تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
اعتماد: داستانهای عامیانه فارسی گنجینههایی از مضمون، تمثیل، ضربالمثلها و آداب و رسوم فارسیزبانان به شمار میروند. توجه به چنین گنجینههایی در اصل از پاسداشت فرهنگ و ادب کهن سرزمینی است به وسعت زبان فارسی. چه بسیار کسانی که با خواندن این کتابها انگیزه مطالعه پیدا کردند و کتابخوان شدند، زیرا این داستانها که اغلب روایت پهلوانی و مردانگی و عشقند، با نثری شیرین و پرطمطراق با افسانهسازی و خیالپردازی خواننده را بر سر شوق میآورند و به خواندن ترغیبش میکنند. به تازگی کتاب «نُه منظر» با تصحیح و تحقیق میلاد جعفرپور و علی تسنیمی منتشر شده است. این یازدهمین عنوان از این سری کتابهاست که بعضی از آنها به چاپهای دوم و سوم هم رسیدهاند. به این بهانه موضوع ادبیات عامه و آنچه از مفهوم فولکلور برمیآید را زمینه قرار دادیم برای گفتوگو با محمد جعفریقنواتی، پژوهشگر و دانشآموخته دکترای ادبیات و فرهنگ عامه که تالیف کتاب «درآمدی بر فولکلور ایران» را هم در کارنامه خود دارد.
آقای دکتر قنواتی برای اینکه بحث ما صورت کارشناسی و کاربردی به خود بگیرد، میخواهم خواهش کنم به تعریف واژههایی که به خصوص در ادبیات عامه کاربرد زیادی دارند بپردازیم از جمله واژه فولکلور که من فکر میکنم برای ورود به ادبیات عامه و ادبیات شفاهی ما نقش زیادی دارد.
درباره اینکه فولکلور چیست باید بگویم که فولکلور بخشی از فرهنگ هر جامعه است و در ادامه عرض میکنم که کدام بخش از فرهنگ جامعه. همانطوری که درباره فرهنگ تعریفهای بسیار متنوعی وجود دارد و برای مثال مردمشناسها و جامعهشناسها تعریفهای مختلفی از فرهنگ دارند طبیعتا همین اختلاف درباره فولکلور هم هست. بعضیها فرهنگ را فقط آفرینشهای غیر مادی میدانند. مثل ادبیات و هنر. برخی هم فرهنگ را مجموعه کامل همه آفرینشهایی که بشر به آن دست پیدا کرده، اعم از مادی و غیر مادی حساب میکنند. با این تعریف طبیعتا وظایف فرهنگشناس هم متفاوت میشود. یکی از مردمشناسها، فکر میکنم استاد دکتر اماناللهی، قریب به ۸۰۰ معنی متفاوت از فرهنگ استخراج کرده بود؛ اما برسیم به بحث خودمان. فولکلور از دو بخش تشکیل شده است؛ فولک و لر. معانی متفاوتی برای فولک در نظر گرفتهاند. یعنی استنباطهای مختلف و مفاهیم مختلفی مصداق فولک در نظر گرفتهاند. برخی فولک را قومی ترجمه کردهاند. برخی روستایی ترجمه کردند. لر در زبان فارسی دانش، فرهنگ و حکمت ترجمه شده است، حالا ما فرض را بر این بگذاریم که لر را ثابت نگه داریم، فرهنگ یا دانش یا حکمت یا حالا هر چیزی و فولک را متغیر بگیریم. اگر لر را فرهنگ در نظر بگیریم، فولک را متغیر بگیریم. فولک را به معنی روستایی بگیریم میشود فرهنگ روستایی، یعنی دیگر فرهنگ شهری را در بر نمیگیرد. اگر فولک را قومی در نظر بگیریم فرهنگ قومی میشود. اگر فلک رو عوام در نظر بگیریم، میشه فرهنگ عوام، اگر عامه در نظر بگیریم، میشه فرهنگ عامه. اگر مردم در نظر بگیریم میشه فرهنگ مردم. اگر توده در نظر بگیریم میشه فرهنگ توده، ببینید متفاوت میشه واقعا. حالا فولک رو ثابت نگه داریم. مثلا بگیم، مردم، عامه، عوام، توده، قومی، روستایی. لر حکمت، دانش، آداب و سنت و همه اینها بنابراین چه تعریفهای متفاوتی میشه از فولکلور ارایه داد. به نظر بنده ما در ایران هم بهتر اینه که مثل بسیاری از کشورهای دیگه فولکلور رو ترجمه نکنیم همون فولکلور به کار ببریم و اگه قرار باشه ترجمهای هم ارایه بدهیم به نظر من مردم بهترین مفهوم برای آن هست. مردم بار ارزشی نداره. وقتی ما میگیم عامه یا عوام یعنی خواص رو شامل نمیشه، درصورتی که فولکلور هم عوام رو شامل میشه و هم خواص رو. داستان امیرارسلان رو در نظر بگیرید. بعضیها میگویند این داستان عامیانه است. خب عامه یا عوام در مقابلش خواص است، منظور از عامه کیا هستند؟ اگر منظور از عامه افراد تحصیل نکرده باشند که ما میدانیم امیرارسلان را نقیبالممالک برای ناصرالدینشاه، شاه مملکت که شاعر و باسواد بوده و زبان فرانسه میدانسته میخوانده است، پس برای بیسواد نیست. ناصرالدین شاه که عوام نبوده است. امیرارسلان را هم عامه مردم گوش میدادند هم شاه گوش میداده است. ولی وقتی میگوییم عامه یا عوام یک بار ارزشی و طبقاتی دارد و تقسیمبندی صورت میگیرد. ولی وقتی میگوییم مردم بار ارزشی ندارد، در دل مفهوم مردم همه را شامل میشود. هم خواص را شامل میشود، هم عوام را. وقتی میگوییم مردم ایران شامل همه آحاد ملت ایران میشوند. اما اگر بگوییم عوام ایران، طبیعتا شامل بیسوادها میشود. بنابراین یا بهتر است ما فولکلور را ترجمه نکنیم یا اگر خواستیم ترجمه کنیم همان فرهنگ مردم ترجمه کنیم، ما هم در مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی که دانشنامه فولکلور را تدوین میکنیم عنوان آن را دانشنامه فرهنگ مردم ایران انتخاب کردیم که تا الان ۶ جلدش منتشر شده است. در زبانهای اروپایی هم همین اختلاف وجود دارد نه فقط در ایران. یکی از فولکلورشناسان بزرگ جهان آلن دانداس که امریکایی است میگوید ما به جای اینکه بیایم تعریف بکنیم که فولکلور چیست بیاییم بگوییم که فولکلور شامل چه حوزههایی میشود. میشود آداب، آیینها، سنتها، جشنهای مختلف، آیینهایی که در ارتباط با مراحل گذار یا تشرف، مثل تولد، مرگ، ازدواج صورت میگیرد. آداب و آیینهایی تقویمی یعنی آنهایی که در تاریخ معینی برگزار میشوند. اگر بخواهیم در ارتباط با ایران حساب بکنیم آنها را باید دو بخش کرد؛ یکی آیینهایی که براساس تقویم شمسی برگزار میشوند مانند شب چله، چهارشنبه سوری و نوروز و دیگری که براساس گاهشماری قمری انجام میگیرد مانند آداب و آیینهایی که در ماه رمضان انجام میگیرد. در ماه محرم انجام میگیرد. در کنار این هنرهای عامه، مثل نمایشهایی که بین مردم هست، نمایشهای زنانه، بازیها، بازیهای زبانی، ادبیات عامه شامل افسانهها، اسطورهها، لطیفهها، تمثیلها، ضربالمثلها، چیستانها و... همه اینها کهن هستند. بخشی از ادبیات فولکلور که تازه است یا طی صد سال اخیر به وجود آمده مثل ماشیننوشتهها، ماشین نوشتههایی که روی اتوبوسها مینویسند.
ولی درباره ادب عامه و درباره فولکلور به ویژه درباره فولکلور دو ویژگی را مهم تلقی میکنند؛ یکی اینکه پدیدآورنده یک سنت فولکلوری، یک پدیده فولکلوریک معلوم و مشخص نیست. ویژگی دیگرش اینکه فولکلور به ویژه ادب عامه که حالا درباره ادب عامه مفصلتر عرض میکنم به صورت شفاهی منتقل میشود نه به صورت کتبی. اما این ویژگی دوم خود جای اما و اگر دارد، زیرا پدیدههایی هستند که کتبی منتقل میشوند مثلا دیوارنوشتهها. در تمام بقاع متبرکه ما از صدها سال پیش تا الان اینها به صورت کتبی منتقل میشوند پس، اینکه میگوییم فولکلور شفاهی منتقل میشود نباید آن را تام و کمال در نظر گرفت.
در تعریفهای زیادی خواندم که آداب، رسوم و سنتهای مردم، کهن محسوب میشوند. آیا فولکلور واقعا باید کهن باشد و از قدیم سینه به سینه منتقل شده و به ما رسیده باشد یا فرهنگ الان مردم هم میتواند یه فرهنگ فولکلور باشد؟
ببینید، فرهنگ یک موجود زنده است و فولکلور بخشی از فرهنگ است، فولکلور مثل هر موجود زندهای اگر جذب و دفع نداشته باشد بعد از مدتی از بین میرود. شما نوروز را در نظر بگیرید، شب چله یا یلدا یا عروسیها را در نظر بگیرید. عروسیای که الان صورت میگیرد با ۳۰ سال پیش یکی است؟ نه، مراسمشان با هم فرق میکند. نوروزی که الان صورت میگیرد با نوروز ۳۰ سال پیش، ۸۰ سال پیش یکی است؟ همین مورد ماشین نوشتهای که عرض کردم، یک پدیده مدرن از پدیدههای فولکلوری است. یعنی ما ۱۵۰ سال پیش که ماشین نوشته نداشتیم. ماشین نوشته مال الان است. البته هر چیزی که جزو فرهنگ قرار میگیرد باید دستکم ازش یکی، دو نسل بگذرد که تثبیت شود. یعنی چیزی که امروز ابداع شود ممکن است تا دو فردای دیگر هم از بین برود. آنچه فرهنگ نامیده میشود که در جامعه رسوب کند و به نسلهای بعد هم منتقل شود و نسلهای بعد هم آن را اجرا کنند.
خب با این مقدمه میخواهیم وارد داستانپردازی در فرهنگ عامه شویم و اینکه چرا در ایران و حتی جهان فرهنگ فولکلور بیشتر خودش را در قالب داستان نمایش داده است؟
ادب عامه بخشی از فولکلور است. بسیاری از کشورها از جمله جمهوریهای سابق شوروی درک و مفهومی که از فولکلور دارند فقط ادبیات عامه است. سایر بخشهای فولکلور مثل آداب و آیینها را اگر ادبیات داشته باشند بررسی میکنند. مثلا شعرهایی که در عروسی خوانده میشود، آیین را کمتر بررسی میکند. میگویند اینها جزو مردمشناسی است. حالا ادبیات عامه شامل انواع شعر، داستان، چیستان، مثل، لالایی یا دوبیتی است. همه اینها در زمینه ادبیات عامه قرار میگیرند. بخشی از این ادبیات عامه، داستانهای عامه هستند. بنده یک مقداری دربارهاش مطالعه کردم و در قیاس با سایر حوزههای ادب عامه درباره داستان بیشتر کار کردم. داستانهای ادب عامه هم بسیار متفاوت و متنوع هستند. از داستانهای اسطورهایافسانهای گرفته که شامل افسانههای سحرآمیز یا فیری تلزها، داستانهای به اصطلاح حیوانات یا تمثیلی، قصه که منظورم از قصه داستانهای دینی است و سرانجام لطیفه. همان چیزی که امروزه به جوک معروف است. اصطلاح انگلیسیاش را به کار میبریم و میگوییم جوک. اینها از انواع داستانهای ادب عامهاند که اتفاقا امروز بخش غالب ادبیات عامه که به شکل شفاهی منتقل میشود لطیفه است. وجه غالب داستانهای ادب عامه امروز که به صورت شفاهی منتقل میشوند لطیفه است. علت اصلیاش هم وقت کمی است که افراد در جامعه مدرن دارند.
شما پنج دقیقه که در تاکسی نشسته باشید، میتوانید سه تا لطیفه نقل کنید اما یک افسانه دستکم ۲۰ دقیقه یا نیمساعت وقت میگیرد. وضعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی امروز لطیفه را جزو انواع غالب ادب عامه و ادب شفاهی قرار داده است. یکی دیگر از انواع داستانها، داستانهای بلند هستند، مثل امیرارسلان، دارابنامه، فیروزشاهنامه، ابومسلمنامه، قران حبشی، حسین کرد شبستری، ملک بهمن، حاتم طایی اینهایی که بخشیاش را انتشارات ققنوس چاپ کرده است، اینها داستانهای بلند ادب عامه هستند که تعدادشان هم در ایران بسیار زیاد است، قطعا بیش از ششصدتاست. اینها داستانهای در حقیقت بلند ادب عامهاند که دربارهشان بحث نسبتاً جدی تا الان نشده است. هنوز میان پژوهشگران ما درباره نام و عنوان این داستانها اجماعی وجود ندارد. اصلا به چه داستانی میگوییم داستان عامه. آیا باید محتوایش عامیانه باشد، آیا موضوعش باید عامیانه باشد، مخاطبش عموم مردم باشند. یا چه؟
به باور من هر موضوع اساسی که در ادبیات رسمی و ادب کلاسیک ما و ادبیات فاخر ما هست عین آن در ادبیات عامه هم هست. عشق، مرگ، شادی، حسادت، بغض، کینه شما هر چیزی که درنظر بگیرید، هر مضمونی را درنظر بگیرید در ادبیات رسمی، در ادبیات عامه هم با آن روبهرو هستید.
مهمترین ویژگی داستانهای ادب عامه این است که زبانشان زبان گفتاری باشد. زبان مندرآوردی نیست. در این داستانها معمولا لغات عربی کمتر است، این مربوط به ایران نمیشود. در داستانهای ادب عامه اروپا هم لغات لاتین کمتر است . واژههای گفتاریشان بیشتر است. یعنی این جزو ویژگیهای داستانهای عامه در سراسر جهان است. اولین ویژگی و مهمترینشان سبک و بهویژه زبانشان است که زبان گفتاری است. حالا داستانهای ادب عامه در ایران ویژگیهای دیگری هم دارند که مربوط به ایران میشود که در ادامه خدمتتان خواهم گفت.
ما فولکلور را به عنوان آداب و رسوم مردم شناختیم و بخشی از این فولکلور برمیگردد به همین ادبیات و ادبیات عامه مهمترین ویژگی که ما میتوانیم داستان عامه را بشناسیم. این است که زبان ساده و قابل فهمی دارد که زبان محاوره و کوچه بازاری مردم است، به همین دلیل شاید میشود از داستان عامه ما به فرهنگ مردم و نوع زندگیشان هم برسیم. چون کاملا همان چیزی را که زندگی میکنند روایت میکنند. یعنی در ادبیات شفاهیشان قصههایشان چیزی که باهاش زندگی میکنند، تجربه میکنند، حالا یک بخشی از آمال و آرزوهایشان را هم حتما به آن اضافه میکنند. به نظر شما در زمانه فعلی ما هنوز هم این داستانها برای مخاطب جذاب هستند هنوز هم میتوانند انگیزهای باشند برای کتابخوان شدن؟ یا نه این مال نسلهای گذشته است.
به چند سبب این داستانها باید مطالعه شوند؛ اولا هنوز در بخشهای زیادی از مناطق ایران این کتابها خوانده میشوند. اما جدای از این به چند سبب باید خوانده شوند. اول اینکه پژوهشگرهایی که میخواهند با فرهنگ ایران آشنا شوند، عندالزوم باید با این کتابها آشنا شوند چون در این کتابها همزبان عامه مردم هست و هم اجزای مختلف فرهنگ نیاکان ما هست.
ببینید، ادبیات اروپا در هر عصری متاثر از ادبیات یونان و روم است و یک آبشخور بسیار بسیار مهم دیگر هم دارد که کتاب مقدس است این داستانها در حقیقت واقعا عرض میکنم یک آبشخور بسیار بسیار مهم برای داستانپردازی ایران میتواند باشد اگر قرار باشد داستانپردازی امروز ایران ریشه در این سرزمین داشته باشد، ریشه در فرهنگ این سرزمین داشته باشد، باید از این داستانها استفاده بکنند و بهره بگیرند. اگر قرار باشد داستاننویسی امروز ایران داستان جهانی شود اول باید ملی شود. ملی به این مفهوم که ریشه در آب و خاک و فرهنگ و گفتار و کردار نیاکان ما و این سرزمین داشته باشد. اگر یک اثر ملی نباشد نمیتواند جهانی باشد. اثر که در خلأ نمیتواند به وجود بیاید که. صد سال تنهایی یا آثاری که در امریکای لاتین خلق شدند همه آنها بلااستثنا ویژگیهای بومی آن منطقه را بازتاب میدهند. اما در عین حال به آثار جهانی تبدیل شدند و بزرگترین جوایز ادبی را گرفتند. هیچ کدام از آنها در خلأ به وجود نیامدند. در سینما هم همینطور است. فیلمهای آکیرا کوروساوا را در نظر بگیرید. تعداد فراوانی از داستانهای فیلمهای آکیراکوروساوا ریشه در فرهنگ ژاپن دارند. اما کوروساوا یک فیلمساز جهانی است. نوع نگاه به این داستانها باید نسبت به گذشته فرق کند. یعنی شما آن داستانها را با نوع نگاه امروزی میتوانید روایت کنید، به این سببها باید واقعا این داستانها به طور مدام هم از سوی شاعران، هم از سوی نویسندگان ما خوانده شود فقط در آن حالت است که آثار جدید هم آثار ماندگارا خواهند شد. در گذشته تا پیش از انقلاب مشروطیت همینجوری بوده است. در هر دورهای نویسندگان و شاعران آثار دورههای قبل را مطالعه میکردند، آنقدر تضمین از اشعار دیگران است.
با فرض اینکه ما یکی از روایتهای نوشته شده معتبر را داشته باشیم. انتظار از ناشر میرود که چقدر تصحیح انجام شود که به اصالت متن لطمه نخورد؟
متنهایی که منتشر میشوند در وهله اول باید بیغلط باشند. معمولا چون کاتبهایی که اینها را نوشتند، داستانهای ادب عامه را کتابت کردند. این کاتبها عمدتا کمسواد بودند. مثلا خاست با بلند شدن با خواست به معنی طلب کردن را یکجور مینویسند یا به جای هم مینویسند. خوار به معنی تحقیر کردن یا خار که به معنی تیغ هست اینها را یکجور یا جابهجا مینویسند. بسیاری از کلماتی که با صاد باید بنویسند با سین مینویسند، یا برعکسش. میخواهند قلنبه سلنبهاش نکنند. در وهله اول در انتخاب یک داستان باید داستان خوبی را انتخاب کنید. چون ما بیش از ۶۰۰ داستان در زمینه داستان مکتوب ادب عامه داریم، در قیاس با بسیاری از کشورها یک رکورد بسیار بالایی است. این مطلب را آگاهانه و براساس پژوهش مطرح میکنم، اصلا قابل مقایسه نیست و این ارزش بسیار زیادی دارد.