گسترش فرهنگ و مطالعات: کتاب «روانشناسی ملال»، نوشتهی جیمز دانکرت و جان دی ایستوود به همت نشر نوین به چاپ رسیده است. ملال لحظاتی به سراغ ما میآید که نمیتوانیم راهی به جلو پیدا کنیم؛ آنگاه که میخواهیم کاری کنیم، اما تمایل نداریم کاری را انجام دهیم که اکنون در دسترسمان قرار دارد. میتوانیم اسمش را تنبلی یا بیمیلی بگذاریم. یا شاید برعکس، نوعی حس بیتابی، بیقراری برای کاری که مطمئن نیستیم بتواند رضایت ما را جلب کند. اگرچه توصیفهای مختلفی از ملال میتوان ارائه کرد، نکتهی مهم این است که همگیِ ما آن را حس کردهایم. ما معتقدیم که باید به ملال توجه و آن را درک کنیم. از نظر ما، ملال حسی است کاملاً سحرآمیز و شاید، فقط شاید، بتواند مفید هم باشد.
سالهای مدید، فلاسفه، مورخان و حُکما در پی درک مسئلهی ملال بودهاند؛ اما علیرغم اینکه ملال امری بسیار شایع است، تاکنون جامعهی علمی توجه نسبتاً کمی به آن داشته است. روانشناسی ابعاد تاریک رویارویی انسان با ملال را بهخوبی روشن میکند. نویسندگان کتاب میگویند: «ما در مقام روانشناسانی که طی سالها تحقیقاتی دربارهی ملال در حوزههای عصبشناسی و روانشناسی بالینی منتشر کردهایم، به درکی از آن دست یافتهایم که روی مفاهیم کلیدی مشغولیت و عاملیت تأکید دارد. حُسن رویکرد ما این است که قابلیت تبیین طیف وسیعی از یافتههای تحقیقات علمی را دارد و رویکردهای مختلف بررسی ملال را در کنار هم قرار میدهد.
علیرغم اینکه مطمئن هستیم ملال پیامی برای شما دارد، هرگز جسارت نمیکنیم که به شما بگوییم چگونه زندگی کنید. خود ملال نیز نمیتواند به شما بگوید چه کار کنید یا چه کار نکنید. در این خصوص باید بهتنهایی با مسئله روبهرو شوید و آن را حل کنید. دقیقاً همین موضوع یکی از پیامهای کلیدی ملال و با بسط معنا یکی از مطالب کلیدی کتاب حاضر است. ما انسانها به برقراری رابطهای خودمختارانه و مؤثر با دنیا نیاز داریم. باید مشغولیت داشته باشیم، ذهنمان را درگیر کنیم، تمایلاتمان را بیان کنیم و مهارتها و استعدادهایمان را عملی سازیم. به بیان کوتاه، نیاز به عاملیت داریم. اگر این نیاز ارضا شود، شکوفا میشویم؛ اما هنگامیکه این نیاز مرتفع نشود، احساس بیحوصلگی و بطالت میکنیم.
به این ترتیب، ملال نشاندهندهی یکی از ابعاد مهم انسان بودن است: نیاز مبرم ما به مشغولیت با دنیای پیرامونمان. برخی از جایگزینهای مشغولیتِ واقعی میتوانند بسیار وسوسهکننده باشند و حتی ممکن است احساس بیحوصلگی را بری مدتی کوتاه برطرف کنند؛ اما این مرهمهای موقتی هرگز دوام نمیآورند و ملال برای انتقام بازخواهد گشت. بعد از آن، پذیرش عاملیت به خودمان بستگی دارد.
ملال موضوع مرموزی است که با چنگکهایش وارد حیطههای مختلف پرسشگری انسان میشود. تا حدی این ویژگی است که ملال را سحرآمیز و در عین حال، کلافهکننده میکند. گفتوگوی بین هامپتی دامپتی و آلیس در کتاب آن سوی آینه -نوشتهی لوئیس کارول- را ملاحظه کنید: هامپتی دامپتی به استهزا به آلیس میگوید: «وقتی از کلمهای استفاده میکنم، آن کلمه فقط همان معنایی را دارد که من انتخاب کردهام -نه بیشتر و نه کمتر.» آلیس بهدرستی پاسخ میدهد: «سؤال این است که آیا تو میتوانی کاری کنی که کلمات معانی بسیار متفاوتی داشته باشند؟» گفتوگوی بین آلیس و هامپتی کنایهای است از سؤالات بسیاری که تا به امروز دربارهی ملال مطرح شدهاند. ما اگرچه به این باور پایبندیم که هیچ راه درست یا نادرستی برای تعریف ملال وجود ندارد، معتقدیم که در این زمینه باید دقت بیشتری مبذول داشت.
در این کتاب، تلاش میکنیم تا در حین اینکه ملال را احساسی در نظر میگیریم که درون ذهنهای ما رخ میدهد، این موضوع مبهم را با رویکرد روانشناختیِ کاملاً شناختهشدهای تعریف کنیم. سپس چهارچوب نظمدهندهای برای یک رشته مطالعات پراکنده ارائه میدهیم.
ملال چیست؟ اکثر ما براساسِ تجربیات روزمرهی بسیار، فکر میکنیم که ملال را بهخوبی میشناسیم، اما هنگام تعریف آن عاجز میمانیم. هرقدر با دقت بیشتری نگاه میکنیم، ملال برایمان اسرارآمیزتر و پیچیدهتر میشود. بعد میپرسیم: ملال چه فایدهای دارد؟ چرا نیروهای تکاملی ما را بهگونهای رشد دادهاند که تحت تأثیر این احساس منفی قرار بگیریم؟ کسل شدن قابلیت مفیدی است. وقتی دچار این حالت میشویم، نباید بترسیم. چارهاش واکنش به هشداری است که دریافت میکنیم.
چه عاملی باعث بیحوصلگیمان میشود؟ پاسخ این سؤال ساده نیست. میتوان گفت که ملال -مانند زیبایی- در چشم بیننده قرار دارد. شادی یک فرد ملال فرد دیگر است. بااینحال، هم در ما و هم در شرایطی که خود را در آن مییابیم، عواملی کلیدی وجود دارد که احتمال تسلیمشدنمان در مقابل بیحوصلگی را افزایش میدهند. سپس بررسی میکنیم که ملال چگونه باعث میشود تا ما از دیگران و از نیاز مُبرم خود برای معناسازی و یافتن هدف فاصله بگیریم. آنگاه وضعیتِ مقابل ملال را بررسی میکنیم تا درک خود را از این احساس عمیقتر سازیم و شرایط را برای بررسی واکنشهای مطلوب به بیحوصلگی فراهم کنیم.
ملال دعوت به عمل و هشداری برای مشغولیت بیشتر است. ملال نیرویی برای سوق دادن ما به سمت فعالیتهای معنادارتر و رضایتبخشتر است. این احساس شما را وادار میکند که سؤال مهمی از خود بپرسید: باید چه کار کنم؟ کتاب «روانشناسی ملال» به این سؤال پاسخ نمیدهد، بلکه به شما کمک میکند تا درک روشنتری از پیام ملال به دست آورید.
قسمتی از کتاب روانشناسی ملال:
ملال برای خیلی از دردسرها مقصر شناخته میشود. اعمال تهاجمی، مصرف مواد مخدر، اعتیاد و وابستگی بیش از اندازه به تلفنهای هوشمند را به ملال ربط میدهند؛ اما شاید مقصر اصلی خود ملال نباشد، بلکه آن حسی باشد که از پی ملال میآید. برای مثال، نتیجهی تحقیقی که روی کارمندان بریتانیایی صورت گرفت بیانگر احتمال مرگ بر اثر ملال بود. این تحقیق نشان داد احتمال مرگ بر اثر بیماریهای قلبی در سه سال آینده در میان افرادی که در نظرسنجی حد بالایی از ملال را گزارش کرده بودند بیشتر از افرادی بود که هیچ ملالی را گزارش نکرده بودند؛ اما با لحاظ کردن شرایط استخدام، سلامتی و میزان فعالیت فیزیکی در این مطالعه، رابطهی بین ملال و مرگ ناپدید شد.
مطالعهی پیامدهای ملال پر از چالش است و بسیاری از تحقیقات فعلی برای دستیابی به نتایج قطعی کافی نیستند. یکی از این موارد، تمایزِ مهم بین احساس ملال در لحظه (ملال موقعیتی) و گرایش به احساس ملال با دفعات و شدت زیاد براساس شخصیت فرد (ملال شخصیتی) است. اینکه بگوییم گرایشِ شخصیتمحور به احساس ملال مشکلات روانی_اجتماعی را پیشبینی میکند، یک بحث است و اینکه بگوییم وضعیت ملال باعث بروز مشکلات میشود، بحث دیگری است. میدانیم که در بسیاری از تحقیقات پیشین پیرامون تبعات ملال به این تمایز توجه چندانی نشده است.
روانشناسی ملال را مریم حیدری ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۲۳۲ صفحهی رقعی با جلد نرم و قیمت ۶۹ هزار تومان چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.