بررسی اوصاف ممتاز و یگانه زندهیاد موسی اسوار در گفتوگو با مهدی فیروزان
آشنایی، دوستی و همکاریتان با زندهیاد موسی اسوار چگونه شروع شد؟
ماجرای آشناییام با استاد و دوست بسیار عزیزم، شادروان موسی اسوار به اوایل دهه شصت بازمیگردد، رفاقتی که در سال 1362 و از مؤسسه انتشاراتی سروش آغاز شد. مدیریت انتشارات سروش را به عهده گرفته و در تلاش برای بازسازی روابط فرهنگی میان اهالی کتاب بودم. بسیاری از چهرهها و اساتیدی که پیش تر در حوزههای مختلف کتاب، از ترجمه و تألیف گرفته تا بخشهای تحقیقی و فرهنگنویسی فعال بودند، در آن سال ها به دلایل مختلف دست از کار کشیده بودند؛ برخی از آنها منزوی شده، برخی پاکسازی و عدهای هم رنجیده بودند. در چنان شرایطی انتشارات سروش، بهانه خوبی برای دعوت از آنان بود. به این منظور پرسوجوی زیادی انجام دادم و در نتیجهاش به موسی اسوار رسیدم؛ جوانی مسلط به زبانهای عربی و فارسی که آشنایی خوبی هم با فرانسوی داشت. در همان نخستین دیدارمان، آنقدر از اسوار خوشم آمد که از او دعوت به همکاری کردم و اسوار نیز همکاری به عنوان مشاور فرهنگی در انتشارات سروش را پذیرفت.
آغاز همکاریتان در همان مسیر که گفتید، یعنی با هدف دعوت از چهرههای شاخص فرهنگی شکل گرفت؟
بله، اسوار در حلقه روشنفکران ایرانی حضورپررنگی داشت و برهمان اساس به سراغ متفکران، نویسندگان و مترجمان سرشناسی رفت که برخی از آنان به دلایلی که اشاره شد دست از کار کشیده بودند. این افراد دورهمیخاص خودشان را داشتند، از جمله یک قرار هفتگی برای کوهنوردی که اسوار هم در جمع آنان حضور داشت و من هم چند بار همراهیشان کردم. در آن پنجشنبهها بزرگانی نظیر هوشنگ گلشیری، عباس زریاب خویی و عبدالحسین زرینکوب شرکت داشتند. به کمک اسوار اغلب این بزرگان را به دفتر انتشارات سروش دعوت و با آنان صحبت کردیم. حدود یک سال بعد تعداد قابل توجهی از نویسندگان و مترجمان سرشناس نسل اول و دوم را به یک مهمانی در رستوران صدا و سیما دعوت کردیم. در آن مهمانی فرهنگی بیش از هشتاد نفر از بزرگان حضور داشتند؛ از محمدابراهیم باستانی پاریزی گرفته تا احمد سمیعی گیلانی، عباس زریاب خویی، اسماعیل سعادت، ابوالحسن نجفی، سید رضا حسینی و … همگی به آن محفل فرهنگیآمده بودند. زریاب خویی به عنوان بزرگتر جمع سخنرانی کرد و از این گفت که برخی از چهرههای حاضر را از سالها قبل ندیده بوده است. برگزاری آن مهمانی را اتفاق مهمیبرای شکلگیری دوباره روابط و دوستیها خواند، اتفاقی که بیتعارف بدون کمک اسوار رخ نمیداد. حدود شش ماه بعد دورهمیدیگری برگزار کردیم که باستانی پاریزی با سخنانش به آن جمع صمیمت بیشتری بخشید. بار دیگر باید تأکید کنم که مدیر و مدبر هر دو مهمانی موسی اسوار بود که با ارتباطات خوب خود چهرههای ارزشمند و اثرگذاری را به همکاری با انتشارات سروش ترغیب کرد.
شکل گیری این تعاملات چه نقشی در خروجی فعالیتهای انتشارات سروش داشت؟
به کمک این روابط، شورای کتاب انتشارات سروش به قویترین شورای کتاب بعد از انقلاب تبدیل شد. افرادی در این شورا همکاری داشتند که هر یک وزنهای مهم در عرصه کتاب و در حوزه کاری خود بودند.
چه افرادی به عضویت آن درآمدند؟
استادانی چون سمیعی گیلانی، ابوالحسن نجفی، رضا سیدحسینی، مرندی، آقاجانی، ابوالقاسم امامی، امیرهوشنگ اعلم، اکبر عالمیو همچنین علی اشرف صادقی و حسین معصومیهمدانی در شورای کتاب سروش عضو بودند. اگر کتابی به شورا میرسید و در تخصص اعضا نبود، از روابط خود استفاده میکردند و اثر مورد نظر را برای بررسی به متفکران خارج از آن جمع هم میدادند. بنابراین گاهی از همراهی استادان دیگری نظیر غلامرضا اعوانی، عبدالکریم سروش و غلامحسین ابراهیمیدینانی نیز بهرهمند میشدیم. عملکرد شورا به گونهای پیش رفت که اغلب متفکران و بزرگان آن زمان علاقهمند همکاری با انتشارات سروش شدند و تا سال 1373 که در سروش حضور داشتم از همراهی آنان در شورای کتاب آن بهرهمند بودیم.
