کد مطلب: ۳۴۱۲
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۲

گزارش‌هایی مستند از مرگ و تجربه‌های نزدیک به آن

خبرگزاری فارس- مهناز سعیدحسینی: انتشارات حکمت با کتاب‌های تخصصی در حوزه ادیان و فلسفه شناخته می‌شود که این کتاب‌ها هم مخاطب عام دارند و هم مخاطب خاص. اخیرا این انتشارات کتابی با موضوعی بسیار خاص ولی بسیار جذاب منتشر کرده است با نام «زندگی در کرانه‌ها». زندگی در کرانه‌ها هرچند نام زندگی را بر دوش می‌کشد اما درباره مرگ است و تجربه‌های نزدیک به مرگ و روایت افراد مختلف از لحظاتی که در حال ترک دنیا و ورود به کرانه‌های دیگر زندگی بوده‌اند. با مجتبی اعتمادی‌نیا که نویسنده کتاب است، هم درباره کتاب، هم درباره تجربه‌های نزدیک به مرگ و هم درباره کتاب‌های عامه پسند اما پرمخاطب در این باره سخن گفتیم.

گفت‌وگوی ما با این دانشجوی دکتری فلسفه را که به صورت تخصصی در این حیطه کار می‌کند، از دست ندهید:

اخیرا کتابی از شما با عنوان «زندگی در کرانه‌ها» منتشر شده است، این کتاب موضوع متفاوتی دارد یعنی درباره موضوعی به نام تجربه‌های نزدیک مرگ است، از زبان خودتان درباره محتوای کتاب توضیح می‌دهید؟

این کتاب محصول جانبی یک کار پژوهشی مفصل است و تا آنجا که من اطلاع دارم اولین کار پژوهشی و علمی و آکادمیک در ایران است که به طور گسترده روی موضوع تجربه‌های نزدیک به مرگ انجام شده است. این کتاب جزء محصولات جانبی آن کار است که ۳ مقاله دارد؛ یک ترجمه و دو مقاله تألیفی. مقاله اول، تاریخچه مطالعات تجربه‌های نزدیک به مرگ را از دهه ۷۰ میلادی تا سال‌های اخیر بررسی می‌کند و نشان می‌دهد مطالعات ناظر به این تجربه چه تاریخچه‌ای را پشت‌سر گذاشته‌اند.
مقاله دوم، ترجمه مقاله‌ای از دکتر دیوید سن فیلیپو (David San Filippo) است. عنوان مقاله تفاسیر دینی تجربه‌های نزدیک به مرگ است. در بین تفاسیر مختلفی که از این تجربه ارائه شده، سن فیلیپو مدافع تفسیرهای ماوراء الطبیعی و دینی است و از این تفسیر‌ها دفاع می‌کند و دلایل خودش را می‌آورد. دلایل مخالفان را هم ذکر و آن‌ها را نقد می‌کند و در ‌‌نهایت می‌خواهد اثبات کند که تفاسیر دینی یکی از قوی‌ترین تفسیر‌ها در تبیین و توجیه این تجربه‌ها است.
مقاله سوم هم که تألیفی است، در نقطه مقابل مقاله دوم قرار دارد و من در آن مقاله تفسیر خانم کارول زالسکی (Carol Zaleski) را که مخالف تفسیرهای دینی از تجربه‌های نزدیک به مرگ است، آورده‌ام. او تفسیر خاص خودش را دارد و معتقد است این تجربه‌ها به هیچ وجه نشانگر تداوم حیات انسان پس از مرگ نیست و مؤید آموزه‌های آخرت‌شناسانه ادیان به شمار نمی‌آید. من موضع ایشان را آورده‌ام و بعد نقد کرده‌ام. این شرحی از ۳ مقاله‌ای است که در کتاب آمده و همانطور که عرض کردم جزء محصولات جانبی یک کار پژوهشی مفصل است که امیدوارم در آینده نزدیک، امکان انتشار آن مهیا شود.

کار پژوهشی اصلیتان چگونه است؟ آن هم مقالات متعدد درباره تجربه‌های نزدیک به مرگ است؟
*خیر، آن کار در واقع، پایان‌نامه کارشناسی‌ارشدم است و موضوع تجربه‌های نزدیک به مرگ را به نحو مبسوط بررسی می‌کند. چیستی این نوع تجربه‌ها، ویژگی‌، انواع و اثرات آن‌ها و نیز تفاسیر مربوط به آن‌ها را به طور مفصل در آن کار بررسی کرده‌ام. در پایان هم به این موضوع پرداخته‌ام که آیا این تجربه‌ها در حقیقت اثبات کننده حیات پس از مرگ هستند یا نه. من این مسأله را از نگاه فلسفی-کلامی بررسی کرده‌ام. در بخش پایانی آن کار نیز موضع ادیان ابراهیمی را در قبال این پدیده استحصال کرده‌ام؛ به این ترتیب که این گزارش‌ها و تجربه‌ها تا چه حد با آموزه‌های آخرت‌شناسانه ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) سازگار است. این بخش، یکی از بخش‌های جذاب آن اثر است.

موارد مورد نیاز برای بررسی تجربه‌های نزدیک به مرگ را چگونه به دست آورده‌اید؟ از تجربه‌های منتشر شده در کتاب‌ها استفاده کرده‌اید یا مستقیما با افرادی که چنین تجربه‌هایی داشته‌اند، مصاحبه داشته‌اید؟
با اینکه در دنیا ۴-۳ دهه است که روی این پدیده کار می‌کنند، ما متأسفانه هیچ مرکزی به طور خاص برای ثبت و ضبط و احیاناً مطالعه این پدیده‌ و موارد مشابه آن در ایران نداریم. بنابراین بخش قابل توجهی از تحقیقات آماری که روی این پدیده انجام شده در دست غربی‌ها است و ما ناچار هستیم به آن‌ها استناد کنیم اما من در کار پژوهشی‌ام، مطالعات می‌دانی هم انجام داده‌ام و با عده‌ای از این افراد گفت‌وگو کرده‌ام و گزارش‌هایشان را آورده‌ام و تحلیل کرده‌ام.

در مجموع، چند نمونه از این گزارش‌ها در آن کار پژوهشی آمده است؟
من ۴ مورد را به صورت مفصل آورده‌ام. البته صدا و سیما چند سال پیش مستندی با عنوان «نسیمی از حقیقت» پخش کرد، من در بخشی از آن پژوهش، از گفت‌وگوهای آن برنامه تلویزیونی نیز بهره برده‌ام. اما مواردی که به طور خاص، تجربه‌های این افراد را به طور مفصل آورده‌ و تحلیل کرد‌ه‌ام، همین ۴ مورد است.

از آنجا که مخاطبان عام این مصاحبه را می‌خوانند، می‌خواهم از استنباط و استدلالتان بگویید، شما به بررسی موضوعی پرداخته‌اید که قابل لمس برای عموم نیست، درباره نحوه بررسی‌ها و نوع استدلال‌ها توضیح می‌دهید؟ این کتاب چه قدر به درد مخاطب عام می‌خورد؟

در مورد موضوع تجربه‌های نزدیک به مرگ کتاب‌هایی که حاوی گزارش‌های افراد است، بالغ بر ۱۰ اثر در خاطر دارم که به فارسی ترجمه شده است، در مورد پژوهش‌های علمی هم فارغ از اتقان و دقت ترجمه‌ها، ۳-۲ کار کلاسیک در این حوزه به فارسی برگردانده شده است. با توجه به اغلب کارهای عامه‌پسند موجود در بازار، کتاب «زندگی در کرانه‌ها» وضعیت میانه‌ای دارد، یعنی بخشی از کار سلیقه مخاطب عام را اقناع می‌کند، اما بخشی از آن هم صبغه مطالعات تخصصی دارد.

آیا این تجربه‌ها زندگی پس از مرگ را اثبات می‌کند؟
در مورد اصل موضوع باید عرض کنم که طرح فراگیر موضوع تجربه‌های نزدیک به مرگ به سال ۱۹۷۵ باز می‌گردد. اصل ماجرا از زمانی پررنگ شد که عده‌ای پس از اینکه این تجربه در آن سال توسط محققی به نام ریموند مودی (Raymond Moody) به جامعه جهانی معرفی شد، به سراغ بررسی موضوع رفتند. البته باید عرض کنم که بعضی‌ها معتقدند: شواهد دال بر وقوع این پدیده از ابتدای تاریخ وجود داشته است. حتی افلاطون در کتاب جمهوری گزارشی نقل می‌کند (ماجرای سربازی به نام اِر) که عده‌ای معتقدند، گزارش تجربه نزدیک به مرگ است.
اما مسأله این است که بعد از مطرح شدن این قضیه توسط ریموند مودی، عده‌ای به صراحت اعلام کردند که بالاخره برهانی پسینی (تجربی) پیدا شد، دال بر اینکه آگاهی انسان پس از مرگ، تداوم پیدا خواهد کرد. به این ترتیب، این مسأله طبیعتاً محل توجه فیزیولوژییست‌ها، روان‌شناسان و فیلسوفان دین واقع شد و به مسأله‌ای می‌ان‌رشته‌ای بدل گردید. از آن دوره به بعد، جدال‌های فراوانی بر سر این پدیده رخ داده که آیا واقعاً این پدیده اثبات‌گر تداوم آگاهی انسان پس از مرگ هست یا نیست؟ موضوع اصلی کار من هم همین است؛ یعنی با رویکردی منطقی و فلسفی به بررسی این نکته پرداخته‌ام که آیا این پدیده به تنهایی می‌تواند اثبات کند، حیات انسان پس از مرگ تداوم پیدا می‌کند یا نه.
در این میان، شاید بد نباشد توضیحی هم درباره اصطلاح «تجربه نزدیک به مرگ» بدهم. همان‌طور که عنوان کتاب هم نشان می‌دهد، این تجربه، تجربه نزدیک به مرگ است. خیلی‌ها تصور می‌کنند این افراد مرده‌اند. اما این قابل اثبات نیست. به عبارت دیگر، به لحاظ علمی، مرگ زیست‌شناختی (biological death) این افراد قابل اثبات نیست، اگر چه گواهی مرگ بالینی (clinical death) در بسیاری موارد صادر شده است. خودم در برخی موارد با فردی گفت‌وگو کرده‌ام که گواهی مرگ برایش صادر شده بود. اما بحثی که در دنیا مطرح است این است که در حال حاضر، معیار برای صدور گواهی فوت، وضعیت دستگاه الکتروانسفالوگرام است. یعنی وقتی دستگاه وضعیت صاف (flat) نشان می‌دهد، پزشک طبیعتاً گواهی مرگ صادر می‌کند. اما عده‌ای معتقدند دستگاه‌های فعلی توان ثبت و ضبط امواج مغزی را در همه سطوح ندارد و به همین خاطر ما با قاطعیت نمی‌توانیم اعلام کنیم این افراد حقیقتاً مرده‌اند. اگر از این زاویه به موضوع بنگریم، دیگر به این آسانی نمی‌توانیم بگوییم، آنچه که این افراد در حین تجربه ادراک می‌کنند (مثل مشاهده نور درخشنده، عبور از تونل، ملاقات با موجود نورانی و بازدید از محیط‌های بهشت‌گونه) تصاویر و مناظری از زندگی پس از مرگ است. از این منظر، یک شکاف عمیق اینجا وجود دارد که به آسانی نمی‌توان از آن عبور کرد.

نگاه خود شما در این میان چگونه است؟ با توجه به اینکه در این مورد حداقل ۱۰ کتاب به زبان فارسی وجود دارد و اتفاقاً مخاطبان عام فراوانی هم دارند، چقدر این تجربه‌ها و کتاب‌ها قابل اعتماد هستند و چقدر می‌توان گفت این‌ها واقعاً تجربه‌های نزدیک به مرگ هستند؟
در اینکه این‌ها تجربه‌هایی است که افراد در آستانه مرگ آن‌ها را از سر گذرانده‌اند، تقریباً تردیدی نیست، اما درباره اینکه آیا به لحاظ فلسفی و کلامی با استناد به این تجربه‌ها و جزئیاتی که این افراد در حین تجربه می‌بینند، می‌توانیم تداوم آگاهی و حیات انسان را پس از مرگ نتیجه بگیریم یا خیر باید بگویم، نظر شخصی من با توجه به چند سال کار جدی در این مسأله این است که اگر صرفاً ما باشیم و این پدیده و هیچ برهان پیشینی (غیرتجربی) دیگری نداشته باشیم، نه نمی‌توانیم چنین نتیجه‌ای بگیریم. یعنی صرف اتکا به این پدیده، به لحاظ فلسفی و کلامی اثباتگر تداوم آگاهی انسان پس از مرگ نیست، اما در این می‌ان، «اما» ی بزرگی وجود دارد که معمولاً غربی‌ها، مخصوصاً آنهایی که دیدگاه‌های مادی‌گرایانه دارند، به آن توجه نمی‌کنند و آن تفکیک میان مقام اثبات و ثبوت است. گاهی اوقات ممکن است ما برای اثبات یک پدیده و دلالت آن بر موضوعی خاص، دلایل کافی نداشته باشیم اما در واقع و در مقام ثبوت، واقعاً این پدیده بر آن موضوع دلالت داشته باشد. یعنی چه بسا انسان‌‌ها در حین تجربه نزدیک به مرگ، واقعاً (در مقام ثبوت) در کرانه‌های عالم پس از مرگ قرار گرفته‌اند که این امر به نوبه خود نشان‌دهنده تداوم آگاهی انسان پس از مرگ است، هر چند این مطلب با توجه به شواهد و قراین موجود، فعلا قابل اثبات نیست.
در این میان، شخصاً معتقدم اگر این پدیده به همراه برخی پدیده‌های فرا‌روان‌شناختی دیگر نظیر تجربه‌های بستر مرگ (death-bed experiences)، تجربه‌های ناشی از سیر قهقرایی در هیپنوتیزم (regression)، اقسامی از تجربه‌های دینی و عرفانی و نیز تجربه‌های خروج از کالبد ارادی، توأمان محل توجه و بررسی واقع شود، در مجموع می‌تواند حکایت از این داشته باشد که آگاهی انسان پس از مرگ زیست‌شناختی و نابودی کارکردهای فیزیولوژیکی بدنش، تداوم خواهد داشت.

کتاب سیاحت غرب، کتابی است که در این حوزه مخاطبان زیادی داشته و خیلی‌ها درباره‌اش سوال می‌پرسند، با توجه به اینکه شما یکی از افرادی هستید که در این حوزه کار علمی و پژوهشی می‌کنید نظرتان درباره این کتاب چیست؟ چه قدر از گزارش‌های این کتاب با گزارش افرادی که این تجربه را داشته‌اند همسان است؟
این کتاب مبتنی بر آیات و به ویژه روایاتی است که کیفیت حیات پس از مرگ را از منظر آموزه‌های شیعی توصیف می‌کند. نویسنده بر این اساس، داستانی را بازسازی و روایت می‌کند که دقیقاً منطبق با روایاتی است که در آن‌ها کیفیت حیات پس از مرگ توسط ائمه شیعه (ع) توصیف شده است. اما مسأله تجربه‌های نزدیک به مرگ قدری متفاوت است و پیچیده‌تر است. من به یک مورد اشاره می‌کنم از این حیث که مخاطبان شما ترغیب شوند و اصل موضوع را دنبال کنند. یکی از مسائل جدی ما در بررسی ابعاد الهیاتی تجربه‌های نزدیک به مرگ این است که دینداران معمولاً در حین این تجربه، پیشوایان دین و مذهب خودشان را در آستانه مرگ می‌بینند. مثلاً عموم مسیحی‌ها، حضرت مسیح، قدیسان مسیحی یا حضرت مریم (س) را ملاقات می‌کنند، شیعیان عموماً ائمه شیعه را رؤیت می‌کنند که در رأس آن‌ها امیرالمؤمنین (ع) قرار دارد. بودایی‌ها شخص بودا یا بودی ستوه‌ها را می‌بینند. سایر ادیان، فرق و مذاهب هم وضعی مشابه دارند. این ویژگی برای کسانی که از منظر دین‌شناسانه در باب تجربه‌های نزدیک به مرگ تحقیق می‌کنند، موضوع قابل تأمل و بحث چالش‌برانگیزی است، چون معمولاً همه ادیان، مذاهب و فرق اعلام کرده‌اند که شخصیت‌های برجسته دینی و مذهبی در آستانه مرگ دیده می‌شوند. ما در تشیع چنین چیزی داریم، در دیگر ادیان و مذاهب هم به همین شکل وجود دارد.

به هر حال، تفسیر این پدیده به لحاظ کلامی و الهیاتی پیچیده است و از این حیث فضای سیاحت غرب با فضایی که این تجربه‌ها گزارش می‌کنند، متفاوت است و از این جهت، کار جدی و عمیقی لازم است که این موارد را تبیین کند و ضمن مقایسه آن‌ها با آموزه‌های آخرت‌شناسانه ادیان، تفسیری معقول ارائه دهد. یکی از پرسش‌های اساسی و جدی در این باره آن است که این تجربه‌ها تا چه حد با گزارش‌های توصیفی ادیان از لحظات وقوع مرگ مطابقت دارد؟


البته این را بگویم که من در فصل پایانی کار اصلی‌ام به این نتیجه رسیده‌ام که اگر چه محتوای گزارش‌های تجربه‌های نزدیک به مرگ در برخی جزئیات با توصیفات آخرت‌شناسانه ادیان ابراهیمی توافقی ندارد، اما روح حاکم بر این تجربه‌ها و فضای کلی آن‌ها با روح آموزه‌های آخرت‌شناسانه ادیان ابراهیمی سازگار است. من کوشیده‌ام این مدعا را آنجا اثبات کنم؛ یعنی شواهد و قرائنی آورده‌ام که نشان می‌دهد، روح حاکم بر آموزه‌های آخرت‌شناسانه ادیان ابراهیمی با روح حاکم بر فضای تجربه‌های نزدیک به مرگ موافقت دارد. باید بر عبارت «روح حاکم» تأکید کنم چون در جزئیات تفاوت‌هایی وجود دارد.

شما در پرداختن به این موضوع خیلی خاص، به غیر از اینکه پژوهش علمی مناسب و کاملی نداریم، انگیزه‌های دیگری هم داشتید که وارد این موضوع شدید؟

این انگیزه شخص من نیست، انگیزه همه انسان‌ها است. به هر حال، پرسش از مرگ و حیات پس از آن به عنوان پرسشی بزرگ و سرنوشت‌ساز همواره در طول تاریخ برای انسان‌ها مطرح بوده است و انسان‌ها همیشه می‌خواستند بدانند سرانجام آن‌ها پس از مرگ چه خواهد بود و طبیعی است که هر انسانی به این موضوع علاقه‌مند می‌شود. یکی از دلایلی که کتاب‌های این حوزه، خیلی پرفروش است همین است. در تمام دنیا اغلب کتاب‌هایی که در این زمینه منتشر شده، با استقبال خیلی خوبی‌ مواجه شده است. طبیعی است که انسان‌ها درباره سرانجام حیات خودشان و امکان تداوم آن پس از مرگ کنجکاو باشند. طبیعتاً این تجربه‌ها هم به عنوان تجربه‌هایی که گویی از تداوم حیات انسان پس از مرگ سخن می‌گویند، موضوع جذابی برای همه انسان‌ها است و من هم به عنوان یکی از اعضای جامعه بشری علاقه‌مند به این موضوع بوده‌ام.

شما که در این حوزه کار کرده‌اید، بعد از انتشار کتاب اصیلتان، قدم بعدی را چه می‌دانید؟ چه کاری لازم است؟ در چه ابعادی باید تلاش بیشتری انجام داد تا کارهای این حوزه علمی‌تر و منسجم‌تر به پیش رود؟

به نظرم قبل از پرداختن جدی به هر نوع کار آکادمیک، ما یک خلأ بزرگ در ایران داریم و امید دارم به هر حال برای حل شدنش کسانی پا در میدان بگذارند. یک نفر و دو نفر هم نمی‌توانند این خلأ را پر کنند بلکه این کار نیاز به همکاری‌های نهادی دارد و آن، تاسیس مرکزی در ایران برای ثبت و ضبط گزارش‌های ناظر به این تجربه است. اتفاقاً ما که در یک جامعه دینی زندگی می‌کنیم و یکی از اصول دیانت و مذهب ما، معاد است، خیلی خوب است که در کنار ارائه براهین عقلانی و غیرتجربی، اینگونه پدیده‌های تجربی را نیز جهت تنسیق برهانی پسینی دالّ بر حیات پس از مرگ مغتنم بشماریم و به آن بپردازیم. بنابراین، در حال حاضر، فوری و فوتی‌ترین کار، تأسیس چنین مرکزی است که در مرحله اول این تجربه‌ها را ثبت و ضبط کنند و از طریق رسانه‌های عمومی درباره آن اطلاع رسانی معقول و علمی کنند. چون اطلاع‌رسانی نشده است، بعضی افراد با وجود داشتن چنین تجربه‌هایی رغبت بازگویی آن را ندارند و واکنش‌ها نیز در قبال آن‌ها در برخی موارد چندان مثبت نیست. پس به نظرم اولین کار، تأسیس این مرکز است. بعد هم عده‌ای به عنوان پژوهشگر و محقق باید از ابعاد مختلف این تجربه‌ها را بررسی کنند. الان مطالعات مربوط به تجربه‌های نزدیک به مرگ در سطح جهانی در چندین شاخه پژوهشی مرتبط با روان‌شناسی، فراروان‌شناسی، طب بیمارستانی، الهیات و فلسفه کم و بیش رونق دارد.

ضمنا باید توجه داشت که پژوهش‌های روان‌شناختی و فیزیولوژیک درباره این تجربه‌ها در دنیا خیلی انجام شده اما خلأیی که در سطح جهان به طور عام و در ایران به طور خاص وجود دارد این است که متأسفانه رویکردهای فلسفی و کلامی در بررسی این پدیده کم است. در فصل اول کتاب «زندگی در کرانه‌ها» به این موضوع پرداخته‌ام و دلایلی آورده‌ام که چرا به این موضوع توجه نکرده‌اند یعنی حتی بین غربی‌ها که ۴ دهه است، روی این قضیه کار می‌کنند رویکردهای کلامی و فلسفی در تبیین این پدیده کم است. از این جهت، ما باید با استفاده از نتایج پژوهش‌های علمی آن‌ها و بر اساس رویکردهای بومی و نظرگاه‌های فلسفی و کلامی خودمان سراغ بررسی این پدیده برویم و این را به عنوان پدیده‌ای که اتفاقاً خیلی هم شایع است، محل توجه جدی قرار دهیم.


نکته دیگر عکس روی جلد کتابتان است. با نظر خودتان این گونه طراحی شده است؟

نه. این در واقع سلیقه طراح بوده و من قبل از چاپ طرح را ندیده بودم.

تصویر روی جلد این نکته را به ذهن می‌رساند که اولین تصویر پس از مرگ این حلقه نورانی است.

نه، اینطور نیست. البته گمان می‌کنم طراح به نحو دقیق در جریان محتوای اثر نبوده است. اگر تصویر، تداعی‌کننده یک تونل با انتهایی نورانی بود، بهتر بود. چون یکی از منظره‌هایی که افراد معمولاً مشاهده می‌کنند، صحنه عبور از طریق یک تونل یا چیزی شبیه به آن است؛ تونل تاریکی که در آن جلو می‌روند تا در انتهای آن به یک روشنایی خیر‌ه‌کننده و جذاب‌ برسند.

کلید واژه ها: مجتبی اعتمادی‌نیا -
0/700
send to friend
نظرات 1
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    گرامی جمعه 1 شهریور 1392
    با سلام من یک کتاب به عنوان تجربه نزدیک به مرگ ونگاه دین اسلام به ان منتشر کرده ام که متاسفانه بیشتر در کرمان توزیع شده است.والبته مطلب شما را قبلا ندیده بودم.فاطمه گرامی
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST