کتابان: «ایران امروز»؛ سفرنامه و خاطرات اوژن اوبن سفیر فرانسه در ایران در آستانه جنبش مشروطیت است که چاپ نخست آن به کوشش علیاصغر سعیدی در سال ۹۱ توسط نشر علم منتشر شد. اوژن اوبن یا کولار دسکو، در هشتم نوامبر ۱۹۰۵ برابر با چهارشنبه ۱۷ آبانماه ۱۲۸۴ به تهران منتقل شد و تا سال ۱۹۰۷ در تهران ماند. کتاب ایران امروز یادگار این ماموریت دیپلماتیک اوست. وی در سالهای پرتلاطم انقلاب مشروطیت در تهران بوده است و گزارشهایی که در این زمینه به وزارت امور فرانسه فرستاده یکی از منابع مورد توجه پژوهشگرانی است که در مورد این حادثه مهم تاریخ ایران پژوهش میکنند.
یکی از بخشهای جالب توجه این کتاب روایت اوبن از درگذشت مظفرالدینشاه قاجار در ۱۸ دیماه ۱۲۸۵ خورشیدی است. این دیپلمات فرانسوی که خود از نزدیک شاهد نفسهای واپسین این شاه قاجار بوده در صفحات ۱۷۹ تا ۱۸۳ سفرنامه خود در این باره چنین مینویسد:
مظفرالدینشاه در روز هشتم ماه جاری [چهارشنبه ۱۸ دی ۱۲۸۵] در سن پنجاهوسه سالگی درگذشت. او از سالهای پیش به بیماری آلبومین مبتلا شده بود، و از نظر پزشکان محکوم به مرگ بود.
[...] مظفرالدینشاه آخرین روزهای عمرش را در «تالار برلیان» گذرانید و آن تالاری است که دیوارهایش مطابق سلیقه ایرانیها با صدها تکه بلور، تراش داده شده و آیینهکاری شده است. پنجرههای ارسی بزرگ آن، به روی گل و درخت باغ گلستان باز میشوند. [...].
شاه، در ساعت ده شب، در همین تالار، چشم از این جهان بربست. در نفسهای واپسین، روی محتضر را به سوی «مکه» برگرداندند. فرزندش، و شخصیتهای مهم دربار «صدراعظم»، «سید بحرینی»، سیدی اصلا از اهالی جزیرهای در خلیجفارس که مورد توجه خاص شاه بود، بر سر بالین وی گرد آمده بودند. مطابق آداب و رسوم اسلامی، که در حین مرگ تنها جملات مذهبی در بغل گوش مرده تلقین میکنند، همه حاضران کلمه شهادت شیعیان را به این شرح: «... [اشهد ان] لا اله الا الله، [اشهد ان] محمدا رسولالله، [اشهد ان] علیا ولیالله.»
مرتبا تکرار میکردند. بعد از آنکه شاه تمام کرد، همه فاتحهای به رسم مسلمانان خواندند. آنگاه درهای اندرون بلافاصله بسته شد. چون «حرم»، صاحب خود را از دست داده بود، دیگر به احدی اجازه ورود به اندرون داده نشد. فیالمجلس به غسل و شستوشوی جنازه پرداختند. در مورد پادشاهان غسال خبر نمیکنند و کار مردهشویی به عهده چند نفر از اعضای خاندان سلطنتی واگذار میشود. شاهزادهای به نام «فریدون میرزا» با آب طاهر و محلولی از سدر و کافور، سه بار جنازه را غسل داد. آنگاه آن را در کفن سهلایی پیچیده و در داخل یک تابوت موقتی، رو به «قبله» گذاشتند. در قسمت دست و پا و سر و گردن جنازه، مقدار کمی تربت کربلا ریختند. زیر بغلش دو چوب کوچک، جا دادند تا به کمک آنها، هنگامی که شب بعد ملائکههای «نکیر» و «منکر» به کنارش خواهند آمد، تا درباره اعمال او در این دنیا، سوالاتی به عمل آوردند، او بتواند به آسانی از جایش بلند شود.
ساعت ۳ بعدازظهر فردای آن روز، جنازه بدون تشریفات مجلل، از کاخ گلستان به «تکیه» [دولت] منتقل و در یکی از رواقهای این بنای بزرگ قبهدار، گذاشته شد، و در بالای آن تصویر تمام قدی از شاه متوفی را آویختند. دور تابوت، با گل و گیاه پوشانده شد و شمعهای بیشماری در حجر میت روشن کردند. دستههای نظامی روی پلهها به صف ایستادند و قاریان متعدد، بدون وقفه و لاینقطع به قرائت قرآن پرداختند.
برای افراد عادی، مجالس ختم در خانه گرفته میشود و حداکثر سه روز ادامه دارد. اعضای خانواده دور تابوت مینشینند و از شرکتکنندگان در مراسم تشییع، پذیرایی میکنند. افراد شرکتکننده نیز بعد از قرائت چند آیه از سورههای قرآن تسلیت میگویند و قهوهای صرف میکنند. ولی برای درگذشت یک پادشاه، هم در «تکیه» و هم در مسجدهای عمده پایتخت، مراسم ختم برگزار خواهد شد، و مراسم مزبور تا تدفین قطعی جسد ادامه خواهد یافت.
اما هنوز تکلیف محل دفن جنازه مظفرالدینشاه به طور قطعی تعیین نشده است. مطابق یک سنت مذهبی رایج در ایران، عموم مردم علاقه دارند، بعد از مرگ، جسد آنان در جوار مزار یکی از مقدسین شیعی به خاک سپرده شود. معمولا در وصیتنامههای خود محل قبرشان را معین میکنند. البته در میان جوار مقدسین نیز اعتاب امامان جاذبه بیشتری دارد، و خوابیدن در کنار مرقد امام رضا (ع) در مشهد، مورد آرزوی بسیاری از علاقهمندان است.
پادشاهان اولیه صفوی، علاقه داشتند در جوار مزار جدشان، شیخ صفی [الدین] در اردبیل دفن شوند. پادشاهان بعدی، خاک قم را - که محل دفن فاطمه معصومه، خواهر امام رضا است، ترجیح دادند. ناصرالدینشاه به همان مقبره محلی، شاه عبدالعظیم واقع در نزدیکی تهران - که در همانجا نیز از بد حادثه به قتل رسید، قناعت ورزید. خواسته باطنی مظفرالدینشاه در این مورد تاکنون مبهم بوده است. گویا در آخرین اظهاراتش سخن از دفن در کربلا به میان آورده. اما حمل و نقل یک جسد شاهانه تا کربلا و نگهداری آن در پیشگاه امام حسین، کار آنچنان سهل و سادهای نیست. تازه انتقال آن به خاکی که جزو قلمروی ترکیه به شمار میرود، خود جای تامل دارد. [مظفرالدینشاه در کربلا به خاک سپرده شد - کتابان]
وضع مزاجی شاه به قدری وخیم و ناامیدکننده بود که از چندین هفته پیش، ولیعهد از تبریز احضار شده بود. به این جهت، در حین مرگ پدر، محمدعلی میرزا در تهران بود و حتی به نیابت سلطنت نیز انتخاب شده بود. وقتی تابوت از تالار «برلیان» خارج شد. محمدعلی شاه در همان لحظه جای پدر را گرفت، و جماعت درباریان در اطراف ارباب جدید، سر و دست میشکستند. اما آداب و رسوم ایرانی، آنان را از اشاره صریح به آنچه که اتفاق افتاده بود، منع میکرد. زنان شاه تازه درگذشته، به سرعت «اندرون» را خالی میکردند. جز بچههای خردسال و دختران شوهرنکرده،، دیگر کسی آنجا نمانده بود.
شناسنامه کتاب: اوژن اوبن، «ایران امروز (۱۹۰۷-۱۹۰۶)» ترجمه، حواشی و توضیحات: علیاصغر سعیدی، تهران: علم، چاپ اول، ۱۳۹۱.