آقای فیروزان نقش آقای اسوار در دعوت به همکاری چهرههای سرشناس آن زمان را میتوان مشابه عملکرد نجف دریابندری در انتشارات فرانکلین دانست؟
بله، هر دو اینها نقش مهمیدر دعوت به همکاری چهرههای نخبه فرهنگی ایفا کردند. وقتی شورای کتاب سروش به آن شکلی که مدنظرمان بود درآمد، به فکر گسترش دامنه فعالیتهایمان افتادیم و در نتیجهاش «دایرهالمعارف فرهنگ آثار» را طراحی کردیم؛ اقدامیکه با همراهی نزدیک سمیعی گیلانی، سعادت، نجفی و اسوار شکل گرفت. این دایرهالمعارف ترجمه (Dictionnaire des oeuvres) فرانسوی و مرجعی مهم بود. برای مدیریت این دایرهالمعارف به سراغ رضا سیدحسینی که آن زمان رنجیده خاطر بود رفتیم ودایرهالمعارف مذکور نیز از جهت مدیریت، بودجه و سرعت کار به یکی از درخشانترین نمونههای مدیریت فرهنگی تبدیل شد. همه افرادی که به عضویت شورای کتاب سروش درآمدند بعداً به عنوان اعضای شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی هم مشغول شدند. به عقیده من در تاریخ روشنفکری و روشنگری ایران در دهه شصت تا اواسط دهه هفتاد، هیچ ردپایی از نهادها و سازمانهایی که به این شکل موفق به تولید اندیشه شده باشند نمیبینیم. دراین دوره درخشانترین فعالیتها در غالب تولید فکر، دیالوگ و حتی نقد شکل گرفت. همه اینها از برکات تلاش زندهیاد اسوار و نقش کلیدیاش در شکلگیری آن جمع بود. نکته قابل توجه آنکه این انتشارات، آتلیههای عکاسی حرفهای و کار گرافیکی بسیار خوبی داشت و مجموع اینها، انتشارات سروش را به یک مرکز آموزشی تبدیل کرده بود. نویسندگان، منتقدان و حتی عکاسان بسیاری از رسانههایی که به موج دوم خرداد مشهور شدند، اغلبشان طی آن یک دهه از مجموعه انتشاراتی سروش عبور کردند. در خلال فعالیتهای این مؤسسه فرهنگی، مجلات دیگری از جمله «سروش نوجوان» متولد شد؛ حتی برای نخستین مرتبه لوح فشرده cd را به کشور وارد کردیم. وقتی بنای یک جمع به درستی شکل بگیرد از آن میتوان توقع اثرگذاری در شاخههای مختلفی را داشت.
آیا این جمع به نوعی جای خالی محافل و حلقههای ادبی دهههای چهل و پنجاه را پر کرد؟
تا اندازهای بله. خب محافل ادبی برای شگلگیری گفتوگو و تعامل شکل میگیرند، اقدام مهمیکه به لطف زندهیاد اسوار در انتشارات سروش هم شاهد بودیم. با توجه به مواردی که به برخی از آنها اشاره شد و فعالیتهای بیشماری که شاهد اجرایی شدن آنها بودم از تاریخنگاران و اهالی کتاب توقع زیادی برای ثبت فعالیتهای دوره درخشان کاری انتشارات سروش دارم. حالا بعد از گذشت 42 سال از آن نخستین مرتبهای که اسوار را دیدم همچنان خودم را مرهون لطف و همراهی این دوست قدیمیمیدانم. اسوار یک رفیق و همکار شفیق، دقیق و کاربلد بود. جای خالی خدمات ویراستاری او را هیچ کسی نمیتواند جبران کند، آنچنان که او را میتوان در بحث درستنویسی جانشین ابوالحسن نجفی دانست. به کمک او بود که شورای عالی ویرایش سازمان صدا و سیما را راهاندازی کردیم.
و نکته ای اگر دارید…
حالا که گفتوگو به پایان رسید بگذارید به یک خاطره قدیمیاشاره کنم، روزی درباره معنی اسوار از او پرسیدم. گفت یعنی دستبند برنجی. جستوجوی دوبارهای کردم و دیدم که اسوار در کتاب «مفاتیحالعلوم» خوارزمی، به دو معنا آمده، اول، سوار و مقابلِ پیاده که ریشه در واژه اوستایی «اسبارای» (به معنای برنده اسب) دارد. به او گفتم: «ببین امروز افراد زیادی پیاده هستند، نویسندگان و مترجمانی که کتابسازی میکنند، اما تو در زمینه دانش و اطلاعات سوارهای. پیاده نیستی و به حق فامیلیات اسوار شده است. بعد به این اشاره شده بود که ایرانیان به مرد دلیر و پهلوان، اسوار میگفتند. بر همین اساس بدون آن که نقش دیگر بزرگان عرصه فرهنگ را نادیده بگیرم، اسوار را قهرمان دلیر زبان فارسی میدانم چرا که در کنار اقدامات موثر بیشمار، از زبان فارسی هم صیانت میکرد.
گفتوگو از: مریم شهبازی
منتشر شده در شماره ۸۸۲۱ روزنامه ایران، ۵ شهریور ۱۴۰۴
برچسبها:مؤسسه شهرکتاب, مهدی فیروزان, موسی اسوار