گسترش فرهنگ و مطالعات: «چرا جنگ؟» کتابی است پیرامون نامهنگاری آلبرت آینشتاین و زیگموند فروید با محوریت پدیدهی جنگ به تدوین و ترجمهی خسرو ناقد. آینشتاین در جایگاه دانشمند علوم طبیعی در جستوجوی راهحل عملی پیشگیری از وقوع جنگ است. او که به استدلال قیاسی دقیق عادت کرده، نهتنها امیدوار است که با نظریهپردازی و طرح استدلالهای استوارِ علمی بتوان شوق انسانها به شرکت در جنگ را تضعیف کرد، بلکه همچنین امید دارد که روزی بتوان شوق به تخریب را در درون انسانها به کلی از بین بُرد. او معتقد است که ملتها با هدفهای نادرست تربیت شدهاند. در کتابهای درسی به جنگ ارج مینهند و وحشت و خرابیهای آن را نادیده میگیرند و از این طریق کینهتوزی را به کودکان تلقین میکنند؛ اما من میخواهم آشتی بیاموزم نه نفرت، عشق بیاموزم نه جنگ. آینشتاین نامهی خود به فروید را با این پرسش آغاز میکند: آیا در مقابل فاجعهی شوم جنگ، راه نجاتی برای بشر وجود دارد؟
فروید برخلاف آینشتاین به کارگیری خرد و استدلال منطقی را راه مناسبی برای هدایت رشد روان انسانها در جهت مقابله با جنگ نمیداند. او معتقد است که معقولترین، تیزبینترین و زیرکترین انسانها نیز تحت شرایطی بردهی احساسات و مقهورِ غرایز خودند. فروید سهولت بسیج مشتاقانهی انسانها را برای شرکت در جنگ در وجود غریزهی تخریب در انسان میداند و نه تنها امیدی به محو کامل تمایلات پرخاشگرانهی انسانها ندارد، بلکه وجود این تمایلات را لازمهی ادامهی حیات انسان میداند. او پیشتر نیز در تحلیلی که در یکی از آثارش از روانشناسی تودهها به دست داده بود، در برداشتی نومیدکننده نشان داده بود که چگونه مستبدان میتوانند رفتار اوباش و تودههای بیسروپا را هدایت کنند.
فروید در آغاز نامهای به آینشتاین مینویسد، در واقع مخاطبان اصلی پرسش چرا جنگ؟ دولتمردان جهاناند نه او؛ اما بعد میپذیرد که صرفاً در محدودهی دانش خود، یعنی از دیدگاه روانشناسی، به مسئلهی جلوگیری از جنگ بپردازد و در عین حال، متذکر میشود که نباید از او انتظار داشت تا دراینباره پیشنهادهایی عملی ارائه دهد؛ اما آنچه در بررسیهای فروید برای ما بیش از جنبههای حقوقی و تشکیلاتی مسئلهی جنگ اهمیت و جذابیت دارد، آگاهی از آراء و افکار او در جایگاه دانشمندی آشنا به غرایز انسانی است. آینشتاین در پرسشهای خود از فروید، به نکتهای اشاره میکند که پاسخ فروید به آن در واقع شروع بررسی روانشناسانهی وی از پدیدهی جنگ است؛ یعنی آنچه آینشتاین مشتاق شناخت آن است و امید دارد که از این طریق به راهکاری برای جلوگیری از بروز جنگ دست یابد. درواقع هر دو بر این باورند که علل اصلی بروز پدیدهی شوم جنگ را نباید صرفاً در جهان سیاست و دنیای اقتصاد جستوجو کرد. بیتردید قدرتطلبی و زیادهخواهی و گرایشهای توسعهطلبانهی قدرتهای کوچک و بزرگ و نیز استبداد رأی دیکتاتورها و سوداگریهای صاحبان صنایع نظامی، از علل وقوع جنگهاست. با این همه، فروید معتقد است که بررسی پدیدهی جنگ پیچیدهتر از اینهاست.
قسمتی از کتاب چرا جنگ؟
چرا ما در مقابل جنگ چنین سخت برآشفته میشویم؟ شما و من و بسیاری دیگر. چرا ما به جنگ نیز چون دیگر مصائب آزاردهندهی زندگی تن در نمیدهیم؟ آخر جنگ که امری طبیعی به نظر میآید، علل زیستشناختی دارد و عملاً اجتنابناپذیر است. از این گفتهی من وحشت نکنید. وقتی قصد بررسی موضوعی را داریم، شاید مجاز باشیم نقاب شایستگی و برتری را که درواقع فاقد آنیم بر چهره زنیم و در پاسخ این پرسش بگوییم: چون هر انسانی حق حیات دارد؛ چون جنگ زندگیِ سرشار از امید انسانها را تباه میکند، آنان را روانهی اردوگاهها میکند و شخصیت فرد انسان را خوار و خفیف میکند؛ چون برخلاف میلش او را به کشتار دیگران وا میدارد؛ چون ارزشهای مادی گرانبهایی را که حاصل تلاش و کوشش و کار انسانهاست نابود و ویران میکند و بسیار بیش از اینها. افزون بر اینها، چون جنگ به شکل کنونیاش دیگر امکان تحقق آرمان قهرمانی گذشته را در بر ندارد و در جنگهای آتی، به دلیل تکامل جنگافزارهای مدرن، نابودی کامل یکی از طرفین و شاید هر دو طرفِ درگیر را در پی خواهد داشت. تمام اینها درست و چنان انکارناپذیر است که آدمی حیرت میکند که چرا تاکنون اجماع و توافقی همگانی در جهت محو و از میان برداشتن جنگ به دست نیامده است. دربارهی هریک از این نکات میتوان بحث و مناظره کرد. اما، به هر حال، این پرسش پیش میآید که آیا جامعه نیز نسبت به زندگی افراد نباید حق و حقوقی داشته باشد؟ نمیتوان همهی جنگها را از اساس محکوم کرد. تا زمانی که امپراتوریها و قدرتها و ملتهایی وجود دارند که بیرحمانه آمادهی نابودی دیگراناند، دیگران نیز باید خود را برای جنگ مسلح کنند.
به باور من، علت اصلی برآشفتن ما در برابر جنگ این است که ما جز این چارهای نداریم. ما صلحطلبیم؛ زیرا ما به دلایل اندامی باید صلحطلب باشیم. به همین دلیل نیز برای ما آسان است که دیدگاههایمان را با استدلال توجیه کنیم.