کد مطلب: ۳۰۶۲۳
تاریخ انتشار: سه شنبه ۱۲ مهر ۱۴۰۱

اگر این نیز انسان است

محمد خيرآبادی

اعتماد: چخوف در جایی گفته بود تحقیر شدن بدترین بلایی است که زندگی می‌تواند بر سر انسان بیاورد. یعنی در واقع هیچ چیز دیگر در دنیا به اندازه تحقیرشدن نمی‌تواند روح انسان را ویران کند. هر درد و رنج دیگری را می‌شود به نحوی تحمل کرد یا از کنارش به ترفندی عبور کرد، ولی تحقیر، نه. خاطره و رد پای تحقیر شدن سال‌ها و حتی تا پایان عمر در ذهن و قلب و روان آدمی باقی می‌ماند و هر لحظه و هر آن با تصویر یا اتفاقی از نو زنده می‌شود و شروع به تخریب می‌کند. خیلی چیزها هستند که بدون آنها هم می‌شود زندگی کرد، اما بدون عزت نفس نمی‌شود و اگر هم بشود نامش دیگر زندگی نیست و فاصله‌ای کهکشانی با زیست انسانی خواهد داشت. علم روان‌کاوی می‌گوید که ما، از لحظه تولد، نیازمند شناخته‌شدن هستیم. وقتی چشم‌های‌مان را باز می‌کنیم منتظریم که تحویل‌مان بگیرند، تر و خشک‌مان کنند، گاهی آرام‌مان کنند و دست نوازش به سرمان بکشند. ولی حتی بیش از این موارد محتاجیم که با عشق و علاقه، مثل چیزی باارزش، نگاه‌مان کنند. وقتی ما کمتر از مقداری که نیاز داریم این توجه و نگاه را دریافت کنیم و گاهی هم اصلا هیچ توجه و نگاهی دریافت نکنیم، همان‌جا نقطه شروعی خواهد بود برای این احساس که «من اصلا ارزشی ندارم». ما معمولا این احساس را با خود حمل می‌کنیم در سراسر زندگی و یک جایی آن را بالاخره به زمین می‌گذاریم و تخلیه می‌کنیم. به عنوان مثال کسانی که در یک گروه نادیده گرفته شده اجتماعی یا طبقه، جنسیت یا نژاد خاص قرار می‌گیرند، ممکن است طوری از این احساس آسیب ببینند که حتی در مورد خودشان نظر بدی پیدا کنند و به ورطه جامعه‍گریزی و حتی جامعه‌ستیزی بیفتند. در نتیجه ایجاد احساس حقارت و طردشدگی در افراد یک جامعه صرفا یک بحث روانشناختی فردی نیست و تبعات اجتماعی آن غیرقابل شمارش و کنترل است. تحقیقاتی که روان‌پزشکان و روانشناسان اجتماعی در زمینه جرم و جرایمی مثل نزاع‌های شدید فیزیکی، چاقوکشی و قتل انجام داده‌اند نشان می‌دهد که بسیاری از آنها در واکنش به تحقیر شدن رخ داده و احساس حقارت نقش مهمی در شروع و ادامه نبردهای مسلحانه و خشونت‌های قومی، قبیله‌ای و گروهی دارد. وقتی محققان با بسیاری از ضاربان و قاتلان مصاحبه می‌کنند با چنین پاسخ‌هایی روبه‌رو می‌شوند: «به من فحش داده بود» یا «به من گفت پست فطرت» یا «طوری با من رفتار می‌کرد انگار که من برده‌اش بودم». پریمو لوی در کتاب «اگر این نیز انسان است» که با ترجمه سپاس ریوندی توسط نشر ماهی منتشر شده و آنجا در قالب یک رمان خاطراتش را از اردوگاه کار اجباری بیان کرده، می‌گوید بدترین تحقیری که تا آخر عمر در ذهنش باقی خواهد ماند لحظه‌ای بود که یکی از افسران نازی می‌خواسته دست‌های چربش را پاک کند، ولی چیزی پیدا نکرده و برگشته به سمت او و دستش را به آستین او مالیده و پاک کرده. لوی می‌گوید وقتی که چنین تجربه‌ای داشته باشی می‌فهمی که تحقیر شدن، آن‌هم تا حدی که تو را یک شیء به حساب بیاورند، یعنی چه! لوی در بخشی از این کتاب می‌نویسد: «ما بردگانیم، محروم از تمام حقوق ممکن، برهنه در برابر هر اهانت، محکوم به مرگی مسلم. اما هنوز یک چیز داریم و باید با تمام قوا آن یک چیز را حفظ کنیم، چرا که آخرین دارایی ماست: مقاومت در برابر وادادگی. پس باید حتما، حتی اگر شده بدون صابون و در آن آب کثیف، صورت‌مان را بشوییم و آن را با ژاکت‌مان خشک کنیم. باید کفش‌های‌مان را واکس بزنیم، نه از این رو که قواعد اردوگاه ایجاب می‌کند، بلکه صرفا به‌سبب بزرگی و برازندگی. باید شق و رق راه برویم نه پا کشان، نه برای ادای احترام به نظم پروسی، که برای زنده‌ماندن، یا به عبارت بهتر برای آغاز نکردن مرگ».

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST