کد مطلب: ۲۰۶۱۸
تاریخ انتشار: سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹

‌مقصدِ «بی‌مقصد»!

اکبر شریعت‌

شرق: الف. سال‌هاست که در حوزه‌ ادبیات، بین منتقدان و نظریه‌پردازان فمنسیت و مخالفان‌شان، جنگی خاموش در جریان است. منتقدان و نظریه‌پردازان فمنیست تلاش می‌کنند تا چیزی به‌نام زبان و ادبیات زنانه را در ادبیاتی که خالق آن زنان‌اند، اثبات و کلاسه‌بندی کنند و سال‌هاست که طیف مقابل در تقابل با این ایده، یافته‌های آنان را رد می‌کنند. آنان تلاش می‌کنند تا اثبات کنند زنان برخوردی متفاوت از مردان با زبان و داستان و عناصر داستان و کلا ادبیات دارند و اینان، تلاش کرده‌اند تا بگویند زبان و داستان و عناصر داستان و کلا ادبیات، از جنسیت تهی‌ست و زنانه/مردانه ندارد. در طول جنگ خاموشی که بین این دو طیف درگرفته زنان هرچند در اثبات زبان زنانه شکست خورده‌اند ولی توانسته‌اند طیف مقابل را به مشخصات سبکی و عناصر داستانی زنانه‌ی نویسندگان زن راضی سازند. اگر تا دیروز طیف مقابل از نویسنده‌ای چون ویرجینیا ولف (به‌عنوان نویسنده‌ای زن) مثال می‌آورد که: رمان (ادبیات) زنانه و مردانه ندارد! در مقابل، این‌ها با کنکاش در رمان‌ها و نوشته‌های ولف، شخصیت‌ها زن رمان‌های او را علم می‌کردند و می‌پرسیدند: پس چرا ولف شخصیت‌های اصلی خود را از جنس زنان انتخاب می‌کند و دنیا را از منظر شخصیت‌های زن، به تصویر می‌کشد؟ این جنگِ خاموشِ خواهی‌نخواهی، هنوز و هم‌چنان، ادامه دارد!

ب. «بی‌مقصد» مجموعه‌ای از یازده‌ داستان است که شخصیت اصلی هشت داستان آن زن است. ولی سه داستان دیگر، شخصیت‌های مرد را در مرکز خود دارند. شاید این سه داستان به‌واسطه‌ همین شخصیت‌های مرد می‌توانستند چالشی برای این مجموعه‌داستان به‌وجود بیاورند و آن را از یک‌دستی و انسجام مورد‌انتظار خارج کنند ولی تمهیدات نویسنده در خلق و انتخاب شخصیت‌های اصلی این سه داستان، علاوه‌بر ایجاد تنوع در دنیای داستانی این مجموعه، باعث می‌شود انسجام آن را نیز حفظ شود. شخصیت‌های مرد این سه داستان، با مردانگی در تعریف عام آن، تقابل و فاصله دارند: در داستان «دیگر نمی‌ترسم» با نوجوانی در آستانه‌ مردانگی مواجهیم که تلاش می‌کند تا عنصر به‌اصطلاح مردانة جرأت و شهامت را به‌دست بیاورد (و از قِبَل آن مرد شود) و شکست می‌خورد؛ در داستان «چارپایه» با پیرمردی مواجه هستیم که به‌واسطه‌ کهولت و بیماری آلزایمر و ناتوانی در کنترل ادرار،  جنسیت اساسا در او مرده و در داستان «زمین آبستن» با مردی مواجهیم که نگاه‌اش به زن با نگاه سنتی مردان اطرافش، تفاوتی ماهوی دارد. زنی که این مرد دوست دارد: «از من بزرگ‌تر بود و عاقل‌تر... اهل کتاب و فهم و فراست... قلب بزرگ و زیبایی داشت...». این زن، همان زنی‌ست که به‌دلیل فعالیت‌های سیاسی: «افتاده زندان، برای ابد... دیوارهارو تاب نمیاره...». در این سه داستان، مردان یا به مردانگی سنتی نرسیده‌اند، یا رسیده و از آن تهی شده‌اند و یا اساسا نگرشی مردانه (در معنای سنتی آن) به زن ندارند. با همین تمهیدات، داستان‌های «بی‌مقصد»، حتی زمانی که شخصیت‌های آن مرد هستند، هم‌چنان از مردانگی و مردسالاری دور می‌ماند.
ج. داستان «بی‌مقصد» که کتاب عنوان خود را از آن وام گرفته است، شمایی کلی از مجموعه را در خود دارد. علاوه‌بر اینکه شخصیت‌های ده داستان دیگر را می‌توان در همین داستان ردیابی کرد، درعین‌حال جستجوی شخصیت‌های هر داستان به‌دنبال رستگاری، در «بی‌مقصد» مجموع شده است (از این منظر، مجموعه‌داستان «بی‌مقصد» پهلو به ‌داستان‌های به‌هم‌پیوسته می‌زند). شخصیت اصلی داستان زنی‌ست که نام‌ونشانی ندارد و دنبال نجات‌دهنده‌ای موهوم در قطاری می‌گردد. جستجوی او دیگران را نیز هوایی می‌کند و آن‌ها نیز زن را در این جستجو همراهی می‌کنند. تا انتهای داستان متوجه نمی‌شویم زن که بی‌کس‌وکار است و تنها کسی که می‌شناسد ثریا‌ نامی‌ست که با او در بهزیستی بوده، قرار است از آن دکتر حاذق و درمان‌گر (نجات‌دهنده) چه بخواهد و چه دردی دارد که نجات‌دهنده باید آن را درمان کند. برخلاف او دیگران دردهایی کمابیش مشخص و ملموس دارند. برای کشف اینکه زن دنبال چیست، بی‌نام‌و‌نشانی و بی‌کس‌وکاری او راهنمای خواننده است. بخشی از داستان هم‌چون کلیدی برای صندوقچه‌ی خواست‌های زن عمل می‌کند: «هرگز هیچ‌کس دنبال او نگشته بود. برای همین هیچ‌وقت نتوانست آن قاب‌های خالی روی کمد را با عکس آشنایی پُر کند.» شاید در وهله اول به‌نظر بیاید جستجوی دوست و آشنا و در نگاه کلی هویت، مراد گمشده‌ زن باشد. ولی آن پرنده‌ ذهن زن که از ابتدای داستان پیش از او به هر جایی سرک می‌کشد و به‌عنوان راهنمای او عمل می‌کند و خواست زن برای «رفتن و رفتن» مسئله‌ هویت را با مسئله‌ آزادی پیوند می‌دهد. در انتهای داستان، بعد از آن‌که زن هول‌وولای جستجو برای نجات‌دهنده را در دل همه کاشته است، خود به رستگاری می‌رسد. این‌همانی او در انتهای داستان با پرنده‌ ذهنش، زمانی که فارغ از درد و رنج، دست‌هایش به «بال‌هایی مخملی و آماده‌ پرواز» بدل شده‌اند، تجسم حقیقی رسیدن به هویت و آزادی است.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST