جمشید احمدی
زمین مست و زمان مست و جهان مست
پرستوهای عاشق هم چنان مست
بهار آمد، گل آمد، بلبل آمد
در و دریا و باد و بادبان مست
شمیم عطر گل از دور دستان
شراب خوشگوار از بوی آن مست
به مستی طی کند دشت و دمن را
که آهو این چنین، زنبق چنان مست
چنان مستم در آغوش بهاران
دو چندانکه تنور از بوی نان مست
دو تا عاشق به نجوا زیر باران
چنان غنچه درون بازوان مست
پدر مست و پسر مست و همه مست
سر و همسر، مامان و دختران مست
ز دریا و درخت و دشت و صحرا
که در مستی کران از بی کران مست
به طفلا ن می نگر چندان که شادند
بزرگان هم بسان کودکان مست
به گنجشکان نگر، جیک جیک سرایند
که شعر حافظ از اسماع آن مست
خدایا دوست دارم من خدا را
که او هم در بهاران، بی گمان مست
من از مستی ندانستم چه گفتم
ولی داند خدای مهربان مست
من از جمشید جم دارم نشانی
نشان مست و من و جام و جهان مست
ابوالقاسم الوندی
هوایِ عید میآید
نسیم و عطرِ باغ و دشت مستَم میکند از نو
چکاوک
نغمهای با شعرِ نو، آهنگ نو
آغاز خواهد کرد
سبزه
کم کم
نَم نمَک
از زیر فرشِ خاک بیرون می زند
در بوستانها
و شوقِ شعر
شوری می زند در کنجِ افکارم
دلم
در شوقِ بسیاری
شتابان میتپد از نو
هوایِ عید میآید
و بس میلِ سفر دارم
کجا؟
اما نمیدانم
ولی من دوست دارم
پر زدن، پرواز را در آسمانها
مثلِ مرغی
بر فراز باغ و بستان کوه و دشت و دره وصحرا
گر بپرسی تا کجا
حتی نمیدانم
ولی مستم من از عطرِ دل انگیزِ جهان
در این بهار تازه از عمرم
هوایِ عید می ید
امیدی در دلم
دارم
و شوری در سرم دارم
هزاران واژه پرپر میزنند در عمق افکارم
از این پس
در بهاران شعرخواهم گفت
با بهاران شعر خواهم خواند
پرستو نادری
در این خانه را بگشا، بهاران باز میآید
بکن هر غصه را حاشا، بهاران باز میآید
برقص و شاد باش و رخت نو تن کن
بنوشان جامی از صهبا، بهاران باز میاید
ببین گلهای نو رسته پس از سرمای طولانی
امیدت را بکن احیا، بهاران باز میآید
اگر امروز غم داری مخور غصه مشو نالان
که بعد از این شب سرما، بهاران باز میآید
گل است و بوی عید و وقت شیدایی
یبا عاشق بشو یارا، بهاران باز میآید
نگارا باز کن در را بگیر این دست را محکم
بیا با من به هر صحرا، بهاران باز میآید
طلوع صبح برخیز و پرستو وار چرخی زن
مکن از این خوشی پروا، بهاران باز میآید
عبدالعلی نظافتیان
دوقدم مانده به دروازه صبح
همنفس با گل وهنگامه صبح
باغ خاطر، مشحون ز گل وخاطره دیدن تو
تاجی از مهر نشان من و گل دیدن تو،
میرویم تا به گلستان برسیم
میرویم تا به بهاران برسیم
آرزوی من و دل، لحظه دیدار شماست
همصدا با دل من زلف پریشان شماست
میرویم شادی کنان، تا به دلستان برسیم
میرویم خنده کنان، تا به بهاران برسیم
...
دوقدم مانده به دروازه صبح
رقص شبنم، به رخ تازه گل میبینم
مرغکان شادی کنان مژده نابی دارند
مژده آمدنت بر شاخه گل میبینم
باغ خاطر بگشود درب سبکبالی را
صحبت تازه تو با گل و دل میبینم
...
میرویم تا که سبکبال سبکبال شویم
قفس دل بگشاییم، مژده بر بال شویم
دیده بر دیده گذاریم تا که به دروازه مهر
عاشق هم شویم و شهره آفاق شویم
...
میرویم تا به بهاران برسیم
نفسی تازه کنیم تا به گلستان برسیم
جامی از عشق بنوشیم و زمیخانه مهر
مهر دوران بگیریم، به بهاران برسیم
...
دو قدم مانده به دروازه صبح
هم قدم با دل افسونگر تو
عاشق شعر و غزل، این دل سوداگر تو
میرویم تا بدانجا که خداست
میرویم تا که بهاران و نواست
میرویم تا به گلستان برسیم
میرویم تا به بهاران برسیم
تا تو یاد من و دل، مثل بهاران باشی
میرویم با گل سرخ تا به بهاران برسیم
حسین اسکندری
دوقدم مانده به دروازه صبح
همنفس با گل وهنگامه صبح
باغ خاطر، مشحون ز گل وخاطره دیدن تو
تاجی از مهر نشان من و گل دیدن تو،
میرویم تا به گلستان برسیم
میرویم تا به بهاران برسیم
آرزوی من و دل، لحظه دیدار شماست
همصدا با دل من زلف پریشان شماست
میرویم شادی کنان، تا به دلستان برسیم
میرویم خنده کنان، تا به بهاران برسیم
...
دوقدم مانده به دروازه صبح
رقص شبنم، به رخ تازه گل میبینم
مرغکان شادی کنان مژده نابی دارند
مژده آمدنت بر شاخه گل میبینم
باغ خاطر بگشود درب سبکبالی را
صحبت تازه تو با گل و دل میبینم
...
میرویم تا که سبکبال سبکبال شویم
قفس دل بگشاییم، مژده بر بال شویم
دیده بر دیده گذاریم تا که به دروازه مهر
عاشق هم شویم و شهره آفاق شویم
...
میرویم تا به بهاران برسیم
نفسی تازه کنیم تا به گلستان برسیم
جامی از عشق بنوشیم و زمیخانه مهر
مهر دوران بگیریم، به بهاران برسیم
...
دو قدم مانده به دروازه صبح
هم قدم با دل افسونگر تو
عاشق شعر و غزل، این دل سوداگر تو
میرویم تا بدانجا که خداست
میرویم تا که بهاران و نواست
میرویم تا به گلستان برسیم
میرویم تا به بهاران برسیم
تا تو یاد من و دل، مثل بهاران باشی
میرویم با گل سرخ تا به بهاران برسیم