img
img
img
img
img
هفت نکته کاربردی برای کتاب‌بازها

هفت نکته کاربردی برای کتاب‌بازها

شاید شما هم بر این نظر باشید که کار در کتابفروشی، کاری رویایی است که البته حق با شماست و این کار مهم و بزرگی است. اما نمی‌توان گفت که با کار ساده‌ای مواجه خواهیم بود یا کار ما فقط چرخش در بوستان کتاب و مصاحبت با این یار مهربان خواهد بود و گاهی از سر لطف کتابی که خیلی دوست داریم را به یک مشتری معرفی خواهیم کرد.

ناگفته پیداست که کار معرفی کتاب از آن جمله کارهای جذاب یک کتابفروش است، اما این تنها کار یک کتابفروش نیست و او مجبور است حداقل هشت ساعت سر پا بایستد و گاهی بسته‌های سنگین کتاب را جابه‌جا کند، وزن زیادی که مهربانی کتاب را از یاد می‌برد. 

در هر حال کتابفروشی کار بی نظیری است چون که هم با کتاب‌ سروکار داریم و هم با اهالی کتاب. در صحبت‌های با کتابفروشان به مجموعه‌ای تجربه‌ها و نکات مفیدی می‌رسیم که مناسب است برای تازه‌واردان به این حرفه و برای عموم مردم بازگویی شود. 

۱. بیش از آن چیزی که به نظر می‌رسد می‌توان در قفسه‌ها گذاشت 

جای‌گذاری و قفسه‌چینی یکی از آن کارهای خسته‌کننده‌ای است که سختی‌های آن در نگاه پیش از ورود به این حرفه به چشم نمی‌آید. این که یکسره کتاب می‌آورند و باید در جای خودشان در قفسه‌ها قرار گیرند، بخش سخت این کار است اما خوبی‌اش به این است که در میان راه می‌توان کتابی را باز کرد و یکی دو جمله از متن یا از پشت جلد خواند. این کار خیلی لذت‌بخش‌تر از خواندن درباره کتاب در فضاهای مجازی و اینترنتی است و خیلی زود می‌فهمیم که چقدر در همان کتابفروشی به درد می‌خورند.

اگر کتاب‌دوست هستید، همیشه مسئله جا و فضا پیش می‌آید. هر چقدر هم که فضا داشته باشید، باز هم جای کافی برای همه کتاب‌های خوب نخواهید داشت. اگر در یک کتابفروشی با فضای محدود کار می‌کنید، یکی از مهارت‌های شما باید این باشد که بتوانید کتاب‌ها را طوری جابه‌جا کنید که لابه‌لای آن‌ها فضاهایی برای اضافه کردن یکی دو کتاب جدید ایجاد شود. شاید این کار نیاز به زور بازو هم داشته  باشد، اما نتیجه همیشه عالی است.

۲. کتاب‌های خوب زیادی هستند که با وقت ما همخوانی ندارند

همه ما انبوهی از کتاب داریم که نخوانده‌ایم؟ ژاپنی‌ها برای این پدیده یک واژه اختصاصی دارند: تسوندوکو (積ん読). وقتی در کتابفروشی کار می‌کنید و در مسیر حرکت توده‌های کتاب قرار دارید، تخفیف‌های سخاوتمندانه‌ای هم می‌گیرد، و اگر کرم کتاب باشید، دوست دارید حتی کتاب‌هایی که نمی‌خواهید بخوانید را هم ورق بزنید. دست آخر، به اینجا می‌رسید که هر کتابی که دوست دارم ورق بزنم را نمی‌توانم بخوانم. 

اما این نخواندن خودش نوعی آزادی را هم به همراه دارد. به نظر می‌رسد اصل قضیه اینجا باشد که به جای یافتن مسیری اجباری برای خواندن همه کتاب‌ها، فقط کتاب‌هایی که دوست داریم را بخوانیم. اگر از خواندن کتابی خوشتان نمی‌آید، هیچ ایرادی ندارد که هر جا که دوست داشتید خواندن آن را رها کنید، فقط مواظب باشید که این دوست نداشتن را در کتابفروشی اظهار نکنید. 

۳. یاد بگیرید که کتاب‌هایی که نخوانده‌اید را هم خوب معرفی کنید

یک کتابفروش فرصت خواندن همه کتاب‌ها را ندارد اما او مزیت ویژه‌ای دارد: او به خاطر موقعیتی که در مسیر رفت و آمد کتاب دارد، می‌تواند خیلی خوب درباره رابطه میان کتاب‌ها صحبت کند. این که یک کتاب در پاسخ به چه کتابی نوشته شده، این که همان موضوع را چه کتاب‌هایی مطرح کرده‌اند، این که چه کسانی درباره این کتاب نظر داده‌اند. کتابفروش اطلاعاتی درباره کتاب دارد که کمتر کسی در شهر دارد و این اطلاعات برای مشتری جذاب است. مهم باز کردن سر صحبت با مشتری است. فقط باید مواظب بود که موضوع از کتاب خارج نشود.

به‌هرحال، در شرایطی که همیشه کتاب‌هایی پیدا می‌شود که درباره‌شان چیزی نمی‌دانیم، جمله‌ها و عبارت‌هایی خوبی هم هست که می‌توانند این ضعف را بپوشانند؛ مثل «این یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های این روزهاست»، «این بهترین ترجمه از این کتاب است»، «همه دارند توی اینستا جمله‌های این کتاب رو استوری می‌کنند» (البته بستگی به مشتری دارد)، «شما باید جلسه نقد و بررسی این کتاب رو توی اینستاگرام کتابفروشی ببینید» و… 

۴. هیچ چیزی بهتر از این نیست که بشنویم کتاب خوبی را معرفی کرده‌ایم

کتابفروشی کاری است با لحظات تلخ و شیرین؛ اما این که یک مشتری برگردد و بگوید از کتاب پیشنهادی شما لذت برده است، از شیرین‌ترین لحظات برای یک کتابفروش است. گاهی مشتری‌ها در شبکه‌های اجتماعی از تجربه گفت‌وگو با کتابفروش به خوبی یاد می‌کنند. از انرژی حاصل از این برخورد استفاده کنید، کتاب‌های بیشتری بخوانید و مهارت‌های ارتباط با مخاطب خودتان را توسعه بدهید. در مرحله بعد فقط باید متوجه بود که این استقبال ممکن است خاص آن خواننده باشد که خودش در جریان معجزه‌آسای خواندن به آن رسیده باشد. به بیان دیگر، ناراحت نشوید اگر بفهمید علاقه او به آن کتاب ربطی به معرفی شما از محتوا نداشته است. 

۵. الگوی رابطه با مشتری قابل تنظیم است

زبان‌های مختلفی برای بیان رابطه میان فروشنده و خریدار وجود دارد. حتی واژگان مرسومی مثل «مشتری»، «خریدار»، «فروشنده»، «کتابفروش» و غیره، چندان هم خنثی نیستند و نوع رابطه را تعیین می‌کنند. در هر صورت، «کتابفروش» می‌تواند از یک مأمور حفاظت از نظم قفسه‌ها تا راهنمای پیدا کردن جای کتاب‌ها، و تا مشاور پیدا کردن کتاب مناسب برای یک شرایط روحی خاص تعریف بشود. در بیشتر بازارهای امروز، تلاش می‌شود که الگوی ارتباط از شرایط مشتری – خریدار خارج شود و به الگوی دو طرفدار یک کالا نزدیک شود. البته الگوی استاد ـ شاگرد یا پزشک ـ بیمار هم زیاد استفاده می‌شود. به هر حال کتابفروشی از آن شغل‌هایی است که همیشه تلاش کرده زبان و بیان خودش را به مشتری نزدیک‌تر کند تا ارتباط نرم‌تری پیدا کند و به نفوذ کلام بیشتری برسد.

۶. علایق محدود به کتاب می‌تواند به از دست دادن بخش زیادی از داستان‌ها و بازارها بینجامد

کتابفروش همه کتاب‌هایش را دوست دارد. تنوع کتابی (bibliodiversity) امروز یک مفهوم کاربردی و راهگشا است که حتی در حوزه‌های بیرون از بازار کتاب هم اهمیتش کمتر از مفهوم تنوع زیستی (biodiversity) نیست. خیلی اتفاق می‌افتد که مجبور می‌شویم کتابی را معرفی کنیم که خودمان با آن ارتباط برقرار نکرده‌ایم. شاید در دنیای اقتصاد و سیاست بتوان رقیبانی را در برابر خود تعریف کرد اما یک کتاب برای خواندن است و به خصوص کتابفروش، نمی‌تواند آن را به خاطر تفاوتی که در سلیقه یا نظر دارد، از قفسه‌های خود حذف کند؛ آن هم در شرایطی که افراد زیادی هستند که می‌خواهند آن کتاب را بخرند. کتاب را به عنوان کتاب دوست داشته باشید. حتی اگر مخالف علایق شما باشد، به شما انگیزه‌های بیشتری برای کار می‌دهد. علایق محدود کتابفروش، کتاب‌های موجود را از تنوع می‌اندازند و مشتریان کمتری را جذب می‌کنند. 

۷- کتابفروشی را یک فروشگاه ساده تعریف نکنید

اگر کتابفروشی بخواهد به عنوان «فروشگاه کتاب» تعریف بشود، خیلی ساده توسط رقبای بیرونی که توانایی‌های «فروشگاهی» بیشتری دارند، به حاشیه رانده خواهد شد. البته چنین نیست و کتابفروشان همیشه روش‌های خلاقانه‌ای برای فعالیت به کار می‌گیرند. هر چه باشد، کتابفروشی یک فضای مهم در زندگی شهری امروزی است که گاهی ممکن است کسی بیاید و فقط چرخی در آن بزند. می‌توان از این موقعیت استفاده کرد. 

نویسنده: اسماعیل یزدان‌پور