کد مطلب: ۲۲۲۶۰
تاریخ انتشار: شنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۹

غروب غرناطه

غروب غرناطه
نویسنده: رضوی عاشور
مترجم: علیرضا باقر

رمان غروب غرناطه برگردان سه‌گانۀ پرآوازۀ خانم دکتر رضوی عاشور با نام ثُلاثیة غرناطة است که برندۀ جایزۀ کتاب سال 1994 م و نیز به انتخاب اتّحادیۀ نویسندگان عرب، یکی از ده رمان برتر جهان عرب در قرن بیستم است.
رضوی در سال 1946 م در خانواده‌ای فرهیخته در قاهره به دنیا آمد و به سال 1975 م از دانشگاه ماساچوست آمریکا در رشتۀ ادبیات تطبیقی دکتری گرفت. وی با مرید برغوثی، شاعر نام‌آشنای فلسطینی ازدواج کرد و پس از سال‌ها تدریس، تألیف و فعّالیت سیاسی سرانجام در 30 نوامبر 2014 م پس از ابتلا به بیماری سرطان، در 68 سالگی دیده بر جهان فروبست.
رضوی عاشور خود تصریح می‌کند: "در یک عصر زمستانی با دیدن تصاویر بمباران هوایی بغداد در تلویزیون، تصویر زن برهنه‌ای که پیش‌تر به ذهنم رسیده بود و بعدها رمان غرناطه را با همان تصویر آغاز کردم، در برابرم نمایان گشت. هنگامی که اخبار عراق را پیگیری می‌کردم، آن زن برهنه را دیدم که به من نزدیک می‌شود؛ چونان که گویی ابوجعفر ورّاقِ قصّه‌ام! مردی که مرگ را در برهنگی آن زن دید. ترس وجودم را فراگرفت و از خود پرسیدم: آیا این همان مرگی است که به ما نزدیک می‌شود؟ اگر چنین است باید با مردگان چه رابطه‌ای داشته باشم؟! با این پرسش، غرناطه به ذهنم هجوم آورد و شروع کردم به خواندن. فکر می‌کنم رمان غرناطه در همان لحظه زاده شد".
غروب غرناطه داستان چند نسل پیاپی از خاندان ابوجعفر ورّاق در غرناطه (گرانادا) در بازۀ زمانی تسلیم این شهر (1491 م) تا فرمان نهایی طرد مسلمانان از اندلس (1609 م) است. دوره‌ای که مسلمانان باید یا دین خود را عوض کنند یا از سرزمین خود بکوچند و یا در دادگاه‌های تفتیش، به سخت‌ترین حبس‌ها، وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها و هولناک‌ترین مرگ‌ها محکوم شوند؛ مسلمانانی شکست‌خورده و ملقّب به لقب توهین‌آمیز "موریسکو" که پس از رانده شدن به پست‌ترین لایه‌های اقتصادی و اجتماعی، به اقلّیتی نژادی و فرهنگی تبدیل شدند و در سرزمین خود غریب گشتند. واکنش ایشان نسبت به این وضع، گاهی اعتراض و قیام مسلّحانه بود و گاهی تقیّه و پنهان‌کاری. آنها که در طول این بیش از یک قرن در خاندان ابوجعفر ورّاق زاده می‌شوند و یا به آن گره می‌خورند، مردمانی معمولی و باورپذیرند که هریک برای زیستن در این شرایط بس دشوار، راه خود را بر می‌گزینند، از مبارزه و تحمّل حبس و سوزانده شدن گرفته تا تسلیم و همراهی با حکمرانان ستمگر کاستیلی. در این داستان، نه مبارزان، چهره‌هایی اسطوره‌ای و قهرمانانی خیالی‌اند و نه سازشکاران، مردمانی سراسر سیاهی و پلیدی. آنها می‌کارند، درو می‌کنند، می‌سازند، می‌خوانند، می‌رقصند، عاشق می‌شوند، ازدواج می‌کنند، دشمنی می‌ورزند، خیانت می‌کنند ... و در یک کلمه، زندگی می‌کنند.
غروب غرناطه در این دالان نسبتاً دراز زمانی، هرگز دچار افت روایی نمی‌شود و فراز و نشیب‌های آن با همان جاذبۀ اولیه تا پایان داستان پیش می‌رود. قلم نرم نویسنده بر خلاف بسیاری از رمان‌های تاریخی، بی آن که در ورطۀ روایت خشک و کسالت‌آور تاریخ فرو غلتد، همۀ رویدادهای مهمّ این دوره را در لایه‌های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مردم عادی البتّه با محوریّت خاندان ابوجعفر، با انعطافی شایستۀ ستایش به تصویر می‌کشد. نویسنده بی آن که به حاکمان، بزرگان و چهره‌های سرشناس بپردازد، بازتاب تصمیم‌های درست یا نادرست ایشان را در زندگی مردم کوچه و بازار پی می‌گیرد. آنچه نظر نویسنده را جلب کرده است، زندگی همین مردمان عادی است؛ کسانی که هیچ نقشی در تصمیم‌گیری برای جنگیدن یا تسلیم شدن نداشتند و با این حال ایشان بودند که بهای صلح و تسلیم را می‌پرداختند. از این رو کوشیده است تا ریزترین جزئیّات زندگی ایشان را که به زمان و مکانشان پیوند داشت، به تصویر کشد. در این رمان، زنان در کنار نقش‌های همیشگی و عادی خود، نقش‌هایی برجسته‌تر یافته‌اند. بخش‌های هامشی جامعه به متن آمده‌اند و قشرهای حاضر در متن تاریخ، به هامش رانده شده‌اند.
زمان در این رمان چنان زنده و واقعی است که خواننده بی آن که خود بداند با تاریخ همراه می‌شود. از دیگر امتیازهای برجستۀ غروب غرناطه حضور زنده و دقیقِ مکان در پهنۀ داستان است که حاصل توانایی شگرف نویسنده در توصیف جای‌جای غرناطه و محلّۀ بیّازین و دیگر اماکن واقعیِ این شهر است. او حتّی جلوه‌های معماری بناهای شهر را به‌شکلی نامحسوس و غیر زننده، چنان ترسیم می‌کند که خواننده احساس می‌کند خود، این مکان‌ها را دیده است یا در حال بازدید از آنهاست.
وصف‌های جاندار رضوی عاشور جلوه‌های بصری رمان او را دوچندان کرده است و به‌حق باید گفت که این شیوه در رمان‌های عربی کم‌نظیر است. شکل پوشش، نوع خوراک، ویژگی خانه‌ها و حمّام‌ها، داستان‌های فولکلور، خرافات رایج، فتاوای شرعی، عقدنامه‌ها و ... بر پایۀ منطق تاریخیِ متن در لابه‌لای زندگی شخصیّت‌های داستان گنجانده شده است.
با این که کار نویسنده، مستندسازی تاریخ اجتماعی نبوده است، مستندسازیِ تاریخی در چنین رمانی گریزناپذیر بوده است؛ زیرا شالودۀ متن بر تاریخ امّتی استوار شده است که نمی‌توان با آن بازی کرد. از این رو نویسنده، ا
ین کار را با ظرافت و دقّتی مثال‌زدنی انجام داده است و تاریخ را در قالب داستانی روان و گیرا ریخته است.
اگر داستان با تصویری نمادین از مرگ آغاز شده است، در پایانِ آن، علی، آخرین بازماندۀ دودمان ابوجعفر ورّاق، پس از آن که برای کوچ به بندر می‌رود، ناگاه پشت به دریا می‌کند و باز می‌گردد تا در سرزمینش بماند. آیا این بدان معنا نیست که اندلس در اندلس مانده است؟! کتاب با عبارت "در قبر مریم نه ترسی وجود داره نه تنهایی" پایان می‌یابد. پس غروب غرناطه داستان مرگ و نابودی نیست بلکه قصّۀ زندگی است؛ بوستانی از معانی نهان در دل زمین که از راه داستان به آن پای می‌نهیم و شگفتا که داستان‌های بی‌پایان تا هنگامی که قابلیت روایت دارد، پایان نمی‌پذیرد.

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST