گسترش فرهنگ و مطالعات: «فراتر از خدای پدر» عنوان کتابی است نوشتهی مری دیلی. این کتاب که اولینبار در ۱۹۷۳ به چاپ رسید، در جوی از نشاط و امید فراوان نوشته شد. همانطور که لیندا باروفالدی خاطرهاش را از آن زمان_مکان توصیف میکند، آن جو یک الهام گروهی بود.
نویسنده میگوید: «برای نامیدن فرایند ضمنی در آن الهام گروهی، کلمهی دوست-شدن را ابداع کردهام که به معنی خلق فضا/زمینهای است که در آن جهشهای دگردیسی میتواند روی دهد. دوست-شدن تحقق میل شدید به اشتراک خوشبختی است و این هنگامی ممکن است که زنان شروع به یادآوری توانمندی ذاتیمان میکنند و بنابراین تجربهی مشتاق-بودن و میل شدید به خوشبختی را تجربه مینمایند. خوشبختی، آنگونه که در این زمینه فهمیده میشود، صرفاً احساسی گذرا نیست. خوشبختی زندگی کنشگری و پدیدار شدن توانمندی معنوی، عقلانی، حسی، جسمی و عاطفی است.
این شناخت تجربه عمیقی از توانمندی/امکان بالقوهی ذاتی در زنان بود که امکان نوشتن کتاب «فراتر از خدای پدر» را فراهم ساخت و این شناخت سلوک خاص من را تداوم بخشیده است. بدون تردید، زنانی که تکلیف و راه فمینیستهای رادیکال را از اواخر دههی هفتاد و در سراسر دههی هشتاد دنبال کردهاند دورهی دلسردکننده و نیز دوران هیجانانگیزی را پشت سر گذاشتهاند. وحشتهای دههی ۱۹۸۰ که بهطور عینی در مبارزهی هر روزه، برای جان به در بردن با سالم ماندن بدنها/ذهنهای ما تجربه شد، تحمل شده و تا اندازهای که ما قادر بودهایم به استعدادهای خودمان تحقق بخشیم، پشت سر گذاشته شده است.
از زمان انتشار اولیهی «فراتر از خدای پدر»، تحولات مهمی به کمک معنویت زنان رخ داده است. رهیافتهای متفاوت و احیای نیروی خلاق زنان همراهِ این تحولات به میزان زیادی الهامبخش و دلگرمکننده بوده است. بدون پیشرفتها در معنویتِ زنان هویتمند، جنبش زنان، جنبش نخواهد بود -نومیدانه مرده و بیجان میشود. البته، هنوز هم مشکلاتی وجود دارد.
زنان خشمگین برای بقا در مقابل تلاشهای مردسالارانهی گوناگون، که قدرت حضور ما را تضعیف میکنند، مبارزه کردهاند- قدرت خود زنان هویتمند، که به بیرون پرتو میافکند و دیگران دیگری را جذب میکند. اساساً این تضعیف کردن شکل پوششی بر روی همهی شواهد واقعیتمان را به خود میگیرد، بهطوری که زنان به نیروهایمان بیاعتماد میشوند. حملهها در برابر تواناییمان برای تحقق بخشیدن به حضورمان از رسانهها، از تربیت و از همهی حرفهها میآید.
قسمتی از کتاب فراتر از خدای پدر:
داستان هبوط تلاشی بود برای دستوپنجه نرم کردن با سردرگمی و حیرتی که انسانها تجربه میکردند درحالیکه میکوشیدند معنای تراژدی و پوچی وضعیت انسانی را بفهمند. متأسفانه، همچون تلاشی منحصراً مردانه در جامعهی مردسالار، این اسطوره اول از همه در نشان دادن ترتیبات اجتماعی معیوب در این زمان موفق بود. اسطوره هم نشانه و ابزار گسترش و شیوع بیشتر بود. موفقیت بزرگ آن تقویت مسئلهی سرکوب جنسی در جامعه بود، بهطوریکه جایگاه پایینتر زنان در عالم دوچندان موجه شد. نه فقط زن خاستگاهش را در مرد داشت، بلکه همچنین علت سقوط مرد و همهی بدبختیهایش بود. رسالات جدی در موضوع تولد خاص حوا و گناهکاری تأسفبار او که طرفداران خستگیناپذیر آدم طی هزاران سال نوشتهاند خود بهترین مضحکههای آنها هستند. بااینحال، یک شوخی احمقانه با ابعاد کیهانی چندین هزار سال طول کشید تا تشخیص داده شود. سرانجام، پس از توجه به این عدم تناسب، متألهان آن را از توجهشان کنار گذاشتهاند. عدهی کمی حتی بهزحمت شروع به نگاهی سریع به معنای تراژدی ظلم جنسی کردهاندکه سهواً با داستان هبوط آشکار شد.
این حقیقت که اسطوره آگاهی واپسگرایانه را به وجود آورد و با در نظر گرفتن آن بهمثابه دورنمایی کلی از جهان، مانعی برای پیشرفت بود، توسط تیار دو شاردن در اوایل ۱۹۳۳ مورد اشاره قرار گرفت. این داستان این تصور را به تخیل عمومی منتقل میکند که بهترین وضعیت قبلاً وجود داشته است؛ به نظر میرسد بهشت در گذشته قرار دارد. ماهیت خاص تصور واپسگرایانه که تیار در اقرار به آن شکست خورد، وابستگی عاطفی به تصویر یکسویه و منحرف نسبت به نیمی از نوع انسان است و همچنین نیمهی دیگر که از لحاظ روحی از تبدیل شدن به انسانهای یکپارچه و سالم جلوگیری میکند.