شرق: صادق هدایت همچنان مهمترین و مشهورترین نویسنده ایرانی است و «بوف کور» نیز اثری است که بیش از هر داستان فارسی دیگری از منظرهای مختلف مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. با این حال آیا میتوان «بوف کور» را اثری جهانی قلمداد کرد؟ «بوف کور» به زبانهای مهم ترجمه شده و مورد توجه شرقشناسان و برخی منتقدان غربی هم بوده است اما آیا اینها کافی است تا اثری را شاهکاری جهانی قلمداد کنیم؟ از اغلب داستاننویسان شاخص معاصر ما داستانهایی به زبانهای دیگر ترجمه شده و برخیشان بیشوکم مورد توجه منتقدان غیرایرانی هم قرار گرفتهاند اما «بوف کور» آن اثری است که همواره دربارهاش بحث شده که آیا میتوان آن را شاهکاری جهانی دانست یا نه. مایکل بیرد در کتابی با عنوان «بوف کور هدایت، رمانی غربی» به این موضوع پرداخته و «بوف کور» را در دسته شاهکارهای ادبیات جهانی قرار داده است.
آنطور که شاپور بهیان،
مترجم اثر، در مقدمهاش نوشته، این کتاب در سال ۱۹۹۰ میلادی به
زبان انگلیسی نوشته شد و در نقد ادبی مدرن ایران تقریبا ناشناخته باقی مانده است.
بیرد در این کتاب در پی این نیست که نشان دهد «بوف کور» اثر مهمی است چراکه به قول
خود او، خوانندگان اهل فن از پیش آگاهند که اثر هدایت چقدر حائز اهمیت است بلکه او
در پی اثبات این ادعا است که «بوف کور» شاهکاری از ادبیات جهانی است که به قدر
کافی شناخته نشده است. موضوع برای او، «خلق» مخاطبان تازه برای کتابی است که
مخاطبانش همواره نامعلوم بودهاند. نامعلومبودن یا خیالیبودن مخاطبان میتواند
در مورد هر اثر و هر نویسندهای مصداق داشته باشد اما درباره «بوف کور» واجد
معنایی دقیقتر است. از یک سو، راوی «بوف کور» میگوید که برای سایهاش مینویسد و از سوی دیگر اولین چاپ این اثر در
خارج از ایران، توسط خود هدایت و در نسخههایی معدود منتشر شد و درواقع اثر از آغاز
با مخاطبانی نامعلوم روبهرو بوده است. مصطفی فرزانه در «آشنایی با صادق هدایت»
نوشته که نسخههایی که هدایت از آثارش به او اهدا میکرده بازمانده از چاپ اول
آنها بودهاند و درواقع همان تعداد نسخههای معدود نیز مخاطب زیادی نداشتهاند.
فرزانه نوشته:
«کتابهایش خریدار ندارند؟ خواننده ندارند؟ طبیعی است،
آنچه او مینویسد باب طبع خوانندگان هموطنش نیست... آنوقت هدایت سرخورده به سراغ
سر و همسرهای خویش میرود. به سراغ دوستان فرنگرفته، تحصیلکرده میرود و کتابهایش
را مجانا به آنها میدهد. آنها میگیرند، میخوانند یا نمیخوانند. به هرحال عکسالعملی
نشان نمیدهند. درباره آنها نه مینویسند و نه با او گفتوگو میکنند و نه او را
به نوشتن آثار دیگری تشویق میکنند... هدایت ناچار نسخههایی را که با خون دل چاپ
کرده سگخور میکند. گو اینکه در آن
دوره، هدایت برای همین اشخاص قلم به دست گرفته بوده است... آیا تعداد اینگونه اشخاص زیاد است؟ قدر مسلم این است که در نظر هدایت از حدود
سیصد چهارصد نفر تجاوز نمیکنند، وگرنه کتابهایش را بیش از صد نسخه چاپ میکرد. و
با این همه، بیشتر همین نسخ معدود روی دستش میماند... به طوری که نسخی را که در
سالهای ۱۹۴۷ تا اوایل ۱۹۵۰ به من اهدا کرد از باقیماندههای همین
چاپ اول کتابهایش بود!».
بیرد میگوید در مورد «بوف کور» با اثر یا پدیدهای روبهرو
هستیم که بهطور نظاممند به گونهای طراحی شده که در فرهنگ خودش در زمان نوشتن
قابل خواندن نباشد. او میگوید انگار با پدیدهای روبهرو هستیم که تنها وقتی خودش
میشود که پیش میآید و با نقاب ترجمه ظاهر میشود. «این اثر نیازمند سایههایش
است. برای همین است که خوانندگانی مثل من، از بیرون مدعی میشویم از عهده این کار
برمیآییم که اثر را در قلمرویی قرار دهیم که سخنگویان بومیاش در آن حضور ندارند».
مایکل بیرد میگوید برای «بوف کور» دستکم باید چهار
گروه متمایز از خوانندگان یا مخاطبان را در نظر داشت: نخست مخاطبان روشنفکری که بسیاریشان
از آشنایان هدایت بودند، سپس آن دسته از مخاطبانی که در پی خودکشی هدایت توجهشان
به آثار او جلب شد و از او کیش شخصیت ساختند، سوم مخاطبان بینالمللی که بیرد با
این کتابش قصد دارد بر شمار آنها بیفزاید و در نهایت گروه چهارمی از مخاطبان که
راوی هدایت پیشروی ما میگذارد یعنی مخاطبی که هدایت با این رمان شکل میدهد و میسازد.
نویسنده درواقع در پی نشاندادن این نکته است که «بوف کور» به عنوان شاهکاری جهانی
در سنت ادبیات غربی و به طور خاص سنت گوتیک نوشته شده است. آنطور که بهیان هم در مقدمهاش
نوشته، بیرد تلاش میکند نشان دهد که «هدایت در این اثر از سوداهای ادبیات ملی،
ادبیات منحصر به ویژگیهای خاص یک فرهنگ -واقعی یا آرمانی- فراتر رفته است و نهتنها
به مصاف ادعاهای فرهنگ خودی درباره خود و روایت خودی، بلکه ادعاهای فرهنگ غربی در
این مورد رفته است. به عبارتی بوف کور که در بطن یک فرهنگ مرکززدوده نوشته شده
است، نقبی میزند به بطن فرهنگی دیگر که آن هم از خیلی پیش مرکزیت خود را از دست
داده بوده است؛ یعنی فرهنگ غربی». بیرد بر مشارکت هدایت در یک نظام زیباییشناختی بینالمللی
تأکید دارد یعنی روندی که در آن «بوف کور» بدل به تفسیری بر سنت غربی میشود و به
عبارتی بدل به آینهای که فرهنگ غربی خود را در آن به صورتی دگرگون میبیند.
بیرد معتقد است خوانندگان غربی به واسطه «بوف کور» میتوانند
به خود و شیوههای روایتشان نگاه کنند چراکه اثر هدایت رمانی است از نویسندهای غیرغربی
که به شیوههای روایت غربی مجهز است و فراتر از آن به بازتفسیر این شیوهها دست
زده است. بیرد «بوف کور» را به عنوان تفسیری بر پیشینیان غربیاش و به عبارتی
همچون عدسیهایی در نظر گرفته که خواننده غربی از طریق آنها میتواند خود را از
بیرون بنگرد و در آن جنبههایی از سنتهای رواییاش را ببیند.
«بوف کور» رمانی فارسی است اما به بیان بیرد، چنان از
قراردادهای روایت غربی تأثیر گرفته که با هر خوانندهای که بخواهد آن را به راحتی
در مقولهای پذیرفتهشده از آثار غربی یا غیرغربی جای دهد، همراهی نخواهد کرد.
ترجمههای «بوف کور» به زبانهای فرانسوی و انگلیسی، در
دسته آثار گوتیک، فانتاستیک، رمان نو و تئاتر پوچی دستهبندی شدهاند و این نشان
میدهد که نقد با این رمان همچون «موجودی عجیبالخلقه» رفتار کرده است و آن را در حاشیههای
میان هستیهای مبهم فرهنگی غرب و شرق قرار داده است. بیرد در پژوهشاش درباره «بوف
کور» تلاش کرده که این مهمترین متن داستانی فارسی را طبقهبندی کند و البته تأکید
دارد که درنظرگرفتن این طبقهبندی به صورت فرایندی نسبی است: «این امر از ما میطلبد
که بر سنتی تکیه کنیم که اثر را در جایگاهش، پیشینیاناش و تأثیراتش در نظر میگیرد
و بر میدانهایی از نیرو تأکید میکند که فشارهای میانمتنی را برای نویسنده و نیز
برای خواننده منتقد، به موضوعاتی حساس تبدیل میکند».
پژوهش بیرد در فصلهای مختلف کتابش نشان میدهد که او به
خوبی با زمانه هدایت، وضعیت فرهنگی و اجتماعی دوران او و نیز واکنشها و بازتابهایی
که آثار او داشتهاند آشنا است. به اعتقاد او هدایت نویسندهای است که از یک سو با
شیوههای روایت غربی آشنا است و از سوی دیگر نویسندهای است که ایدههای نامتعارفش
از همان آغاز و پیش از ورودش به اروپا شکل گرفته و درواقع ایدههای او بومی بودند
و تجربههایش در خارج از ایران آنها را تغییر نداد. او در فصل اول کتابش تلاش کرده
بستری فراهم کند که خواننده غربی
به آن نیاز دارد.
در فصل دوم کتاب به واسطه الگوی سبکپردازیشده دانته
یعنی «زندگانی نو»، به بررسی مقایسهای وسیعی در
زمینه ژانر رمانس پرداخته است. او درواقع میگوید هدایت از ژانری استفاده کرده که
منطقی خاص دارد و هم در دسترس دانته قرار داشته و هم در دسترس هدایت. او در دیگر
فصلهای کتاب به تفسیر آثار ژانری و سنتهای خاصتر روایت غربی نظیر رمانس گوتیک
پرداخته و از آثار و منابع دیگری یاد میکند که بر «بوف کور» تأثیر گذاشتهاند.