست. این فراروی و واگشت‌بندبازانه، از سر مکان‌ها و رویدادهـای تاریخی، نه‌تنها در کل مجموعه، بلکه حتی در یک شعر، آنقدر نمود دارد که سرانجام، گونه‌ای روایت موازی و پیچ‌درپیچ با نگاهی شاعرانه به وجود می‌آورد. قیقاج‌زدن از میان سبک‌ها و ژانرهای مختلف، «در روزگاری که درخت، دیگر درخت نیست، کلاغ دیگر کلاغ نیست، و دروغ، دیگر دروغ نیست»، فقط از شاعری برمی‌آید که در کنار پختگی، ادبیات آلمانی‌زبان را به خوبی می‌شناسد، و می‌داند دیگر زمانه درنگ در یک گونه ادبی و پافشاری بر یک گونه از گفتن نیست، زیرا «نه‌تنها رویاها، بلکه واژه‌ها نیز شعبده‌بازان چیره‌دستی هستند، کبوتر را به کرکس، و کرکس را به کبوتر تبدیل می‌کنند.»

تصرف عدوانی
ناتاشا امیری

گاهی پیشنهاددادن برای خواندن یک کتاب، شبیه ترغیب عامدانه به این است که: «حتماً بخوانید!» با ایجاد این حس که گرچه به انتخاب به خودتان بستگی دارد اما اگر نخوانید از دریافتی جدید محروم می‌شوید. کتاب «تصرف عدوانی» نوشته لنا آندرشون (ترجمه سعید مقدم، نشر مرکز) چنین است؛ به خاطر اینکه گره‌ای غریب در اغلب روابط به ظاهر عاشقانه و بی‌سرانجام معاصر را، به شکلی ترسیم می‌کند که شاید تابه‌حال از این منظر، با این شیوه نگارش و زبان عمیق به آن پرداخته نشده باشد. روابطی که با مجموعه‌ای از چالـش‌هـای فرعی بی‌نتیجه، کنکاش‌های ذهنی آزاردهنده و درنهایت یک علامت سؤال بزرگ تمام می‌شود: «مشکل به راستی کجا بود؟» و این را زنی امروزی از مـعــشــوقـی روشنفـکـرمـاب، هنرمند و مشهور می‌پرسد. زنی که کمبودی از بابت یافتن یک مرد نداشت اما به بهای رسیدن به حسی پرشور که عشق می‌نامیدش زندگی‌اش را به کابوسی بی‌پایان تبدیل می‌کند. عشقی که نخست زیبا و هیجان‌انگیز بود ناگهان تبدیل به ماده غذایی می‌شود که در معرض هوا فاسد شده باشد. عشق الگویی بدقواره با شبیه‌سازی ناقص از نسخه‌ای نیست در جهان، می‌شود. زن در نوسان میان امید و ناامیدی، دلیلی قاطع و موجه برای تجربه ناکام خود نمی‌یابد. مرور سرسام‌آور موارد از قلم‌افتاده برایش نتیجه‌ای ندارد جز سرگردانی در لابیرنت‌هایی هزارتو. تنها اینطور به نظر می‌رسد که شناخت و احساسات زن و مرد گاهی فقط می‌توانند با یکدیگر تصادم و تناقض پیدا کنند و البته این واقعیت تلخ که هر رابطه‌ای قرار نیست توالی منطقی داشته باشد یا از این پیوند محصولی به دست آید یا تا ابد ادامه داشته باشد.
ماهی‌ها نگاهم می‌کنند
پیشنهاد بعدی که به شدت پیشنهاد اول نیست کتاب «ماهی‌ها نگاهم می‌کنند» از ژان پل دوبوآ، ترجمه اصغر نوری، نشر کوله‌پشتی؛ نه به خاطر نوع کنش راوی داستان با پدر ناسازگارش، بلکه به خاطر پایانی خاص که مثل پایان بسیاری از زندگی‌های واقعی، نشان می‌دهد گاهی نظام خویشاوندی نه رو به تکامل که صرفاً امتداد نسل‌هایی کوتوله و ساده‌لوح‌هایی خوشبخت است که با باورهای جزمی تحلیل می‌روند بدون فکرکردن روی وقایعی که اتفاق می‌افتند. مرد راوی داستان می‌توانست در زندگی‌کردن صرفه‌جویی کند به جای اینکه به محبت تصنعی فرزندش دل خوش کند، می‌توانست مثل پدرش حداقل شهامت تعیین زمان مرگش را به دست بگیرد و... حداقل... می‌توانست کمی متفاوت باشد... نه اینکه مثل همه مغلوب کلیشه معمولی‌بودن شود.

اتاق قرمز
سهیل سُمی

از اتفاق‌های خوب ماه‌های اخیر چاپ دو ترجمه از نویسنده‌ای ژاپنی است که پیش از این در مجموعه «رژه پیروزی در بندر آرتور» داستان «جهنم آینه‌ها» را از او خوانده بودیم. این دو رمان کوتاه از نویسنده ژاپنی هارو هیرای ملقب به ادوگاوا رانپو است که محمود گودرزی ترجمه و نشر چترنگ منتشر کرده است. رانپو که در سال ۱۹۶۵ درگذشت از برجسته‌ترین نویسنده‌هایی است که در اواسط قرن بیستم ژانر رمان معمایی یا پلیسی را در کشورش بسط داد. این جریان در سینمای ژاپن نیز در همان دوره پی گرفته می‌شد و فیلم «نیسی» از جمله آثار موفق در این ژانر بود. جالب اینکه هیرای برای ادای احترام به ادگار آلن پو لقب رانپو را برای خود انتخاب کرد. او با ادبیات معمایی و پلیسی غرب آشنا بوده اما حاصل کارش رنگ‌وبوی محلی و شرقی دارد. شخصیت‌های داستان‌های او رفتاری آشنا دارند؛ نکته‌ای که نشان می‌دهد او در ژاپنی‌کردن رمان جنایی موفق بوده است. رانپو کتاب قصه‌های ژاپنی معما و تخیلش را به ادگار آلن پو تقدیم کرده است. پیشنهاد اولم به کتاب «اتاق قرمز» اختصاص دارد. نکته مهم در کار رانپو این است که نویسنده ژاپنی از معما و جنایت به مثابه حربه یا تمهیدی برای پیش‌بردن داستان استفاده نمی‌کند. منظورم این است که او یا دست‌کم راویانش مانند آن منبع الهام‌بخش غربی با خود ایده جنایت درگیری ذهنی وسواس‌گونه‌ای دارند.
شکار و تاریکی
در رمان کوتاه «شکار و تاریکی» ابتدا به نظر می‌رسد که جنایت انگیزه پیش‌پاافتاده عشقی دارد. در مرحله بعدی روشنگری و گره‌گشایی ذهن خواننده گمراه می‌شود و سرانجام وقتی قاتل واقعی و انگیزه او روشن می‌شود خواننده به وضوح حس خواهد کرد که قاتل تا حد زیادی برای تجربه‌کردن عمل قتل دست به کار شده است. در اتاق قرمز که پای یک قاتل سریالی در میان است این روانی‌بودن یا نامتعارف‌بودن شخصیت قاتل بسیار واضح‌تر است. اگر در «شکار و تاریکی» قتل عمد تا حدی بر اساس شرایط انجام می‌شود در «اتاق قرمز» گویا راوی چندان در پی مجاب‌کردن خواننده‌اش نیست. او موجود غریب و تا حدی ترسناکی است. راوی «اتاق قرمز» دیوانه است، تاجایی‌که بعد از یکنواخت‌شدن قتل دیگران به فکر کشتن و سر به‌نیست‌کردن خودش می‌افتد. با این حساب می‌توان تا حد زیادی ادعا کرد که قتل در کار رانپو تجلی نوعی حس شدید خودویرانگری است. از این‌رو رمان‌های «پو»ی ژاپنی به سهولت به خوانش‌های روان‌شناختی تن می‌دهند.
سیاست نوشتار
امیرحسین یزدان‌بد

شتاب بیهوده و گروه‌بندی‌های مضحک قدرت برای ربودن سهم احتمالی بیشتری از یک کف دست ادبیات امروز ایران اولین چیزی است که وقتی سوار بر هواپیمای فاصله می‌شوید از آن بالا به چشم می‌آید. اندکی بعد اما آرام‌آرام تعقل و تحلیل جای اینها را می‌گیرد و به فکر خواهید افتاد در گذر زمان و در مقیاس‌های بزرگ‌تر، از دید یک ناظر بیرونی در کجای این ساختار ایستاده‌اید؟ تنها راه رسیدن به چنین پاسخی یا امکان زندگی‌کردن در فضای ادبیات به گستره یک قرن و گذر از فرازوفرودهای چند نسل است یا دل و اندیشه سپردن
بـه تحلیـل‌های روشمند برای درک الگوهای رفتاری فردی-اجتماعی گذشته ادبـیات. تاریخ ادبیات مدرن ما مثل جاهای دیگر آن هنوز عرصه‌ای بــرهـوت است پوشیده از سنگلاخ روایتی شفاهی و تاریخی محتمل و میراثی الکن پر از شایعه‌ها و کج‌فهمی‌ها و زمزمه‌ها. حالا اما به‌نظر می‌رسد نسل جوان ادبیات بیشتر از اینکه سر در کارهای تجربی و روبه‌رشد هم کنند و خرده‌گیری و موضع‌گیری در برابر هم را تنها راه تثبیت و طرح گفتمان خود بدانند، بیشتر از همیشه نیاز به مطالعه تحلیل‌های درست و ساختارمند از دریچه نگاه ناظرانی کاردان دارند. پروفسور کامران تلطف یکی از اسکالرهای نام‌آشنای آمریکای شمالی که بارها و در مقالات و کتب متعدد به تحلیل و دسته‌بندی گفتمان‌های سیاسی-فرهنگی ایران پرداخته یکی از این ناظران است.
سیاست نوشتار
«سیاست نوشتار:‌ پژوهشی در شعر و داستان معاصر» یکی از رساله‌های مهم تألیفی کامران تلطف (ترجمه مهرک کمالی، نشر نامک)‌ از آن نادر دوربین‌هایی است که توانایی کمیاب نگاه از فاصله به اهالی ادبیات ایران می‌دهد. کتاب قدم اولش را با دسته‌بندی ادبیات مدرن ایران به سه بخش شروع می‌کند. از مشروطه و دوران پهلوی و داد و سـتـد ادبیات و سیاست
در این دوران راه می‌گشاید تا دوران بعد از انقلاب. متن با استادی کامل از درافتادن در حرف‌زدن از سیاست تن می‌زند و سیاسی حرف‌زدن را در کانون توجه پژوهش خود قرار می‌دهد و آن را تبدیل به رفتار محوری متن با تاریخ ادبیات ما می‌کند. فاصله‌گیری‌ای روشمند که این اثر را به یکی از نادر آثار پژوهشی از این دست تبدیل کرده که خواندن آن را برای اهل
ادبیات و روزنامه‌نگاران و پژوهشگران عرصه فرهنگ سیاسی ایران اجتناب‌ناپذیر کرده. حرف‌زدن از سیاست نوشتار با سیاسی حرف‌زدن از نوشتار فرق دارد؛ تفاوتی که در این کتاب هر لحظه وادار می‌شوید به چند وچونش بیندیشید.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST