صدیقه را پدر گفته بود اگر چون برادرانش در پی کسب سواد و دانش باشد با او همچون پسران برخورد خواهد کرد و صدیقه از همان کودکی دریافته بود که راه رهایی از این اسارت تاریخی و تظلمخواهی، تحصیل دانش است، آن هم نه تنها برای خود بلکه برای تمام زنان ایران.
صدیقه شصت سال به تکاپو در این عرصه مشغول بود. او و همالانش سرپیچی از عرف اجتماعی و فرهنگی را دستمایهی مبارزهای سرسختانه و طولانی کردند که تا به امروز هم ادامه دارد؛ سوادآموزی و اشتغال، شکستن چارچوبهای مردسالارانه، نفی اطاعت بیچونوچرا از شوهر و جدال با تحقیر و عقبماندگی تحمیلی، همه و همه حکایت از روزگار سخت و مشقتباری دارد که بر زنان گذشته و فعالیتهای جسورانهای که زنان فمینیست در شرق و غرب مأمور آن بودند.
دولتآبادی در خانوادهای آگاه و هوشیار رشد کرد که رویکردهای سیاسیشان مشروطهخواهی و اندیشههای ناسیونالیستی بود؛ بنابراین عقایدش را صرفاً از جوامع غربی وام نگرفته؛ بلکه با تعمق در مسائل روز ایران و از راه مطالعهی دقیق کسب کرده بود و از سویی هم به تواناییهای زن ایرانی اعتقاد راسخ داشت. او درست همانجایی بود که باید باشد، آگاه از طبیعت خود و در تمامیت جنسیت خود بیآنکه هیبت مردانه بگیرد یا بخواهد جا پای مردان بگذارد. در مقالهای با عنوان «سوسیالیزم» که در شمارهی ۳۴ زبان زنان و به تاریخ ۲۶ تیر ۱۲۹۹ چاپ شده به شرح کامل این واژه و مفاد اجتماعی آن میپردازد: «در اصول قانون اساسی این حزب مطرح است که کار بیشتر از هشت ساعت در روز نباشد و اطفال کمتر از سن ۱۴ از دخول در مشاغل کارخانهها ممنوع هستند و در هفته ۳۶ ساعت استراحت برای کارگر و برطرف ساختن نظامات مستقیمه کارفرمایان و الغای مالیاتهای غیرمستقیم و برقراری مالیاتهای تشخصاتی و تقسیم اراضی بین زارعین و تحصیل اجباری و مجانی به خرج خزانهی مملکتی و آزادی نطق، چاپ، نگارش در رفورم انتخابات و تساوی حقوق و برابری عمومی ومریضخانههای مجانی طبیب و دوا و حتی عدلیه انتخاب و وکلای مرافعه هم کلاً مجانی یعنی مواجب آنها را خزانه دولتی بدهد.» (ص ۱۹۱تا۱۹۲)
حضور و فعالیت این زنان در به ثمر نشستن مشروطه همچون وجود قطرات آب در به بار نشستن نهالی کوچک بود. میتوان روزنامهنگاری را رختی نو دانست که به قامت زنان اعتلای بیشتری بخشید و برای نخستین بار برایشان هویت اجتماعی خلق کرد تا با قلم خود بار فرهنگی عظیمی را به دوش کشند.
دولتآبادی در سال ۱۲۶۱ متولد شده، ۱۳۶ سال از آن زمان گذشته؛ خطابهها، نامهها و مقالات او از اشراف کامل به مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه حکایت دارد و دریغا که درمییابیم از احوال آن دوران چندان فاصله نگرفتهایم اما از صراحت لهجه و دانش دانشمندانش بسیار دور شدهایم. در مقالهای با عنوان «قانون اساسی» که در شمارهی ۳۴ زبان زنان و به تاریخ ۲۶ تیر ۱۲۹۹ چاپ شده مینویسد:«حالت آزادگان ایران مانند جمعیت بینوای یک خانه میباشد که در یک اغتشاش از هم پاشیده شده باشد. روزی که اعضای آن خانه یکدیگر را میجویند، نشسته از سرگذشت بدگذشت خویش به یکدیگر حکایت مینمایند که بر سر آنها چهها آمده و چگونه هرکدام برای حفظ جان و زندگی دوروزهی پستِ خود به دشمن تملق گفتند و فحشها شنیدند و خاموش ماندند و غیره و غیره. اینک امیدواریم ایران آزادی حقیقی را از نو در آغوش بگیرد.» (ص ۱۹۵)
در سال ۱۲۹۶ شمسی در اصفهان دبستانی دخترانه به نام «مکتبخانهی شرعیات» تأسیس کرد. سال بعد انجمنی به نام «شرکت خواتین اصفهان» گشود که فعالیتهای آن در چگونگی تعلیم و تربیت زنان تأثیری مثبت داشت. همزمان با این فعالیتها دبستانی نیز برای دختران بیبضاعت به نام «امالمدارس» باز کرد و مدیریت آن را به یکی از دوستان همفکرش مهرتاج رخشان ملقب به بدرالدجی سپرد.
صدیقه در بهار ۱۲۹۸شمسی توانست امتیاز نخستین نشریهی خاص زنان در اصفهان را به نام «زبان زنان» از وزارت معارف بگیرد و مدیریت و انتشار آن را عهدهدار شود. این نشریه در ماه دو بار منتشر میشد. هدف از انتشار آن صرفاً بیداری زنان و مطلع کردن آنها از حقوقشان نبود، بلکه در مسائل سیاسی هم صاحب مواضع سختی بود؛ مثلاً در مخالفت با قرارداد ۱۹۱۹میلادی بین دولت انگلیس و ایران در زمان نخستوزیری وثوقالدوله نقش مهمی داشت.
زبان زنان عاقبت تعطیل شد و دولتآبادی پس از آن به تهران آمد و بار دیگر زبان زنان را به صورت ماهنامه منتشر کرد. در همین ایام (۱۹۲۱م) در تهران شرکتی به نام «انجمن آزمایش بانوان» تأسیس کرد و با کمک خانم درهالمعالی در جنبش علیه استفاده از کالاهای خارجی مجدانه تلاش کرد.
صدیقه بیمار بود و در فروردین ۱۳۰۲ برای معالجهی کلیه به سوئیس و سپس آلمان رفت و پس از چند ماه معالجه در برلن در مرداد همان سال عازم پاریس شد. در پاریس ضمن ادامهی معالجه، تحصیلات خود را ابتدا در مدرسهی بینالمللی آلیانس ادامه داد سپس در کالج شبانهروزی زنان دورهی سه سالهی تعلیم و تربیت را به پایان رساند و موفق شد در تعلیم و تربیت سوربن لیسانس بگیرد. او نیت از سفر به خارج را معالجه میدانسته اما هر بار با شرکت در کنگرههای بینالمللی زنان همراه شده و از این فرصت برای شناخت زنان ملتهای دیگر و معرفی ایران و زنان ایرانی به دیگر فرهنگها استفاده کرده.
او در بهار ۱۳۰۵ در دهمین کنگرهی اتحادیهی بینالمللی برای حق رأی زنان به نمایندگی زنان ایران شرکت کرد و در اواخر سال ۱۳۰۶ به ایران بازگشت. در مهر ۱۳۰۷سمت نظارت بر تعلیمات نسوان در وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه به او سپرده شد و سال بعد به مدیریت کل تفتیش مدارس نسوان منسوب شد.
در ۱۷ دی ۱۳۱۴ هنگامی که رضاشاه در دانشسرای عالی رفع حجاب را اعلام کرد، از دولتآبادی دعوت شد که در آن مجمع شرکت کند. سال بعد ریاست «کانون بازنشستگان» که تا این زمان به عهدهی خانمها هاجر تربیت بود به صدیقه دولتآبادی واگذار شد.
دولت آبادی در نیمهشب ششم مرداد ۱۳۴۰ بر اثر بیماری سرطان درگذشت و بنابر وصیتش در جوار قبر برادر، یحیی دولتآبادی در قبرستان کوچکی در قلهک به خاک سپرده شد.
این کتاب مجموع تمام آثاری است که از صدیقه گردآوری شده. مطالب چاپ نشده و یا قبلاً چاپ شده، معرفینامهها، نامهها، بعضی از سخنرانیها، تلگرامها، حکمهای کار و حتی برخی از مطالبی که دیگران دربارهی او نوشتهاند، خاطراتی هم از بازماندگان او ثبت و ضبط شده است.
این مجموعه شش بخش دارد: بخش اول مکاتبات رسمی و خصوصی او است که با نامههایی مربوط به نخستین سفر دولتآبادی به اروژا شروع میشود و قسمت میانی نامههای خصوصی ایشان است.
بخش دوم دورههای اول و سوم زبان زنان است که مربوط به اسناد مرتبط با توقیف دورهی اول آن است.
بخش سوم مقالهها و گزارشهای منتشرشده در مطبوعات، سخنرانیها، مقالهها و دیگر مطالب منتشرنشده او است که در جرایدی غیر از زبان زنان به چاپ رسیده است که بعضی فعالیتهای فرهنگی او در زمان اقامتش در اروژا و موقع تحصیل بوده است.
بخش چهارم اسناد و مدارک فعالیتهای دولت آبادی در کانون بانوان است، از جمله نامهی او به دکتر مصدق برای تغییر قانون انتخابات به سود حق رأی زنان.
بخش پنجم اسناد و مدارک پیرامون استخدامی او است که شامل نامههای رسمی، احکام اداری و تقدیرنامهها است.
بخش ششم خاطرات شخصی بعضی از نزدیکان او و همچنین مطالبی دربارهی او و زبان زنان در مطبوعات است.