گسترش فرهنگ و مطالعات: کتاب «اگر از رودخانه گذشتی»، نوشتهی ژنویو داما، به همراه نشر قطره به چاپ رسیده است. «اگر از رودخانه بگذری» اولین رمان از ژنویو داما، رماننویس، نمایشنامهنویس، کارگردان و بازیگر تئاتر بلژیکی است که در سال ۱۹۷۰ متولد شده است. وی پس از بهپایانرساندن تحصیلات خود در مقطع لیسانسِ رشتهی حقوق از دانشگاه کاتولیک لووَن، در دورههای آموزشی تئاتر کنسرواتوار روایال بروکسل و مرکز آموزش هنرهای دراماتیک لندن هنرآموزی کرده است. داما در سال ۱۹۹۸ یک گروه تئاتر به نام آلبرتین تشکیل میدهد و از سال ۱۹۹۹ برخی محافل ادبی و موسیقی را سرپرستی و برگزار میکند که هدف اصلی آنها کشف آثار معاصر و آشنایی با آنهاست. حاصل شور و عشق او به هنرِ تئاتر خلق حدود بیست نمایشنامه است که جوایز ارزشمند گوناگونی را برای او به ارمغان اورده است.
داما رماننویسی را با نگارش «اگر از رودخانه بگذری» آغاز میکند. این رمان در سال ۲۰۱۱، جایزهی ادبی ویکتور روسل و در سال ۲۰۱۲ جایزهی پنج قارهی فرانسویزبانها را دریافت میکند. قهرمان اصلی داستان فرانسوا سورانت نوجوانی روستایی است که با پدری خشن و بیمهر و برادرهایش که بسیار با او متفاوتاند زندگی میکند. فرانسوا هرگز از محیط ابتدایی پیرامونش دور نشده است و بیشتر اوقات خود را با خوکهای مزرعه میگذراند. رمان که به اولشخص روایت شده است رنگوبو و لحن یک پسر سادهی روستایی را دارد که خواندن و نوشتن نمیداند. هرچند نادان، نسبت به انزوای غریب حاکم بر خانوادهاش کنجکاو میشود و به دنبال معمای خواهر بزرگترش میرود که او را بزرگ کرده و عاشقانه به او علاقه دارد. چرا خواهرش از رودخانه گذشته و برای همیشه آنها را ترک کرده؟ چرا پدر از او خواسته هرگز از رودخانه عبور نکند؟ چرا مادری در این خانواده حضور ندارد؟ چرا هیچکس به خانهشان نمیآید؟ فرانسوا با کمک تنها دوستش کشیش دهکده به دنیای داستان و ادبیات و کتاب قدم میگذارد و به یاری این کشیش و شخصیت دیگری به نام آملی با کلمات که زندگی او را دگرگون میکنند دوست میشود. به لطف این آگاهی، مرحلهبهمرحله گذشته و هویت خود را کشف میکند و پاسخ سؤالاتش را مییابد. کلمات به او این قدرت را میبخشند که با اقتدار سرنوشت خود را به دست بگیرد و از محیط خفقانآور و تنگ خود رها شود و به سوی آزادی و پویایی برود...
به موازات تحولات شخصیتی فرانسوا، جملات رمان نیز کمی از زبان یک روستایی ساده فاصله میگیرد و آهنگی شاعرانه با آن همراه میشود. ژنویو داما با ظرافتی ماهرانه و قلمی بسیار شیوا به موضوعهایی چون دوستی، عشق و روابط انسانی میپردازد. در عین حال رابطهی انسان و حیوان نیز در این داستان بسیار حائز اهمیت است، حیواناتی که عمیقترین ارتباطات عاطفی را میتوان با آنها برقرار کرد، میتوان از گرمای وجودشان نیرو گرفت و در معصومیت شفافشان غرق شد. ژنویو داما از شهامت خطر کردن میگوید، از اینکه باید ریشه را شناخت اما شاخه را به سوی آسمان سوق داد.
قسمتی از کتاب اگر از رودخانه گذشتی:
حالا هوا سردتر شده بود. خوکها را تقریباً دیگر بیرون نمیبردم چون با این باد و باران حتی اگر آنها هم دوام بیاورند، تو دیگر فقط به درد سوراخ میخوری. زمستان خیلی برایم معنی ندارد. معلوم است که بهار را ترجیح میدهم، معلوم است. برای اینکه توی بهار همهچیز روشن است و ممکن. زمستان خودت را میکشانی توی همهچیز و اتفاقات فصلهای قبل همچنان توی کلهات به زندگی ادامه میدهد و کافی است روی هم روی هم پلیور بپوشی که بنشیند روی پوستت و قلبت را گرم کند.
زمستان هم کارهای خودم را داشتم، مثل گرفتن سوراخ پنجرههای خانه، تمیزکردن اتاقهای بزرگ، چون حالا که داخل زندگی میکردیم، خانهمان هم مثل هرکداممان شستوشوی خودش را لازم داشت، شستن لباسها، چون که تابستانها با برادرهایم نیمهلخت میگشتیم ولی حالا چند لایه لازم بود، بعد هم آماده کردن غذا. آشپزی در کل کار ماریز بود و حالا از این کار خوشم میآمد، چون از وقتی پیش روژهی خودم آموزش میدیدم دیگر کتاب بزرگ آشپزی ماریز برایم یک شبح نبود بلکه شیئی بود که میتوانست دوستم شود؛ حتی به فکرم رسیده بود برای شام نوئل، وقتی الفبا را تمام کردم، برای خودمان یک بوقلمون شکمپر درست کنم، مثل آنهایی که ماریز برایمان میپخت قبل از اینکه زندگی روی سرمان خراب شود.
راه رفتن در دهکده را از سر گرفته بودم. حدود ساعت پنج، همانوقت که هوا گرگومیش است به جاده میزدم. آن موقع همه داخل خانه بودند و من میتوانستم بدون اینکه به خودم زحمت بدهم توی خانه را نگاه کنم، ببینم آنهایی که واقعاً خانوادهاند چطور زندگی میکنند، نه مثل ما که مدام در سکوت به سر میبریم چون خیلیهایمان دیگر نیستند.
اگر از رودخانه گذشتی را فاطمه میری ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۲۰ صفحهی رقعی با جلد نرم و قیمت ۴۰ هزار تومان چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.